هدایت شده از علی مقدم
هر وقت کنار ضریح حبیب بن مظاهر میرسم این بیت زیبای آقای #محسن_قاسمی رو زمزمه میکنم :
برخیز ای حبیب! که بهتر نبوده از
چوب درخت پیر برای عصا شدن
کامل این قصیده را اینجا بخوانید
هدایت شده از علی مقدم
هدایت شده از شعرکده
34.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امیرالمومنین_علی
بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم
نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیار دستت
#محسن_قاسمی
#شعرکده
@sherkade_mgh
هدایت شده از علی مقدم
﷽
#حضرت_امالبنین_سلاماللهعلیها
بهعشق آدم شود قبله ملک را، نه ز طین بودن
سبوی می ندارد چون طلا شرط وزین بودن
سوار گردهی مردم نبیند خواب راحت را
نبیند رنگ آرامش به پشت اسب زین بودن
بهعیب خلق دیدن سلب آسایش مکن ازخود
که شیشه آتشافروز خود است از ذرهبین بودن
بزرگی فقیهان کی شود سد می و مستی؟
به پیش ابر کارآمد نشد دیوار چین بودن
مرا عشق علی آنگونه شد آوار روی سر
که طوفان نیز حیران شد در اوج سهمگین بودن
اگر دست و دهان و خانهی حیدر بود مقصود
به هرچه فخر دارد سفره با نان جوین بودن
پس از زهرا بخواهد باز امالشیعه آنخانه
که دارد دعوی بیت امیرالمومنین بودن
ادب یعنی دراوج آسمان نقش زمین بودن
و این یعنی کنار فاطمه امالبنین بودن
پس از رب درهمهعالم ندیده چشم حیرانم
چنان او مدعی در مبحث مردآفرین بودن
خلاف دست تا بازو عیان ذات حق حیدر
بهاین دست خدا شد حکم حق در آستین بودن
ورا نامادری خواندن خطا نه تهمتی تلخ است
فلک کی یاد دارد مادری را اینچنین بودن
چنان هرروز میگفتی بیا و کن حلالش که
رباب آزرده نه، شرمنده شد زین شرمگین بودن
چه شرم آهنینی داشت مشک از پوستین بودن
عمود آرام میگرید ز شرم آهنین بودن
چهزیبا هست که در بین هفتادودو دُرّ ناب
رکاب پای زینب بود در عین نگین بودن
سهسال است این سهساله بر سر دوش تو بنشیند
مده عادت ورا عباس به بالانشین بودن
طبیب از کربلایم منع میکرد و نمیدانست
که می در شیشه گردد صاف از یک اربعین بودن
خلاصه که مرا از مهد تا سنگ لحد، تا حشر
به زیر چادرت کافیست مادرجان همین؛ بودن
#محسن_قاسمی
#محسن_قاسمی_غریب
https://eitaa.com/mohsenghasemi110
﷽
#مطروحه
#مدح_امیرالمومنین
زمانِ بین دو سجده چو مغتنم گردد
پیالههای ترکخورده، جام جم گردد
جهان چه هست؟ تغافلسرای بیرحمی
که در تعالی نیرنگ رنگ هم گردد
به نیشونوش جهاندیده میشوی، که عسل
ز همنشینی سم قاتل ورم گردد
بدا به قوّهی تشخیص در بزنگاهان
اهم مهم بشود، یا مهم اهم گردد
مهمتر از می صاف است مستیاش آنجا
که سر محاصره بین سپاه غم گردد
درشت و نازک اندیشه را بنه حرمت
که زنگ ساز به صد ناز زیر و بم گردد
بهاحترام که احرام بستهای بهحرم
حرام باد اگر سنگ محترم گردد
چرا به پرده بگویم سخن؟ چرا رک نه!
کلام چونکه بپیچد به خود کلم گردد
علی علی علی، آنکه به خانقاه خدا
شکست بت که یگانهترین صنم گردد
تمام حرف همین است و نیست حرف دگر
علیست آن که به لطفش نعم اتم گردد
به مدح او دولبم بیاراده گفت خداست
که هرکه باده خورد مست لاجرم گردد
گناه سجدهی مستانه را ببخشاید
اگر که بین من و او خدا حکم گردد
به پای کلب سر کوی او زدم بوسه
که صفر چونکه فتد پای یک، رقم گردد
به کُنه معرفتش حاجیانه چرخیدیم
که آب در تب گرداب گرد هم گردد
ز من که مست علیام مجو تعادل را
که راه راست به پایم هزار چم گردد
بهوصف نه، بهثنایش زبسکه هست عظیم
هر آن مدیحه که گفتند شبه زم گردد
زبان دراز به عجزی فتد به خاک آخر
که پای مار زبانان همی شکم گردد
جواز شعر من است اینکه پیر مستان گفت؛
«دلی که خانهی مولا شود حرم گردد.»
شراب میشود آب سبوی یاری که
امیر ملک عرب والی عجم گردد
قدم چو ماه زند نرم بین کوچه، مباد
که خواب آهوی چشمی اسیر رم گردد
سبو به دوش من از چه به شانه دارد نان؟
مباد از رخ ایتام خنده کم گردد
نشستهای که یتیمان به شانهات بروند
که کوه چونکه شود استوار، خم گردد
تو فکر کن که اناریست آفتآلوده
بخر، گر اهلی کوی تو شد دلم گردد
من آن غبار بهجایی نبرده ره هستم
که از تکاندن دامان او عدم گردد
وجود من چه بود جز تصدّق سر او
که گفته دور سر او فقط دو دم گردد
هرآنقدر که به مدح دو دم بسازم شعر
همانقدر به دو ابروی او ستم گردد
«من و جدایی از کوی او؟ خدا نکند»
که دست تیر ز پایش زیاد کم گردد
هزار چنگ کنم تیز از تو ای شانه
مگر ز خرمن مویش دوتار کم گردد
یکی برای من و دیگری برای جهان
مگر دهانبهدهان چرخد و قسم گردد
قسم به موی تو دست از تو برنمیدارم
اگر به مدح تو دستان من قلم گردد
من از شراب نجف هم خمار خواهم شد
مگر که چایی بزم حسین دم گردد
به حکم آنکه خودش وارث رسل باشد
یقین که سینهزنش وارث امم گردد
میان تشت ز دشت آمدش خبر ز جناس
چهکرده نعل که خجلت نصیب سم گردد
چه آتشی به دل زینب صبور افتد...
در آنزمانکه به دور خودش علم گردد
بیا مکن عجله ساربان، ببین بر نی
به باد نیز ز گیسوی او کرم گردد
بهجز حسین که دارد دوای دلتنگی
به هرکجا که چکد اشک ما حرم گردد
به شیخ راه نرفته بگو از اسم حسین
که هفتمنزل مشهور یکقدم گردد
به خاک چادر زهرا به حشر سرمه کشد
به یاحسین هر آن دیده غرق نم گردد
ز بینصیبی چشم است نی زند فریاد
که چشمهچشمه رود شمع تا که یم گردد
چهدید حضرت «پروانه» از حسین که گفت؛
«نیازمند کرم، صاحب کرم گردد»
به دادگاه نشستهست تا که روح قدس
«غریب» از چه به این شعر متهم گردد
حرامتر بود از گندم ری آن روضه
اگر که کیسهی مداح پر درم گردد
«قبول خاطر خون خدا شود» مقبل
که شهره شعر بلندش چو محتشم گردد؛
هوا ز جور مخالف...
#محسن_قاسمی «غریب»
https://eitaa.com/mohsenghasemi110