eitaa logo
محتوای تبلیغ دانش آموزی جامعه الزهرا سلام الله علیها
1.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
این ڪاناݪ شامݪ محتۅاهاے تۅلید شده تۅسط مبلّغان جامعة الزَّهࢪا(سلامُ اللهِ عَلیهٰا) جهت تبڵیغ دانش‌آمۅزے مێ‌باشد. ارتباط با ادمین @Qanbariz ارتباط با ادمین @NHTaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
💢قصه کودکانه - شماره ۳ 🔹بادبادک رنگین کمانی در دهکده‌ی سبزِ جنگلی، روز آفتابی و قشنگی بود. بچه‌حیوان‌ها با ذوق و شوق مشغول ساختن بادبادک بودند. قرار بود عصر همگی به تپه‌ی بلور که محل بازی دسته جمعی‌شون بود بروند و بادبادک‌هایشان را به آسمان بسپارند. فندق، سنجاب کوچولوی پرانرژی، با دقت یک بادبادک نارنجی با دم قرمز ساخته بود. از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید و فریاد می‌زد: بادبادک من از همه بالاتر می‌ره! بقیه‌ی بچه‌ها خندیدند و گفتند: ما هم همین‌طور! عصر شد و همه به تپه رفتند. یکی یکی بادبادک‌هایشان را به باد سپردند. اما ناگهان... پُف! بادبادک فندق پاره شد و روی زمین افتاد. سنجاب کوچولو ساکت شد. در گوشه‌ای از تپه نشست، دم پشمالویش را بغل کرد و اشک‌های ریزش را پنهان کرد. موشی، خرگوش، جوجه‌تیغی، با اینکه مشتاق بودند به بازی ادامه دهند، به سمت فندق دویدند. خرگوش مهربان گفت: اگه تو ناراحتی، ما هم بازی رو دوست نداریم ادامه بدیم و پیش تو می‌مونیم موشی اضافه کرد: بادبادک من سالمه، ولی تنهایی بازی کردن اصلاً حال نمی‌ده! جوجه‌تیغی با ذوق پیشنهاد داد بچه‌ها یه فکری، بیاین همه با هم یه بادبادک جدید بسازیم! یه بادبادک بزرگ و رنگارنگ که مال همه‌مون باشه. همه با خوشحالی موافقت کردند. تکه‌های بادبادک پاره‌شده‌ی فندق را برداشتند و با کمک هم، یک بادبادکِ رنگین‌کمانی ساختند: نوک آبی، دم زرد، بدنه صورتی و گوشه‌های سبز! وقتی بادبادک به آسمان پرکشید، بچه‌ها با هم زیرش دویدند و دست‌هایشان را بالا بردند. فندق از ته دل خندید و گفت: شما بهترین دوست‌های دنیا هستین! و آن روز، بادبادکِ دوستی از همه‌ی بادبادک‌ها بالاتر پرواز کرد.