سرباز سخت کوش
زمانی که زمان سربازی محسن فرا رسید، می توانست در سپاه و در شهر خودش خدمت کند اما گفت که می خواهم در ارتش و در مرز با سخت ترین شرایط خدمت کنم که این کار را هم کرد. در زمان انتخاب ورود به سپاه هم گفت: «کجا میتونم سخت ترین کار رو داشته باشم؟» پس از تحقیق یگان زرهی را انتخاب کرد و مشغول به خدمت شد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
آینه دو نفره
یادم هست سر سفره عقد که نشسته بودیم، به من گفت: «الان فقط من و تو، توی این آینه مشخص هستیم، از تو میخواهم که کمک کنی به سعادت و شهادت برسم.»
من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش کنم.
به نقل از : همسر شهید حججی
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
اولین هدیه
علاقه او به کتاب تا جایی بود که حتی در مراسم عقدش هم، کتاب «سلام بر ابراهیم» و چند کتاب دیگر را به همسرش هدیه داده بود. تا آنجایی که اطلاع دارم در طول زندگی مشترک هم تقریباً به صورت ماهانه یک کتاب به همسرش هدیه میداد و برای ترغیب او به خواندن کتاب ، از آن امتحان میگرفت و بعد دوباره به او هدیه ای دیگر میداد. حتی در مهمانی ها هم دست از کتاب و کتابخوانی بر نمی داشت و به دوستان و اقوامش کتاب هدیه می داد یا معرفی می کرد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
عشق زبانزد
همه میدانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم، همه غبطه میخوردند به عشق بین ما. با این حال محسن همیشه میگفت «زهرا درعشق من به خودت و پسرمون علی شک نکن. اما وقتی پای دفاع از حضرت زینب (س) بیاید وسط، دل می کنم و میرم.»
به نقل از : همسر شهید حججی
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
دغدغه جهادی
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصرها به کتابفروشی میآمد و پولی که از قِبَل این کار به دست میآورد را برای اردوهای جهادی کنار میگذاشت. رشته تحصیلی محسن برق ساختمان بود و برق کشی ساختمان ها را نیز انجام میداد و پول دستمزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود نگه میداشت و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم ۴-۳ میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو میکرد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
رفیق شهید
محسن یک ارتباط معنوی مستحکم و قوی با شهید کاظمی داشت و همه این فعالیت ها و کارها را که انجام میداد، ناشی از این ارتباط معنوی بود. سر سفره شهید کاظمی نشست و شهید کاظمی او را راهبری کرد و به این مقام و این مقطع رساند. محسن خیلی مقید بود و هر هفته ، چند شب یکبار سر مزار حاج احمد میرفت و در هر مسئله ای با او مشورت میکند. میگویند رفیق شهید، شهیدت می کند. محسن با عمق وجودش، شهید را درک کرده بود و من فکر می کنم شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
#معرفی_شهید
نام پدر: محمدرضا
تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱
محل تولد: ایران - اصفهان - نجف آباد
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
محل شهادت: سوریه
طول مدت حیات: ۲۶ سال
مزار شهید: گلزارشهدای نجف آباد - اصفهان
#زندگینامه
شهید محسن حُججی متولد ۲۱ تیر ماه سال ۱۳۷۰، در نجف آباد اصفهان است.
وی در زمینهٔ ترویج و تبلیغ کتاب از اعضای فعّال مؤسسه احمد کاظمی بود و به فعالیتهای خیریه و نیکوکارانه و کمک به محرومیت زدایی در مناطق فقیر ایران می پرداخت. اطرافیان وی می گویند که وی نحوه از دنیا رفتنش را پیش بینی و آرزو کرده بود «جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش، فاطمه زهرا (س).»
وی پس از استخدام در سپاه، عصرها در کتابفروشی کار کرده و درآمد حاصل از آن را در اردوهای جهادی برای فقرزدایی خرج میکرد. حُجَجی در هنگام شهادت، فرزندی دو ساله داشت.
محسن حججی دانشآموخته مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل، ورودی سال ۱۳۸۷ بود. وی همچنین از خادمینِ راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران جنگ ایران و عراق بود.
زمانی که به سوریه اعزام شد در لشکر زرهی هشت نجف اشرف فعالیت داشت.
سرانجام در ۲۶ سالگی در تابستان سال ۱۳۹۶ به اسارت نیروهای داعش در سوریه درآمد و دو روز بعد در تاریخ ۱۸ مرداد ماه همانند مولایش حسین بن علی(ع) با سر بریده به زیارت حق شتافت.
مزار وی در گلزارشهدای نجف آباد اصفهان قرار دارد.
#شهیدمحسنحججی
「@mohsenhojaji14」
چهله
بار اولی که به سوریه رفته بود، گفت : «به آن چیزی که میخواستم نرسیدم».
نذر کرده بود که ۴۰ هفته به جمکران برود و هر هفته از اصفهان به قم میآمد و با پای پیاده می رفت جمکران و مجدداً پیاده به حرم حضرت معصومه (س) برمی گشت و بعد راهی اصفهان می شد. هر هفته کارش همین بود.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
پاسخ شبهه
محسن در گروههایی که در فضای مجازی به ترویج تفکرات تشیع انگلیسی و تکفیری مشغول هستند عضو بود، شبهات و مسائلی که در گروه مطرح میشد را می نوشت؛ بعد میرفت مطالعه میکرد و پاسخ آن شبهات را پیدا میکرد و در آن گروه ها مطرح می کرد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
دُر نجف
امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر، عبارت «یا زهرا» حک شده بود. وقتی محسن میخواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی. گفت : «من این یکی رو با خودم میبرم، من از اینها به خاطر حضرت زهرا(س) بغض دارم، تا لحظه آخر باید نشون بدم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم.»
در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بیسرش منتشر شده، دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئنم که داعشیها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا (س) رویش حک شده بود.
به نقل از : همسر شهید حججی
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
اتیکت
شب اعزام، خودم برایش اتیکت «جؤن خادم المهدی» را به همان لباس اعزام قبلیش وصل کردم. برای اعزام دوم ، دوباره از بیتالمال لباس نگرفت تا نفر دیگری بتواند از لباس استفاده کند.
به نقل از : همسر شهید حججی
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」
آخرین دیدار
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه بهسوی شهادت رفت.
به نقل از : مریم حججی (خواهر شهید)
#زندگینامہ
「@mohsenhojaji14」