هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
@MohsenAlikhanySher
دنبال زینب میدود پای پیاده
از ترس دشمن لرزشی در پای دارد
تاول زده پای نحیف کوچک او
خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد
رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست
بغضی گلوی نازکش را میفشارد
آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد
از ترس دشمن دست خود را میگذارد
بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!!
دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟!
دیگر برای طعنه و دشنام شامی
جایی میان قلب پرخونش نمانده!
هقهق امانش را بریده در خرابه
حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است
از کودکی آغوش او گهوارهاش بود
اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است!
اینبار بابا سر به دامان رقیه است
چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد
سر گوشهای افتاد و دختر نالهای زد
دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد
#محسن_علیخانی
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
@MohsenAlikhanySher