#پیام_شما
میشه یه خاطره ی خیلی قشنگ و زیبا از آقا محسن بگید به عنوان گزارش میخوام توی کلاسمون بخونم؟❤
سلام بفرمایید ان شاءالله که راضی باشید🕊
{• #خاطره_شهید ❄️🌙•}
#نامه_ای_به_امام_حسین_علیه_السلام ✉️🕊
از وقتی ازسوریهبرگشتهبود،یکیدیگر شده بود.خیلی بیقرار بود.
بهم میگفت:《زهرا،دیدی رفتمسوریه و شهید نشدم.》بعدمیگفت:
《میدونمکارمازکجامیلنگه.وقتیداشتم
میرفتم سوریه،برا اینکه مامانم
ناراحت نشه و تو فکر نره،چیزی بهش
نگفتم.میدونم.میدونم مادرم چون
راضی نبوده،من شهید نشدم.》لحظهای سکوت میکرد و انگار که کسی با پتک کوبیده باشد
توی سرشدوباره می گفت:《زهرا،نکنه شهید
نشم و بشم راوی شهدا.اون وقتچه خاکی توی سرم بریزم؟ 》
دیگر حوصلهام را سر برده بود.بسکه حرف از شهادت میزد.دیگر بهاین کلمه آلرژی پیدا کرده بودم.با چشمان خودم میدیدم که برای رفتن
به سوریه دارد مثل پروانه میسوزد.دارد مثل شمع آب میشود.طاقتنیاوردم.مثل سال پیش،دوبارهکاغذ و خودکاری برداشتم و نامه
نوشتم به امام حسین علیهالسلام.
نوشتم:《آقاجان،شوهرم میخواد بره سوریه که از حریم خواهرتوندفاع کنه.میدونم شما هرکسی رو راه نمی دید.اما قسمتون میدم بهحق مادرتون که بذارید محسن بیادمن به سوریه رفتنش راضیام.منبه شهادتش راضیام.》
بعد هم نامه را فرستادم کربلا.
میدانستم
#آقا🙂 دست خالی ردم نمیکند،نه
من را و نه محسن را...
#شهید_محسن_حججی 🕊
#خاطره
♥️ #خاطره
| درد و دل |
خانواده آرمان سالها بود که منطقه ۱۰ بودند؛
اما یکی دو سال آخر نقل مکان کرده بودند به شهران. از حوزه خیلی فاصله داشت. یه مدت با موتور پدرش رفت و آمد میکرد که اونم دزدیدند.
درد و دل که میکرد، میگفت: این فاصله خیلی زیاده، رفت و آمدم سخت شده. زمان زیادی هم میگیره که با تاکسی و اتوبوس برم.
گفتم: خب چرا یه حوزه نزدیک تر نمیری؟
گفت: حوزه آیتالله مجتهدی خیلی خوبه.
استادها و هم کلاسیهام عالی هستن؛ هرچقدر
هم سخت باشه باید اونجا برم.
راست میگفت، همونجا محل رشد و آسمانی شدن آرمان بود...
#شهید_آرمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم
#خاطره🌱
بعد از آن اࢪدوی راهیان نوࢪ،
ارتباط با شهید کاظمی برایش شڪل گرفت.
مثلاً نصف شب بࢪ سر مزاࢪ شهید کاظمی میࢪفت و فاتحہ میخواند،
یاد حاجاحمد بود و به حرفهایش گوش میداد.
وقتی ڪسی ࢪوزانه به حرف شهید گوش میدهد و به آن عمل میکند،
منش او هم به آن سمت میࢪود...
آن وقت، هنگامی که میبیند
حاجاحمد میگوید:
اگر میخواهید شهید شوید،
باید مثل شهدا باشید؛
باید شهید زنده باشید،
باید مثل شهدا ڪاࢪ ڪنید...
ࢪوے مسیࢪ او تأثیر میگذاࢪد...
#شهید_محسن_حججی
#ࢪفیق_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره ای زیبا از شهید محسن عزیز
از وسط جمعیت بردمش تو آشپزخونه
با استرس گفت: برات دردسر نشه!
آوازه نظم هیئت به گوشش خورده بود.
همه خدّام با تعجب به محسن نگاه میکردند که این از کجا سر و کلهش پیدا شده.
یکی دو نفر پرسیدند : این بابا کیه؟!
گفتم: داداش سید رضاست.
نه که ته چهرش شبیه سید رضا نریمانی بود همه باورشون میشد.
به محسن گفتم : میخوای ببرمت پیش سید رضا نریمانی؟
گفت: حَجی ما کجا سید رضا نریمانی کجا؟
پشت سرم وارد اتاق شد.به سید رضا گفتم : آقای حججی هستن از مدافعان حرم.
آقای نریمانی هم با شوق از جاش بلند شد و باهم روبوسی کردند.
#خاطره
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#معرفی شهید نام و نام خانوادگی: مرتضی(ابو علی) عطایی نام پدر: حیدر تاریخ تولد : 1355/12/04 محل تولد
.
بهش گفتـم:
راضیام شهید بشی! ولی الان نه!
تو هنوز جـوونی . .
تو جـواب بهم گفـت:
لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد
حبیب ابن مظاهر نبرد!🌿
به روایت همسر شهید
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#شهیدانہ
#خاطره
🧡همسر داداش محسن:
چند وقتی بود علی هی پا میشد و محکم میوفتاد رو زمین نگرانش شده بودم گفتم فردا باید ببرمش دکتر
شب خواب آقا محسن رو دیدم گفت:علی چیزیش نیست نمیخواد ببریش دکتر
فقط چند روزیه من رو میبینه میخواد بغلم کنه میوفته زمین💔😭
#شهید_محسن_حججی
#داداش_محسن
#خاطره
#شهیدانہ
یادتباشدشھیداسمنیسترسماست.
شھیدڪهعڪسنیستکہاگرازدیواراتاقت
برداشتےفراموشبشودشھیدمسیراست
راھستمرامستشھیدامتحان پسدادھاست
شھیدراهیستبسوےخدا !(: 💔
#شهیدانه
#خاطره
#شهید_محسن_حججی
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
_
#خاطره...
🔸بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش میکردم، میگفت: میل ندارم،یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را روزه می گرفت
چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود ،همہ گردان میدانستند محسن اهـل نمـاز و گـریـههای شبـانـه اسـت..
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#سَــلامبرشُهدا
#یادشهداصلوات
#شهیدیکهاهلبیتبراشیههفتهعزاداربودن😳😳👇
یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞
همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒 و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌 شبی که خبر شهادت #شهید_حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد #شهید_حججی گفت بغض گلومو فشار میداد😢 و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از #شهیدحججی داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد😭. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️ به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم #حضرت_ابوالفضل علیه السلام هستن😭سلام دادم به آقا،آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده😭آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔 تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔
روحت شاد و یادت گرامی
#خاطره
#شهیدانہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
|قصهیشهادت|
🎥 یکی از کسانی که مُسبب اصلیِ شهادتِ شهید آرمان بوده ، موبایلشو از جیبِ شهید در میاره
میزنه رو قسمتِ فیلمبرداری ؛
اعلام میکنه ....
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهید_آرمان_علی_وردی