هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
از دورِ دور آن کاروان نزدیکتر شد
نزدیکتر تا منزل آخر رسیدند
گرد و غبار راه را تا پاک کردند
از هاتفی نام غریبی را شنیدند
اینجا زمین نینوا یا کربلا هست
اینجا ستمها چهرهها را مینمایند
اینجا به یغما میرود انگشتری که
در وقت سرقت دست را هم میربایند
نامردی و نامردمی از دور پیدا است
هرچند هم لشکر به ظاهر مرد هستند
اینجا عطش فریاد واویلا سروده است
آخر چگونه اینقَدر نامرد هستند؟
اینجا حسین بن علی در خون پاکش
میغلتد و زینب نگاهی سرد دارد
اطراف خیمه آتشی برپاست اما
مردی درون خیمهاش صد درد دارد
سربسته میگویم تحمل داری یا نه؟
از بوستانش غنچهای اینبار چیدند
آغوش پر خون شد! چرا با تیر آخر؟!
پیوند او با خردسالش را بریدند...
#محسن_علیخانی
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
#شب_دوم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
کشتی به ساحلی پُرِ ماتم، بلا رسید
آری حسین قافلهاش کربلا رسید
منزل به منزل از پی چشمش گذشت تا
آخر به سرزمین پر از ابتلا رسید
پرسید این زمین بلا نام او چه هست؟
از هاتفی به او خبر از نینوا رسید
اشکی نشست گوشهی گلگون گونهاش
این ماجرای غربت او تا سما رسید
آتش گرفت عرش خدا هم ز غصهاش
خاکستری ز ماتم او تا خدا رسید!
آن سروری که زیر گلو جای بوسه داشت
با جور روزگار به طشت طلا رسید
دستی که سایهسار گدایان شهر بود
انگشترش به زور به آن اشقیا رسید
این جامههای شاد خود از تن درآورید
آمادهاید موکب ماتمسرا رسید؟!
بر بام خانه پرچم او را علم کن و
با مطربان بگو که زمان حیا رسید
یک یا حسین گفته، مودب بایستیم
مهدی منتقم؛ خود صاحب عزا رسید
#محسن_علیخانی
#شب_دوم
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
20.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «با کاروان»
با صدای گرم آقای سید اصغر حسینی اردلی و شعر بنده کمترین🌹
#محسن_علیخانی
#سید_اصغر_حسینی_اردلی
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
#با_کاروان
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
از دورِ دور آن کاروان نزدیکتر شد
نزدیکتر تا منزل آخر رسیدند
گرد و غبار راه را تا پاک کردند
از هاتفی نام غریبی را شنیدند
اینجا زمین نینوا یا کربلا هست
اینجا ستمها چهرهها را مینمایند
اینجا به یغما میرود انگشتری که
در وقت سرقت دست را هم میربایند
نامردی و نامردمی از دور پیدا است
هرچند هم لشکر به ظاهر مرد هستند
اینجا عطش فریاد واویلا سروده است
آخر چگونه اینقَدر نامرد هستند؟
اینجا حسین بن علی در خون پاکش
میغلتد و زینب نگاهی سرد دارد
اطراف خیمه آتشی برپاست اما
مردی درون خیمهاش صد درد دارد
سربسته میگویم تحمل داری یا نه؟
از بوستانش غنچهای اینبار چیدند
آغوش پر خون شد! چرا با تیر آخر؟!
پیوند او با خردسالش را بریدند...
#محسن_علیخانی
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
#شب_دوم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
کشتی به ساحلی پُرِ ماتم، بلا رسید
آری حسین قافلهاش کربلا رسید
منزل به منزل از پی چشمش گذشت تا
آخر به سرزمین پر از ابتلا رسید
پرسید این زمین بلا نام او چه هست؟
از هاتفی به او خبر از نینوا رسید
اشکی نشست گوشهی گلگون گونهاش
این ماجرای غربت او تا سما رسید
آتش گرفت عرش خدا هم ز غصهاش
خاکستری ز ماتم او تا خدا رسید!
آن سروری که زیر گلو جای بوسه داشت
با جور روزگار به طشت طلا رسید
دستی که سایهسار گدایان شهر بود
انگشترش به زور به آن اشقیا رسید
این جامههای شاد خود از تن درآورید
آمادهاید موکب ماتمسرا رسید؟!
بر بام خانه پرچم او را علم کن و
با مطربان بگو که زمان حیا رسید
یک یا حسین گفته، مودب بایستیم
مهدی منتقم؛ خود صاحب عزا رسید
#محسن_علیخانی
#شب_دوم
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
از دورِ دور آن کاروان نزدیکتر شد
نزدیکتر تا منزل آخر رسیدند
گرد و غبار راه را تا پاک کردند
از هاتفی نام غریبی را شنیدند
اینجا زمین نینوا یا کربلا هست
اینجا ستمها چهرهها را مینمایند
اینجا به یغما میرود انگشتری که
در وقت سرقت دست را هم میربایند
نامردی و نامردمی از دور پیدا است
هرچند هم لشکر به ظاهر مرد هستند
اینجا عطش فریاد واویلا سروده است
آخر چگونه اینقَدر نامرد هستند؟
اینجا حسین بن علی در خون پاکش
میغلتد و زینب نگاهی سرد دارد
اطراف خیمه آتشی برپاست اما
مردی درون خیمهاش صد درد دارد
سربسته میگویم تحمل داری یا نه؟
از بوستانش غنچهای اینبار چیدند
آغوش پر خون شد! چرا با تیر آخر؟!
پیوند او با خردسالش را بریدند...
#محسن_علیخانی
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
#شب_دوم
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
کشتی به ساحلی پُرِ ماتم، بلا رسید
آری حسین قافلهاش کربلا رسید
منزل به منزل از پی چشمش گذشت تا
آخر به سرزمین پر از ابتلا رسید
پرسید این زمین بلا نام او چه هست؟
از هاتفی به او خبر از نینوا رسید
اشکی نشست گوشهی گلگون گونهاش
این ماجرای غربت او تا سما رسید
آتش گرفت عرش خدا هم ز غصهاش
خاکستری ز ماتم او تا خدا رسید!
آن سروری که زیر گلو جای بوسه داشت
با جور روزگار به طشت طلا رسید
دستی که سایهسار گدایان شهر بود
انگشترش به زور به آن اشقیا رسید
این جامههای شاد خود از تن درآورید
آمادهاید موکب ماتمسرا رسید؟!
بر بام خانه پرچم او را علم کن و
با مطربان بگو که زمان حیا رسید
یک یا حسین گفته، مودب بایستیم
مهدی منتقم؛ خود صاحب عزا رسید
#محسن_علیخانی
#شب_دوم
#ورود_کاروان_امام_به_کربلا
@MohsenAlikhanySher