eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
56 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خورشید از بالای آن دارالاماره افتاد بر خاک ای خدا! ناگاه شب شد آن روی ماهش خاک کوفی را که بوسید ننگی به دامان بزرگان عرب شد ای نامیان کوفه! ای نامهربانان! تعدادتان کم گشت تا وقت عمل شد خاکستری بر سر کنید ای میزبانان! مهمان‌نوازی‌هایتان ضرب‌المثل شد مسلم به کوفه آمده چون با هزاران اصرار و دعوت راهی شهر شما شد او یک سلحشور است اما شهر تنگ است مغلوب نیرنگ سیاه کوچه‌ها شد مسلم که جایش روی چشمان است ای وای! هرگز غریبی در غریبی سهم او نیست سرچشمه‌اش آب زلال بندگی‌هاست می‌سوزم! این مهمان‌فریبی سهم او نیست بالای قصریم و زمان معنا ندارد ما را غم جانکاه او تا علقمه برد با دست‌های بسته‌اش مثل علمدار بی‌حائل و لب‌تشنه از بالا زمین خورد https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
خورشید از بالای آن دارالاماره افتاد بر خاک ای خدا! ناگاه شب شد آن روی ماهش خاک کوفی را که بوسید ننگی به دامان بزرگان عرب شد ای نامیان کوفه! ای نامهربانان! تعدادتان کم گشت تا وقت عمل شد خاکستری بر سر کنید ای میزبانان! مهمان‌نوازی‌هایتان ضرب‌المثل شد مسلم به کوفه آمده چون با هزاران اصرار و دعوت راهی شهر شما شد او یک سلحشور است اما شهر تنگ است مغلوب نیرنگ سیاه کوچه‌ها شد مسلم که جایش روی چشمان است ای وای! هرگز غریبی در غریبی سهم او نیست سرچشمه‌اش آب زلال بندگی‌هاست می‌سوزم! این مهمان‌فریبی سهم او نیست بالای قصریم و زمان معنا ندارد ما را غم جانکاه او تا علقمه برد با دست‌های بسته‌اش مثل علمدار بی‌حائل و لب‌تشنه از بالا زمین خورد https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
خورشید از بالای آن دارالاماره افتاد بر خاک ای خدا! ناگاه شب شد آن روی ماهش خاک کوفی را که بوسید ننگی به دامان بزرگان عرب شد ای نامیان کوفه! ای نامهربانان! تعدادتان کم گشت تا وقت عمل شد خاکستری بر سر کنید ای میزبانان! مهمان‌نوازی‌هایتان ضرب‌المثل شد مسلم به کوفه آمده چون با هزاران اصرار و دعوت راهی شهر شما شد او یک سلحشور است اما شهر تنگ است مغلوب نیرنگ سیاه کوچه‌ها شد مسلم که جایش روی چشمان است ای وای! هرگز غریبی در غریبی سهم او نیست سرچشمه‌اش آب زلال بندگی‌هاست می‌سوزم! این مهمان‌فریبی سهم او نیست بالای قصریم و زمان معنا ندارد ما را غم جانکاه او تا علقمه برد با دست‌های بسته‌اش مثل علمدار بی‌حائل و لب‌تشنه از بالا زمین خورد https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
خورشید از بالای آن دارالاماره افتاد بر خاک ای خدا! ناگاه شب شد آن روی ماهش خاک کوفی را که بوسید ننگی به دامان بزرگان عرب شد ای نامیان کوفه! ای نامهربانان! تعدادتان کم گشت تا وقت عمل شد خاکستری بر سر کنید ای میزبانان! مهمان‌نوازی‌هایتان ضرب‌المثل شد مسلم به کوفه آمده چون با هزاران اصرار و دعوت راهی شهر شما شد او یک سلحشور است اما شهر تنگ است مغلوب نیرنگ سیاه کوچه‌ها شد مسلم که جایش روی چشمان است ای وای! هرگز غریبی در غریبی سهم او نیست سرچشمه‌اش آب زلال بندگی‌هاست می‌سوزم! این مهمان‌فریبی سهم او نیست بالای قصریم و زمان معنا ندارد ما را غم جانکاه او تا علقمه برد با دست‌های بسته‌اش مثل علمدار بی‌حائل و لب‌تشنه از بالا زمین خورد https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f