eitaa logo
محمد محسنی بیدگلی
881 دنبال‌کننده
186 عکس
260 ویدیو
4 فایل
با سلام و درود محمد محسنی بیدگلی هستم و به عنوان یک دوست و همراه علاقه مندم که اطلاعات و دانسته های خود را که در طی تحصیلات آکادمیک در رشته فیزیک و فلسفه علم و همچنین در سیر چند ساله معلمی خود داشته ام با شما دوستان به اشتراک بگذارم ...
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️یک آتئیستِ مُبلغِ علمگرایی برای بچه های ما، این جوری حرف می زند: ( علم ثابت کرده است که جهان از هیچ پدید آمده است پس خدایی وجود ندارد😳😳😳) ♦️ فقط آن کسانی که علم را به خوبی می شناسند، می توانند دریابند که در همین یک جمله، چه مقدار فریب نهفته است: ♦️ اگر آتئیست مروج علم ( و در اصل سوء استفاده کننده ی از اسم و رسم علم) می خواست منصفانه در مورد همین نظریه هیچ صحبت کند، باید چنین می گفت که:👇🏻 1️⃣ اگر حرف اینشتین نادرست از کار درآید و مکانیک کوانتومی یک دانش کاملی باشد. 2️⃣ اگر اصل عدم قطعیت یک فرض ساده کننده نباشد بلکه فکت باشد 3️⃣ اگر در بین این همه تعبیرهای مختلفی که از اصل عدم قطعیت شده است، تعبیر کپنهاگی را بپذیریم و بقیه ی تعبیرهای موجبیتی را کنار بگذاریم 4️⃣ اگر میدان های کوانتومی را صرفا یک ابزار ریاضی برای تبیین مشاهدات فیزیکی ندانیم بلکه آن ها را موجودات واقعی فیزیکی بدانیم😳😳😊😆 5️⃣ اگر نبودن و فقدان یک تئوری برای گرانش کوانتومی را هم نادیده بگیریم.( و بگوییم بعدا انشالله پیدا خواهد شد و همین چیزی که ما می گوییم ازش درمی آید😍😜) 6️⃣ اگر برای حالت پایه ای میدان کوانتومی که در فرمالیسم کوانتومی دارای بی نهایت انرژی هست، یک خط مبنا انتخاب کنیم و آن را حالت صفرِ انرژی و یا همان هیچ بنامیم. ( کجای این چیز، هیچ است؟ واقعا چرا این اسم بی مسما را برای این شئ ریاضیاتی انتخاب کرده اند؟) 7️⃣ اگر افت و خیزهای کوانتومی را یک امر واقعی بدانیم و منشأ آن را با این که می توانیم به صورت دیگری تبیین کنیم، به اصل عدم قطعیت با تعبیر کپنهاگی ربط بدهیم. 😁 آن گاه می توانیم یک مدلی در کنار ده ها مدل دیگر برای ایجاد کیهان ارائه بدهیم که بر اساس آن، جهان را محصول همین افت و خیزهای کوانتومی در آن میدان کوانتومی بدانیم البته باز 8️⃣ اگر این افت و خیزها در واقع، تحت حکومت شانس رخنه پوش عمل کند و بپذیریم که هیچ عامل فراطبیعی در این افت و خیزها ( اگر واقعا موجود باشند) دخالت نمی کند 😁 در این صورت می توانیم چنین مدلی را ارائه بدهیم و یک آلترناتیوی در کنار ده ها آلترناتیو دیگر قرار دهیم. 9️⃣ در انتها چون راهی برای تایید تجربی این ایده وجود ندارد، آن را باید جزء ایده های فلسفی که از کاراکترهای علمی ساخته شده و توسط کسانی که فلسفه نخوانده اند ساخته شده است قرار دهیم و نقادی آن را بر عهده ی متخصصانِ متافیزیک قرار دهیم. ♦️ به نظر می رسد آنانی که باورهای مهم خود را با شنیدنِ چنین چیزهایی عوض می کنند، یا اصلا ارزشی برای باورهای مهم و اثرگذار خود قائل نیستند و یا واقعا باورشان شده است که علم می تواند هر مسئله ای را حل کند. ♦️ بهترین راه برای تقویت افراد جامعه در برابر فریبکاری های آتئیست ها، این است که اسکلت علم و نظریه های علمی را به آنان از نزدیک نشان دهیم. @mohsenibidgoli
✅ آرتور ادینگتون فیزیکدان و کیهان شناس بزرگ قرن بیستم، در یک موردی یک مثالی زده است، من می خواهم همان مثال را برای طرد یک (پیش زمینه ی فکری غلط) استفاده کنم🌷 ♦️ادینگتون می گوید: فرض کنید که دانشمندی در حال بررسی حیات در اقیانوس معینی است. او تور ماهیگیری ( با ابعاد شبکه ای دو اینچی) را به آب می اندازد و ...به روش معمول ساینتیست ها، آن چه یافته است را سیستم سازی می کند سپس او به دو تعمیم زیر دست پیدا می کند: 1️⃣ هیچ موجود دریایی کمتر از دو اینچ طول ندارد. 2️⃣ تمام موجودات دریایی آبشش دارند. ⭕️ این دو تعمیم همگی در یافته های او صادقند و ...صادق باقی خواهند ماند. ( به نقل از کتاب فلسفه ریاضی معاصر نوشته ی کولی ون) ♦️ بعد از چند سالی که این دانشمند، تحقیقاتش را تکرار کند، هر چه به وی بگوییم: دوست عزیز! درست است که تو با این تور هزاران موجود بزرگتر از دو اینچ یافته ای، اما چرا ادعا می کنی که هیچ موجود ریزتر از دو اینچ در این اقیانوس وجود ندارد؟! ♦️ جوابش این است: چون من هر چه این تور را به دریا افکنده ام، چیز دیگری در آن ندیده ام. ♦️ تا زمانی که او این پیشفرض غلط و نابخردانه را داشته باشد که توری که برای این کار طراحی کرده است، تور کاملی است و تا زمانی که باورش این باشد که تور او حرف آخر است، طبیعی است که اینگونه قضاوت کند. ♦️ تنها راه برای بازگشایی افق فکری او، این است که دستش را بگیریم و توری که ساخته است را به وی نشان دهیم تا ببیند که تور او با شبکه های دو اینچی ساخته شده است و اگر فرضا ماهی یک اینچی هم توی این اقیانوس باشد، این تور نمی تواند آن را شکار کند. اشکالِ تورِ خودت را به کلِ اقیانوس سرایت نده! ♦️ هنگامی که به تاریخ علم می نگریم، حال و روز ساینتیست های ماهیگیر در اقیانوس پیچیده ی جهان را بدین صورت برای مان گزارش می کنند که دانشمندی مثل نیوتن یک تور ساخت و توانست بسیاری چیزها را شکار کند تا کم کم مردم باورشان شد که با همین تور همه ی چیزها شکارشدنی است. چند سال بعد، اینشتین به این نتیجه رسید که تور نیوتن، ابعاد شبکه هایش بزرگ است و خیلی چیزها را نمی توان با آن شکار کرد. او توری دیگر را ساخت و چیزهایی را در این اقیانوس کشف کرد که به مخیله ی نیوتن هم نرسیده بود که چنین چیزهایی هم در این اقیانوس موجود باشد. ♦️ یکی از اعضای کانال تلگرامی ام، پرسیده بودند که چرا علم و ساینس، جن و روح و خدا و ... را تایید نمی کند؟ ♦️ اگر منظور از تایید، افتادن به تورِ علم باشد، بلی! اصلا آن خدایی که به تور علم بیفتد، خدای ادیان ابراهیمی نیست زیرا شبکه های تور علم برای صید چیزهایی طراحی شده است که صفات مخلوقات را داشته باشند و حال آن که: کل ما تصور فی الاوهام فهو بخلافه و لیس برب ♦️ آیا مقصر را باید ماهی یک اینچی که به تورِ ماهیگیر ادینگتونی نمی افتد، بدانیم یا مقصر را باید خودِ تور بگیریم. خوب! تو اگر تورهایت را یک اینچی می ساختی، این موجودات ریز را هم می دیدی. ♦️ وقتی پیشفرض خودمان را این نکته بگیریم که ( فیزیک نیوتنی کامل است و حرف آخر) و یا ( مکانیک کوانتومی کامل است حرف آخر) و ... ( روش های ساینتیفیک،کامل است و حرف آخر است) نتیجه اش همین می شود که مثل ماهیگیر ادینگتونی قضاوت کنیم. ♦️ روش ساینتیفیک چیزی جز یک تور ماهیگیری ادینگتونی با انواع و اقسام محدودیت ها نیست. ♦️ این مثال ادینگتون را هزاربار نزد خود به صورت منصفانه مرور کنید. ارزشش را دارد. واقعا ارزشش را دارد. ♦️ علم و ساینس، چیزی نیست جز توری برای شکار پدیده ها و واقعیت هایی که می تواند به این تور بیفتد. این تور، حتی همه ی موجودات فیزیکی را هم نمی تواند شکار کند و باید منتظر بمانیم تا (نمی دانم چند سال دیگر) دانشمندی پیدا شود و مشکلات آن را ترمیم کند و با درنظر گرفتن تعارضات موجود میان نسبیت و فیزیک کوانتومی شبکه های تور را جوری عوض کند که بشود با آن، چیزهای فیزیکی بیشتری را صید کرد. بیش از حد درباره ی این تور، اغراق گویی شده است و من چنین فکر می‌کنم که مقصر اصلی این اغراقگویی ها، دانشمندان قرن نوزدهمی باشند!! ♦️ تا زمانی که دانشمند ادینگتونی ( کامل بودن تور ماهیگیری دو اینجی اش) و فرد علمگرا و پوزیتیویست زده، پیشفرض غلط و نابخردانه ی ( کامل بودن روش علمی) را باور داشته باشند، این دو نفر را نمی توان قانع کرد. ♦️ اما اگر برویم و ببینیم علت موفقیت محدود علم در کشف واقعیت های فیزیکی چیست، به یک معیار برتری می رسیم که به کمک آن، می توان هم به خداباوری رسید و هم به دین ایمان آورد. @mohsenibidgoli
✅ مهم ترین ویژگی آدم خوب ● در پژوهشی در دانشگاه آرکانزاس دو پژوهشگر به نام های ویلموت و اونز به دنبال این بودند تا بدانند مهمترین ویژگی آدم های خوب nice person چیست؟کدام خصلت در اینگونه افراد آنها را محبوب و دوست داشتنی میکند؟ ● این پژوهشگران برای یافتن پاسخ خود حجم عظیمی از داده ها که در حوزه «شخصیت» وجود داشت را بررسی کردندو نتیجه آنالیز سه هزارونهصد پژوهش انجام شده که جمعا روی ۱.۹ میلیون انسان انجام شده بود نشان داد که از بین همه صفات شخصیتی، توافق پذیری یا agreeableness از همه مهمتر است. ● توافق پذیری یکی از پنچ فاکتور شخصیت است که با ۱. نوع دوستی ۲. صداقت در روابط خود ۳. اعتماد پذیری ۴. همراهی موقع تعارض ۵. دلرحمی شناخته میشود. ●اینگونه افراد درجه همدلی بسیار بالایی دارند. آنها بسیار خوش مشرب، خوش حس، مهربان و یکرنگ هستند. قابل اعتماد بودن را میتوان از وجودشان حس کرد. آنها کمتر به دید منفی یا قضاوتی به آدم ها نگاه میکنند. اینگونه افراد سازگاری بالایی دارند واهل مجادله نیستند. در تعارضات فردی به دنبال انتقام و ادب کردن دیگران نیستند. ● بیشتر به دنبال راه حل هستند تا بدون دلخوری ماجرا تمام شود. خیلی متواضع هستند و کمتر منم منم میکنند. اهل خودستایی و خودشیفتگی نیستند. @mohsenibidgoli
✅ بِه‌گُزین‌ها و خرسندها 🏷● اگر شما کسی هستید که فقط بهترین‌ها را جستجو می‌کند و فقط آن‌ها را می‌پذیرد، "به‌گزین" نامیده می‌شوید. تصور کنید برای خرید یک پیراهن به چند بوتیک رفته‌اید و بعد از صرف یک ساعت یا بیشتر، پیراهنی که دوست دارید را انتخاب کرده‌اید. رنگ بلوز جذاب است، اندازه آن کاملا برای بدن شما مناسب است و جنس نخ آن هم خوب است. قیمت بلوز ۸۹ دلار است. همه چیز عالی است و فروشنده منتظر است تا پول بلوز را پرداخت کنید و آن را بخرید، ولی ناگهان به یاد بوتیکی می‌افتید که در پایین خیابان است و شنیده‌اید که قیمت‌هایش ارزان است. شما بلوز را به‌جای خود برمی‌گردانید و سپس برای بررسی بوتیک پایین خیابان، آن‌جا را ترک می‌کنید. 🏷● افراد به‌گزین باید مطمئن شوند که هر خرید یا تصمیمی که می‌گیرند، بهترین خرید و تصمیم بوده است. بااین‌حال چگونه می‌توان فهمید که گزینه‌ای که انسان انتخاب می‌کند واقعا بهترین گزینه ممکن بوده است؟ تنها راهی که برای دانستن این موضوع وجود دارد، بررسی تمام گزینه‌های جایگزین است. یک فرد به‌گزین نمی‌تواند مطمئن شود که بهترین بلوز را پیدا کرده، مگر این‌که تمام بلوزها را دید زده باشد. هم‌چنین او نمی‌تواند بفهمد چیزی که مدنظرش بوده را با بهترین قیمت خریده، مگر این‌که تمام قیمت‌ها را بررسی کرده باشد. هرچه تعداد گزینه‌ها افزایش می‌یابد، افراد به‌گزین برای برگزیدن یکی از گزینه‌ها محتاط‌تر و ترسوتر می‌شوند. 🏷●نقطه مقابل به‌گزین، "خرسند" است. خرسندی به این معنا است که انسان به چیزی که "به اندازه کافی خوب" است راضی شود و درباره این‌که ممکن است چیز بهتری وجود داشته باشد نگرانی‌ای به خود راه ندهد. البته فرد خرسند هم دارای معیارها و استانداردهایی است. او تا جایی می‌گردد و جستجو می‌کند که چیزی که استانداردهای مدنظرش را دارد پیدا کند و در آن نقطه متوقف می‌شود. به‌محض این‌که بلوزی که ازنظر او دارای استانداردهای کیفیت، قیمت و جنس مناسب است را در اولین فروشگاه می¬بیند، آن را می‌خرد و این پایان قصه است. او درباره وجود بلوزهای بهتر یا ارزان‌تر در مغازه مجاور، نگرانی‌ای به خود راه نمی‌دهد. 🏷● هیچ‌کس به‌طور مطلق به‌گزین نیست. نکته کلیدی این‌جاست که افراد به‌گزین "آرزو می‌کنند" به این هدف دست یابند. بنابراین وقت و تلاش زیادی را صرف جست‌وجو، خواندن برچسب‌ها، بررسی گزارش‌های نظرسنجی و آشنایی با محصولات جدید می‌کنند. بدترین چیزی که برای این نوع افراد رخ می‌دهد این است که آن‌ها پس ‌از انتخاب‌کردن، با فکرکردن درباره گزینه‌هایی که زمان کافی برای بررسی و تحقیق آن‌ها نداشته‌اند خود را آزار می‌دهند. دست آخر هم احتمالا احساس رضایت کمتری نسبت به افراد خرسند در مورد انتخاب خود دارند. هنگامی‌که واقعیت، افراد به‌گزین را ناگزیر به سازش و تسلیم می‌سازد، یعنی آ‌ن‌ها ناچار می‌شوند به جستجوی خود پایان دهند و تصمیمی بگیرند، بیم و دغدغه بر آن‌ها مسلط می‌شود. 🏷● تفاوت بین این دو دسته این است که افراد خرسند به انتخاب‌های "صرفا عالی" راضی می‌شوند و منتظر انتخاب‌های "کاملا عالی" نمی‌مانند.هربرت سیمون، اقتصاددان و روان‌شناس برنده نوبل می‌گویده هنگامی‌که کسب اطلاعات درباره همه گزینه‌ها مستلزم صرف هزینه (در زمان، پول و اضطراب) باشد، قناعت درواقع خود نوعی استراتژی به‌گزینی است. به‌بیان‌دیگر، اگر تمام شرایط را درنظر بگیریم بهترین کاری که مردم می‌توانند انجام دهند این است که خرسند باشند. ▪️تناقض انتخاب؛ چرا بیشتر کمتر است؟ ترجمه کیوان شعبانی‌مقدم- سیدسجاد حسینی
✅ آیا جملات انگیزشی، ما را به موفقیت می‌رساند؟ 🏷● فرقی نمی‌کند در کتاب‌فروشی‌ها دنبالش باشید، سرچ در گوگل یا قسمت جستجوی شبکه‌های اجتماعی... کافی است عبارت "جملات انگیزشی" را سرچ کنید؛ تعداد بی‌شماری جمله‌ی انگیزشی پیدا می‌کنید که ظاهرا چراغ راهنمایی برای تمام مردم جهان، در هر موقعیت، میزان هوش، درک، توانایی و سن و سالی برای رسیدن به قله‌های موفقیت است.اگر بیشتر جستجو کنید، می‌توانید سمینارهایی بیابید که فردی در مقام گوینده، چنان شما را با افق روشنی مواجه می‌کند که گویی در یک‌قدمی موفقیت هستید. اما سوال اساسی اینجاست؛ آیا جمله‌های انگیزشی واقعاً در ما انگیزه ایجاد می‌کند؟ 🏷● بگذارید جواب آخر را همین اول بدهیم؛ خیر!اکثر مردم عادی جهان، دوست دارند این جملات را بخوانند و در خود احساس خوبی ایجاد کنند، اما غافل از این هستند که شاید این احساس خوب، باعث بی‌اعتنا‌شدن بیشتر آن‌ها نسبت به مشکلات واقعی زندگی و اطراف‌شان می‌شود؛ چراکه در ذهن آن‌ها سرابی از خوشبختی و موفقیت ترسیم شده است و آن‌ها را از حقایق تلخ مشکلات پیرامون‌شان دور کرده است. تحقیقات علمی روان‌شناسان نیز همین موضوع را تایید می‌کند که خواندن جملات انگیزشی، همان حسی را در انسان ایجاد می‌کند که به نتیجه رسیدن آن کار در واقعیت ایجاد می‌کند. به‌عبارت دیگر، حس خوب خواندن این جملات با حس به نتیجه رسیدن در واقعیت برابری می‌کند. این واقعا یک فاجعه است؛ چراکه فرد از خود رضایتی کاذبی خواهد داشت و کمتر به انجام‌دادن کار‌هایش تمایل دارد. از طرفی فرد با خواندن این جملات، آن‌چنان حس خوبی از خود و مفیدبودن پیدا می‌کند که دیگر نیازی به کوشش بیشتر در خود احساس نمی‌کند. 🏷● هر انسانی در حد توانایی‌هایش دارای هنر، دانش و خلاقیتی است که می‌تواند بسته به میزان این داشته‌ها به اهداف خود برسد. شاید بگویید اهداف بلندپروازانه‌تر چه؟ بر هیچ‌کس پوشیده نیست که جرقه‌ی ایجاد اهداف بلندپروازانه، به‌خاطر داشتن انگیزه یا انگیزه‌هایی در ذهن فرد ایجاد می‌شود و همان انگیزه‌ها کافی است تا انسان را برای رسیدن به اهدافش ترغیب کند. از طرفی ایجاد انگیزه‌های کاذب ممکن است باعث ایجاد طمع و یا ترس در وجود فرد شود و او را ناخواسته از اهدافش دور کند. پس اگر در خود توانایی‌های فوق‌العاده‌ای می‌بینید که برای رسیدن به آرزوهای‌تان کافی است، پس دست به طناب پوسیده‌ی جملات انگیزشی نگیرید. 🏷● آیا تمام جملات انگیزشی پوچ هستند؟ جواب این سوال نیز خیر است. چراکه برخی از این جملات از بزرگان، فلاسفه و دانشمندان هستند و سال‌ها تجربه و دانش در پس آن نهفته است. اما مشکل جای دیگری است. بدانید افرادی که یک جمله‌ی انگیزشی زیبا را می‌بینند و آن‌را بر روی تصویری زیبا از افق دریا قرار می‌دهند و آن‌را در صفحه‌ی خود منتشر می‌کنند، تنها همان جمله را خوانده‌اند. آن‌ها هرگز ده‌ها یا صدها جمله‌ی قبل و بعد آن‌ در کتاب منبع را نخوانده‌اند و درک درستی از منظور نویسنده‌ی آن جمله ندارند. 🏷● چه چیزی باید الهام‌بخش ما باشد؟ همچنان‌‌ که داشتن تصورات مثبت کاذب مانند ادعاهای موجود در کتاب و مستند راز، ما را به موفقیت و خوشبختی نمی‌رساند، شنیدن و خواندن جملات انگیزشی نیز نباید الهام‌بخش ما برای رسیدن به اهداف‌مان باشد. ● این‌که برخی افراد اعتقاد دارند با گفتن و تکرار‌کردن جملات مثبت انگیزشی می‌توانند فرد خوبی باشند، اشتباهی بزرگ مرتکب می‌شوند.● 🏷● چه چیزی ما را به موفقیت می‌رساند؟ وقتی شما زندگی خود را دوست داشته باشید، قطعا برای آن برنامه‌ریزی خواهید کرد و این خود در شما ایجاد انگیزه‌ای می‌کند که برای رسیدن به اهداف‌تان، هر هزینه‌ای را پرداخت کنید. فکر کردن به مسیر رسیدن به آن اهداف در شما ایده‌هایی ایجاد می‌کند که بهترین ابزار برای محقق شدن آرزوها است. پس توانایی‌های ذهنی و دانش خود را دست‌کم نگیرید، با بزرگ‌تر‌های با تجربه‌تر مشورت کنید و با کمک آن‌ها برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید. 🏷● نکته‌ی جالبی که وجود دارد این است که آیا تمام نویسندگان جملات انگیزشی خود افرادی موفق بوده‌اند؟ اگر این جمله‌ها موثر و کارآمد بود، قطعا موفق‌ترین و خوشبخت‌ترین افراد در جهان نویسندگان بوده‌اند.
✅ آموزش‌عالی با صند‌‌‌‌‌لی‌های خالى!! 🔆 ایران ٥ برابر کشورهای پیشرفته د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ارد.‌‌‌‌‌ ایران ٢٦٤٠ د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر حالی که چین ٢٤٨١ و هند‌‌‌‌‌‌ ١٦٢٠ د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ایر کرد‌‌‌‌‌ه است!مدرک گرایی ایرانی‌ها، وضع دردناکی برای اقتصاد ایران رقم زده است. حالا کشور ما بیشتر از هند و چین یک‌میلیارد و چند صد‌میلیون نفری دانشگاه و مراکز آموزش عالی دارد. بنا به آخرین گزارش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در ایران ٢٦٤٠ دانشگاه وجود دارد که از این میان سهم وزارت علوم از جمعیت دانشجویی ٦٨‌ درصد و سهم دانشگاه آزاد ٣٢‌ درصد است. 🔆 این درحالی است که براساس اعلام موسسه اسپانیایی CISC چین تنها ٢٤٨١ و هند‌ ١٦٢٠ دانشگاه دایر کرده است. این تعداد دانشگاه، حدود ۵هزار‌میلیارد تومان از بودجه کل کشور را می‌بلعد و نزدیک به ٥٠‌ درصد از جمعیت بیکار کشور را تولید می‌کند. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و نکته دیگر اینجاست که درنهایت بدنه اداری ایران نخبگان را به حاشیه می‌راند و متوسط‌ها و فارغ‌ التحصیلان رشته‌های غیرمرتبط را به خود جذب می‌کند. 🔆 بنا به اعلام مهدی سیدی رئیس سابق کارگروه نخبگان شورایعالی انقلاب فرهنگی در‌سال ٢٠١٥ حدود ١١٣٠٠ دانشجوی نخبه از ایران مهاجرت کرده‌اند که این تعداد حاکی از رشد ١٦‌درصدی مهاجرت نخبگان از کشور نسبت به‌ سال ٢٠١٤ است و پدیده مدرک گرایی در بین مدیران و معضل دکتری یک شبه امکان رقابت سالم در بدنه اداری ایران را محدود و محدودتر کرده است. بیشتر از ٨٠‌ درصد وزرای انگلیس لیسانسيه‌اند و در ایران بیشتر مدیران ما مدرک دکتری دارند. خروجی بدنه اداری انگلیس این است که آنها به‌عنوان یک اقتصاد بزرگ جهان مطرح شوند و ایران به‌عنوان یک اقتصاد بحران زده! 🔆 البته چه کسی می‌پذیرد که در شهر کوچکی مثل قم یا سمنان بیشتر از ٦ دانشگاه دولتی با ردیف بودجه‌ای وجود داشته باشد و در سیستان و بلوچستان بچه‌ها در کپر درس بخوانند و گونی برنج را به‌عنوان کیف مدرسه به دست بگیرند؟ کدام عقل اقتصادی می‌پذیرد که تایپیست یک اداره مدرک لیسانس بگیرد و به پست کارشناسی برسد اما نه کارشناس توانایی باشد و نه دیگر مثل گذشته کار تایپ انجام دهد؟ 🔆 در ایران کارخانه مدرک چاپ کنی به راه افتاده است و صرف بودجه‌های کلان آموزشی، ارزش افزوده اقتصادی به دنبال ندارد. درواقع پرسشی که مطرح می‌شود این است که خروجی آن همه مدیر دکتر در ایران چیست؟ یا آمده‌ایم برای ورود به مجلس شرط گرفتن مدرک فوق‌لیسانس را لحاظ کرده‌ایم که این مسأله نیز از همان نگاه مدرک‌گرایی‌مان ناشی می‌شود. در ایران بی‌شمار دکتر داریم که حتی به یک زبان بین‌المللی اشراف ندارند و نمی‌توانند منابع اصلی علم را مطالعه کنند. کجای دنیا به کسی دکترا می‌دهند که قادر به مطالعه منابع اصلی و کتب مراجع رشته خود نیست؟ 📝مریم شکرانی
✅ رابطه هاي ما و خشم ➕ ما به دنيا نيامده ايم كه با ادمها در رابطه هايمان بجنگيم ! ●ما به دنيا امده ايم كه ادمها را با تمام نقصهايشان بپذيريم! ●دنيا محل جنگ نيست محل پذيرش است ! پذيرش تفاوت ها و نقص ها ! ● و گاهي اين پذيرش انقدر سخت ميشود كه بسياري از ادمها ترجيح ميدهند بجنگند تا مجبور به تحمل پذيرش نشوند . ➕ به هر حال در بسياري از ما ، خشمگين بودن راحت ترين راه حل است چون در خشم خيلي لازم نيست چيزي را بپذيريم و در حمله كردن خيلي لازم نيست منطقي به نظر برسيم !تكرار ميكنم چون در خشم خيلي لازم نيست چيزي را بپذيريم و لازم نيست منطقي به نظر برسيم!در خشم حواس خودمان و ادم رو به رويمان را پرت ميكنيم . او با خشم و حمله ي ما عقب ميكشد و ما دور ميشويم از خودمان و نقطه ضعفي كه آن ادم فشار داده است. ➕ خشم كه هميشه فرياد و فحش نيست! خشم ميتواند نامرئي وارد شود.اينكه در دام ثابت كردني دائم گير ميكنيم و قرار است حرف ما درست باشد و ديگران كمتر بفهمند. ● اينكه قرار است ديگران هميشه مقصر داستان باشند و ما مسئوليتي داريم كه به آنها ثابت كنيم اشتباه ميكنند! ●اينكه حتما ديگران متوجه شوند كه چقدر ما بهتر و تواناتر و بزرگتريم !! ثابت كردن ها ، رابطه ها را ارام ارام از بين خواهد برد . اينها جنگهايي نامرئي هستند كه پايه هاي رابطه هاي ما را سست خواهند كرد . ● پذيرش انچه كه اتفاق افتاده و انچه كه در جريان است ما را به خودمان و نقطه ضعف هاي دروني مان نزديك تر ميكند و اين نزديكي در نهايت قلب ما را براي پذيرش نقص هاي ديگران بزرگتر خواهد كرد . ➕خشمگين بودن هميشه راحت ترين راه بوده و خواهد بود . اين يك تكامل ژنتيكي ست در ما انسانها .اما آنهايي كه راحت ترين راهها را نرفتند ما را با مسيرهاي ديگري اشنا كردند . با مسيرهايي كه بخش ديگري از انسان بودن را به ما نشان داد ! ➕آنها به ما نشان دادند كه ما به دنيا نيامده ايم كه بجنگيم ، بلكه به دنيا امده ايم كه تمام تفاوتها را در اغوش بگيريم و بپذيريم .
✅ به تاول‌های کف پا حقیقت را بگوییم؟ 🏷● می‌گویند از برتراند راسل فیلسوف و منطق‌دان بریتانیایی پرسیدند: چرا یک آدم متعصب می‌ترسد که نسبت به اعتقاداتش شک کند و به راهش ادامه می‌دهد؟ 🏷● راسل گفت: چون همیشه با خودش فکر می‌کند چطور به تاول‌های کف پایم بگویم که تمام مسیری که آمده‌ام اشتباه بوده است؟ 🏷● یک‌بار دیگر بخوانید:« چطور به تاول‌های کف پایم بگویم که تمام مسیری که آمده‌ام اشتباه بوده است؟» 🏷● این یکی از تلخ‌ترین و صریح‌ترین جملاتی است که در چند ماه گذشته ذهنم را درگیر کرده است. اینکه چقدر در زندگی فردی و اجتماعی از شرم تاول‌های پاهایمان ترسیده‌ایم بپذیریم که راهی که آمده‌ایم اشتباه بوده است. 🏷● کمتر کسی این جسارت را دارد که حقیقت را بدون خشم، خودآزاری و ناامیدی بپذیرد و باقی راه را اشتباه نرود.بیشتر ما ترجیح می‌دهیم در حالیکه روح و جسم‌مان خون‌چکان است کماکان به راه اشتباه برویم و تقلا کنیم از آن لذت ببریم چون نمی‌خواهیم شرمسار تاول‌های پاهایمان باشیم. ❤️ سلام به آنها که با تاول‌های کف‌ پایشان صادق هستند! @mohsenibidgoli
محمد محسنی بیدگلی
✅ آرتور ادینگتون فیزیکدان و کیهان شناس بزرگ قرن بیستم، در یک موردی یک مثالی زده است، من می خواهم هما
♦️مسئله ی تعارض علم و دین را در طی چند متن کوتاه می خواهیم بررسی کنیم. ♦️ پرسش مهم: آیا تعارضی بین علم و دین وجود دارد؟ در مواقع مواجهه با تعارضات، حق را به کدام طرف بدهیم؟ ♦️این پرسش، یک پرسش کوتاه است اما جوابش، کوتاه نیست. ♦️ قدم به قدم به پیش می رویم، تا نهایتا بتوانیم به یک پاسخ خوب برسیم ♦️ قبل از ورود به اصل بحث، می خواهم نکته ای را درباره ی انواع و اقسام تعارضات شرح بدهم تا مخاطبان ارجمند چنین گمان نکنند که تعارض، فقط در خصوص دین و علم رخ می دهد. ⭕️ تعارض، یک امر خیلی عادی و نرمال و متداول است که در بین دو منبع می تواند رخ دهد: 1️⃣ تعارض نظریه علمی با نظریه های علمی دیگر. 2️⃣ تعارض نظریه علمی با احکام ریاضیات. 3️⃣ تعارض دو برداشت متفاوت از یک نظریه علمی. 4️⃣ تعارض دو برداشت متفاوت از یک قضیه ی ریاضیاتی. 5️⃣ تعارض برداشت شخصی از دین با نظریه علمی 6️⃣ تعارض برداشت موجه از دین با برداشت شخصی از نظریه علمی. 7️⃣ تعارض برداشت موجه از دین با برداشت موجه از نظریه علمی. ♦️ تعارض ها در صورتی که به خوبی مدیریت شوند، موجبات پیشرفت را فراهم می آورند؛ اما باید بدانیم که در هنگام تعارض، نباید عجولانه قضاوت کنیم و به نفع یکی و به ضرر دیگری حکم صادر کنیم. ♦️ مغالطه ای که غالبا توسط افراد ضددین به کار می رود این است که صرف وجود تعارض بین علم و دین را برای محکوم کردن دین کافی می دانند زیرا یک پیشفرض در پسِ ذهن آنان وجود دارد که در هر صورت، حق را باید به علم داد. ♦️ حتی خودِ علم هم اینگونه به خودش حق نمی دهد که این علمگرایان افراطی به او حق می دهند. علم بسیار موجود متواضعی است. ♦️ در پست های بعدی بحث خودم را از تعارض علم با علم آغاز خواهم کرد و نحوه ی حل تعارض را در این زمینه که حساسیتی روی آن نیست، نشان خواهم داد. آن گاه به تدریج به بحث اصلی مان خواهم پرداخت. @mohsenibidgoli
♦️ چرا آتئیسم با روح کلی حاکم بر علم و ساینس سازگاری ندارد؟ ♦️ آتئیست ها تنها منبع معرفتی را ساینس می دانند. ♦️ روح کلی حاکم بر ساینس این است که: در هیچ موردی نمیتوانم به نحو قطعی نظر بدهم و همواره جایی را برای تردید باقی می گذارم. ♦️ تفاوت آتئیست با آگنوستیک همین است که آتئیست به نحو قطعی ادعایش را مطرح می کند ولی آگنوستیک ها خود را مردد می بینند. ♦️ ادعاهای تند و قطعی آتئیست های علمگرا برای افرادی که ویژگی غیرقطعی بودنِ علم را می شناسند و ادعای علمی بودن را از این آتئیست ها می شنوند، بسیار شگفت انگیز است ♦️منصفانه بخواهیم بگوییم: آتئیسم یک فرقه ی دگم شبه مذهبی است که برعلیه مذهب های دیگر اظهارنظرهای دگماتیک و انحصارگرایانه را با سوء استفاده از برچسب های علمی، مطرح می کند، اما آگنوستیک فردی است که نمیداند برای دستیابی به باورهای فراطبیعی از چه راهی باید برود. بین این دو آدم، تفاوتِ فراوانی وجود دارد. ♦️ آتئیسم ولو فریاد می زند که دین باید محو شود، ولی خودش شاخصه های ادیان و فرقه ها را دارد. ♦️ یک آتئیست در صورتی که ساینس را مبنای جدی برای خودش انتخاب کند و سپس به ( مجموعه ی اظهارنظرهای تندو تیز و دگم خودش) بیاندیشد، خود را با یک دوراهی مواجه خواهد دید: یا باید ساینس را جدی نگیرد، یا باید از آتئیسم به آگنوستیسیزم تغییر مسیر بدهد. ♦️ از این منظر می بینیم آتئیست ها نه خود را پایبند استدلال های فلسفی محض معرفی می کنند و نه اهمیتی برای استدلال های عقلی قائل می شوند و هنگامی که به آنان می گوییم این دگم بودن شما، با روح علم و ساینس سازگار نیست، جواب هایی می دهند که از پیروان فرقه های دگم و غیرعقلانی و تعصباتی می شنویم. @mohsenibidgoli
⭕️به مثال زیر دقت فرمایید: ♦️ یک دستگاه فوق پیشرفته از محصولات یک شرکت مهم خارجی به دست ما افتاده است. آن را به متخصصان خودمان می دهیم تا با مهندسی معکوس، آن را بفهمند. ♦️ از آنجا که دستگاه فوق، بنا به فرض، فوق العاده پیچیده است، مهندسان اظهارنظرهای خود را به صورت غیرقطعی ( توجه کنید) اعلام می کنند زیرا هنوز از تمامی زوایای این سیستم پیچیده آگاه نشده اند. جمله ی مهم این است که : اظهارنظرهای غیرقطعی از این افراد در این مورد، پذیرفتنی است. ♦️ اما حال فرض کنید توانسته باشید با شرکت مهم خارجی فوق الذکر و شخصی که سازنده ی همین دستگاه پیچیده است، مرتبط شوید. اگر از او اظهارنظر غیرقطعی بشنوید، برای شما پذیرفتنی نخواهد بود. انتظار معقول و موجه ما این است که آن را به نحو قطعی بیان کند نه با شک و شاید و اگر و مگر زیرا او خودش آن را ساخته است. او که دیگر نباید غیرقطعی نظر بدهد ♦️ سازنده اگر اظهارنظر غیرقطعی بکند، مذموم و ناپسند است اما غیرسازنده ها اگر به نحو غیرقطعی اظهارنظر کنند، کاملا موجه و پسندیده است. @mohsenibidgoli
♦️ عقب نشینی های دو گروهی که هیچکدام (خدای موصوف در ادیان ابراهیمی) را نفهمیدند، و درباره ی (خدای موهوم) با هم در نبردند: ♦️گروه اول: دانشمندان خداباوری که در دوره های پیشین، هر جایی که نمی توانستند با استفاده از تئوری های آن روز، پدیده ای را تبیین کنند، (خدایی در عرض عوامل طبیعی) تصور می کردند و از نقش او به نفع تئوری های علمی خود بهره برداری می کردند. ♦️ عملکرد این افراد باعث شد تا مفاهیم جدیدی وارد زبان فلسفه و الهیات و علم شود. ♦️ مفهوم رخنه و شکاف به آن مواردی گفته می شود که تئوری های روز نمی‌توانستند، آن را تبیین کنند و آن (خدای تصور شده ای) که این شکاف و رخنه را می پوشانید تا هیچ جایی خالی نماند و همه چیز کامل و خوب به نظر برسد و در نتیجه مردم و شنوندگان عامی، قانع شوند، را خدای رخنه پوش یا خدای حفره ها و چنین الهیاتی را الهیات شکاف می نامند. ♦️ این عملکرد نادرست دانشمندانِ خداباور عصرهای پیشین، باعث بروز مشکل بزرگی شد. ♦️ همزمان با پیشرفتِ علم، و کامل تر شدنِ تئوری ها، آن حفره ها و شکاف هایی که قبلا دانشمندان پیشین آن ها را سهم خدای رخنه پوششان کرده بودند، از دست آن رخنه پوشِ کهن گرفته می شد و این روندِ بازپس گیری رخنه ها، به همین نحو ادامه یافت تا جایی که خداستیزان، این ایده را برای مردم عامی مطرح کردند که اگر چند قدم دیگر، علم به پیش برود، دیگر همه ی حفره ها را خودِ علم پر خواهد کرد و دیگر نیازی به آن خدای رخنه پوش این خداباوران نداریم ♦️ گروه دوم: دانشمندان خداناباور، تصورشان این بوده و هست که اگر همه ی حفره ها را پر کنیم، توانسته ایم ایده ی (خدا) را کاملا محو کنیم. ♦️ گاهی عده ای از دوستان نادان سنگی را در درون چاهی می افکنند، که باید هزاران عاقل جمع شوند و تلاش کنند تا آن را از این چاه بیرون آورند. اینک باید الهیدانان مسلمان و مسیحی، مکررا در مقالات تخصصی به این گروه دوم متذکر شوند که: آن چیزی که شما می خواهید انکارش کنید، را ما خودمان قبلا منکرش بوده ایم و اعتقاد به او را شرک می دانیم و باورمان این است که چنان خدایی اصلا وجود ندارد اما آن خدای موهوم چه ربطی به خدای ادیان دارد. ♦️هدفِ این مقال، نشان دادنِ تباین خدای ادیان با خدای رخنه ها نیست بلکه می خواهد نشان دهد که آیا گروه دوم، توانسته اند هدفِ خودشان را به چنگ آورند و جهان را بدون بهره گیری از رخنه پوش ها پر کنند؟ ♦️ اینجاست که داستان، خیلی زیبا می شود. کافی است، کتاب هایی که افرادی مثل هاوکینگ و کراوس نوشته اند، را ورق بزنید تا این موضوع جالب را از نزدیک خودتان لمس کنید. اگر از این زاویه به این کتاب ها نگاه کنید، شگفت زده می شوید. ♦️ رخنه ها از آن دوران قدیم، نه تنها کم تر نشده اند بلکه بیش تر و پیچیده تر شده اند و از آنجا که ادعای دانشمندان عزیز این است که تئوری های ما کامل است، رخنه پوش های جدیدی نیز استخدام شده اند ♦️ اما بنا به جو حاکم بر علم، این رخنه پوش جدید نباید اسمِ آن رخنه پوش کهن را داشته باشد. اسم ها را باید شست، جور دیگر باید دید ♦️در دوران جدید، رخنه پوش هایی به خدمت گرفته شده اند که قدرت آفرینندگی شان و پیچیدگی خروجی های آنان، واقعا برتر از خدایان اساطیری یونان باستان است، اما اسم هاشان حساسیت زا نیست ♦️ اگر آن رخنه پوش قدیمی، یکی بود، در دوران جدید، فیزیک مدرن برای حل مشکلات رخنه ها، تعداد بیشماری رخنه پوش ابداع کرده است. ♦️ رخنه پوش هایی مانند انواع و اقسام میدان های کوانتومی، اپراتورهای خلق وفنا، و از همه مهم تر شانس رخنه پوش. ♦️ اسم گذاری این رخنه پوش آخری هم هوشمندانه صورت گرفته است. به نظر می رسد ایشان را هم اسم با شانس عرفی که مردم عامی می شناسندش درآورده اند تا نیازی به واکاوی این رخنه پوش عجیب که خیلی کارها ازش می آید، نباشد. هاوکینگ در کتابش می نویسد این شانس غیر از شانس عرفی است و مفهوم پیچیده و عمیقی دارد البته ایشون توضیحی در مورد آن مفهوم عمیق ارائه نمی دهند ♦️من در این متن، کاری به این رخنه پوش های جدید هم ندارم، بلکه می خواهم نشان دهم که هر دو گروه، در حال عقب نشینی هستند و این عقب نشینی ها جالب توجه است. ♦️ عقب نشینی گروه اول که آشکار است اما عقب نشینی گروه دوم را چگونه می توان دید؟ ظاهرِ امور که نشانی از عقب نشینی ندارد؟ ♦️ برای این که بتوانیم عقب نشینی گروه دوم را ببینیم، باید به مبنای فکری خداناباوران نظر افکنیم. ♦️ابتدا ایده ی آنان، ماتریالیسم و ماده گرایی بود، اما خودِ علم، این ایده را به عقب راند و لذا ایده ی فیزیکالیسم مطرح شد. فیزیکالیسم وسیع تر از ماتریالیسم است زیرا مفاهیم بسیار پیچیده‌تری از فیزیکی بودن مثل رابطه موج ذره یا نیروهای غیرماده‌ای که توسط ذرات تولید می‌شوند را هم دربرمی گیرد.( ادامه 👇)
( ادامه ی پست قبل) ♦️ فیزیکالیست ها چه می گویند؟ از نظر آنان، نکته ی مهم این است که فیزیک بتواند تبیین کند و اگر فیزیک نتواند تبیین کند، آن را نمی پذیریم. ♦️ اما کمی دقیق تر ببینیم این فیزیک، چه جور چیزی است؟ دانش فیزیک جدید به قدری دستش باز است که خدا می داند. ♦️در فیزیک جدید هر فرضی ولو کاملا غیرمعقول می تواند راه یابد. در فیزیک جدید، انواع و اقسام رخنه پوش هایی که ماتریالیسم های قدیمی روی آن حساس نباشند می تواند به خدمت گرفته شود و تبیین هایی پر از ایده های رها از نگاشت و ... ارائه گردد و بسان دوران قدیم، مردم عامی از شنیدنِ این ایده ها خیال شان راحت شود ♦️ اگر حساسیتی روی اسم رخنه پوش ها نداشته باشیم، به این نتیجه می رسیم که مطالعه ی فیزیک جهان، برغم همه ی تغییر و تبدیل هایی که در نظریه ها برای شان رخ داده است، در یک چیز مشترک هستند. همه ی آن ها در حال آشکارسازی شکاف ها هستند. شکاف ها وجود دارند. ♦️ از منظر دین اسلام، چنین نیست که فقط یک یا دو یا ده یا صد شکاف موجود باشد و بقیه را به نحو طبیعی بتوان پر کرد. همه ی جهان، شکاف است. ♦️ شاید با عقب نشینی های بعدی فیزیکدانان، شکاف بودنِ کل جهان هم به تدریج آشکار شود.
در قسمت قبل، انواع تعارضاتی که بین دو محتوای معرفتی و یا شبه معرفتی ممکن است رخ دهد، معرفی گردید. در این بخش به نحو مختصر، به قسم اول از تعارضات، یعنی تعارض نظریه علمی با نظریه علمی دیگر ( تعارض علم و علم) پرداخته شده است. ♦️ تاریخ علم، مملو از تعارضاتِ میانِ نظریه های علمی جدید با نظریه های علمی قدیمی تر می باشد. به عنوان مثال، تعارضاتی که با ظهور نظریه های جدیدتر با نظریه فلوژیستون رخ داد. اکنون که ده ها سال از کنارگذاشته شدنِ نظریه فلوژیستون می گذرد، ما نمی توانیم عمق و شدت این تعارض را درک کنیم زیرا معما ( ظاهرا) حل شده است اما اگر در آن دوران می بودیم، آن را به عنوان یک تعارض سخت و دشوار تلقی می کردیم. ♦️برای آن که شدت تعارض را در آن زمان درک کنیم، باید با تصور و تخیل کارها را به پیش ببریم اما خوشبختانه نمونه ای همین اکنون وجود دارد که نیاز ما را به تخیل و تصور رویدادهای گذشته معاف می کند، زیرا در حال حاضر نیز فیزیک با یک تعارض سنگین ( شاید سنگین تر از تعارض فلوژیستون) روبرو است. ♦️ سال هاست که فیزیک جدید با یک تعارض و دوراهی بزرگ مواجه شده است. آیا نسبیت را بپذیریم یا کوانتوم را؟ آیا نسبیت، مبتنی بر فرض های ساده کننده و غیرواقعی است و باید اصلاحیه بخورد یا نطریه ی مکانیک کوانتوم و یا شاید هر دو نظریه باید اصلاح شوند؟ ♦️تا معما حل نشده، این تعارض جزء تعارضاتِ سرسخت می باشد. تا کِی این معما حل خواهد شد؟ واقعا نمی دانیم چند سالِ دیگر این معما حل خواهد شد و چه بسا مانند برخی بحران ها و تعارضاتی که در زمینه ی نظریه های علمی رخ داد و یا تعارضاتی که درباره ی ریاضیات رخ داد، حل این معما نیازمند گذشت چند قرن تلاش و تجربه باشد که در این صورت ما نخواهیم دید پاسخِ این معما را. ♦️وقتی سعی می‌کنید قوانین نسبیت را در دنیای کوانتوم تفسیر کنید، همه چیز به طور وحشتناکی اشتباه از آب در می آید! برعکس، اگر بخواهید مقیاس کوچک کوانتومی را که به‌سمت مقادیر بی نهایت کوچک، میل می‌کند با نظریه نسبیت توصیف کنید، جواب های نادرست خواهید گرفت؛ بسان مکانیک کوانتوم که جواب درستی درباره‌ی مسائل مقیاس کیهانی نمی‌دهد. ♦️وقتی اینشتین، نسبیت عام را مطرح کرد، علاوه بر آنکه یک جایگزین مناسب برای نظریه گرانش نیوتن پیدا شد، مسیر تازه‌ای برای فیزیکدانان باز شد تا بتوانند مفاهیمی همچون بیگ بنگ، تشکیل سیاه چاله‌ها و نحوه تولید بمب اتمی را توضیح دهند و حتی مکان‌یاب گوشی شما را به‌کار اندازند! از طرفی، مکانیک کوانتوم با تصحیح معادلات ماکسول و فرمول‌های حوزه مغناطیس و نور توانست کارآیی خود را به رخ بکشد و علاوه بر آن، در ساخت ابزارهایی همچون برخورد دهنده هادرونی، سلول‌های خورشیدی و گیت‌های میکروالکترونیکی مبنا قرار گرفت. خوب! حالا چه کنیم. این را کنار بگذاریم یا آن را؟ ♦️تعارض فی حد ذاته، پدیده ی بدی نیست به شرط این که در قضاوت بین دو شئ متعارض، سوگیری های خام اندیشانه، تعصبات نابخردانه به خرج ندهیم. ♦️ در هنگام مواجهه باتعارض، انسان ها وارد مرحله ی قضاوت و تصمیم گیری می شوند و خود را موظف می بینند که این تعارض را حل کنند. در این میان، افراد سودجویی که میل شان به سوی یکی از دو طرف بیشتر است، با ارائه ی قسمت های خوب و زیبای نظریه ی دلخواه شان، و سیاه نمایی نظریه ی مقابل، حکم خود را صادر می کنند اما دیدگاه منصفانه چنین حکم می کند که اگر این نظریه دارای مزایایی است، آن دیگری هم مزیت های ویژه ای دارد؛ بنابراین باید همه ی جوانب را دید و سپس با یک معیار و محکِ معین و مطمئن، تعارض را حل نمود. ♦️بیش از صد سال از کشف این تعارض سرسخت می گذرد و هنوز راهی برای حل آن پیدا نشده است. فیزیکدانان برغم این که می دانند یک جای کار باید دارای مشکل باشد، نه این یکی را رها می کنند و نه آن یکی را. ♦️ اگر با افرادی مواجه می شویم که به صرف برخورد با یک مسئله ی متعارض بین علم و دین، بدون در اختیار داشتنِ معیار مطمئن، اقدام به صدور حکم بر علیه دین و یا بر علیه علم می کنند، این عملکرد را باید به حساب ناآگاهی آنان نسبت به روش های حل مسائل متعارض و یا شاید هم به حسابِ قضاوت های سوگیرانه و متعصبانه ی آنان گذاشت. ♦️حل مسئله ی تعارض نسبیت و کوانتوم یکی از مهم ترین عرصه های تحقیقات فیزیک جدید است. اگر کسی بتواند این مسئله را حل کند، احتمالا نام او تا ابد بر تارک فیزیک خواهد درخشید بنابراین انگیزه های فراوانی برای حل آن وجود دارد. ♦️ هزاران فیزیکدان در طول ده ها سال، برای حل این مسئله ی پرآوازه ای که شهرت جهانی را برای حل کننده ی آن به دنبال خواهد داشت، تلاش کرده اند اما هنوز راه به جایی نبرده اند. پس چنین نیست که حل همه ی مسئله ها به همین آسانی که غالبا ما تصورش را داریم، باشد. (ادامه در پست بعدی👇🏻)
( ادامه ی پست قبلی) ♦️عده ای از فیزیکدانان برای حل مسئله به سراغ فرض های به کاررفته در نسبیت عام رفته اند و حرف شان این است که این فرض ها ساده کننده بوده اند و باید دقیق شوند. ♦️به نظر گروهی از فیزیکدانانِ طرفدار مکانیک کوانتومی، فرض بنیادی در فیزیک اینشتینی، پیوسته و بی‌نهایت بخش‌پذیر بودن فضاست. اینشتین فرض کرده است که فی الواقع ما می توانیم هر فاصله را در فضازمان به قسمت های کوچک‌تر به نحو پیوسته تقسیم کنیم. ♦️ شاید همچنان که پیکسل، کوچکترین واحد یک تصویر است و فوتون نیز کوچکترین واحد نور است؛ ساختار فضازمان نیز تکه ای است و یک محیط پیوسته به معنای ریاضیاتی آن نباشد. به بیان دیگر، اگر ما تا این زمان، فضازمان را پیوسته می گرفتیم، از یک فرض ساده کننده استفاده می کردیم. ♦️ شاید رازِ این که با گذشت ده ها سال، کسی هنوز نتوانسته است تئوری گرانش کوانتومی را ارائه کند، این باشد که آن فرض پیوستگی را واقعی در نظر گرفته ایم. اگر آن فرض را کنار بگذاریم، شاید معما حل شود. ( این مبحث ادامه دارد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در ستایش تردید ✅اکثریت گاهی با قطعیت حکم به چیزی می‌دهد که خلاف حقیقت است و حتی در سیاهی کامل اکثریت، یک نور و یک صدا و یک تردید می‌تواند همه چیز را تغییر دهد. ✅ فیلم «دوازده مرد خشمگین» شاهکار سینمای جهان در ستایش تردید است، در ستایش اقلیت و در ستایش گفتگو، که چگونه می‌شود با تردید در یقین اکثریت، حقیقت را آشکار کرد. ✅ فیلم درباره یک هیات منصفه ۱۲ نفره است که در ساعت تنفس قبل از اعلام حکم اعدام یک جوان دور هم جمع می‌شوند و در حالی که ۱۱ نفر حکم به اعدام او می‌دهند، فقط یک نفر با تردید و گرفتن زمان برای تردید، همه چیز را بر می‌گرداند و حقیقت را آشکار می‌کند.همه فیلم در یک اتاق می‌گذرد و یکی از عجیب‌ترین و مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما است. @mohsenibidgoli
✅چگونه متواضع شویم؟ 🏷● توضیح سرشت و کارکرد تواضع با همه سختی‌ای که دارد، نسبتا آسان است. بخش دشوار آن کسب این فضیلت است. واقعا چه کنیم تا متواضع شویم؟ می‌گویند موش‌ها از دست گربه شکارگر قهاری به تنگ آمده بودند. یک مجمع عمومی برگزار کردند تا راهکار مواجهه با حمله گربه را به دست بیاورند. موش جوانی که سرشار از غرور بود، گفت من راه‌حل قضیه را بلدم. گفتند بگو. گفت «زنگوله‌ای تهیه می‌کنیم و به گردن گربه می‌بندیم. زان پس هر گاه گربه به ما نزدیک شود، صدای زنگوله‌اش ما را هوشیار می‌کند و می‌گریزیم.» همه حضار او را تشویق کردند. اما ناگهان سکوت سردی همه را فراگرفت و این پرسش زمزمه‌وار تکرار شد: «حالا چه کسی زنگوله را به گردن گربه خواهد بست؟» 🏷● مساله تواضع نیز کم از این نیست. البته ممکن است کسانی برای کسب تواضع پیشنهادهایی بدهند که برخی را بر می‌شمارم. یکی آنکه تمرین کنیم هنگام راه رفتن گردن خود را کج کنیم! دوم آنکه باز هنگام راه رفتن چشمان خود را به زمین بدوزیم و خیره نگاه نکنیم! سوم آنکه گام‌های کوتاهی ‌برداریم و آرام آرام راه برویم. این سه معمولا در افراد نشانه تواضع شمرده می‌شود. صدای آرام و فروخفته را اگر به آنها اضافه کنیم، نور علی نور می‌شود. کسان بسیاری را به دلیل همین ویژگی‌ها متواضع تصور می‌کنیم. اما هریک از این کارها مشکلات خودش را دارد. اولی ممکن است باعث آرتروز گردن شود. دومی چشم‌انداز ما را محدود کند و سومی شاید به تحلیل یا آتروفی عضلات پاهای ما بینجامد. 🏷● من پیشنهادهای جذاب‌تر و البته کمی سخت‌تری دارم. پیشنهادهای من شامل این کارها می‌شود: 1️⃣ به نمایشگاه‌های کتاب برویم. رفتن به نمایشگاه‌های کتاب و دیدن آثار تازه و نویسندگانی که حتی نام‌شان به گوش‌مان نخورده است، معمولا باد غرور ما را می‌خواباند و تازه متوجه می‌شویم که چه چیزهایی نمی‌دانیم و حجم جهل ما آشکارتر می‌شود. تفصیل این مطلب را پیش‌تر در یادداشت «مناسک نمایشگاه» آورده‌ام. 2️⃣ به کتاب‌فروشی‌ها، یا سایت‌های فروش کتاب، سری بزنیم و کتابی بخریم. دست گرفتن کتاب‌های تازه و به ویژه خواندنش، در درازمدت می‌تواند ما را متواضع کند. باز پیش‌تر این مطلب را در یادداشت «خرید کتاب و فرآیند دانشوری» بحث کرده‌ام. البته گاه دیدن کتاب‌ها و از آن بدتر خواندشان مایه غرور می‌شود که خود بحث دیگری است. 3️⃣ به دل طبیعت بزنیم. رفتن در دل کوه و دشت، جدای از لذت بصری و اهمیت بدنی که دارد، ما را متواضع می‌کند. طبیعت بی‌آنکه ما را تحقیر کند، عمیقا حقارت ما را نشان می‌دهد و بر ما آشکار می‌کند که چقدر ناتوان هستیم. این نکته را در یادداشت «این باد وحشی و شوخ» قبلا بازگو کرده‌ام. 4️⃣ یک رشته تازه را دنبال کنیم و کمی بر دانش خود بیفزاییم. مبتدی بودن‌ لذت و اشتیاق خودش را دارد. شاید برای همین بود که ادموند هوسرل فیلسوف خودش را «مبتدی همیشگی» وصف می‌کرد. 5️⃣ با متخصصان رشته‌های مختلف آشنا شویم تا بدانیم که چگونه در هر عرصه‌ای غول‌هایی وجود دارند که حتی گاه به مخیله‌مان گذر نمی‌کند. 6️⃣ از موزه‌ها بازدید کنیم. موزه فقط محل نگهداری اشیای قدیمی نیست، کلاس تواضع نیز به شمار می‌رود. کافی است یادداشت «فقط به درد موزه می‌خورد» را مرور کنید تا بدانید که چگونه به شکل غیر مستقیم موزه‌ها چنین کارکردی دارند. پس سالی یکی دو بار به موزه‌های گوناگون برویم. 7️⃣ حتما آثار باستانی و تاریخی را ببینیم. کمتر چیزی مانند آثار تاریخی ضعف و عجز ما را نشان می‌دهد و آشکار می‌کند که در هیچ جا «نعره شیران» پایدار نیست. آثار باستانی به واقع داستان شکست خودکامگان و متکبران تاریخ را بازگو می‌کند؛ به گفته خیام «آن قصر که با چرخ همی زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندی رو/دیدیدم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای/ بنشسته همی گفت که: کوکو، کوکو؟» 8️⃣ خود را در معرض داوری صادقانه دیگران قرار دهیم. کمی تلخ است، اما عادت می‌کنیم و از آن خواهیم آموخت. 9️⃣ ماراتن بدویم. این پیشنهاد هال هگدون، مربی و نویسنده کتاب‌های متعدد درباره دو ماراتن است. من خودم هنوز امتحان نکرده‌ام و نمی‌دانم که دقیقا چه اثری دارد. امیدوارم در اولین فرصت انجامش بدهم و گزارشش را نیز ثبت کنم. 🏷● این کارها در مجموع شخصیت فعلی ما را در هم می‌شکند، جهل و ضعف و حقارت ما را آشکار می‌سازد و شخصیت متواضع و هوشیاری به ما می‌دهد. تواضع، منش است، جلوه‌ای از شخصیت است و عادت است. و اینها در طول زمان و به تدریج آموخته می‌شود. حسن اسلامی اردکانی @mohsenibidgoli
✅ علم وسط وان حموم ➕معروف است که یکی از بزرگ‌ترین کشفیات ارشمیدس در حمام صورت گرفت و وی شوق‌زده، از حمام بیرون زد و فریاد کشید «یافتم، یافتم».روزی که ارشمیدس به حمام رفت، لابد چرک بود. اما به جای اینکه کیسه بکشد شروع به بازی و غوطه‌خوردن در آب کرد. پایین می‌رفت و بالا می‌آمد، باز پایین می‌رفت و بالا می‌آمد، خیلی آرام، یک بار دیگر که پایین رفت یکهو از آب بیرون جست. فریاد کشید: یافتم، یافتم... ➕ کسانی که حمام نرفته‌اند نمی‌دانند که فریاد در حمام چه انعکاس پرابهت و چندباره‌ای دارد. پژواک صدا در خود صدا می‌پیچد و باز ارشمیدس انگار که «مویش» را می‌کشند از ته دل فریاد می‌زد: یافتم، یافتم... ➕ اولین گمان این بود که ارشمیدس سنگ پا پیدا کرده است، اما تا آن روز کسی برای سنگ پا اینطور نعره نکشیده بود. آنهایی که به ارشمیدس نزدیک‌تر بودند بی‌اختیار ذهن‌شان به ثروت و جواهری رفت که ارشمیدس از روی خوش‌شانسی و اتفاق آن را پیدا کرده است که فریاد در فریاد ارشمیدس انداختند: مال ماست، مال ماست... ➕ اما ارشمیدس بی‌اعتنا به همه‌چیز و همه‌کس و حتی لباس‌هایش، از سر شوق، لخت مادرزاد از حمام بیرون زد.صاحب حمام فقط یک فریاد کوتاه داشت: پس پول حمام چی؟بعد یکهو مثل تیر از ذهنش گذشت که ارشمیدس چیز باارزشی یافته و فریاد‌زنان به دنبالش افتاد: مال من است، مال من است! ➕ حمامی پس از اینکه دویست، سیصد متر به دنبال ارشمیدس دوید، دیگر کاملاً باورش شد که ارشمیدس چیز باارزشی پیدا کرده و حالا فریاد می‌زد: دزد، دزد، بگیریدش...وقتی ارشمیدس از کنار بازار شهر گذشت جمعیتی که از پی‌اش می‌دوید به هجده نفر رسید، در حالی که ارشمیدس همچنان فریاد می‌زد: یافتم، یافتم... ➕ شمع‌فروشان و نعل‌بندان و خلاصه کاسب‌کارها از کسانی که به دنبال ارشمیدس بودند می‌پرسیدند: «مگر چه شده است؟» و آنها جواب می‌دادند: «یافتش، یافتش» و همین‌طور از پی ارشمیدس می‌دویدند.پیرزنی گفت: چه بی‌حیاست این مرد!لاتی به محض اینکه ارشمیدس را آن‌طور لخت مادرزاد دید گفت: این چی‌چی پیدا کرده که باید حتماً لخت باشه تا نشون بده؟! ➕ در سرکوی سگ‌بازها، آنجا که «کلبی»‌ها جمع می‌شدند، بالاخره جلوی ارشمیدس را گرفتند. لنگی به دور تنش پیچیدند، پیرمردی نفس‌نفس‌زنان از راه رسید: من هفته قبل در حمام انگشتر طلایم را گم کردم، زنم شاهد است!حمامی هم رسید: منطقاً آنچه در حمام است، مال حمامی است. ➕ یکی از سوفسطائیان خواست با این نظر مخالفت کند که مأمور دولت آمد: حرف بی‌حرف! این چیزها مال دولت است.مرد میانسالی از جمعیت گفت: قربان هنوز معلوم نیست چی‌چی هست.مأمور خود را از تک و تا نینداخت: پس زودتر معلوم کنید تا بفهمیم صاحب چه چیزی هستیم! ➕ اما ارشمیدس که غافل از دور و برش بود همین‌طور داد و فریاد می‌کرد: یافتم، یافتم، یافتم...جمعیت که هر دم بیشتر می‌شد و کلافه بود دسته‌جمعی فریاد زدند: آخه بگو چی ‌یافتی؟ارشمیدس با همان شور و حرارت فریاد کرد: هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع هم‌حجمش سبک می‌شود. ➕ مردم گفتند: چی‌، چی گفتی؟ارشمیدس که از دقت و توجه مردم نسبت به مسائل علمی شوق‌زده شده بود شمرده گفت: دقت کنید، ‌هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع هم‌حجمش سبک می‌شود.همگی با هم گفتند: «این مردک خر چه می‌گوید، دیوانه است» و از دورش پراکنده شدند و ارشمیدس از دور صدای مردی را شنید که می‌گفت «هر جسمی که در آب فرورود به اندازه ارشمیدس دیوانه نمی‌شود» و صدای خنده مردم بلند شد. ➕ فردای آن روز به سردر حمام یک تابلوی کوچک نصب شد که روی آن با خط خوش یونانی نوشته شده بود: برای حفظ شئونات اسلامی واخلاقی از پذیرش دانشمندان و فلاسفه معذوریم. برگرفته از: کتاب مو، لای درز فلسفه-اردل. @mohsenibidgoli
✅ آیا انتخاب دیگری دارم یا این تنها انتخاب است؟
‍ ✅ فیلم سینمایی Mine داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت، یکی از پاهایش روی مین می رود اما او بلافاصله متوجه می شود و پای خود را از روی مین برنمی دارد، به همین دلیل مین عمل نمی کند. بنا به دلایلی خودش نمی تواند مین را خنثی کند پس مجبور می شود چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بماند. ➕ اگر پا را بلند کند بلافاصله مین منفجر می شود و مرگ او حتمی خواهد بود. در عین حال خستگی بیش از حد، گرمای روز، سرمای شب، بی خوابی و ایستادنِ مدام، تشنگی و گرسنگی او را از پا درآورده است. در این حال و روز؛ او به حالتی نیمه هوشیار فرو می رود و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کند. ➕ در طی مرور این خاطرات؛ بیننده متوجه می شود که قبل از این اتفاق، این سرباز بارها و بارها بر روی مین های دیگری رفته و آنها را منهدم کرده است. مینِ رابطه عاطفی با همسرش، مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش، مینِ درگیری در کافه با غریبه ها و ... تا می رسد به اولین مین. ➕ او بخاطر می آورد که چه کسی اولین مین را برای او کاشته است و او پایش را روی آن گذاشته و همه چیز نابود شده است. مینی که پدرش برای او کاشته است. پدری خشن، مست و بی مسئولیت که او و مادرش را دلیل بدبختی زندگی می دانسته و همیشه با رفتاری پرخاشگرانه آنها را آزار میداده است. در طول همه اتفاقات و حوادث گذشته، زمانی که پایش روی مین می رفته بلافاصله انفجار رخ می داده و همه چیز نابود می شده است. ➕ اما این مین در این بیابان او را وادار می کند تا کاری را انجام دهد که قبل از این انجام نمی داده است، 《 مکث کردن》 او چندین روز مکث می کند تا نیروهای کمکی برسند و مین را خنثی کنند. مکثی طاقت فرسا و بسیار دشوار. مین در بیابان؛ استعاره ای است از مین هایی که او در روابط عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده است. ➕ این مکثِ چندین روزه در آن بیابان به او می آموزد که اگر فوراً و با عجله به آن حوادث و اتفاقات؛ واکنشی که پدرش به او آموخته است را نشان نمی داد، زندگی بهتری را تجربه می کرد. فیلم به ما می آموزد که این مکث آگاهانه، چیزی است که ما در این زیستن شتابزده، به شدت به آن نیاز داریم. واکنش های تند و سریع و اتوماتیک به شرایط و اتفاقات؛ واکنشی ناآگاهانه از سوی فعالیت تله ها، عقده ها و سایه های شخصیتی است. ➕ ما به رویدادهای امروزِ زندگیمان همان واکنشی را نشان میدهیم که در گذشته داشته ایم.ما به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشان می دهیم.مکث کردن در هنگام کنش ها و واکنش ها می تواند افقی از انتخاب های جدید را به روی ما بگشاید. ➕ مکث کردن را امتحان کنیم و در هنگامه یکی از رفتارها یا واکنش هایمان، اندکی مکث کنیم و از خودمان بپرسیم: آیا این یک مین است؟ آیا این مینی از گذشته است؟ آیا این من هستم که واکنش نشان میدهم یا گذشته من است که دارد فرمان می دهد؟ آیا انتخاب دیگری دارم یا این تنها انتخاب است؟ @mohsenibidgoli
‏✅ یکی از قشنگ ترین مطالبی که خوندم در مورد ویژگی های افراد High- value یا اصیل بود، که یه سری خصوصیات مشترک و جالبی دارند. ➕ ‏۱) تمرکزشون روی یه نفره همونقدر که به کار و اهدافشون متعهدن توی زندگی عاشقانه هم تمرکزشون روی یه نفره و بشدت متعهدن، وقتشون رو با تیک زدن و پریدن با این و اون هدر نمیدن ➕ ‏۲)قدردانن با بقیه جوری رفتار نمی‌کنن که انگار کاری که براشون انجام دادن وظیفه بوده، بشدت تشکر می‌کنن و بین آدما براساس موقعیت اجتماعی یا شغلشون تفاوتی نمی‌ذارن ➕‏۳) تا جای ممکن به رشد بقیه کمک می‌کنن برخلاف اونایی که دنبال تخریب و حسادت به موفقیت بقیه‌ن، افراد High value به رشد دیگران کمک هم می‌کنند و با موفقیت اونها خوشحال میشن ➕ ‏۴) باهرکسی مثل خودش رفتار نمی کنن واقعیت اینه شخصیت و اصالت اونها اجازه نمیده برای تلافی دست به هر رفتاری بزنن ➕ ‏۵) صداقت عجیبی دارن نقش بازی نمی‌کنن و خود واقعیشون هستن حتی قسمت هایی که نقاط ضعف اونها حساب میشه رو پذیرفتن ➕ ‏۶) همونقدر که حد و مرزهایی که دارن برای خودشون مهمه، به حد و مرزهای بقیه احترام میذارن اهل اصرار بی جا نیستن ➕ ‏۷) موفقیت، ثروت، شغل؟ نه هیچکدوم اونها ادمارو براساس رفتار و اخلاقشون می‌سنجن ▪️ ‏خلاصه که؛ اصالت داشتن توی رفتار و شخصیت آدماست، نه مدرک تحصیلی و ماشین و شغل اونها. @mohsenibidgoli
✅ تئوری فیل سفید ● سناریو عدم خروج از معامله‌ای باوجود ضررده‌بودن آن ➕ در زمان‌های گذشته چند نسل نادر از فیل‌ها زندگی می‌کردند که سفیدرنگ بودند. فیل‌های سفید ارزش زیادی داشتند و به‌عنوان هدیه‌های دیپلماتیک گران‌بها بین کشورها رد و بدل می‌شدند و پادشاهان در سفرهایی که داشتند این فیل را به‌عنوان هدیه به پادشاه کشور میزبان می‌دادند. ➕ هزینه نگهداری و تغذیه این فیل‌ها بسیار زیاد بوده است، زیرا نوع خاصی از گیاهان را مصرف می‌کردند، در ساعات خاصی شست‌وشو داده می‌شدند، محل نگهداری‌ آن‌ها ویژگی‌های خاصی داشت و … حتی گاهی بخشی از دربار را برای نگهداری این فیل‌ها به‌کار می‌گرفتند. ➕ مشکل زمانی به‌وجود می‌آمد که کشور به دلایلی مثل قحطی، سیل، جنگ و … دچار کمبود منابع می‌شد. با وجود گرسنگی مردم و دربار، دیگر دلیل منطقی وجود نداشت که پادشاهان بخواهند از فیل‌ها نگهداری کنند ولی به‌دلیل این‌که در گذشته هزینه‌های زیادی را صرف این فیل‌ها کرده بودند ترجیح می‌دادند بازهم هزینه کنند تا دست‌آوردهای قبلی آن‌ها از بین نرود و گاهی حتی زنده‌ماندن این فیل را به زنده‌ماندن مردم ترجیح می‌دادند. ➕ درواقع اصطلاح فیل سفید به دارایی‌هایی از زندگی و سازمان ما گفته می‌شود که امروزه کاربرد و فایده‌ای برای ما ندارند و هزینه‌ی نگهداری آن‌ها بیش‌تر از سود آن‌هاست ولی ما باز هم اصرار به نگهداری این دارایی‌ها داریم. ➕ اثر فیل سفید در زندگی شخصی گاهی در زندگی شخصی رابطه‌ای را فقط به‌دلیل هزینه‌هایی (احساسی، زمان و …) که برای ما داشته است ادامه می‌دهیم و چون انرژی و زمان و محبت زیادی را صرف آن فرد یا آن گروه کرده‌ایم با علم به این‌که آن رابطه برای ما سودی ندارد باز هم به آن ادامه می‌دهیم. ➕ اثر فیل سفید در زندگی کاری شما هفت‌سال در رشته مهندسی درس خوانده‌اید و بعد از اتمام فارغ‌التحصیلی کاری به شما پیشنهاد می‌شود که ابدا مرتبط با رشته شما نیست ولی شما به آن علاقه دارید و از نظر مالی و پتانسیل رشد نیز شغل بسیار خوبی است، اما به‌دلیل این‌که اگر آن را قبول کنید تصور می‌کنید که هفت‌سال عمر خود را هدر داده‌اید، پس این فرصت گران‌بها را از دست خواهید داد و شما مجبور خواهید شد بقیه عمر خود را صرف نگه‌داری فیل سفید زندگی خود کنید. ➕ اثر فیل سفید در سیاسیون در اقتصاد سیاسی، فیل سفید به پروژه‌های سرمایه‌گذاری‌ای گفته می‌شود که با هزینه‌ی بسیار زیاد به‌دست می‌آیند ولی سود خاصی ندارند. این پروژه‌ها توسط سیاسیون به‌عنوان وسیله‌ای برای مریدپروری استفاده می‌شود. این سیاست‌مداران هزینه‌های زیادی برای این گروه خاص انجام می‌دهند که دست‌آورد آن‌چنانی ندارند. ➕ اثر فیل سفید در معاملات مارکت شما پس از اندکی تحقیق مقداری از ارزی را تهیه می‌کنید به امید آن‌که با هولدینگ و نگه‌داری آن ارز در طی چند هفته تا چند ماه آینده رشد کند و شما سود خوبی نصیبتان شود امّا پس از گذشت چند هفته قیمت آن ارز شروع به پایین‌آمدن‌ می‌کند و شما با این توجیه که آینده دارد و باید صبر ‌کرد هنوز آن ارز را نگه خواهید داشت و در عین حال که سرمایه شما رو به کاهش است به امید آینده آن را نمی‌فروشید. پس از گذشت چند ماه شما ارز‌های دیگر با پتانسیل رشد بسیار بیشتری را خواهید دید اما به‌دلیل هزینه و زمانی که برای ارز قبلی خود صرف کرده‌اید تمایلی به خروج از آن و فروش آن ‌با ضرر ندارید و چندین ماه دیگر با نگه‌داری آن خود را دچار ضرر مالی و سرزنش ورود به این ارز می‌کنید و این‌ ارز دقیقا همان‌فیل سفید مالی شماست که باید زودتر آن را کُشت. ➕ در واقع پشت سناریو فیل سفید علت خودسرزنشی پنهان شده است: اگر از کار یا چیزی که روی آن زمان و انرژی زیادی گذاشته‌ایم خارج شویم یعنی این را قبول کرده‌ایم که مدت‌ها عمر خود را تلف کرده‌ایم و سختی قبول عدم کفایت تصمیم‌گیری مانع تغییر وضعیت می‌گردد و این نقطه دقیقا همان فیل سفید است. ➕ فیل‌های سفید منابعی هستند که به‌علت هزینه‌های غیرقابل بازگشتی که در مورد آن‌ها انجام شده، با وجود مولدنبودن و مفید‌نبودن، نمی‌توانیم "از لحاظ احساسی" به‌سادگی آن‌ها را از مجموعه‌ی منابع و دارایی‌های خود حذف کنیم و هزینه‌‌های آتی آن‌ها را هم می‌پذیریم. کلمه کلیدی درباره فیل های سفید "حیف" است و فکر کانونی، "امید واهی" به آینده فیل. با بازکردن این دو بند از پای فیل، او را از خود برانیم. بعد از راندن فیل سفید نیز هرگز حسرتش را نخوریم. به‌زودی درخواهیم یافت چه بار بزرگی از روی فکر، روح، زندگی یا کار و کسب‌مان برداشته شده است و چه انرژی بزرگی آزاد شده که می‌توانیم به امور مهم‌تر زندگی‌مان اختصاص دهیم. شناسایی فیل‌های سفید و اخراج آن‌ها از زندگی، باید روندی مستمر در زندگی‌مان باشد و الّا زیر بار انواع فیل‌های سفید، کمرمان خواهد شکست. @mohsenibidgoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چرا اطراف شاتل های فضایی برف یا یخ تولید میشه ؟ 👌برای دیدن فیلم کامل به یوتیوب من مراجعه کنید https://www.youtube.com/@mohsenibidgoli @mohsenibidgoli
✅ بروید و اختلاف نظر پیدا کنید ➕اندی گروو مرد! مدیر عامل معروف اینتل! «کلیتون کریستنسن» استاد معروف دانشگاه هاروارد برای یادمان شب هفت مدیرعامل فقید «اینتل» مرحوم «اندی گروو» (که استاد استنفورد هم بود) یادداشت کوتاهی نوشته است: ➕ «گروو» با اینکه سال ها موفقیت های خیره کننده در «اینتل» بدست آورده بود اما هیچ وقت باور نداشت که «او و مدیرانش جواب را می دانند». او همیشه به دنبال راه حل های بهتر و نظرات متفاوت بود و بحث کردن و اختلاف نظر درباره همه چیز را تشویق می کرد. ➕ نقل است که هر وقت همه مدیران درباره ی یک موضوع اتفاق نظر داشتند، به آن ها می گفت که بروید و اختلاف نظر پیدا کنید!"go and develop disagreement" ➕ خدایش بیامرزد!خدا هر چه انسان چیز فهم است را بیامرزد. در همین سرزمین عزیزمان مدیرعامل سالیان اینتل که نه، شش ماه مدیر عامل یک شرکت دو نفره هم باشی خدا را بنده نیستی و فکر می کنی که همه جواب ها را می دانی! ▪️دکتر مجتبی لشکربلوکی @mohsenibidgoli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اگر دچار خطر برق گرفتگی فشار قوی شدید چه کاری انجام دهید؟ @mohsenibidgoli