eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
58 دنبال‌کننده
647 عکس
251 ویدیو
89 فایل
کانال محتوای تبلیغی گروه تبلیغی نورالزهرا «سلام الله علیها» تهران لطفاً در این دو کانال هم عضو شوید: محتوای تبلیغی مقاومت: https://eitaa.com/mohtvamoghavemat اعزام سخنران و مداح: https://eitaa.com/rozekhanegi_ir ارتباط با ما: @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی الله علیک یا اباعبدالله درمانم ای طبیب گذشته است همچو عمر زآن نسخه ام بپیچ که رو در کفن کنم... @sohrabimohammad
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ وَرَحْمةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ انس اگر حکم براند به سخن حاجت نیست دیده گر بوسه بلد شد به دهن حاجت نیست این که گویند من و او به یکی پیرهنیم عین حق است و لیکن به بدن حاجت نیست کفن من به جزا پرچم صلح من و توست ور نه آن قدر که گویی به کفن حاجت نیست از همین دور به یک ناله طوافت کردم دل چو احرام فغان بست به تن حاجت نیست دل مگو پاره ی خون است که در دست شماست با دل ما به عقیقی ز یمن حاجت نیست تو وکیل منی ای دادرس جن و بشر در صف حشر چو آیی تو به من حاجت نیست مست و طنّاز، سر معرکه باز آمده ای خون مگر مانده که با تیغ فراز آمده ای سر پر نشئه ی ما شیشه ی پُر باده ی توست این هم از لطف تو و حسن خدا داده ی توست من ز یک «اَدَّبَنی ربّیِ» تو فهمیدم خلق جبرئیل امین مشق شب ساده ی توست درس پس می دهد این طوطی آئینه پرست من یقین کرده ام این مرغ فرستاده ی توست گردن جام نوشتند گناهی که مراست این هم از خاصیت ساغر آماده ی توست تو خداوند منی، جان خدا هیچ مگو تو خودِ بوالحسنی، جان خدا هیچ مگو وصف قد تو محالی است که من می دانم سرو، پیش تو نهالی است که من می دانم ختم بر خیر شود گردن آهوی نظر ابرویت تیغ قتالی ست که من می دانم امر کردی که تقیه ز سیاهی بکند ورنه خورشید، بلالی ست که من می دانم تو لبش بوسی و او پای به دوش تو زند این علی مرد کمالی ست که من می دانم آمده تا که مروری کند از درس ازل وحی جبرئیل، سئوالی است که من می دانم پدر خاک چو گفتند به داماد رسول نُه فلک چرخ سفالی ست که من می دانم هر کجا هست دم از شیر خدا باید زد چون به دخت تو جلالی است که من می دانم غرض از هر دو جهان قامت بالای تو بود غرض از خلق علی، خلقت زهرای تو بود کیستی ای که مرا تازه تر از هر نفسی چیستی ای که مرا روشنی پیش و پسی من به پابوس تو از راه دراز آمده ام شب محیاست بده زلف به دستم، قبسی دشمن شیر خدا نیز به پاکی برسد گر مطهر شود از آب مضاعف نَجَسی مگرش سامری آواز در آرد ور نه گاو را حق ندهد منصبِ صاحب نفسی یا بزن با دم خود یا به دم تیغ علی یَسَّرَ اللهُ طریقاً بِکَ یا مُلتَمَسی تو نبوغ ازلی، طیف خلایق ماتت انبیا کاسه به دستان صف خیراتت چشم بد دور، عجب فتنه ی دوران شده ای بر سر معرکه بس، رهزن ایمان شده ای نیمه شب آمده ای، دُرد کِشان، موی فشان این چه وقت است که غدّاره کش جان شده ای باید امروز رخت سرخ تر از مِی می شد چون که تو حاصل مستی امامان شده ای سعی در پوشش خود کم بکن ای شمس جلی بس که پر نوری، از این فرش نمایان شده ای امرت از روز ازل بر همگان واجب شد پاسدار حرمت شخص ابوطالب شد مست و شب گرد شدم کیست بگیرد ما را مستحق شررم، کیست دهد صهبا را دادِ مجنون دل آزاده در آمد که چرا باز تکرار کنی قافیه ی لیلا را با علی غار برو، با دگری غار مرو محرم خَشیتِ الله مکن ترسا را چهارده سال اگر داشت علیِ اعلی حق نمی داد تو را سروری دنیا را آن که در مهد، تو را خواند ز آیاتی چند بعد از این نیز شود بر سر دوش تو بلند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی بعثتی نیز رسول غم یحیی دارد جای حیدر شده همراه بر او زِینِ اَبی خوش روی ای پسر فاطمه اما به خدا طاقت زینب تو نیست کمی بی ادبی ترسم این بار اگر گوش به خواهر ندهی خون کند چوب یزیدی ز تو دندان و لبی چون که جان می دهد امروز ز تب کردن تو چه کند زینب تو با سر دور از تن تو @sohrabimohammad
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است «اسباب تکامل همه نفی است در اینجا» «انگور که چسبد به ضریح تو شراب است» آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @sohrabimohammad
یا بنت الحسین(ع) دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا دو پلکی گریه کردم در فراغت دشت خون پیدا تجرد هجمه دارد یا که ضعف تن نمی دانم درون سینه ام این روزها هست از برون پیدا کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا سپاه جلوه ام هر قدر می شد تاختم بیرون بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا چرا ویران نباشد خانه ی من کن در آن مجلس دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا... @sohrabimohammad
یا سیدنا المظلوم عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید بار گرانِ در به درم را بیاورید اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید ای قوم روضه خوان جگرم را بیاورید اولاترم من از همه بر گریه برخودم اول برای من خبرم را بیاورید بال مگس گرفت ز سیمرغ حوصله ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید من مست حُب شدم، سخن از مستحب مگو ای تاک ها بَر ِشَجرم را بیاورید دستم نمی رسد که بیفتم به پای او ای اهل اوج بال و پرم را بیاورید کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد هر شب برای من قمرم را بیاورید نه خوانده می شود نه نوشته ولی بگو تشدید گریه ی سحرم را بیاورید هر "یاحسین"زخم جدیدی ست کهنه کار آن کهنه ی جدید ترم را بیاورید بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید حالا که تا دیار تو ما را نمی برند ما قلبمان شکست حرم را بیاورید... @sohrabimohammad
بکاء و ضجّه رسول الله و اهل عرش بر امام حسن علیه السلام أَقُولُ رُوِیَ فِی بَعْضِ تَأْلِیفَاتِ أَصْحَابِنَا: أَنَّ الْحَسَنَ صلوات اللَّه علیه لَمَّا دَنَتْ وَفَاتُهُ وَ نَفِدَتْ أَیَّامُهُ وَ جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ صلوات اللَّه علیه مَا لِی أَرَی لَوْنَکَ مَائِلًا إِلَی الْخُضْرَةِ فَبَکَی الْحَسَنُ صلوات اللَّه عليه وَ قَالَ یَا أَخِی لَقَدْ صَحَّ حَدِیثُ جَدِّی فِیَّ وَ فِیکَ ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً فَسُئِلَ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ أَخْبَرَنِی جَدِّی قَالَ لَمَّا دَخَلْتُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ رَوْضَاتِ الْجِنَانِ وَ مَرَرْتُ عَلَی مَنَازِلِ أَهْلِ الْإِیمَانِ رَأَیْتُ قَصْرَیْنِ عَالِیَیْنِ مُتَجَاوِرَیْنِ عَلَی صِفَةٍ وَاحِدَةٍ إِلَّا أَنَّ أَحَدَهُمَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ وَ الْآخَرَ مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ لِمَنْ هَذَانِ الْقَصْرَانِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْحَسَنِ وَ الْآخَرُ لِلْحُسَیْنِ صلوات اللَّه علیهما فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فَلِمَ لَمْ یَکُونَا عَلَی لَوْنٍ وَاحِدٍ فَسَکَتَ وَ لَمْ یَرُدَّ جَوَاباً فَقُلْتُ لِمَ لَا تَتَکَلَّمُ قَالَ حَیَاءً مِنْکَ فَقُلْتُ لَهُ سَأَلْتُکَ بِاللَّهِ إِلَّا مَا أَخْبَرْتَنِی فَقَالَ أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ ... هنگامی که شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نزدیک شد و روزگارش به سر آمد و زهر در بدنشان نفوذ کرد، رنگ مبارک‌شان دگرگون و سبز گردید. امام حسین صلوات اللَّه علیه به وی فرمودند : چرا رنگ تو به سبزی مایل است؟ امام حسن صلوات الله علیه پس از اینکه گریان شدند فرمودند : حدیثی که جدم راجع به من و تو فرموده صحیح است، آنگاه دست به گردن امام حسین انداختند و گریه ای طولانی کردند. سپس امام حسین صلوات الله علیه از آن حدیث جویا شدند . امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند : جد بزرگوارم به من فرمودند : در شب معراج که وارد باغ‌های بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آن‌ها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود. من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین صلوات اللَّه علیهما می‌باشند. گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از تو خجالت می‌کشم، گفتم تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا از این موضوع آگاه کن. گفت: علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن این است که در اثر سم شهید می‌شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد. سبب قرمز بودن قصر حسین این است که آن حضرت شهید می‌شود و صورتش با خون قرمز خواهد شد. در همین موقع بود که گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند. ابن ابی الحدید از مدائنی نقل می‌کند که گفت: امام حسن چهار مرتبه مسموم شدند. در مرتبه آخر فرمودند : من چند بار مسموم شده ام، ولی هیچ مرتبه ای به اندازه این بار سختی نکشیدم. مدائنی از جویریة بن اسماء روایت می‌کند که گفت: وقتی امام حسن شهید شد و پیکرش را حرکت دادند، مروان بن حکم زیر تابوت آن حضرت آمد. امام حسین صلوات الله علیه به مروان فرمودند : امروز جنازه امام حسن را بلند می‌کنی و دیروز جرعه غیظ و غضب به خورد او دادی؟ مروان گفت: آری من این عمل را با شخصی انجام دادم که بردباری و صبرش هم وزن کوه‌ها است تذکرة خواص الأمة ص ۱۲۲ @sohrabimohammad
◼️هتک حرمت بدن مطهر کریم اهل‌بیت توسط عایشه ملعونه هنگامی كه خواستند بدن مطهر امام حسن عليه‌السّلام را دفن كنند، آن زن سوار قاطرى شد و از بنى‌اميه و مروان‌حكم و ساير طرفداران ايشان كمك گرفت و مردم را بر علیه امام حسن علیه‌السلام می‌شوراند و می‌گفت: به خدا سوگند تا مو در سر من هست، نمی‌گذارم حسن علیه‌السلام را در کنار قبر پیامبر صلی‌الله علیه و اله دفن کنید. پس، دستور به تیر باران بدن آن حضرت داد، تا آنکه هفتاد تیر از بدن و تابوت آن حضرت بیرون کشیدند. «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا» بدن مبارک آن‌ حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌ٔ تیر بر آن آویخته شد. مناقب آل أبی‌طالب علیهم السلام، ج ۴، ص ۴۴ منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۴۴۰ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۵۷ @sohrabimohammad
به سمرقند چه حاجت كه ثمر شكّر هست در نجف نیشكر از نهر رجب می روید... @sohrabimohammad
یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
یاغی نی‌ام، ترحمی ای پادشاه حُسن، گردن کشیده ام که تماشا کنم تو را... از روزگار خیر ندیدم بدون تو، خیرات، جان خویش چو حلوا کنم تو را... @sohrabimohammad
«حضرت سلطان» بر مُردگان کوی تو باید دَخیل بست؛ یعنی قیاس کِی به مسیحا کنم تو را... @sohrabimohammad
صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الشَّفَاعَةِ فِي يَوْمِ الْوَرَى السَّلاَمُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِذِي الْفَقَارِ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ عَجِبَ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِي الْحُرُوبِ مَلاَئِكَةُ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ السَّلاَمُ عَلَى النَّبَإِ الْعَظِيمِ‏ السَّلاَمُ عَلَى صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمِ‏ السَّلاَمُ عَلَى مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ *بخشی از زیارت مطلقه* سرم کوبیده‌ی سنگی است کز هر رگ‌رگ کانش به کوی شوق دعوت‌نامه دارد هر پشیمانش برون از جلوه دارد نشئه‌ای در وادی حیرت که دودو می‌کند در دیدنش چشمان حیرانش خیال جلوه‌اش از خواب مخمل برده راحت را به چشم باز می‌خوابند مشتاقان حیرانش کمال محض را با چشم خود ما در نجف دیدیم سجود ناقصی دارند مردان ظل ایوانش بروز ذات آن الله کل مستغنی از خلق است نشد ممکن که سازد حق به پشت پرده پنهانش تواضع‌های سلمان تا تعجب می‌برد ما را اگر موسی بن عمران درس آموزد ز سلمانش به تکوینی که من از آن جمال کل خبر دارم به یوسف می‌دهد تعلیمِ زیبایی غلامانش ز بس سامان آتش کرده از هر برگ گل اینجا خلیل‌الله می‌سوزد دل از یاد گلستانش به شهر شیر یزدان نیست راهی بی‌حضور وحی چراغ از چشم جبرائیل دارد هر خیابانش کدامین طرز غریدن به شعر پارس می‌ماند؟ ز شیران باج می‌خواهند سگ‌های بیابانش مگر بر مرکب جهل آیم این دربار کامل را خرد در راه تو لنگ است و افتاده‌ست پالانش *چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم *که یک هفته جلوتر می‌روم از خود به قربانش به روزی گر شوی پیر از علی، بر پیرها پیری فلک قدری ندارد هم‌طراز آسیابانش بگو عقل پیاده از تعجب رو بگرداند شهیدان را به محشر گر سوار آرد شتربانش مرا شانی که مخفی مانده است از انبیا، این است نمی‌دانم که در جنت کدامین است دربانش به دربار تعالی جز تعالی نیست ستاری همان ذاتی که دارد هست در عالم نگهبانش زبان بسته را وا می‌کند تکلیف این وادی ز شاخ نخله‌ی طور است گویا چوب چوپانش به صبح از آستین صد کلیم‌الله می‌ریزد چراغ طور بیرون می‌زند شب از گریبانش مساحت را در این جا ساحتی از جنس اعجاز است به عرض و طول، جنت جا شود در چشم گلدانش تهی هرگز نکرد از کسوت خود ذوالفقارش را خود از «انی مع الله» جامه دارد تیغ عریانش به تدبیری که اعلان سلونی پله‌ای از اوست ندیدم مشکلی را که نباشد سخت آسانش ز چوپانان وادی، دعوی پیغمبری خیزد اگر بر کوه افتد پاره‌ای از نور سلمانش نصیب دشمنش در جنگ لهو است و لعب، آری به رزمش هر که آمد، سخت بازی کرده با جانش به اعجازش، ز صدر و ذیلِ دوزخ مرحبا برخاست دو پیکر گشت روح مرحب از شمشمیر برانش به یاد شیر یزدان با وضو بنشین که مصحف اوست چونان ختم رسالت شان مکتوب است قرآنش کرامت کرد و ما را کُشت از لطف، ای فدای او سخاوت کرد و خون‌ها را هدر کرد، ای به قربانش خلایق از علی جز نام او چیزی نمی‌بینند که ذاتش کرده بین «عین» و «لام» و «یاء» پنهانش اگر از کفر می‌پرسی؛ غلام سلم آن شاه است اگر از سلم، کفری هست مطلق تحت فرمانش به هر تار سر زلفش، خداجویان بسیاری است نمی‌آید برون از نظم توحیدی پریشانش تسلّای دل حیدر به‌جز حیدر نخواهد بود سر خود را گذارد هر سحرگه روی دامانش کدامین سفره لاف میزبانی می‌زند اینجا؟ که حتی شخص حیدر، مرتضی بوده‌ست مهمانش چنان در جلوه‌ی هر روزه می‌آید ز خود بیرون که طوفان می‌کند تکلیف شب از طرز جولانش به‌جز ستار ننگ بودن ما را که پوشاند بدان با «اولیایی فی قبایی» حی سبحانش انا الله می‌چکد بی‌پرده از کام غلامانش ز قرآن نشئه دارد بیت‌های شعر دستانش بزرگ خاندان حضرت باری، خدای کل، خدای حَیّ؛ که رب خوانده‌ست او را حق‌تعالی بین قرآنش چو زایشگاه او را سجده می‌آرند اهل دین چه جای عیب اگر بر مرقدش خوانند یزدانش؟! به دربارش رسیدی غیر مدح او مخوان چیزی که من از زیرکی‌ها زیره‌ها بردم به کرمانش نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دل قرصش به رو روغن رو نداد آخر لب خشکیده‌ی نانش به تالارش رسیدن بی‌رکوع محض ممکن نیست ز غیرت سقف کوته بسته آن شه روی دالانش سکوت مبهم یاران او تعلیم فریاد است دو گامی می‌رود داود در آواز لالانش خیالات است ایمن بودن و عرفان سوا کردن بزن ای دل دو ساغر ذالفقار از زخم درمانش سپاه جلوه از شش سمت می‌تازد، مدد یا رب مگر کامل کند پامال، کامل‌تر بتازانش کجا تمهید بودن می‌کنی ای دل کنار او که سامان هم ز هم پاشیده از هر حیث سامانش علی اسم و مسمی نیست «معنی»، معنیِ محض است چه می‌کوشی کنی در لفظ بی‌مقدار عنوانش؟ علی اسم و مُسمّی نیست «معنی»، معنیِ محض است؛ چه می‌کوشی کُنی در لفظ بی‌مقدار عنوانش؟؟؟ @sohrabimohammad
40.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان؛ من گرفتارِ تو هستم تو خودت می‌دانی هر "شب جمعه" تو هم اسمِ مرا می‌خوانی صف کشیدند ملائک همه در "کرب‌و‌بلا" چون که آمد به حرم، "مادرِ" تو مهمانی *من جرعه نوش بزم تو بودم، هزار سال...* @sohrabimohammad