♦️ عقب نشینی های دو گروهی که هیچکدام (خدای موصوف در ادیان ابراهیمی) را نفهمیدند، و درباره ی (خدای موهوم) با هم در نبردند:
♦️گروه اول: دانشمندان خداباوری که در دوره های پیشین، هر جایی که نمی توانستند با استفاده از تئوری های آن روز، پدیده ای را تبیین کنند، (خدایی در عرض عوامل طبیعی) تصور می کردند و از نقش او به نفع تئوری های علمی خود بهره برداری می کردند.
♦️ عملکرد این افراد باعث شد تا مفاهیم جدیدی وارد زبان فلسفه و الهیات و علم شود.
♦️ مفهوم رخنه و شکاف به آن مواردی گفته می شود که تئوری های روز نمیتوانستند، آن را تبیین کنند و آن (خدای تصور شده ای) که این شکاف و رخنه را می پوشانید تا هیچ جایی خالی نماند و همه چیز کامل و خوب به نظر برسد و در نتیجه مردم و شنوندگان عامی، قانع شوند، را خدای رخنه پوش یا خدای حفره ها و چنین الهیاتی را الهیات شکاف می نامند.
♦️ این عملکرد نادرست دانشمندانِ خداباور عصرهای پیشین، باعث بروز مشکل بزرگی شد.
♦️ همزمان با پیشرفتِ علم، و کامل تر شدنِ تئوری ها، آن حفره ها و شکاف هایی که قبلا دانشمندان پیشین آن ها را سهم خدای رخنه پوششان کرده بودند، از دست آن رخنه پوشِ کهن گرفته می شد و این روندِ بازپس گیری رخنه ها، به همین نحو ادامه یافت تا جایی که خداستیزان، این ایده را برای مردم عامی مطرح کردند که اگر چند قدم دیگر، علم به پیش برود، دیگر همه ی حفره ها را خودِ علم پر خواهد کرد و دیگر نیازی به آن خدای رخنه پوش این خداباوران نداریم
♦️ گروه دوم: دانشمندان خداناباور، تصورشان این بوده و هست که اگر همه ی حفره ها را پر کنیم، توانسته ایم ایده ی (خدا) را کاملا محو کنیم.
♦️ گاهی عده ای از دوستان نادان سنگی را در درون چاهی می افکنند، که باید هزاران عاقل جمع شوند و تلاش کنند تا آن را از این چاه بیرون آورند. اینک باید الهیدانان مسلمان و مسیحی، مکررا در مقالات تخصصی به این گروه دوم متذکر شوند که: آن چیزی که شما می خواهید انکارش کنید، را ما خودمان قبلا منکرش بوده ایم و اعتقاد به او را شرک می دانیم و باورمان این است که چنان خدایی اصلا وجود ندارد اما آن خدای موهوم چه ربطی به خدای ادیان دارد.
♦️هدفِ این مقال، نشان دادنِ تباین خدای ادیان با خدای رخنه ها نیست بلکه می خواهد نشان دهد که آیا گروه دوم، توانسته اند هدفِ خودشان را به چنگ آورند و جهان را بدون بهره گیری از رخنه پوش ها پر کنند؟
♦️ اینجاست که داستان، خیلی زیبا می شود. کافی است، کتاب هایی که افرادی مثل هاوکینگ و کراوس نوشته اند، را ورق بزنید تا این موضوع جالب را از نزدیک خودتان لمس کنید. اگر از این زاویه به این کتاب ها نگاه کنید، شگفت زده می شوید.
♦️ رخنه ها از آن دوران قدیم، نه تنها کم تر نشده اند بلکه بیش تر و پیچیده تر شده اند و از آنجا که ادعای دانشمندان عزیز این است که تئوری های ما کامل است، رخنه پوش های جدیدی نیز استخدام شده اند
♦️ اما بنا به جو حاکم بر علم، این رخنه پوش جدید نباید اسمِ آن رخنه پوش کهن را داشته باشد. اسم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
♦️در دوران جدید، رخنه پوش هایی به خدمت گرفته شده اند که قدرت آفرینندگی شان و پیچیدگی خروجی های آنان، واقعا برتر از خدایان اساطیری یونان باستان است، اما اسم هاشان حساسیت زا نیست
♦️ اگر آن رخنه پوش قدیمی، یکی بود، در دوران جدید، فیزیک مدرن برای حل مشکلات رخنه ها، تعداد بیشماری رخنه پوش ابداع کرده است.
♦️ رخنه پوش هایی مانند انواع و اقسام میدان های کوانتومی، اپراتورهای خلق وفنا، و از همه مهم تر شانس رخنه پوش.
♦️ اسم گذاری این رخنه پوش آخری هم هوشمندانه صورت گرفته است. به نظر می رسد ایشان را هم اسم با شانس عرفی که مردم عامی می شناسندش درآورده اند تا نیازی به واکاوی این رخنه پوش عجیب که خیلی کارها ازش می آید، نباشد. هاوکینگ در کتابش می نویسد این شانس غیر از شانس عرفی است و مفهوم پیچیده و عمیقی دارد البته ایشون توضیحی در مورد آن مفهوم عمیق ارائه نمی دهند
♦️من در این متن، کاری به این رخنه پوش های جدید هم ندارم، بلکه می خواهم نشان دهم که هر دو گروه، در حال عقب نشینی هستند و این عقب نشینی ها جالب توجه است.
♦️ عقب نشینی گروه اول که آشکار است اما عقب نشینی گروه دوم را چگونه می توان دید؟ ظاهرِ امور که نشانی از عقب نشینی ندارد؟
♦️ برای این که بتوانیم عقب نشینی گروه دوم را ببینیم، باید به مبنای فکری خداناباوران نظر افکنیم.
♦️ابتدا ایده ی آنان، ماتریالیسم و ماده گرایی بود، اما خودِ علم، این ایده را به عقب راند و لذا ایده ی فیزیکالیسم مطرح شد. فیزیکالیسم وسیع تر از ماتریالیسم است زیرا مفاهیم بسیار پیچیدهتری از فیزیکی بودن مثل رابطه موج ذره یا نیروهای غیرمادهای که توسط ذرات تولید میشوند را هم دربرمی گیرد.( ادامه 👇)
( ادامه ی پست قبل)
♦️ فیزیکالیست ها چه می گویند؟ از نظر آنان، نکته ی مهم این است که فیزیک بتواند تبیین کند و اگر فیزیک نتواند تبیین کند، آن را نمی پذیریم.
♦️ اما کمی دقیق تر ببینیم این فیزیک، چه جور چیزی است؟ دانش فیزیک جدید به قدری دستش باز است که خدا می داند.
♦️در فیزیک جدید هر فرضی ولو کاملا غیرمعقول می تواند راه یابد. در فیزیک جدید، انواع و اقسام رخنه پوش هایی که ماتریالیسم های قدیمی روی آن حساس نباشند می تواند به خدمت گرفته شود و تبیین هایی پر از ایده های رها از نگاشت و ... ارائه گردد و بسان دوران قدیم، مردم عامی از شنیدنِ این ایده ها خیال شان راحت شود
♦️ اگر حساسیتی روی اسم رخنه پوش ها نداشته باشیم، به این نتیجه می رسیم که مطالعه ی فیزیک جهان، برغم همه ی تغییر و تبدیل هایی که در نظریه ها برای شان رخ داده است، در یک چیز مشترک هستند. همه ی آن ها در حال آشکارسازی شکاف ها هستند. شکاف ها وجود دارند.
♦️ از منظر دین اسلام، چنین نیست که فقط یک یا دو یا ده یا صد شکاف موجود باشد و بقیه را به نحو طبیعی بتوان پر کرد. همه ی جهان، شکاف است.
♦️ شاید با عقب نشینی های بعدی فیزیکدانان، شکاف بودنِ کل جهان هم به تدریج آشکار شود.
در قسمت قبل، انواع تعارضاتی که بین دو محتوای معرفتی و یا شبه معرفتی ممکن است رخ دهد، معرفی گردید. در این بخش به نحو مختصر، به قسم اول از تعارضات، یعنی تعارض نظریه علمی با نظریه علمی دیگر ( تعارض علم و علم) پرداخته شده است.
♦️ تاریخ علم، مملو از تعارضاتِ میانِ نظریه های علمی جدید با نظریه های علمی قدیمی تر می باشد. به عنوان مثال، تعارضاتی که با ظهور نظریه های جدیدتر با نظریه فلوژیستون رخ داد.
اکنون که ده ها سال از کنارگذاشته شدنِ نظریه فلوژیستون می گذرد، ما نمی توانیم عمق و شدت این تعارض را درک کنیم زیرا معما ( ظاهرا) حل شده است اما اگر در آن دوران می بودیم، آن را به عنوان یک تعارض سخت و دشوار تلقی می کردیم.
♦️برای آن که شدت تعارض را در آن زمان درک کنیم، باید با تصور و تخیل کارها را به پیش ببریم اما خوشبختانه نمونه ای همین اکنون وجود دارد که نیاز ما را به تخیل و تصور رویدادهای گذشته معاف می کند، زیرا در حال حاضر نیز فیزیک با یک تعارض سنگین ( شاید سنگین تر از تعارض فلوژیستون) روبرو است.
♦️ سال هاست که فیزیک جدید با یک تعارض و دوراهی بزرگ مواجه شده است. آیا نسبیت را بپذیریم یا کوانتوم را؟ آیا نسبیت، مبتنی بر فرض های ساده کننده و غیرواقعی است و باید اصلاحیه بخورد یا نطریه ی مکانیک کوانتوم و یا شاید هر دو نظریه باید اصلاح شوند؟
♦️تا معما حل نشده، این تعارض جزء تعارضاتِ سرسخت می باشد. تا کِی این معما حل خواهد شد؟ واقعا نمی دانیم چند سالِ دیگر این معما حل خواهد شد و چه بسا مانند برخی بحران ها و تعارضاتی که در زمینه ی نظریه های علمی رخ داد و یا تعارضاتی که درباره ی ریاضیات رخ داد، حل این معما نیازمند گذشت چند قرن تلاش و تجربه باشد که در این صورت ما نخواهیم دید پاسخِ این معما را.
♦️وقتی سعی میکنید قوانین نسبیت را در دنیای کوانتوم تفسیر کنید، همه چیز به طور وحشتناکی اشتباه از آب در می آید! برعکس، اگر بخواهید مقیاس کوچک کوانتومی را که بهسمت مقادیر بی نهایت کوچک، میل میکند با نظریه نسبیت توصیف کنید، جواب های نادرست خواهید گرفت؛ بسان مکانیک کوانتوم که جواب درستی دربارهی مسائل مقیاس کیهانی نمیدهد.
♦️وقتی اینشتین، نسبیت عام را مطرح کرد، علاوه بر آنکه یک جایگزین مناسب برای نظریه گرانش نیوتن پیدا شد، مسیر تازهای برای فیزیکدانان باز شد تا بتوانند مفاهیمی همچون بیگ بنگ، تشکیل سیاه چالهها و نحوه تولید بمب اتمی را توضیح دهند و حتی مکانیاب گوشی شما را بهکار اندازند! از طرفی، مکانیک کوانتوم با تصحیح معادلات ماکسول و فرمولهای حوزه مغناطیس و نور توانست کارآیی خود را به رخ بکشد و علاوه بر آن، در ساخت ابزارهایی همچون برخورد دهنده هادرونی، سلولهای خورشیدی و گیتهای میکروالکترونیکی مبنا قرار گرفت. خوب! حالا چه کنیم. این را کنار بگذاریم یا آن را؟
♦️تعارض فی حد ذاته، پدیده ی بدی نیست به شرط این که در قضاوت بین دو شئ متعارض، سوگیری های خام اندیشانه، تعصبات نابخردانه به خرج ندهیم.
♦️ در هنگام مواجهه باتعارض، انسان ها وارد مرحله ی قضاوت و تصمیم گیری می شوند و خود را موظف می بینند که این تعارض را حل کنند. در این میان، افراد سودجویی که میل شان به سوی یکی از دو طرف بیشتر است، با ارائه ی قسمت های خوب و زیبای نظریه ی دلخواه شان، و سیاه نمایی نظریه ی مقابل، حکم خود را صادر می کنند اما دیدگاه منصفانه چنین حکم می کند که اگر این نظریه دارای مزایایی است، آن دیگری هم مزیت های ویژه ای دارد؛ بنابراین باید همه ی جوانب را دید و سپس با یک معیار و محکِ معین و مطمئن، تعارض را حل نمود.
♦️بیش از صد سال از کشف این تعارض سرسخت می گذرد و هنوز راهی برای حل آن پیدا نشده است. فیزیکدانان برغم این که می دانند یک جای کار باید دارای مشکل باشد، نه این یکی را رها می کنند و نه آن یکی را.
♦️ اگر با افرادی مواجه می شویم که به صرف برخورد با یک مسئله ی متعارض بین علم و دین، بدون در اختیار داشتنِ معیار مطمئن، اقدام به صدور حکم بر علیه دین و یا بر علیه علم می کنند، این عملکرد را باید به حساب ناآگاهی آنان نسبت به روش های حل مسائل متعارض و یا شاید هم به حسابِ قضاوت های سوگیرانه و متعصبانه ی آنان گذاشت.
♦️حل مسئله ی تعارض نسبیت و کوانتوم یکی از مهم ترین عرصه های تحقیقات فیزیک جدید است. اگر کسی بتواند این مسئله را حل کند، احتمالا نام او تا ابد بر تارک فیزیک خواهد درخشید بنابراین انگیزه های فراوانی برای حل آن وجود دارد.
♦️ هزاران فیزیکدان در طول ده ها سال، برای حل این مسئله ی پرآوازه ای که شهرت جهانی را برای حل کننده ی آن به دنبال خواهد داشت، تلاش کرده اند اما هنوز راه به جایی نبرده اند. پس چنین نیست که حل همه ی مسئله ها به همین آسانی که غالبا ما تصورش را داریم، باشد.
(ادامه در پست بعدی👇🏻)
( ادامه ی پست قبلی)
♦️عده ای از فیزیکدانان برای حل مسئله به سراغ فرض های به کاررفته در نسبیت عام رفته اند و حرف شان این است که این فرض ها ساده کننده بوده اند و باید دقیق شوند.
♦️به نظر گروهی از فیزیکدانانِ طرفدار مکانیک کوانتومی، فرض بنیادی در فیزیک اینشتینی، پیوسته و بینهایت بخشپذیر بودن فضاست. اینشتین فرض کرده است که فی الواقع ما می توانیم هر فاصله را در فضازمان به قسمت های کوچکتر به نحو پیوسته تقسیم کنیم.
♦️ شاید همچنان که پیکسل، کوچکترین واحد یک تصویر است و فوتون نیز کوچکترین واحد نور است؛ ساختار فضازمان نیز تکه ای است و یک محیط پیوسته به معنای ریاضیاتی آن نباشد. به بیان دیگر، اگر ما تا این زمان، فضازمان را پیوسته می گرفتیم، از یک فرض ساده کننده استفاده می کردیم.
♦️ شاید رازِ این که با گذشت ده ها سال، کسی هنوز نتوانسته است تئوری گرانش کوانتومی را ارائه کند، این باشد که آن فرض پیوستگی را واقعی در نظر گرفته ایم. اگر آن فرض را کنار بگذاریم، شاید معما حل شود.
( این مبحث ادامه دارد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در ستایش تردید
✅اکثریت گاهی با قطعیت حکم به چیزی میدهد که خلاف حقیقت است و حتی در سیاهی کامل اکثریت، یک نور و یک صدا و یک تردید میتواند همه چیز را تغییر دهد.
✅ فیلم «دوازده مرد خشمگین» شاهکار سینمای جهان در ستایش تردید است، در ستایش اقلیت و در ستایش گفتگو، که چگونه میشود با تردید در یقین اکثریت، حقیقت را آشکار کرد.
✅ فیلم درباره یک هیات منصفه ۱۲ نفره است که در ساعت تنفس قبل از اعلام حکم اعدام یک جوان دور هم جمع میشوند و در حالی که ۱۱ نفر حکم به اعدام او میدهند، فقط یک نفر با تردید و گرفتن زمان برای تردید، همه چیز را بر میگرداند و حقیقت را آشکار میکند.همه فیلم در یک اتاق میگذرد و یکی از عجیبترین و مهمترین فیلمهای تاریخ سینما است.
@mohsenibidgoli
✅چگونه متواضع شویم؟
🏷● توضیح سرشت و کارکرد تواضع با همه سختیای که دارد، نسبتا آسان است. بخش دشوار آن کسب این فضیلت است. واقعا چه کنیم تا متواضع شویم؟ میگویند موشها از دست گربه شکارگر قهاری به تنگ آمده بودند. یک مجمع عمومی برگزار کردند تا راهکار مواجهه با حمله گربه را به دست بیاورند. موش جوانی که سرشار از غرور بود، گفت من راهحل قضیه را بلدم. گفتند بگو. گفت «زنگولهای تهیه میکنیم و به گردن گربه میبندیم. زان پس هر گاه گربه به ما نزدیک شود، صدای زنگولهاش ما را هوشیار میکند و میگریزیم.» همه حضار او را تشویق کردند. اما ناگهان سکوت سردی همه را فراگرفت و این پرسش زمزمهوار تکرار شد: «حالا چه کسی زنگوله را به گردن گربه خواهد بست؟»
🏷● مساله تواضع نیز کم از این نیست. البته ممکن است کسانی برای کسب تواضع پیشنهادهایی بدهند که برخی را بر میشمارم. یکی آنکه تمرین کنیم هنگام راه رفتن گردن خود را کج کنیم! دوم آنکه باز هنگام راه رفتن چشمان خود را به زمین بدوزیم و خیره نگاه نکنیم! سوم آنکه گامهای کوتاهی برداریم و آرام آرام راه برویم. این سه معمولا در افراد نشانه تواضع شمرده میشود. صدای آرام و فروخفته را اگر به آنها اضافه کنیم، نور علی نور میشود. کسان بسیاری را به دلیل همین ویژگیها متواضع تصور میکنیم. اما هریک از این کارها مشکلات خودش را دارد. اولی ممکن است باعث آرتروز گردن شود. دومی چشمانداز ما را محدود کند و سومی شاید به تحلیل یا آتروفی عضلات پاهای ما بینجامد.
🏷● من پیشنهادهای جذابتر و البته کمی سختتری دارم. پیشنهادهای من شامل این کارها میشود:
1️⃣ به نمایشگاههای کتاب برویم.
رفتن به نمایشگاههای کتاب و دیدن آثار تازه و نویسندگانی که حتی نامشان به گوشمان نخورده است، معمولا باد غرور ما را میخواباند و تازه متوجه میشویم که چه چیزهایی نمیدانیم و حجم جهل ما آشکارتر میشود. تفصیل این مطلب را پیشتر در یادداشت «مناسک نمایشگاه» آوردهام.
2️⃣ به کتابفروشیها، یا سایتهای فروش کتاب، سری بزنیم و کتابی بخریم.
دست گرفتن کتابهای تازه و به ویژه خواندنش، در درازمدت میتواند ما را متواضع کند. باز پیشتر این مطلب را در یادداشت «خرید کتاب و فرآیند دانشوری» بحث کردهام. البته گاه دیدن کتابها و از آن بدتر خواندشان مایه غرور میشود که خود بحث دیگری است.
3️⃣ به دل طبیعت بزنیم.
رفتن در دل کوه و دشت، جدای از لذت بصری و اهمیت بدنی که دارد، ما را متواضع میکند. طبیعت بیآنکه ما را تحقیر کند، عمیقا حقارت ما را نشان میدهد و بر ما آشکار میکند که چقدر ناتوان هستیم. این نکته را در یادداشت «این باد وحشی و شوخ» قبلا بازگو کردهام.
4️⃣ یک رشته تازه را دنبال کنیم و کمی بر دانش خود بیفزاییم.
مبتدی بودن لذت و اشتیاق خودش را دارد. شاید برای همین بود که ادموند هوسرل فیلسوف خودش را «مبتدی همیشگی» وصف میکرد.
5️⃣ با متخصصان رشتههای مختلف آشنا شویم تا بدانیم که چگونه در هر عرصهای غولهایی وجود دارند که حتی گاه به مخیلهمان گذر نمیکند.
6️⃣ از موزهها بازدید کنیم.
موزه فقط محل نگهداری اشیای قدیمی نیست، کلاس تواضع نیز به شمار میرود. کافی است یادداشت «فقط به درد موزه میخورد» را مرور کنید تا بدانید که چگونه به شکل غیر مستقیم موزهها چنین کارکردی دارند. پس سالی یکی دو بار به موزههای گوناگون برویم.
7️⃣ حتما آثار باستانی و تاریخی را ببینیم. کمتر چیزی مانند آثار تاریخی ضعف و عجز ما را نشان میدهد و آشکار میکند که در هیچ جا «نعره شیران» پایدار نیست. آثار باستانی به واقع داستان شکست خودکامگان و متکبران تاریخ را بازگو میکند؛ به گفته خیام «آن قصر که با چرخ همی زد پهلو/ بر درگه آن شهان نهادندی رو/دیدیدم که بر کنگرهاش فاختهای/ بنشسته همی گفت که: کوکو، کوکو؟»
8️⃣ خود را در معرض داوری صادقانه دیگران قرار دهیم. کمی تلخ است، اما عادت میکنیم و از آن خواهیم آموخت.
9️⃣ ماراتن بدویم. این پیشنهاد هال هگدون، مربی و نویسنده کتابهای متعدد درباره دو ماراتن است. من خودم هنوز امتحان نکردهام و نمیدانم که دقیقا چه اثری دارد. امیدوارم در اولین فرصت انجامش بدهم و گزارشش را نیز ثبت کنم.
🏷● این کارها در مجموع شخصیت فعلی ما را در هم میشکند، جهل و ضعف و حقارت ما را آشکار میسازد و شخصیت متواضع و هوشیاری به ما میدهد. تواضع، منش است، جلوهای از شخصیت است و عادت است. و اینها در طول زمان و به تدریج آموخته میشود.
حسن اسلامی اردکانی
@mohsenibidgoli
✅ علم وسط وان حموم
➕معروف است که یکی از بزرگترین کشفیات ارشمیدس در حمام صورت گرفت و وی شوقزده، از حمام بیرون زد و فریاد کشید «یافتم، یافتم».روزی که ارشمیدس به حمام رفت، لابد چرک بود. اما به جای اینکه کیسه بکشد شروع به بازی و غوطهخوردن در آب کرد. پایین میرفت و بالا میآمد، باز پایین میرفت و بالا میآمد، خیلی آرام، یک بار دیگر که پایین رفت یکهو از آب بیرون جست. فریاد کشید: یافتم، یافتم...
➕ کسانی که حمام نرفتهاند نمیدانند که فریاد در حمام چه انعکاس پرابهت و چندبارهای دارد. پژواک صدا در خود صدا میپیچد و باز ارشمیدس انگار که «مویش» را میکشند از ته دل فریاد میزد: یافتم، یافتم...
➕ اولین گمان این بود که ارشمیدس سنگ پا پیدا کرده است، اما تا آن روز کسی برای سنگ پا اینطور نعره نکشیده بود. آنهایی که به ارشمیدس نزدیکتر بودند بیاختیار ذهنشان به ثروت و جواهری رفت که ارشمیدس از روی خوششانسی و اتفاق آن را پیدا کرده است که فریاد در فریاد ارشمیدس انداختند: مال ماست، مال ماست...
➕ اما ارشمیدس بیاعتنا به همهچیز و همهکس و حتی لباسهایش، از سر شوق، لخت مادرزاد از حمام بیرون زد.صاحب حمام فقط یک فریاد کوتاه داشت: پس پول حمام چی؟بعد یکهو مثل تیر از ذهنش گذشت که ارشمیدس چیز باارزشی یافته و فریادزنان به دنبالش افتاد: مال من است، مال من است!
➕ حمامی پس از اینکه دویست، سیصد متر به دنبال ارشمیدس دوید، دیگر کاملاً باورش شد که ارشمیدس چیز باارزشی پیدا کرده و حالا فریاد میزد: دزد، دزد، بگیریدش...وقتی ارشمیدس از کنار بازار شهر گذشت جمعیتی که از پیاش میدوید به هجده نفر رسید، در حالی که ارشمیدس همچنان فریاد میزد: یافتم، یافتم...
➕ شمعفروشان و نعلبندان و خلاصه کاسبکارها از کسانی که به دنبال ارشمیدس بودند میپرسیدند: «مگر چه شده است؟» و آنها جواب میدادند: «یافتش، یافتش» و همینطور از پی ارشمیدس میدویدند.پیرزنی گفت: چه بیحیاست این مرد!لاتی به محض اینکه ارشمیدس را آنطور لخت مادرزاد دید گفت: این چیچی پیدا کرده که باید حتماً لخت باشه تا نشون بده؟!
➕ در سرکوی سگبازها، آنجا که «کلبی»ها جمع میشدند، بالاخره جلوی ارشمیدس را گرفتند. لنگی به دور تنش پیچیدند، پیرمردی نفسنفسزنان از راه رسید: من هفته قبل در حمام انگشتر طلایم را گم کردم، زنم شاهد است!حمامی هم رسید: منطقاً آنچه در حمام است، مال حمامی است.
➕ یکی از سوفسطائیان خواست با این نظر مخالفت کند که مأمور دولت آمد: حرف بیحرف! این چیزها مال دولت است.مرد میانسالی از جمعیت گفت: قربان هنوز معلوم نیست چیچی هست.مأمور خود را از تک و تا نینداخت: پس زودتر معلوم کنید تا بفهمیم صاحب چه چیزی هستیم!
➕ اما ارشمیدس که غافل از دور و برش بود همینطور داد و فریاد میکرد: یافتم، یافتم، یافتم...جمعیت که هر دم بیشتر میشد و کلافه بود دستهجمعی فریاد زدند: آخه بگو چی یافتی؟ارشمیدس با همان شور و حرارت فریاد کرد: هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع همحجمش سبک میشود.
➕ مردم گفتند: چی، چی گفتی؟ارشمیدس که از دقت و توجه مردم نسبت به مسائل علمی شوقزده شده بود شمرده گفت: دقت کنید، هر جسمی که در آب فرورود به اندازه وزن مایع همحجمش سبک میشود.همگی با هم گفتند: «این مردک خر چه میگوید، دیوانه است» و از دورش پراکنده شدند و ارشمیدس از دور صدای مردی را شنید که میگفت «هر جسمی که در آب فرورود به اندازه ارشمیدس دیوانه نمیشود» و صدای خنده مردم بلند شد.
➕ فردای آن روز به سردر حمام یک تابلوی کوچک نصب شد که روی آن با خط خوش یونانی نوشته شده بود: برای حفظ شئونات اسلامی واخلاقی از پذیرش دانشمندان و فلاسفه معذوریم.
برگرفته از: کتاب مو، لای درز فلسفه-اردل.
@mohsenibidgoli
✅ فیلم سینمایی Mine داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت، یکی از پاهایش روی مین می رود اما او بلافاصله متوجه می شود و پای خود را از روی مین برنمی دارد، به همین دلیل مین عمل نمی کند. بنا به دلایلی خودش نمی تواند مین را خنثی کند پس مجبور می شود چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بماند.
➕ اگر پا را بلند کند بلافاصله مین منفجر می شود و مرگ او حتمی خواهد بود. در عین حال خستگی بیش از حد، گرمای روز، سرمای شب، بی خوابی و ایستادنِ مدام، تشنگی و گرسنگی او را از پا درآورده است.
در این حال و روز؛ او به حالتی نیمه هوشیار فرو می رود و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کند.
➕ در طی مرور این خاطرات؛ بیننده متوجه می شود که قبل از این اتفاق، این سرباز بارها و بارها بر روی مین های دیگری رفته و آنها را منهدم کرده است.
مینِ رابطه عاطفی با همسرش،
مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش،
مینِ درگیری در کافه با غریبه ها و ... تا می رسد به اولین مین.
➕ او بخاطر می آورد که چه کسی اولین مین را برای او کاشته است و او پایش را روی آن گذاشته و همه چیز نابود شده است. مینی که پدرش برای او کاشته است. پدری خشن، مست و بی مسئولیت که او و مادرش را دلیل بدبختی زندگی می دانسته و همیشه با رفتاری پرخاشگرانه آنها را آزار میداده است.
در طول همه اتفاقات و حوادث گذشته، زمانی که پایش روی مین می رفته بلافاصله انفجار رخ می داده و همه چیز نابود می شده است.
➕ اما این مین در این بیابان او را وادار می کند تا کاری را انجام دهد که قبل از این انجام نمی داده است،
《 مکث کردن》
او چندین روز مکث می کند تا نیروهای کمکی برسند و مین را خنثی کنند. مکثی طاقت فرسا و بسیار دشوار.
مین در بیابان؛ استعاره ای است از مین هایی که او در روابط عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده است.
➕ این مکثِ چندین روزه در آن بیابان به او می آموزد که اگر فوراً و با عجله به آن حوادث و اتفاقات؛ واکنشی که پدرش به او آموخته است را نشان نمی داد، زندگی بهتری را تجربه می کرد. فیلم به ما می آموزد که این مکث آگاهانه، چیزی است که ما در این زیستن شتابزده، به شدت به آن نیاز داریم.
واکنش های تند و سریع و اتوماتیک به شرایط و اتفاقات؛ واکنشی ناآگاهانه از سوی فعالیت تله ها، عقده ها و سایه های شخصیتی است.
➕ ما به رویدادهای امروزِ زندگیمان همان واکنشی را نشان میدهیم که در گذشته داشته ایم.ما به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشان می دهیم.مکث کردن در هنگام کنش ها و واکنش ها می تواند افقی از انتخاب های جدید را به روی ما بگشاید.
➕ مکث کردن را امتحان کنیم و در هنگامه یکی از رفتارها یا واکنش هایمان، اندکی مکث کنیم و از خودمان بپرسیم:
آیا این یک مین است؟
آیا این مینی از گذشته است؟
آیا این من هستم که واکنش نشان میدهم یا گذشته من است که دارد فرمان می دهد؟
آیا انتخاب دیگری دارم یا این تنها انتخاب است؟
@mohsenibidgoli
✅ یکی از قشنگ ترین مطالبی که خوندم در مورد ویژگی های افراد High- value یا اصیل بود، که یه سری خصوصیات مشترک و جالبی دارند.
➕ ۱) تمرکزشون روی یه نفره
همونقدر که به کار و اهدافشون متعهدن توی زندگی عاشقانه هم تمرکزشون روی یه نفره و بشدت متعهدن، وقتشون رو با تیک زدن و پریدن با این و اون هدر نمیدن
➕ ۲)قدردانن
با بقیه جوری رفتار نمیکنن که انگار کاری که براشون انجام دادن وظیفه بوده، بشدت تشکر میکنن و بین آدما براساس موقعیت اجتماعی یا شغلشون تفاوتی نمیذارن
➕۳) تا جای ممکن به رشد بقیه کمک میکنن
برخلاف اونایی که دنبال تخریب و حسادت به موفقیت بقیهن، افراد High value
به رشد دیگران کمک هم میکنند و با موفقیت اونها خوشحال میشن
➕ ۴) باهرکسی مثل خودش رفتار نمی کنن
واقعیت اینه شخصیت و اصالت اونها اجازه نمیده برای تلافی دست به هر رفتاری بزنن
➕ ۵) صداقت عجیبی دارن
نقش بازی نمیکنن و خود واقعیشون هستن
حتی قسمت هایی که نقاط ضعف اونها حساب میشه رو پذیرفتن
➕ ۶) همونقدر که حد و مرزهایی که دارن برای خودشون مهمه، به حد و مرزهای بقیه احترام میذارن
اهل اصرار بی جا نیستن
➕ ۷) موفقیت، ثروت، شغل؟ نه هیچکدوم
اونها ادمارو براساس رفتار و اخلاقشون میسنجن
▪️ خلاصه که؛ اصالت داشتن توی رفتار و شخصیت آدماست، نه مدرک تحصیلی و ماشین و شغل اونها.
@mohsenibidgoli
✅ تئوری فیل سفید
● سناریو عدم خروج از معاملهای باوجود ضرردهبودن آن
➕ در زمانهای گذشته چند نسل نادر از فیلها زندگی میکردند که سفیدرنگ بودند. فیلهای سفید ارزش زیادی داشتند و بهعنوان هدیههای دیپلماتیک گرانبها بین کشورها رد و بدل میشدند و پادشاهان در سفرهایی که داشتند این فیل را بهعنوان هدیه به پادشاه کشور میزبان میدادند.
➕ هزینه نگهداری و تغذیه این فیلها بسیار زیاد بوده است، زیرا نوع خاصی از گیاهان را مصرف میکردند، در ساعات خاصی شستوشو داده میشدند، محل نگهداری آنها ویژگیهای خاصی داشت و … حتی گاهی بخشی از دربار را برای نگهداری این فیلها بهکار میگرفتند.
➕ مشکل زمانی بهوجود میآمد که کشور به دلایلی مثل قحطی، سیل، جنگ و … دچار کمبود منابع میشد. با وجود گرسنگی مردم و دربار، دیگر دلیل منطقی وجود نداشت که پادشاهان بخواهند از فیلها نگهداری کنند ولی بهدلیل اینکه در گذشته هزینههای زیادی را صرف این فیلها کرده بودند ترجیح میدادند بازهم هزینه کنند تا دستآوردهای قبلی آنها از بین نرود و گاهی حتی زندهماندن این فیل را به زندهماندن مردم ترجیح میدادند.
➕ درواقع اصطلاح فیل سفید به داراییهایی از زندگی و سازمان ما گفته میشود که امروزه کاربرد و فایدهای برای ما ندارند و هزینهی نگهداری آنها بیشتر از سود آنهاست ولی ما باز هم اصرار به نگهداری این داراییها داریم.
➕ اثر فیل سفید در زندگی شخصی
گاهی در زندگی شخصی رابطهای را فقط بهدلیل هزینههایی (احساسی، زمان و …) که برای ما داشته است ادامه میدهیم و چون انرژی و زمان و محبت زیادی را صرف آن فرد یا آن گروه کردهایم با علم به اینکه آن رابطه برای ما سودی ندارد باز هم به آن ادامه میدهیم.
➕ اثر فیل سفید در زندگی کاری
شما هفتسال در رشته مهندسی درس خواندهاید و بعد از اتمام فارغالتحصیلی کاری به شما پیشنهاد میشود که ابدا مرتبط با رشته شما نیست ولی شما به آن علاقه دارید و از نظر مالی و پتانسیل رشد نیز شغل بسیار خوبی است، اما بهدلیل اینکه اگر آن را قبول کنید تصور میکنید که هفتسال عمر خود را هدر دادهاید، پس این فرصت گرانبها را از دست خواهید داد و شما مجبور خواهید شد بقیه عمر خود را صرف نگهداری فیل سفید زندگی خود کنید.
➕ اثر فیل سفید در سیاسیون
در اقتصاد سیاسی، فیل سفید به پروژههای سرمایهگذاریای گفته میشود که با هزینهی بسیار زیاد بهدست میآیند ولی سود خاصی ندارند. این پروژهها توسط سیاسیون بهعنوان وسیلهای برای مریدپروری استفاده میشود. این سیاستمداران هزینههای زیادی برای این گروه خاص انجام میدهند که دستآورد آنچنانی ندارند.
➕ اثر فیل سفید در معاملات مارکت
شما پس از اندکی تحقیق مقداری از ارزی را تهیه میکنید به امید آنکه با هولدینگ و نگهداری آن ارز در طی چند هفته تا چند ماه آینده رشد کند و شما سود خوبی نصیبتان شود امّا پس از گذشت چند هفته قیمت آن ارز شروع به پایینآمدن میکند و شما با این توجیه که آینده دارد و باید صبر کرد هنوز آن ارز را نگه خواهید داشت و در عین حال که سرمایه شما رو به کاهش است به امید آینده آن را نمیفروشید. پس از گذشت چند ماه شما ارزهای دیگر با پتانسیل رشد بسیار بیشتری را خواهید دید اما بهدلیل هزینه و زمانی که برای ارز قبلی خود صرف کردهاید تمایلی به خروج از آن و فروش آن با ضرر ندارید و چندین ماه دیگر با نگهداری آن خود را دچار ضرر مالی و سرزنش ورود به این ارز میکنید و این ارز دقیقا همانفیل سفید مالی شماست که باید زودتر آن را کُشت.
➕ در واقع پشت سناریو فیل سفید علت خودسرزنشی پنهان شده است: اگر از کار یا چیزی که روی آن زمان و انرژی زیادی گذاشتهایم خارج شویم یعنی این را قبول کردهایم که مدتها عمر خود را تلف کردهایم و سختی قبول عدم کفایت تصمیمگیری مانع تغییر وضعیت میگردد و این نقطه دقیقا همان فیل سفید است.
➕ فیلهای سفید منابعی هستند که بهعلت هزینههای غیرقابل بازگشتی که در مورد آنها انجام شده، با وجود مولدنبودن و مفیدنبودن، نمیتوانیم "از لحاظ احساسی" بهسادگی آنها را از مجموعهی منابع و داراییهای خود حذف کنیم و هزینههای آتی آنها را هم میپذیریم. کلمه کلیدی درباره فیل های سفید "حیف" است و فکر کانونی، "امید واهی" به آینده فیل. با بازکردن این دو بند از پای فیل، او را از خود برانیم. بعد از راندن فیل سفید نیز هرگز حسرتش را نخوریم. بهزودی درخواهیم یافت چه بار بزرگی از روی فکر، روح، زندگی یا کار و کسبمان برداشته شده است و چه انرژی بزرگی آزاد شده که میتوانیم به امور مهمتر زندگیمان اختصاص دهیم. شناسایی فیلهای سفید و اخراج آنها از زندگی، باید روندی مستمر در زندگیمان باشد و الّا زیر بار انواع فیلهای سفید، کمرمان خواهد شکست.
@mohsenibidgoli
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا اطراف شاتل های فضایی برف یا یخ تولید میشه ؟
👌برای دیدن فیلم کامل به یوتیوب من مراجعه کنید
https://www.youtube.com/@mohsenibidgoli
@mohsenibidgoli