eitaa logo
محتوای روضه و منبر
2.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
ارسال محتوای تبلیغی برای روحانیون، مبلغین، طلاب دعوت به گروه محتوای تبلیغی مناسبتی از طریق لینک https://eitaa.com/joinchat/387842242Ceeb934db50 دعوت به کانال محتوای روضه https://eitaa.com/joinchat/1969356889C89c77887dd
مشاهده در ایتا
دانلود
فیش روضه حجت الاسلام دکتر رفیعی؛ فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، صدیقه شهیده آری! زهرای مرضیه همۀ زندگی اش در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام صرف شد. حتی جانش را نیز در دفاع از ولایت خرج نمود. گرچه برخی از مذاهب قائل به مرگ طبیعی فاطمه سلام الله علیها هستند و خیلی اصرار دارند که بگویند حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: چرا مادرتان در جوانی به شهادت رسید؟ امام فرمود: به خاطر ضربه ای که به پهلوی مادرم زهرا زدند، به خاطر آن تازیانه ای که«قُنْفُذْ»به بازوی مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیها زد.[1] امام کاظم علیه السلام فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ علیه السلام صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ[2]»ائمه علیه السلام عنایت داشتند تا این فرهنگ را القاء کنند که مادرمان به شهادت رسیده است. مادر ما صدیقۀ شهیده است. فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میان خانه جان داد. امیر المومنین بدن را غسل داد، کفن کرد، سلمان با چشم اشک بار آمد، مقداد آمد، اباذر آمد چند نفر آمدند بدن را برداشتند. نمی دانم کجا بردند؟ آیا کنار قبر پیامبر بود؟ آیا در بقیع یا خانۀ خودش بود؟ چون سفارش کرده بود بدنم را خودت به خاک بسپار، کسی از محل آن با خبر نباشد، لذا امیرالمؤمنین علیه السلام خودش آمد کنار قبر «فَإِذَا هِیَ بِقَبْرٍ مَحْفُور؛ قبر از قبل حفر شده بود، آماده بود» ممکن بود شکنجه کنند، برخوردی کنند مجبور شوند، بگویند؟ لذا نوشته اند حتی دور و بری ها هم متوجه نشدند، خود امیرالمؤمنین علیه السلام آمد کنار قبر، آماده شد: یا رسول الله! امانت را آورده ام، همان امانتی که دستش را در دستم گذاشتی و فرمودی: علی جان!«هَذِهِ الْوَدِیعَةُ عِنْدِی»؛ این امانت من است حفظش کن. یک امانت دار خیلی حواسش جمع است تا امانت را صحیح و سالم برگرداند، یا رسول الله! من خیلی مراعات کردم. من نمی گویم چه شده؛ چون خودم خیلی خبر ندارم، ولی شما از فاطمه بپرسید راز شکستگی پهلو را! راز تورم بازویش را! نوشته اند با دست مبارک سنگ لحد گذاشت و صورت زهرا سلام الله علیها را روی خاک نهاد و خاک ریخت. فاطمۀ من! هستی ام بودی رفتی از دستم                        رفتی ای زهرا پیش پیغمبر تو چرا رفتی من چرا هستم                          علی تنها شده تنهاتر نوشته اند: دست ها را تکانی داد؛ یعنی خدا! هستی ام رفت، دیگر دستم خالی شد. بعد یک جمله فرمود: فاطمه جان!«أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی» بعضی ها نوشته اند: فضای دل امیرالمؤمنین را خیلی غم فرا گرفت؛«هَاجَ بِهِ الْحُزْن»؛ غم های عالم در دلش ریخت[3]. چه طور علی آرام شود؟ قرآن می فرماید:«وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰة»، لذا کنار قبر زهرای جوان نماز خواند، قرآن خوان؛ و بعد خم شد صورتش را گذاشت روی خاک زهرا؛«وَضَعَ خَدَّهُ فِی التُّرَاب» نَفْسِی عَلَی زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ                         یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَات لَا خَیْرَ بَعْدَکِ فِی الْحَیَاةِ وَ إِنَّمَا                     أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی[4] پی نوشت: [1]. دلائل الامامه، ص 45، چاپ جدید، ص 134. [2]. کافی، ج1، ص 458. [3]. منتهی الامال، ص 194 – 195، سوگنامه آل محمد، ص 35. [4]. بحارالانوار، ج43، ص 213.
فاطمه(سلام الله علیها) در سوگ پدر دکتر رفیعی روز شنبه متعلق به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) اولین شخصیت جهان اسلام است. روز شنبه زیارت حضرت رسول از راه دور مستحب است. از همین جا دل های شما را روانۀ مدینه می کنم. سلامی خدمت پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) عرضه بداریم خوشا به حال آن کسانی که اکنون زائر حرم رسول الله(صلی الله علیه وآله) هستند و ماه رمضان را در آنجا درک می کنند. ما هم از همین جا عرض سلام می کنیم ان شاءالله فرشتگان این سلام ما را به پیامبر برسانند و جواب آن حضرت را برای ما بگیرند. قرآن می فرماید: جواب پیغمبر آرامش می آورد. یکی از عوامل آرامش، سلام و درود و جواب سلام است که به مردم می دهد. قرآن می فرماید: این باعث آرامش است. زهرای مرضیه(سلام الله علیها) هر وقت احساس دل تنگی و اندوه می کرد، به دیدار پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) می آمد و آرامش را در چهرۀ پیغمبر می دید و با گفت و گو با پیغمبر آرامش می یافت. ای رسول خدا! از همین جا خالصانه این سلام ها را به محضر شما می رسانیم و از شما می خواهیم همه ما را مشمول عنایت و شفاعت و توجه خود قرار بدهید.اولین مرثیه سرا و روضه خوان کنار قبر پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) بود. انس بن مالک می گوید: آن شبی که پیغمبر را به خاک سپردیم و از غرفۀ او بیرون آمدیم، تاریک بود. ناگهان متوجه صدای گریه ای شدم. فهمیدم حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. فرمود: ای انس! پیامبر را خاک کردید؟ عرضه داشتم: بله. فرمود: چطور طاقت آوردید سنگ لحد بچینید؟! چطور طاقت آوردید خاک بریزید؟![1] پیامبری که 23 سال تحمل کرد، به او سنگ زدند، ناسزا گفتند، توهین کردند، او  را ساحر و مجنون خواندند همه را برای خدا تحمل کرد. می گوید: اتاق را خالی کردیم. زهرای مرضیه(سلام الله علیها) رفت کنار قبر پدر، خاک را بر می داشت و به سر و صورت می ریخت. بابا، یا رسول الله! یا ابتا! صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[2] بابا، اگر این مصیبت بر روزها نازل شود، شب می شود. بابا برخیز من فاطمه ام همان فاطمه ای که وقتی می آمدم بلند می شدی مرا در آغوش می گرفتی. بابا چه شده صدایت می زنم اما جوابم را نمی دهی؟! کنار قبر پدر اشک می ریخت. عرض کنم یا فاطمه! پدر از دست دادی حق داری. پدر مهربانی چون پیامبر، کنار قبرش ناله بزنی. اما فاطمه جان پدرت را با احترام به خاک سپردند، کسی مانع گریه شما کنار قبر پدر نشد، اما دل ها بسوزد برای دختر اباعبدالله وقتی آمد کنار بدن پاره پارۀ پدر. سینه و پشت از هم شناخته نمی شد. آن قدر بر بدن، اسب دوانده بودند که بدن قطعه قطعه شده بود، کوبیده شده بود، لذا پدر را نشناخت، صدا زد «عَمَّتِی هَذَا نَعشُ مَن؟!»؛ عمه جان این بدن قطعه قطعه از کیست؟! «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» [3] پی نوشت: [1]. سوگنامه آل محمد، ص 23. [2]. مناقب، ج 1، ص 242؛ بحارالانوار، ج 79، ص 106. [3]. شعراء، 227.
فاطمه(سلام الله علیها)، سند مظلومیت شیعه دکتر رفیعی عزیزان! فاطمیه، باید بیش از این ها تجلیل شود، زیرا سند مظلومیت شیعه است. فاطمیه فصل تجدید غم است                    بر لب شیعه سرود ماتم است در فاطمیه یک دنیا اندوه وجود دارد. عاشورا و شهادت امیرالؤمنین جای خود، اما مصیبت فاطمه آغاز مصیبت های شیعه است. اول شهیدی که در راه امامت و ولایت فدا شد در این ایام بود. نمی دانم فاطمه در این شب ها چه حالتی داشت، اما نوشته اند:«کَالشَّبَهِ»به قدری لاغر شده بود مثل شبهی می ماند در رختخواب. دیگر فاطمه بعد از پدر «نَاحِلَةَ الْجِسْمِ، مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ، بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْب[1]» اشک چشمش خشک نشد، سوز قلبش آرام نگرفت و روز به روز لاغرتر می شد. اگر کسی پیش او می رفت می دید که امروزش با دیروزش به کلی فرق کرده است. بعضی از زن ها می آمدند سؤال می کردند: خانم! بیماری شما چیست؟ که این قدر بدنتان نحیف شده و شما را از پا درآورده است؟ می فرمود: بیماری من تنها بیماری جسمی نیست، من از ظلمی که به حق علی علیه السلام روا داشته شده است می سوزم. فقدان پدر و ظلم به علی؛[2] جسمم را نحیف و مانند شَبَه ساخته است. سنگ صبورش قبر پیغمبر بود. بلند می شد، آرام می آمد کنار قبر رسول الله و با خودش نجوا می کرد: یا رسول الله!«بَقِیتُ وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَة»بابا، به خدا بعد از تو تنها شدم. مردم از ما اعراض کرده اند. بابا! دیگر جواب سلام علی را هم نمی دهند. خانه ای را که شش ماه بر در آن خانه می آمدی و می گفتی: السّلام علیکم یا اهل البیت و آیۀ تطهیر را می خواندی، بلند شو ببین با آن چه کرده اند. بنگر به جانب کاشانۀ زهرا                          ماندم به میان در و دیوار زکینه به دل خستۀ زهرا نظری کن                      بعد از تو پدر رفت ز کف عزّت زهرا بنگر به در سوختۀ خانۀ زهرا                    تا محسن من سقط شد ای ماه مدینه بر پهلوی بشکستۀ زهرا نظری کن            جز مرگ نباشد پس از این حسرت زهرا بابا، یک خواهش از تو دارم. دعا کن فاطمه پیش تو بیاید و به تو ملحق گردد؛ «یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً». [3] پی نوشت: [1]. بحارالانوار، ج43، ص 181؛ مناقب، ج3، ص 362. [2]. بحارالانوار، ج 43، ص 156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 205 – 49. [3]. بحارالانوار، ج43، ص 177.
فیش روضه های حجة الاسلام والمسلمین میرباقری : تجلی انوار الهی در وجود حضرت زهرا(سلام الله علیها) «يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ». [1] تو فرقانی، تو یاسینی، تو طه                          تو زهرایی، تو زهرایی، تو زهرا تو حبل محکم حبل المتینی                             امید رحمت للعالمینی جنان یک سبزه از دامان باغت                       جهان یک شعله از نور چراغت حیات عشق از خون حسینت                         بلندی خاک بوس زینبین است امامان آبرومند جلالت                                 امیرمؤمنان محو کمالت هر که طعم محبت خدا را چشیده، به خاطر فداکاری امام حسین(علیه السلام) و جلوه های محبتی است که امام حسین(علیه السلام) در عاشورا به خدا ابراز کرده است. وقتی در محراب عبادت می ایستاد، به گونه ای انوار الهی در او تجلی می کرد که چشم و دل امیرالمومنین(علیه السلام) را می برد و به خود مشغول می کرد. محمد عاشق راز و نیازت                     خدا فخریه دارد بر نمازت خدا به ملائکه اش فرمود:«يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي».[2] بهشت قرب احمد سینه توست              ضمیر خلق در آیینه توست همه دشت کویرند و تو گلشن               همه شام سیه تو صبح روشن همه جسم ضعیف اند و تو جانی          همه قطره تو بحر بی کرانی ملک یا حور یا آدم که هستی              که مي داند که هستی یا چه هستی جهان از رازها بس پرده انداخت        سر مویی تو را نشناخت نشناخت تمام آفرینش پای بستت                    پیمبر خم شد و بوسید دستت «وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا».[3] عایشه نقل می کند وقتی بر حضرت وارد می شد، حضرت به استقبال او می رفت و او را سر جای خود می نشاند و دست حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را می بوسید. گنه کاران چو رو در محشر آرند                  همه چشم شفاعت بر تو دارند اگر گیرد کسی از خلق دستی                        تو هستی و تو هستی و تو هستی به محشر ناقه ات چون پا گذارد                     صحاب رحمت از هر سو ببارد به محشر از فراز چرخ گردون                    ندا خیزد که أین الفاطمیون شود تا نازنین قلب تو خرسند                      ببخشند و ببخشند و ببخشند فرمود: مثل مرغی که دانه خوب را سوا می کند، دوستانش را در صحرای محشر جدا می کند. چنان گردد که از فرمان دادار                            بگردد عفو دنبال گنه کار تو سر تا پا بهشت مصطفایی                            تو جانان علی مرتضایی که دیده حور در آتش بسوزد                           که دیده باغ جنت برفروزد؟ از بی بی نقل شده که وقتی روی زمین افتادم، آتش از در نیم سوخته شعله می کشید و شعله های آتش مثل تازیانه به صورت من می خورد. چه گویم با که گویم منطقم لال                                  که قرآن شد به بیت وحی پامال بعضی نقل کردند در نیم سوخته روی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) افتاد و جمعیت هجوم بردند. چه نیکو با تو همدردی نمودند                              که با آتش در بیتت گشودند عدو حق ذوی القربی ادا کرد                             ز قرآن قل هو الله را جدا کرد گمانم مرتضی شد کشته آن روز                        که بشنید از تو آن فریاد جان سوز از آن اعدا تو را حرمت شکستند                        که یارانت همه خاموش نشستند   پی نوشت: [1]. مفاتيح الجنان، ص: 108. [2]. بحارالأنوار، مجلسی، ج28، ص: 37، باب 2. [3]. همان، ج43، ص: 65، باب 3.
حضرت فاطمه(علیهاالسلام)، ناموس الهی میرباقری «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَعْدَاءَهُمْ». [1] «يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ». [2]حضرت دست امام مجتبی (علیه السلام) را گرفته بود. دومی تو کوچه های باریک بنی هاشم راه را بر ایشان بست و گفت: کجا بودی؟ پیش ابوبکر چه می کردی؟ حضرت گفت: قباله فدک را گرفتم. گفت: قباله رو بده. دست نامحرم با صورت ناموس خدا آشنا شد. مرحوم مفید نقل می کند چنان سیلی زد که گوشواره فاطمه علیهاالسلام شکست و حضرت روی زمین افتاد. دورش را گرفتند. بی بی فاطمه علیهاالسلام ، محسنش را در کوچه از دست داد. برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) خبر آوردند که علی جان چرا نشسته ای؟ «اللهم و صل على السيدة الجليلة و الكريمة الجميلة و الفضيلة النبيلة ذات المدة القليلة و الأحزان الطويلة المدفونة سرا».[3] یک دسته می گویند افرادی وارد خانه شدند و صدا زدند:«يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْكَ السَّلَامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ».[4]پسر ابی طالب چرا زانو بغل کردی؟ یک دسته دیگر می گویند: خانم دختر پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) است. خانم وقار علی (علیه السلام) را ملاحظه می کند. بعد از آن ماجرا فاطمه علیهاالسلام خانه نشین شد و بیرون نیامد. نمی توانست بیرون بیاید. زن را جلوی چشم شوهر نمی زنند. علی 25 سال مثل کسانی که استخوان در گلویشان بماند، ریگ به چشمشان برود، در خانه ماند. سال ها گذشته، در شام مجلسی سیاسی برگزار شد. رجال سیاسی هستند. امام حسن (علیه السلام) هم هست. هر که پا می شود صحبت می کند. یک مرتبه دیدند مغیره پا شد که صحبت کند. امام حسن (علیه السلام) داد زد: «اما انت یا مغیره ضربت امی» مغیره تو بنشین. تو مادرم را زدی. زنها گفتند ما می خواهیم از خانم عیادت بکنیم. می گویند: حال فاطمه علیهاالسلام وخیم بود. زن ها آمدند و دیدند خانم دستمالی بر سر بسته. گفتند: ما رویمان نمی شود با خانم احوال پرسی کنیم. مسلمه صدا زد: «سیدتی کیف اصبحتی». خانم جان حالت چطور است؟ گفت: دیگر مپرس از من و از زندگانی ام. پی نوشت: [1]. الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص583،باب دعوات موجزات لجميع الحوائج للدنیا...، ص577. [2].مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص108،دوم دعاى توسل ..... ص 108. [3].جنةالأمان،تقى الدين ابراهيم بن على كفعمى ، ج1، ص718. [4]. بحارالأنوار، مجلسی، ج29، ص234.
درِ نیم سوخته حضرت فاطمه(سلام الله علیها) میرباقری دلِ گرفته ام امشب بهانه تو گرفته                       ز لالـه های بـهاری نشانه تو گرفته یابن الزهرا به رهنمائی باده سحر به راه فتاده                      چرا غ اه بکف راهه خانه تو گرفته بر آستـانه راه تـو سر نـهاده گدایـی                    که هرچه خواسته زان استانه گرفته بیا بزمزم در سجده گاهش که عـالم                   صـفا ز زمزمـه عـاشـقانه تو گرفته امام زمان بیا بقیع و گلاب اشک بیافشان                        که خاکش انس به زمزمه شبانه تو گرفته آيا امشب امام زمان مايلند مصيبت مادرشان فاطمه زهرا را بخوانم؟ جابر نقل مي كند: با رسول خدا آمديم در خانه فاطمه. سلام كرد و اذن خواست، فرمود: فاطمه جان! اجازه مي دهي داخل شوم؟ فاطمه(سلام الله علیها) گفت: بابا! بفرماييد و دوباره سلام داد و اجازه گرفت. فرمود: فاطمه جانم! تنها نيستم كسي همراه من است اجازه مي دهي با همراهم وارد شوم؟ وقتي دوباره، بي بي اجازه داد، با هم وارد خانه خانم شديم. يا رسول الله خوب از شما درس گرفتند، روز سوم وفات رسول اكرم بود. نوشته اند: دومي لعنة الله عليه با گروهي آمد پشت در خانه. نقل كردن بي بي آمد پشت در. براي چه آمديد؟ آيا آمديد براي تسليت؟ گفتند: نه؛ آمديم علي را براي بيعت به مسجد ببريم. فرمودند: به شما اجازه نمي دهم در را باز نمي كنم. خدا دهانش را پر از آتش كند. گفت: خانه را با اهلش مي سوزانم. به او گفتند: خجالت نمي كشي؟ او دختر پيامبر است. جواب داد: ولو دختر پيامبر باشد. مردم ناباورانه ديدند آتش از خانه فاطمه شعله مي كشد. بي بي پشت در ایستاده. وقتي در نيم سوخته شد، آن چنان به در لگد زد. در نامه اش به معاويه نوشته: وقتي فهميدم فاطمه پشت در است، آن چنان فشار دادم كه صداي استخوانهايش را شنيدم. به خودش آمد. ديد علي در خانه نيست. دست به ديوار گرفت. خودش را به اميرالمؤمنين رسانيد. مانعشان شد. نامحرمان در كوچه دورش را گرفتند. اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود: اگر جوان مردي در قبال خلخالي كه از پاي زني كه در دين اسلام بوده در آوردند بميرد، جا دارد. علي جان! چه بر تو گذشت؟ در مقابل چشمت ناموس خدا را كتك زدند. يا بقية الله.
سفارش های حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) میرباقری وقتی حضرت احساس کرد که دیگر هنگام رحلتش فرا رسیده ، ام ایمن و اسما را دنبال امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستاد و امیرالمؤمنین حاضر شدند. ایشان به حضرت عرضه داشتند: احساس می کنم که خدا دیگر مرا دعوت کرده و دیگر همین ساعت ها به پدرم ملحق می شوم. اموری را در قلب و سینه خودم نگه داشتم که می خواهم آن ها را با شما در میان بگذارم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: دختر رسول خدا، آنچه در دل داری، با من در میان بگذارید و وصیت هایتان را بفرمایید. نقل است:«فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي».[1] برای اینکه حضرت اسرار را می خواهند بگویند، بالاسر فاطمه زهرا نشستند. آخرین ساعات بی بی دو عالم است و هر که در اتاق و خانه بود، بیرون فرستادند. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرضه داشت:«يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي».تو در دوره ای که با من بودی، مرا دروغ گو نیافتی. من به تو خلاف نگفتم. در حق تو خیانت نکردم. در هیچ امری با تو مخالفت نکردم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: دختر رسول خدا، به خدا پناه می برم، این حرف ها چیست که می زنید؟«فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي».دختر رسول خدا، خداشناس تر از این حرف ها ومتقی تر از این درجات هستی. درجات تو بالاتر از این هاست. تو گرامی هستی نزد خدا و خائف درجات تو بالاتر از این هاست که من بخواهم فردای قیامت از تو حساب بکشم و بگویم: چرا با من مخالفت کردی و شأن شما رفیع تر از این حرف هاست که بخواهی من از تو راضی شوم. بعد امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:«قَدْ عَزَّ عَلَيَّ مُفَارَقَتُكِ وَ تَفَقُّدُكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكِ وَ فَقْدُكِ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَى رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِينِي بِمَا شِئْتِ».[2]جدایی تو و برای من خیلی سخت است. مصیبت پیغمبر با رفتن شما دوباره برای من زنده شده است. مصیبتی که برای امیرالمؤمنین فاجعه آمیز و ناگهانی است. چقدر تلخ و سخت است. کسی جز خدا نمی داند سختی این مصیبت را. چقدر این مصیبت مرا غصه دار کرده. این مصیبتی است که نمی شود جبران کرد. ساعتی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا در این خلوت گریستند.امیرالمؤمنین سر فاطمه را از روی بستر برداشتند و به سینه چسباندند.بعد فرمودند: فاطمه جان! هر وصیتی داری، بفرما.اگر چه من مأمور به صبرم، ولی خواهی دید که وصیت تو را عملی می کنم. در این امر مأمور به صبر نیستم. هر چه وصیت کنی، وفا می کنم.بعد بی بی دو عالم وصیت کردند و فرمودند: علی جان! برای من تابوتی درست کن و بدن مرا در تابوت قرار بده. بعد شکل تابوت را ترسیم کردند. شاید برای این بود که این پیکر نحیف و چیزی که جز یک سایه از آن نمانده، مقابل چشم امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عزیزانش قرار نگیرد. بعد فرمود: علی جان! وصیت من این است که آن هایی که ظلم کردند، نباید در تشییع جنازه من حاضر شوند. شبانه خودت مرا غسل بده و خودت مرا کفن کن و مخفیانه بدن مرا بردار و خودت مرا در قبر بگذار. وقتی روی قبر مرا پوشاندی، مقابل صورت من بنشین و در تاریکی شب برای من قرآن تلاوت کن. بعد فرمودند:«وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أُوصِيكَ فِي وُلْدِي خَيْراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَيْهَا أُمَّ كُلْثُومٍ».[3] تو را به خدا می سپارم. مراقب فرزندانم باش.ایشان دختر  کوچکش را در آغوش گرفت و آخرین وداع را با این دختر کرد و فرمود: علی جان! وقتی این دخترم به سن رشد رسید، آنچه در منزل دارم، به این دخترم بسپارید. سپس امیرالمؤمنین و حسنین را به مسجد فرستاد. در بعضی مقاتل هست که خودش با حسنین به مسجد النبی رفت و دو رکعت نماز خواند. روز آخر حضرت از جا برخاستند و بعد به حسنینش فرمود: عزیزانم! شما پیش پدرتان بمانید. و خودش به منزل برگشت.ایشان به اسما فرمود: من داخل حجره می شوم.
در بعضی نقل ها دارد که نماز مغرب را خواند و فرمود: اسما من داخل حجره می شوم. بعد از ساعتی بیا و مرا صدا بزن. اگر دیدی که جواب ندادم،امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خبر کن. اسما می گوید: ساعتی گذشت و وارد خانه شدم و دیدم حضرت پاهای خود را به سمت قبله دراز کرده و روپوشی روی خود انداخته و هر چه صدا زدم،جوابی نشنیدم. روپوش را کنار زدم و دیدم بی بی دو عالم دست را زیر صورت گذاشته و روحش با عالم بالا مفارقت کرده است. کسی را دنبال امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستادم. وقتی امیرالمومنین(علیه السلام) خبر را شنید، به صورت روی زمین آمد و در فاصله کوتاه مسجد و منزل، هی می نشست و برمی خاست. ای گل صد برگ من پر پر مشو                  شمع من خاموش و خاکستر مشو از حدیث کوچه غرقِ آتشم                           فاطمه، از تو خجالت می کشم پی نوشت: [1].بحارالأنوار، مجلسی، ج43، ص 191، باب 7، ما وقع عليها من الظلم و بكائها...، ص155. [2].همان . [3].بحارالأنوار، مجلسی، ج79، ص27، باب 12، الدفن و آدابه و أحكامه ...، ص14.
فیش روضه های حجة الاسلام والمسلمین فرحزاد : توسل بر حضرت فاطمه زهرا(علیها سلام) در حرم حضرت معصومه کریمه اهل بیت علیها سلام توسلی به محضر بی بی زهرای مرضیه علیها سلام داشته باشیم. ما امیدمان به شفاعت و دستگیری حضرت زهرا علیها سلام است. در اواخر عمر مرحوم آیت الله خوانساری که درجاتی از عصمت را داشت از ایشان پرسیدند شما در شب اول قبر با این همه عبادت، نماز شب، ذکر، درس و تدریس؛ امیدتان به کدام عملتان است؟ فرمودند: امید من به محبتی است که به حضرت زهرا علیها سلام دارم و اشک هایی که برای آن حضرت ریخته ام. در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام در شهر انبار عراق عده ای از لشکر دشمن زینت و زیورآلات و خلخال یک زن یهودی که تحت ذمه و حمایت مسلمان ها بود را غارت کردند. خبر به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید. آقا به شدت ناراحت شد که چرا باید زنی که تحت حمایت ماست و در حکومت ماست این بلا سرش بیاید. فرمود: اگر به خاطر این کار مسلمانی از شدت ناراحتی بمیرد شایسته است. این واکنش رئیس یک حکومت مقتدر اسلامی با یک زن یهودی بود. حالا ببینید به دل امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که به همسرش جسارت کردند چه گذشت. امیرالمؤمنین در روزهای آخر عمر حضرت زهرا علیها سلام کنار بسترش نشسته بودند و به وصیت های ایشان گوش می کردند. علی جان! شبانه من را غسل و کفن کن و شبانه و مخفیانه من را دفن کن. یک بار دیدند زهرای مرضیه علیها سلام اشک می ریزد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که «یا سیدتی ما یبکیک» ای خانم من! چرا شما گریه می کنی. فرمود: «ابکی ما تصنع بک من بعدی» علی جان! برای مظلومیت تو گریه می کنم. بعد از من چه ظلم هایی که به شما خواهد شد. من بر آن گریه می کنم. وصیت کردند علی جان! موقع غسل از روی لباس من را غسل بده؛ چون حضرت زهرا علیها سلام نمی خواست هنگام غسل چشم علی به قسمت های مجروح و کبود بدنش بیفتد و ناراحت بشود. اما بسوزد دل ها، هنگامی که آقا همسرش را غسل دادند. حال آقا منقلب می شود و ناله اش به آسمان می رود. اسماء عرض می کند: آقا جان! چرا گریه می کنید؟ فرمود: اسماء دستم به بازوی ورم کرده فاطمه برخورد کرد. «إِنَّ أَثَرَ السَّوْطِ لَفِي عَضُدِهَا مِثْلُ الدُّمْلُجِ»[1] هنوز آثار شکنجه بر  بازوان ورم کرده معلوم است. یک بار فشار در و دیوار من را کشت قنفذ به خدا باعث قتل دگرم بود پی نوشت: [1].بحارالأنوار / مجلسی / 30 / 302 / [20] باب... / ص: 145.
جسارت به وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرحزاد خدا لعنت کند آن هایی را که حق اهل بیت را غصب کردند، حق بی بی فاطمه زهراء علیها السلام را غصب کردند. با تنها یادگار پیامبر چه کردند؟ شخصی چند روزی نتوانست خدمت امام صادق علیه السلام بیاید بعد از چند روز که آمد حضرت فرمودند: شما کجا بودید؟ عرض کرد: آقا جان خدای متعال به من فرزندی مرحمت کرده بود دنبال کارهای همسرم و خانه داری بودم. امام صادق علیه السلام به او فرمودند: خدا به تو چه مرحمت کرده؟ گفت: خدا به من یک دختری مرحمت کرده است (دختر رحمت و پسر نعمت است.) حضرت فرمودند: اسمش را چه گذاشتی؟ گفت: آقا اسمش را فاطمه گذاشتم. تا امام صادق اسم فاطمه را شنید حالش منقلب شد سه مرتبه فرمود: آه آه آه، به یاد مصائب مادرشان فاطمه زهراء سلام الله علیها افتادند. دست به پیشانی مبارکشان گذاشتند و فرمودند: فلانی حالا که نامش را فاطمه گذاشتی مواظب باش به او اهانت نکنی، به او بد نگویی، یک وقت سیلی به صورتش نزنی، یک وقت او را لعنت نکنی، به او احترام بگذار. امام صادق چه کردند با مادر بزرگوارتان، هنوز بدن جدتان رسول الله روی زمین بود که آمدند درب خانه مولی را آتش زدند به این اکتفاء نکردند جسارت کردند تازیانه به بازوی زهراء زدند، ناله زهرا بین در و دیوار بلند شد صدا زد:«یا أَبَتَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»[1]. بابا جان برخیز ببین با حبیبه ات فاطمه چه کردند؟ همه گرفتارهای عالم در حل مشکلات، مولا امیرالمومنین حضرت علی را صدا می زنند. امیرالمومنین در خانه بودند اما بی بی شرم و حیا کردند علی را صدا بزنند صدا زدند فضه مرا دریاب به خدا محسنم را کشتند. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیم».«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ[2].«وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»[3]. پی نوشت: [1] . مجلسی/ بحارالأنوار/ ج30/ ص : 145. [2] .هود : 18. [3] .الشعراء : 227.
شفاعت حضرت زهرا(علیهاالسلام) بر عزاداران امام حسین(علیه السلام) فرحزاد بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام روز قیامت از همه دوستان و شیعیانش شفاعت خواهد كرد. آن هایی كه مدت طولانی برای اباعبدالله گریه كردند این ها مشمول شفاعت بی بی فاطمه زهراء علیهاالسلام قرار می گیرند. پیامبراکرم صلی الله... فرمودند: روز قیامت فاطمه زهراء علیهاالسلام پیراهن غرق به خون فرزندشان اباعبدالله علیه السلام را می آورند و عرضه می دارند: بار پروردگارا! تو حكم كن بین ما و كسانی كه به ما ظلم كردند و آزار رساندند. بعد از درگاه الهی تقاضا می كند. خدایا! هر كس برای مظلومی فرزندم اباعبدالله گریه كرده و اشك ریخته مرا شفیع او قرار بده تا از او شفاعت كنم. آن هایی برای اباعبدالله عزاداری می کنند مورد شفاعت فاطمه زهراء علیهاالسلام قرار خواهند گرفت. بی بی تنها یادگار پیامبر بود بعد از شهادت پیامبر عظیم الشأن با تنها یادگارش چه كردند؟ عوض اینكه بیایند دلداری بدهند تسلی بدهند چه ها کردند؟ فاطمه جان چه نیكو با تو هم دردی نمودند                  كه با آتش در بیتت گشودند سرایت جنت ای خاكت به دیده                  بهشت و شعله آتش كه دیده كه دیده حـور در آتش بسوزد                   كه دیده باغ جنت برفروزد گمانم مرتضی شد كشته آن روز              كه بشنید از تو آن فریاد جانسوز مرحوم سید بن طاووس نوشند: هنوز بدن رسول الله دفن نشده بود که آمدند خانه مولا را آتش زدند و ناله زهرا بین در و دیوار بلند شد. دو ندا داد بار اول صدا زد: باباجان برخیز ببین با یادگارت چه كردند. همه گرفتارهای عالم برای حل مشكلاتشان مولا را صدا می زنند مولا در خانه بودند اما بی بی شرم و حیا كرد وصدا زد فضه من را دریاب به خدا محسنم را كشتند، محسنم كشته شد و آنان كه تماشا كردند سند تیر به اصغر زدند و امضا كردند. «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ» [1]. پی نوشت: [1]. هود: 18.