*متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه*
روز عاشورا وقتی سید الشهدا ع فریاد زد: آیا فریاد رسی هست که دفاع کند از حرم رسول خدا؟!
گویا حرّ وقتی استغاثه امام را شنید لرزه بر اندام او افتاد، قلبش مضطرب و اشک از چشمانش جاری.
محبّت او نسبت به حضرت زهرا چارهساز بود و باعث دگرگونی حرّ شد.پس با رویی خالی از شرم از سپاه ظلمت رها و به سپاه نور رهسپار شد.
پس از اینکه حرّ بن یزید برای توبه به سوی امام حسین ع شتافت، در نزدیکی سپاه آن حضرت سپر خود را واژگون کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیامدهام و امان میخواهم.
اوّل کسی که با او مواجه شد، اباعبدالله بود، چون در بیرون خیام حرم ایستاده بود.
آنگاه سلام کرد و عرض نمود:
آقا من گنهکارم، روسیاهم، من همان گناهکار و مجرمی هستم که راه را بر شما گرفته بودم! آقا، من تابعم و میخواهم گناه خود را جبران بکنم، لکّه سیاهی که برای خود به وجود آوردهام جز با خون پاک نمیشود. آمدهام که با اجازه شما توبه کنم، آیا توبه من پذیرفته است یا نه؟
امام حسین ع فرمود:
البته توبه تو پذیرفته است. چرا پذیرفته نباشد؟ مگر باب رحمت الهی به روی یک انسان تائب بسته میشود؟! ابداً.
حرّ از اینکه توبهاش مورد قبول واقع شد خوشحال شد و گفت:
الحمدالله، پس اجازه بدهید بروم، خود را فدای شما کنم و خونم را در راه شما بریزم.
امام حسین ع فرمود:
ای حرّ! تو مهمان هستی،پیاده شو! کمی بنشین تا از تو پذیرایی کنیم. ولی حرّ از امام اجازه خواست که پائین نیاید، و هر چه آقا اصرار کردند، پائین نیامد.
بعضی از ارباب سیر، رمز مطلب را اینگونه کشف کردهاند که حرّ بن یزید مایل بود خدمت امام بنشیند ولی یک نگرانی او را ناراحت میکرد و آن اینکه میترسید در مدّتی که خدمت امام نشسته است، یکی از اطفال اباعبدالله او را ببیند و بگوید:
این همان کسی است که روز اوّل، راه را بر ما بست و او شرمنده شود.۲
آنگاه برای جهاد به میدان رزم رفت و آنقدر جنگ نمود تا به شهادت نائل گشت.
پس امام حسین خود را فوراً بر بالین آن بزرگوار رسانید در حالی که میفرمود: « وَ نِعْمَ الْحُرُّحُرُّ بنی ریاحٍ»
این حرّ ریاحی، چه حرّ خوبی است، مادرش عجب اسم خوبی برایش انتخاب کرده است. به راستی که تو آزاد مرد بودی.
آری؛
حسین است، بزرگوار و شریف است، تا حدّی که میتواند، اصحاب خود را تفقّد میکند.
این خودش امر به معروف و نهی از منکر است. کسانی که حسین خود را به بالین آنها رساند، مختلف بودند. هر کس در یک وضعی قرار داشت، یکی هنوز زنده بود و با ایشان صحبت میکرد، دیگری در حال جان دادن.۳
۱. مهیّج الاحزان ص ۱۵۸.
۲. مقتل مطهّر ص ۱۳۱.
۳. همان ص ۱۳۳ .
@mohtavayerozeh
*منبر شب چهارم*
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ اَلْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلاً عَلَى آلاَئِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى حبیبه و خیرة أباالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین سیما بقیة الله فی الأرضین
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ»
توفیقی شد این شبها زندگی چند نفر از صحابه و تحلیل رجزها و شعرهاشون را خدمت شما تقدیم کردیم چهار نفر از صحابه را شبهای قبل بیان کردیم ابوثُمامة صائدی را گفتیم أنس بن حارث کاهلی را گفتیم حبیببنمظاهر را گفتیم و نافع بن هلال هم یک تاریخی که یک مقداری سعی کردیم مختصر بیان بشه هم عمدتاً شعارها و رجزهای عالمانة این اصحاب را پیامهاشو برا شما گفتیم .
شعار و رجز یزید بن زیاد
امشب در مورد یکی دیگر از اصحاب و رجز ایشون که رجز زیبایی است صحبت میکنیم و آن یزید بن زیاد مهاجر هست حالا از اسم تعجب نکنید یزید و زیاد خب زیاد تو ذهن ما آدم بدی است پدر ابنزیاد است یزید هم که اسم منفوری است پیش ما من
پاسخ شبهه نام گذاری برای فرزندان به اسامی یزید، معاویه و ...
یک نکتهای اینجا بگم چون تو این شبهههای اینترنتی و ماهوارهها و کتابهایی که گاهی وهابیها مینویسند: خیلی اینو مطرح میکنند که آقا ببینید مثلاً تو فرزندان ائمه گاهی از اینجور اسامی میذاشتند در گذشته ما اسم معاویه اسم یزید اسم بعضی از افراد را حتی رو بچههای ائمه میبینیم معلوم میشود اینها با اینها مشکل نداشتند که اسمشون میذاشتند اصلاً اولاً چرا شما این اسمها را نمیذارید؟ مثلاً ثانیاً این دلیل بر حقانیت است جوابش یک کلمه است اصلاً آقایان، خواهران و جوانها این اسمها اون روزها عَلَم نبوده یعنی الان وقتی میگن یزید ذهن شما میره روی یزید بن معاویه اون زمان یزید یک اسم بوده خیلیها میذاشتند معاویه یک اسم بوده الان که اینها عَلَم شده یعنی تا میگن فرض کنید معاویه ذهن شما میره رو آن شخص خاص. الان دیگر هم گذاشتن این اسامی صحیح نیست و هم آن زمان این ویژگی را نداشته است من یک خاطرهای یکی از دوستان میگفت جالب بود میگفت یک پیرمردی در خوزستان اسیرش کردند البته فوت کرده ایشون اهل شوش بود اسمش صدام بود این پیرمرد خیلی اهل بکاء گریه روضهخوان ابیعبدالله بالأخره بُردنش تو اردوگاه اُسَرا اون افسر عراقی گفته بود کی به شما گفته این اسم بردارید این اسم رئیسجمهور ماست گفته بود که سن من بالاتر است یا سن رئیسجمهور شما من پیرمردم رئیسجمهور شما نصف من سن نداره شما اسم منو برداشتید حالا ببینید الان تا میگن صدام ذهن ما میره روی رئیسجمهور مخلوء معدوم عراق که اون جنگ آفرید ولی واقعاً اون زمان قبل از این اسم اینطور نبوده اینو میگم تو ذهنتون باشه اگر یه وقت کسی وإلا ائمة ما دختر به نام فاطمه تقریباً اکثر داشتن علی نامی که امام حسین برای همه بچههاش انتخاب کرد توصیهام کردند به انتخاب این اسامی گاهی اگر یک اسامی اینگونه میبینید این نه اثبات حقانیت است نه دفاع است اصلاً این عناوین و اسامی به هیچ وجه در واقع اون زمان برجسته برا فرد خاصی نبوده اینو تو پرانتز گفتم.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
یزید بن زیاد صحابه امیرالمومنین علیه السلام
یزید بن زیاد مهاجر از اصحاب ابیعبدالله و از اصحاب امیرالمؤمنین است خوب دقت کنید این کسی است که وقتی حر لشکر أباعبدالله را متوقف کرد خب میدانید که أباعبدالله خودش یک برخوردی با حُر کرد یک جملهای به او فرمود به هر حال حر هم ادب کرد همان ادبش هم نجاتش داد یک کمی که حر و لشکر حر تندی کردند گفت: من نمیذارم شما از اینجا عبور کنید من مأمورم شما را نگه دارم حر اول کسی است که راه را بر ابیعبدالله بست من اجازه نمیدهم شما راه را ادامه بدهید این عصبانی شد سه تا جمله به حر گفت ولی خب دیدم که حر توبه کرد عوض شد اون سه تا جملهای که به حر گفت و خیلی اثر گذاشت گفت: «عصیت ربّک و أطعت إمامک و کسبت النار والعار»؛ گفت: با این کاری که کردی پسر فاطمه را محاصره کردی سه کار تو زندگیات کردی؛ اول: با خدا مخالفت کردی
دو: أطعت إمامک از امامت یعنی یزید و پیرو عمرسعد شدی از او اطاعت کردی
نتیجة این دو کار اینه کسبت النار والعار؛ هم جهنم میری قیامت هم اینجا بدبخت میشی ثمرة راه بستن بر ابیعبدالله نار و عار است عار تو دنیا و نار در قیامت کما اینکه عمرسعد اینجا عار شد در قیامتم نار شمر اینجا عار شد در قیامت نار همة قاتلان ابیعبدالله بهخاطر این دو تا کار عصیت ربّک و أطعت إمامک و کسبت النار والعار؛ پیرو کورکورانه از یزید مخالفت با خدا عار و نار کسب کرد خیلی قشنگ
اس یه آدم مورد احترامی است از نظر ما چون شاگرد تفسیری امام علی و تنها صحابی که شاید الان تفسیرش هست تو بازار البته حرفهاشو جمع کردند ایشونه چون یک تفسیر داره تفسیر مقباس مال ابنعباس است ایشون کور شده بود نوهاش دستشو میگرفت میبردش تو بصرهام زندگی میکرد آخرین جملهای هم که گفت و از دنیا رفت اعلام محبت امیرالمؤمنین بود همینطور که میرفت دید چند نفر ایستادن دارند به حضرت علی ـ علیه السلام ـ ناسزا میگن سب میکنند چون سب به علی را معاویه باب کرده بود عادی شده بود وایستاد گفت أیکم اساب لله؛ کیه جرأت میکنه به خدا ناسزا بگه وساب لرسوله؛ چرا جرأت میکنید به خدا و پیغمبر توهین کنید اونام مسلمون بودن خیلی بهشون برخورد گفتن ابنعباس چشمات کوره گوشات که کر نیست خوب گوش بده ما نه بخدا توهین کردیم نه به پیغمبر ما به علیبنابیطالب داریم ناسزا میگیم قاطی نکن قصهرو گفت: نه والله قاطی نکردم با همین گوشام چون قبولش داشتند از خود پیغمبر شنیدم فرمود: مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي وَ مَنْ صَبَنی فَقَدْ سَبَّ اللهَ؛ سب علی توهین به علی توهین به من و توهین به خداست ببینید این میشه دفاع حرف نمیتونن بزنند نمیتونند بگن تو دروغ میگی حدیث پیغمبر این خیلی ارزش داره قوت علمی دعبل وقتی شعرهاشو پیش امام رضا خوند امام رضا یک پیراهن بهش داد خیلی است پیراهن ائمه ارزش داشته ارزش معنوی داشته اونم با هم فرق میکرده این پیراهنی که امام رضا داد به دعبل بهش فرمود: دعبل من هزار شب شبی هزار رکعت نماز تو این خوندم چند رکعت میشه یک میلیون رکعت میشه هزار شب شبی هزار رکعت من تو این صلیتُ ألف لیله فی کل لیله ألف رکعه؛ تو این بحث هزار رکعت گاهی ائمة دیگم داشتند حالا گاهی شبانه روز بوده گاهی هم شب بوده بعضیهام میگن چه جور میشه چون علامة امینی خوند هزار رکعت یک شب ۸ ساعت وقت گرفت گفت اولاً زمانش ۷ ـ۸ ساعت بیشتر طول نمیکشه ثانیاً نماز مستحبی تو راه رفتن رو اسب میشه بخونه آدم تو کوچه تو خیابون نماز مستحبی را خدا رحمت کنه یک وقتی پدر آیتالله شبیری زنجانی آسید احمد که ایشون با امام خیلی رفیق بودن بهم علاقه داشتند ایشون میگفت من همة نافلههامو خودش میگه تو کتابهاش تو راه میخوندم هزار رکعت حتماً نباید مُهر و سجاده آدم یه گوشه وایستاده نه تو پشت ماشینم اگر کسی تو مسیر رکوع و سجده با اشاره میتونه بخونه چون نماز مستحبی شرایط نماز واجب نداره بعد فرمود: هزار تا ختم قرآن تو این لباس کردم این پیراهن پیراهنی بود که وقتی اومد قم سر نخهاش دعوا شد تیکهپاره شد خب اینها گرفتن از دعبل این پیراهن یک تیکهاشو بهش دادن این پیراهن با این ارزش هزار رکعت اینم امامشناسی مردم قم بود راضیش کردن با رضایت ازش گرفتن وإلا پول که نبود اتفاقاً پولم همراهش بود ولی این امامشناسی این علاقة به امام است این علاقة به عرض میکنم شما میرید کربلا برا یه خورده تربت چقد تلاش میکنی حاضری چقد بدی اینا گوهرشناس بودن پیراهنی که هزار رکعت نماز هزار شب هزار ختم قرآن چرا؟ آ اینو میخوام بگم چرا؟
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
میدونید چرا؟ فرمود: یا دعبل أنت ناصرونا؛ تو ما را یاری کردی با این شعرهات جوانهایی که هنر نقاشی دارید هنر شعر دارید صدا دارید اینها را هزینه کنید برای اهلبیت الان بعضی از جوانهای ما خب میروند کلاسهای موسیقی، کلاسهای هنری، تئاتر، نمایش، این هنرها را بیائید تو مسیر اهلبیت به کار ببرید این میشه نُصرت عِلمی، یکی قلم دارد، یکی بیان دارد، یکی نقاشی دارد، یکی شعر میتونه بگه این یک.
پیام دوم: نُصرت عَملی
این هم خیلی مهم است یک گروهی آمدند خدمت امام صادق نمیدونم از کجا رفته بودن خیلی یکیشون شروع کرد تعریف کردن از مردم گفت: آقا نمیدانید چه شیعههایی هستند آنجا، عاشق شما هستند، شما را دوست دارند، خیلی به شما علاقه دارند، متن حدیث اینه أحسن ثنا؛ خلاصه نهایت تعریف را به کار برد امام صادق یک سوالی کرد فرمود: «کَیْفَ عِیَادَهُ أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم» اینهایی که تعریفشون میکنی ثروتمندانشون به فقیرهاشون کمک میکنند؟ جهیزیه میدهند؟ خانه میخرند؟ پول میدهند؟ مریض را دکتر میبرند؟ «کَیفَ صِله أَغْنِیَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِم»؛ با فامیلهای فقیر رفت و آمد دارند یا فقط با پولدارها میرن شمال؟ با پولدارها میرن مسافرت؟ اگه تو فامیل یه آدم بیماشینیم هست یتیمیم هست نداریام هست کارگر سادهای هم هست اون هم خرج نمیکنند آیا مشاهده و رسیدگی به فقرا دارند؟ جالب است این آقا اهل تعارف هم نبوده است گفت: آقا إنک لتذکر اخلاقاً قل ما هی عندنا؛ شما یک چیزهایی میگویی که اینها دُرّ نایاب است هیچ کدام از اینها بین ما نیست فقط شما را دوست داریم دوست داشتن که هزینه ندارد آقا فرمودند: کیف تضعم هولاء أنهم شیعه؛ کی گفته که اینها شیعههای ما هستند؟ خیلی مهم است جوانها من بارها ای
ا اثر شیعه را تو این کتابش معرفی کرده چون حمله کردن به شیعه جرج زیدان گفت شیعه کتاب نداره علم نداره یک جمعیت اندکی است ایشون جواب داد یک جایی تو کتابش نوشته کتبته من اینارو دارم مینویسم با ید مرتعش دستاش اینطور میشد سینهاش زخم بود وقتی دفنش میکردند گفتند چرا؟ مرضی داشت سینهاش زخمه اطرافیاش گفتند نه این اواخر کتاب نمیتونست دست بگیره میخوابید کتاب رو سینهاش میذاشت این جای کتاب که سینهاش زخم شده ببینید شما من یه جلسهای در همین قم برا حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ دو سال پیش گرفتیم من آیتالله العظمی صافی را دعوت کردم خب ایشون بالای ۹۰ سال سنشونه خدا حفظشون کنه ایشون پذیرفت گفت من خیلی جاها دعوت میکنند نمیرم ولی چون برا حضرت زهراست میام دو بارم اومد دو جلسه دعوت کردم چاپم شده خطبة فدک ایشون توضیح بده خیلی آقایون این پیرمرد نود و چند ساله که فکر میکنم از مراجع دیگه از ایشون ما کسی الان مسنتر نداریم که انشاءالله خداوند به ایشون عمر با برکت بده با صلواتی بر محمد و آل محمد
و به همة مراجع ما و بحمدلله به همة مراجع که خار چشم دشمناند و در رأس به مقام معظم رهبری که اون شجاعت و اون صلابتی که دنیا واقعاً تحت تأثیر قرار میگیره ایشون وقتی نشست پشت تریبون دست کرد جیبش یک کاغذی در آورد گفت آقای فلان که من بنده را دعوت کرده برای این جلسه راجع خطبة فدک صحبت کنم من رفتم یک یادداشتی داشتم مال ۶۵ سال پیش این یادداشتمو اُوردم ببینید شما یادداشت ۶۵ سال پیششو ایشون داشت برای حضرت زهرا اومد رو خطبة فدک زحمت کشیده شده کار شده با این حافظه لذا جوانها هر چی مطالعه کنید روزهاتون با هم مساوی نیست کتاب مطالعه ضریب مطالعه تو خانوادهها خیلی پایینه مخصوصاً دختر خانمها ازدواج میکنند دیپلم دارند لیسانس دارند یه دور رساله بخونید یه دور تاریخ بخونید مطالعه داشته باشید مطالعة شما نصرته عَمل شما نصرته مال هم اگه دارید هر کسی به اندازة توانش وقف میکند خمسش را بدهد انفاق بکنه، این سه جور نصرتی که عرض کردم، بخش دوم عرائضم هاجروا و تارکوست ساعتم دیگه اجازه نمیده یعنی من وارد بشم ناقص میمونه اجازه بدهید اونم چون بحث جالبی است تحت عنوان ضرورت دشمن شناسی شاخصههای دشمن خواستههای دشمن پس امشب ما یزید بن زیاد مهاجر را نصف رجزش را معنا کردیم
بخش دوم رجزهای یزید بن زیاد
انّی لِلْحُسین ناصروا؛ بگذارید اون بخش دومش را که وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا؛ شیوة دشمنشناسی، ترک دشمن و ابزار دشمن برای انحراف را نوشتم مطالعه هم کردم تو ذهنم هست منتهی یک ۲۰ و ۲۵ دقیقهای وقت میخواد اگه شروع کنم دیگه اونوقت به هر حال فرجام نمیرسه انشاءالله این را میذاریم برای فردا شب.
خدایا یه دعا کنم همة ما را در زمرة ناصران اهلبیت قرار بده خدایا اون امام منصور أین المنصور؛ امام زمان أرواحنا له فدا ما را جزو یاوران اون آقا هم مقرر بگردان.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
حرف زد منتهی بعضیها فصیح صحبت میکنند این آدم روز عاشورا اجازه گرفت صد تیر داشت تیرانداز ماهری بود گفت: آقا دعا کنید اینها بخوره به دشمن آقا هم دعا کرد اللهم سدد رمیته؛ خدایا این تیرهایی را که میزند پشتیبانی کن وقتی صدتا تیرش تمام شد اومد خدمت ابیعبدالله گفت: آقا پنج تاش خطا رفت نود و پنج تاشو زدم به هدف اینا عجیب بودن یارهای ابیعبدالله غیر از اون بصیرتی که دیشب عرض کردم شجاعت و قدرتشونم فوقالعاده بود اکثراً هم تو جنگ تن به تن کشته نشدند تو محاصره تو خلاصه اون حالت غیر عادی به شهادت رسیدند بعد شمشیر گرفت و رفت میدان و یک رجزی خواند و شهید شد من امشب بحثم رو رجز ایشونه که میخواهیم اینها را برای شما باز کنیم هی هم تکرار میکنم افراد را شبها که امشب پنج نفر تا امشب گفتیم میخوام یه چیزی تو ذهنتون بمونه از این منبر دو بیت شعر داره یکیشو نمیگم خودشو معرفی کرد:
أنا یزید و أبی مهاجر و مطلب دیگهای اون شعر اصلیش اینه:
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصرو وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا
اینو یاد بگیره گاهی پشت ماشینها بنویسه:
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصروا وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا
آی سپاه دشمن من دو تا خصوصیت دارم: یک: ناصر حسینم دو: تارک عمر سعد من حسین را یاری میکنم از عمرسعد هم تبری و هجرت میجویم.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین ناصروا وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا
نسبت به عمرسعد ترک و هجرت نسبت به ابیعبدالله نصرت، آقایون، خواهران، جوانها،
پیام رجزهای یزید بن زیاد
دو تا پیام مهم داره این شعر:
پیام اول: ما هم باید ائمه را یاری کنیم مگه شما تو دعای ندبه نمیخوانید پیغمبر فرمود: اللهم انصر من نصر؛ هر کسی علی را یاری میکنه خدا یاریش کنه مگه نشنیدید روز عاشورا فرمود: هل من ناصر ینصرنی؛ نصرت ائمه سه جور است خوب گوش بدید یکی عِلمی یکی عَملی یکی مالی، اول نصرت علمی را میگم چه جوری شما میتوانید از نظر عِلمی ائمه را یاری کنید؟
دو تا قصه میگم که متوجه بشید بعد توضیح میدم امام هادی نشسته بود سادات هم نشسته بودند سادات نور چشم همه هستند مورد احترام هستند فرزندان پیغمبر یک وقت یک غیر سیدی از در وارد شد عالم بود، به امام هادی گفته بودند ایشون با یکی از این ناصبیهای اهلسنت یعنی ضد ولایت بحث کرده و اون را محکوم کرده تا وارد شد امام هادی بلند شد فرمودند تقدم تقدم بیا جلو بیا جلو اُوردش نشوندش کنار خودش یک خورده به اینها بر خورد که امام هادی چرا این را انقدر بالا برد آقا فرمودند من این را بالا نبردم خدا بردهاتش بالا چون میفرماید: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنکمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»؛ (مجادله: ۱۱) هر کسی ایمان و علم دارد یرفع، ببین رفع کار خداست دیگه «وَرَفَعْنَا لَک ذِکرَک»؛ (انشراح: ۴) پیغمبرم برد بالا خدا این را برده بالا این بحث کرده این آدم محکوم کرده ما را از نظر علمی یاری کرده این یه مثال برای قوت علمی مثال دیگر یکی از همینهایی که با یک ناصبی بحث کرده بود اومدند گزارش دادند به امام عسگری امام عسگری اینو فرمود: فرمود: ببینید عبارت امام را «صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ والْکرْسِی»؛ آی آدمی که توانستی کم نیاری تو بحث یک محکوم یک مخالف ما را محکوم کنی ملائکة آسمان و کرسی و سماوات برا تو دعا کردند میدونی قوت علم یعنی چی؟ یعنی جوان دو تا کتاب دربارة اهلبیت بخون دو تا کتاب دربارة توحید دربارة ولایت دربارة ائمه بالأخره یه جایی گیر کردی تا تو دانشگاه میری پس فردا که انشاءالله همهاتون قبول بشید خوب درس بخونید یه شبههای سر کلاسی جایی الان هم که بازار شبهه نه دشمن نه ولی تو تاکسی میشینی تو خیابون میری تو کوچه بتونه دستتون باز باشه قوت علمی مطالعة علمی یعنی این که کسی از این نظر هر چی بچه شیعه بچه مسلمون جوان مطالعاتش در کنار این شوری که داره بیشتر باشه تاریخ بدونه مطالب بدونه آدم غصه میخوره من یه وقتی در بقیع یک بارم عرض کردم شاید دیدم ده ـ پانزده تا جوان یکی از این مبلغین داره باهاشون بحث میکنه حریف نمیشن دانشجو هم بودن چون کار نکردن چون کلاسهای معارف هم یه خط در میان غیبت کردن کسی دیگه جا خودشون فرستادن پاسش کردن با یک تحقیق ساده یعنی خورد نشدن توش این نکتة اول
توهین به امیرالمومنین علیه السلام توهین به خداست
قوت علمی ببینید ابنعباس اواخر عمرش نابینا شده بود چشماش نمیدید حالا ابنعباس تو قصة کربلا چرا کوتاهی کرده من کاری ندارم ایشون بوده یه عدة دیگم بودند که عبدالله جعفر هست محمد حنیفه هست چند تا دیگهای بوده
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
بعضیهاشون مسناند مثل جابر بن عبدالله بعضیهام نه توان داشتن نیامدن بعضیها امام ازشون نخواسته اینا باید در جای خودش بحث بشه ولی ابنعب
ن داستان را گفتم یک منبر مشهد روش صحبت کردم حرم امام رضا امسال گروهی آمدند دیدن امام رضا، امام رضا راهشون نداد گریه افتادند گفتند به آقا بگویید «نحن شیعة علی» ما شیعة امیرالمؤمنین هستیم از عراق آمدیم یا از مدینه آمدیم با مکافات آمدیم، با زحمت آمدیم، ما اگه برگردیم سرزنشمون میکنند میگن امام رضا راهتون نداد گریه افتادند وقتی آقا راهشون داد فرمود: میدانید
دلیل نپذیرفتن شیعیان توسط امام رضا علیه السلام
دلیل اول: مخالف بودن اعمال شما با ما
چرا ابتدا شما را راه ندادم؟ من سه دلیلش را برا شما جوانها امشب میگم بقیهاش چون فرصت نیست سه دلیلی که امام رضا برای اینها آورد این بود: فرمود: «أنتُم فی أکثَرِ أعمالِکُم لَهُ مُخالِفون»؛ هرچه من به عمل شما نگاه میکنم با اعمال ما مخالف است خب تو فحش میدی کدام ائمة ما فحش تو زندگی دادند تو بدخُلقی میکنی با خانوادهات تو خمس مالت را نمیدهی تو دروغ میگویی خیانت میکنی بیتالمال مصرف بیهوده میکنی بیا اعمال خودت را روی کاغذ بنویس اعمال ما را هم روی کاغذ بنویس، ببینید کدوماش با هم مطابقه خود شما یه صبح تا شبتون را روی یک کاغذ بیارید چند درصد موافقت با اهلبیت دارید؟ من خودم عرض میکنم این یک.
دلیل دوم: کوتاهی کردن در واجبات
دوم: «مُقَصِّرونَ فی کَثیرٍ مِنَ الفَرائض» بابا تو واجباتتان کوتاهی میکنید همة ما ائمه نور چشممون نماز بوده بعضی از افراد به نماز سستی میکنند احترام به والدین واجب است امر قرآن است ادب نیست واجب است ترکش ترکِ فریضه است وقتی با مادرش تندی کرد اومد خدمت امام صادق ابراهیم بن محزن امام راهش نداد فرمود برو مادرت را راضی کند بیا خب این دومیش شما تو فرائض کوتاهی میکنید.
دلیل سوم: رعایت حقوق مردم نمی کنید
سومیش «تَتَهاوِنونَ بِعَظیمِ حُقوق إخوانِکُم»؛ حقوق مردم را رعایت نمیکنید، حق شهروندی، حق خانوادگی، حق همسایگی، حق پیرمرد، حق تقدم، الان ماشینها، نیروها، افراد، این سه تا اشکال عمدهای که امام رضا گرفت به اینها میدونی جوان یعنی چه؟ یعنی ما که میریم مشهد من خودم میگم خب میریم تو حرم اما اگر قرار باشد این اشکالها در ما باشد ما وارد شدیم اما پذیرفته نشدیم چون امام رضا این گروه را نپذیرفت برای سه تا اشکال:
یکی عرض میکنم مخالفت در اعمال، یکی کوتاهی در واجبات که عمدهاش نماز و مسائل دیگه است و سوم عدم رسیدگی به حقوق مردم خب یک نصرت مالی هم داریم چند درصد مردم خمس میدهند؟ حالا شما جلسة ما جوان هستند اکثراً میگه آقا ما که درآمد پول جیبمون از پدرمون میگیریم من این بحث اینجا نمیکنم بیشتر تو حرم میگم ولی خمس، زکات، نه اصلاً قرآن میگه غیر از اینها، وقف، انفاق، بار از روی دوش مردم برداشتن، چقدر امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود: اگر شماها کمک مالی نکنید دین خدا را نمیتوانیم یاری کنیم نه ائمة ما در قبل حقوق بگیر حکومتها بودند نه مراجع ما امروز وابسته به حکومت هستند حالا چه حکومت دینی و چه غیر دینی اصلاً امام رضوان الله تعالی علیه یک وقتی بنیصدر میخواست این کار را بکند امام مخالفت کرد فرمود: حوزهها و امور دینی را وابسته به دولت نکنید ۱۴۰۰ یا ۱۳۰۰ یا ۱۲۰۰ سال است از زمان شیخطوسی حوزة هزار سالة نجف و بعد قم و جاهای دیگه بوده همیشه هم مردمی اداره شده است اینها میشه نصرت دین شما میدانید علامة امینی سی سال ده هزار کتاب را زیر و رو کرد تا الغدیر را نوشت خب این از کجا باید تأمین بشه؟ از کجا باید این آثار را بنویسد؟ رفت هندوستان و برگشت گفتند گرم بود یا سرد؟ گفت من اصلاً حواسم به هوا نبود من شب و روز تو کتابخانه بودم نفهمیدم گرم بود یا سرد، شما میدانید میرحامد حسین دستش این اواخر از کار افتاد از بس نوشت در دفاع از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ میرحامد حسین عبقات الأنوار نوشت، شما میدانید همین حاج شیخ عباس قمی که مفاتیحش را میبینید شما مفاتیحش را میبینید صد و ده جلد کتاب دارد فقط سَفینَهُ البِحارش را بیست و پنج سال عمر گذاشت روش پسرش به خود من گفت من پسرش تو مکه دیدم چند سال قبل البته فوت کرد الان دیگه هیچ پسری از ایشون نیست نوههاش هستند یکی از پسراشم هم منبری معروفی بود زمان طاغوت قبل از انقلاب از دنیا رفت آقا میرزا علی آقا نواراش هست من گاهی گوش میدم خیلی جالبه خیلی منبرهای علمی داشت قدیمیهای قم ایشون میشناسند آشیخ عباس قمی اون پسر آخریشون که چند سال پیش از دنیا رفت خودش به من گفت گفت پدر من از بس مینوشت این انگشتهاش پینه میکرد سالی دو بار ما اینها را قیچی میکردیم تو یک کیسهای تو یک جعبهای میریختیم تا وقتی از دنیا رفت یک جعبه پینههای انگشت دست پدرم را باهاش دفن کردیم حالا بابا جذ میزنه بچه درستون بخون مطالعه کن کلاس برو ببین این آشیخ عباس قمی مسافرت بی کتاب نمیرفت، شیخ آقا بزرگ تهرانی من رفتم سر قبرش نجف یه موسوعه نوشته موسوعه یعنی مجموعه کتاب پنجاه هزار ت
نافع خودش بگذارد ، یک کسی مثل حبیب از سال ها قبل از کربلا خودش را آماده کرده بود ، من الان فرصت نیست بگم ، اما کسی مثل حر که خودش را آماده نکرد بود ، همون دم آخر بود ، چقدر مردونگی می خواهد که آدم تو همون لحظه پا رو خودش و همه منافعش بگذاره ؟ ولی گذاشت) ، اباعبدالله علیه السلام هم انقدر قشنگ تحویلش گرفت ، بعدشم حضرت وقتی فرمود بیا پایین ، گفت آقا اگر اجازه بدهید ، من چون اولی کسی بودم که لرزوندم دل زن و بچه هاتون رو می خواهم خوش حالشون کنم ، رفت و جنگید ، وقتی افتاد ضربه تو سرش خورده بود ، شمشیر به سرش خورده بود ، یک مرتب دید سرش بلند شد ، این سر قراره بریده بشه ، چشش رو باز کرد دید امام حسین علیه السلام داره دستمال به سرش می بنده ، اباعبدالله علیه السلام یک تاج افتخاری به او داد ، دستمال سرش بست ، خدایا تو را قسمت می دهیم (برادر بزگوار تعارفی نیست این لحظات مثل شب قدر می ماند )خدایا تو را قسمت می دهیم به کرم امام حسین علیه السلام ، به آبروی او که آبرو به عالم و همه ی حسینی ها داد ، خدایا ما طاقت نداریم از امام حسین علیه السلام دور باشیم ، یه جایی ما رو ببرند پیش یه کسایی که حسینی نبودند و نیستند ،مارو مسخره کنند بگند یک عمر سینه برای امام حسین علیه السلام زدی ، سنگشو به سینه زدی آخرش شما رو آوردند پیش ما ، یا اباعبدالله نپسند که رفقات اینجوری بشن ، خدایا به آبروی امام حسین(ع) در دنیا و آخرت دست ما را از دامنش کوتاه نفرما.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
رسیدند ، «حر» یکی از کسانی بود که میشه قسم خورد جهنمی بود ، ببینید الان این جمعی که اینجا نشستید من میگم که کدومتون میتونید بلند شید قسم جلاله بخورید به خدا که من جهنمی هستم ؟ هیچ کدوم بلند نمیشید ، خوب معلومه چون امید به بهشت هممون داریم ، واقعا هم هینجوره هیچ کدوممون بلند نمیشیم قسم بخوریم که قطعا جهنمیِ این ، اما من یه نفری رو بهتون نشون میدم که میشه قسم خورد که او جهنمی بود ، حر ، چون حر در مقابل امام زمانش(ع) ایستاده بود ، اولین گروهی که امام حسین (ع) رو با زن و بچشون محاصره کرد و ترسوند بچه های امام حسین(ع) رو ، لشکر حر بود ، گناهش خیلی بزرگ بود ، من و شما اگر هم احیانا یه لغزشی مرتکب شده باشیم ، یا یه گناهی جایی کرده باشیم ، میگیم یا صاحب الزمان من دستم فلج بشه ، زبانم لال بشه ، اگر من بخوام درمقابل شما شمشیر بکشم ، یه گناهی کردم از دستم در رفت ، من در مقابل شما عرض اندام نمی کنم ، اما حر در مقابل امام زمانش(ع) عرض اندام کرد ، وایستاد ، لشکر کشید ، ترسوند اون ها رو، جاش تو قعر جهنم بود اما امام حسین(ع) ، تو یه نصفه روز به جایی رسوند اورو ، می دونید به کجا رسوند حر رو؟ ، که امام صادق(ع) تو زیارت نامه اش وقتی زیارت نامه می خونه میگه بابی انتم و امی ، به شهدای کربلا که یکیشون حره خطاب می کنه میگه پدر و مادرم فدای شما ، خدا شاهده من شاید از حدود بیست و پنج سال پیش ، هر موقع این جمله ی امام صادق(ع) رو می شنیدم نمی فهمیدم تا چندین سال ، همش برام سوال بود ، آخه تو بعضی از زیارت نامه ها خطاب به امام حسین(ع) امام صادق(ع) یا ائمه فرمودند بابی انت و امی ، پدرم و مادرم فدا تو ، خوب این عیب نداره ، پدر امام صادق (ع) امام باقر(ع) است ، معصومی فدای معصوم دیگر، این میشه ، اما تو زیارت نامه ای که بابی انتم و امی ،خطاب به شهدای کربلا که یکیشونم حره ، امام صادق(ع) میگه پدر و مادرم فدای شما ، پدر امام صادق(ع) کی بود؟ این خیلی حرفه دیگه ، من اصلا نمی فهمیدم این رو که این ینی چی ؟ تا اینکه یک مرتبه دیوان زبده الاسرار رو می خوندم ، برام حل شد ، حالا مقام حر رو ببیند چیه ، تو اون دیوان ایشون اینجوری میگه : کشتگان کربلا عین حَقَند ، زانکه غرق عشق هوی مطلقند/جان هفتاد و دو نور ای نور عین ، واحد است و واحدی همچون حسین/زان سبب شان در خطاب و در سلام ، بابی انتم و امی گفت امام(ع) ، می دونید چرا امام (ع) به اینا گفت بابی انتم و امی ، چون هفتاد دو تا ، روز عاشورا دیگه هفتاد و دو تا نیستند، همشون حسیند ، هیچ منیّت تو هیچ کدومشون دیگه نیست ، حری دیگه نموند ، ظهیری دیگه نموند ، بُرِیری دیگه نموند ، همه حسین(ع) ، یعنی اباعبدا...(ع) یه آفتابی بود ، که طلوع کرد تو هفتاد و دوتا چراغ، منیّتی دیگه نبود ،لذا این کثرت به یک وحدت بر می گردد ، این هفتاد و دوتا همشون همون جلوه های امام حسین(ع) هستند ،
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
لذا بابی انتم و امی همون بابی انت و امی است ، این همان است ، جان هفتاد دو دونور ای نور عین ، واحد است و واحدی همچون حسین(ع) ، زین سبب شان در خطاب و در سلام ، بابی انتم و امی گفت امام(ع) ، حالا ببینید حر چی شد ، وقتی که رفت به سمت امام حسین(ع) ، سرش پایین بود ، گریه می کرد ، نمی دونست امام حسین (ع) او را راه می دهد یانه؟ اصلا نمی دانست ، ببینید من و شما بعد از هزار و خورده ای سال ، بهمون گفته شده بابُ رحمتِ ا... الواسعه و... او اینجور چیزها نمی دونست ، گفت الان برم امام حسین (ع) او را راه می دهد یانه؟ اصلا نمی دانست ، ببینید من و شما بعد از هزار و خورده ای سال ، بهمون گفته شده بابُ رحمتِ ا... الواسعه و... او اینجور چیزها نمی دونست ، گفت الان برم امام حسین (ع) به من بگه خب تو بودی که اشک زن و بچه ی من رو در آوردی تو بودی که لرزوندی دل اونها رو ، ترساندی اونها رو ، می ترسید که امام حسین(ع) اینگونه با او رفتار کنه ، این مردی که از شجاعان کوفه بود ، لرزه به اندامش افتاده ، سرش پایینه داره میره، حالا تو بعضی از مقاتل متاخّر نوشته شده که کفشاشو آویزون کرده بود ، بندهاش رو به هم بسته بود آویزون کرده بود به گردنش ، حالا من اینا رو خیلی روش وای نمی ایستم ، وقتی رفت خدمت ابا عبدالله علیه السلام ، با سر پایین و اشک بر چشم ، سلام کرد و عرض کرد یا ابا عبدالله ، هل لی من توبهٍ ؟ منم توبه دارم؟ مث من هم امکان این هست؟ توبه دارم؟ که ابا عبدالله علیه السلام فرمود که بیا پایین شما مهمون ما هستی ، بیا پایین ، اباعبدالله علیه السلام می خواست از او پذیرایی کند ، فرمود : بله ، ( آدمی که با خدا خواست معامله بکند ، اینجور آدمه ، مهاجره، اومدم که اومدم و پشت پا زدم به همه منافعی که فرمانده لشکری و حقوق فرمانده لشکری و... ، همرو گذاشت کنار ، مرد می خواهد که موقعی که بین منافع خودش و ولی خدا یکی رو انتخاب کنه اونم اون دم آخر ، پا رو همه م
*متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه*
روز عاشورا وقتی سید الشهدا ع فریاد زد: آیا فریاد رسی هست که دفاع کند از حرم رسول خدا؟!
گویا حرّ وقتی استغاثه امام را شنید لرزه بر اندام او افتاد، قلبش مضطرب و اشک از چشمانش جاری.
محبّت او نسبت به حضرت زهرا چارهساز بود و باعث دگرگونی حرّ شد.پس با رویی خالی از شرم از سپاه ظلمت رها و به سپاه نور رهسپار شد.
پس از اینکه حرّ بن یزید برای توبه به سوی امام حسین ع شتافت، در نزدیکی سپاه آن حضرت سپر خود را واژگون کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیامدهام و امان میخواهم.
اوّل کسی که با او مواجه شد، اباعبدالله بود، چون در بیرون خیام حرم ایستاده بود.
آنگاه سلام کرد و عرض نمود:
آقا من گنهکارم، روسیاهم، من همان گناهکار و مجرمی هستم که راه را بر شما گرفته بودم! آقا، من تابعم و میخواهم گناه خود را جبران بکنم، لکّه سیاهی که برای خود به وجود آوردهام جز با خون پاک نمیشود. آمدهام که با اجازه شما توبه کنم، آیا توبه من پذیرفته است یا نه؟
امام حسین ع فرمود:
البته توبه تو پذیرفته است. چرا پذیرفته نباشد؟ مگر باب رحمت الهی به روی یک انسان تائب بسته میشود؟! ابداً.
حرّ از اینکه توبهاش مورد قبول واقع شد خوشحال شد و گفت:
الحمدالله، پس اجازه بدهید بروم، خود را فدای شما کنم و خونم را در راه شما بریزم.
امام حسین ع فرمود:
ای حرّ! تو مهمان هستی،پیاده شو! کمی بنشین تا از تو پذیرایی کنیم. ولی حرّ از امام اجازه خواست که پائین نیاید، و هر چه آقا اصرار کردند، پائین نیامد.
بعضی از ارباب سیر، رمز مطلب را اینگونه کشف کردهاند که حرّ بن یزید مایل بود خدمت امام بنشیند ولی یک نگرانی او را ناراحت میکرد و آن اینکه میترسید در مدّتی که خدمت امام نشسته است، یکی از اطفال اباعبدالله او را ببیند و بگوید:
این همان کسی است که روز اوّل، راه را بر ما بست و او شرمنده شود.۲
آنگاه برای جهاد به میدان رزم رفت و آنقدر جنگ نمود تا به شهادت نائل گشت.
پس امام حسین خود را فوراً بر بالین آن بزرگوار رسانید در حالی که میفرمود: « وَ نِعْمَ الْحُرُّحُرُّ بنی ریاحٍ»
این حرّ ریاحی، چه حرّ خوبی است، مادرش عجب اسم خوبی برایش انتخاب کرده است. به راستی که تو آزاد مرد بودی.
آری؛
حسین است، بزرگوار و شریف است، تا حدّی که میتواند، اصحاب خود را تفقّد میکند.
این خودش امر به معروف و نهی از منکر است. کسانی که حسین خود را به بالین آنها رساند، مختلف بودند. هر کس در یک وضعی قرار داشت، یکی هنوز زنده بود و با ایشان صحبت میکرد، دیگری در حال جان دادن.۳
۱. مهیّج الاحزان ص ۱۵۸.
۲. مقتل مطهّر ص ۱۳۱.
۳. همان ص ۱۳۳ .
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
متن روضه حضرت حر علیه السلام – شب چهارم محرم ۱۴٠۱
ما از اول انتخابت کرده ایم
*شمارو که نمیدونم اما من خودمُ میگم امشب اومدیم با ابیعبدالله آشتی کنیم حسین جا بخر همۀ ما را*
ما از اول انتخابت کرده ایم
در شرار عشق آبت کرده ایم
حُر ما امروز خیر الناس ماست
حُر ما آیینۀ عباس ماست
سایه بودی آفتابت کرده ایم
سنگ بودی دُّر نابت کرده ایم
*حر میدونی چیکار کردی؟! گفت آقا من اول راه آبُ به شما بستم .. اجازه بده اول من فداییت بشم آقا ، اجازه بدید اینجور بگم ، حُر :
خواهرم زینب صدایت میکند
مادرم زهرا دعایت میکند ..*
با سرشگت دُرّ نایاب آورده ای
یا که بر شش ماهه آب آورده ای
*نمیدونی تو خیمه ها چه خبره حر .. شیرخوارم تو خیمه داره از تشنگی بال بال میزنه .. اینقدر حر خجالت کشید گفت آقا بذار برم فدا بشم .. بذار من نبینم بچه هاتو آب بشم از خجالت .. گفت سرتو بالا بگیر ..*
گر دوصد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
تو بدی کردی ولی بد نیستی
امتحان دادی ولی رد نیستی
*تا حضرت بهش گفت مادرت به عزات بشینه ، (ببخشید اینو میگم) یه وقت یکی تو ضعفه یکی تو اوج قدرته هزار مرد جنگی باهاشن یه پهلوانیِ یه فرمانده سپاهیِ .. سرشُ انداخت پایین گفت در عرب هرکی جز شما این حرفُ میزد من جوابشُ میدادم ، چه کنم تو مادرت زهراست ..
بعضی ها زرنگن از همین جا گریزُ میزنن .. میدونن چی میخوام بگم ..
حر تا نام فاطمه رو شنیدی ادب کردی .. اصلاً تو مادر مارو ندیدی اما اسمشُ شنیدی خجالت کشیدی .. کاش این مدینه ای ها هم یه ذره ادب داشتن ..
منو حلال کنید روضه ی مادرِ .. شب چهارمِ .. اومد پشت در حضرت زهرا ، گفت یا بگو علی بیاد بیرون یا خونه رو با اهلش آتیش میزنم ..میگه دستور داد هیزم آوردن .. در خونه رو آتیش زد ..
مادر ما دستشُ جلو آوورد .. اینقدر فلانی با تازیانه به این دستا زد ..
جوان نَنَه .. به خدا نمیخوام اینجوری مثال بزنم اما روضه خوان باید بتونه روضه رو جا بندازه .. اگر یه روز جلو چشمت تویِ مسیر داری با مادرت میری یکی جلو مادرتو بگیره مگه حالا حالا یادت میره !.. اونم یه نانجیبی همه بغضشُ تو دستش جمع کرد .. نمیتونم بگم آقا .. ما روضه گودالم میخونیم ولی به روضه مادر که میرسیم کم میاریم .. ان شاءالله هیچ موقع مادرت دست به دیوار نگیره راه بره .. بابا هجده سالش بود ، جوان بود ، بچه هاش کوچیک بودن میخواست راه بره خجالت میکشید ..
هر وقت روضه حضرت زهرا میشنوی تا میتونی برای فاطمه داد بزن .. بعضیا میگن چرا؟! دلیل دارم. اون شب اینقدر بچه هاش دوست داشتن بلند گریه کنن اما حسن آستین به دهن گرفته بود علی گفت بچه ها آرام گریه کنید .. حالا تلافی اون شبِ مدینه رو کن .. ان شاءالله داغ مادر نبینی .. ان شاءالله هیچوقت مادرت جلوت زمین نخوره .. یه چیز دیگه هم میگم گوش بده دومین دلیل مو بگم :این مادر همهی عمرش هجده سال بوده ، این مردم باید بدونن با این مادر هجده ساله چه کردند ..گفت زهرا :*
با رفتنت خالی نکن دور و برم را
پاشیده تر از این نگردان لشگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمیگیرم سرم را
تو بین آتش رفتیُ من گر گرفتم
حالا بیاو جمع کن خاکسترم را
هر شب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
شب بودُ میرفتند مادر را بشویند
با اشک ها جانِ پیمبر را بشویند
شب بودُ گیسویِ سپیدش را ندیدند
هر چند باید ابتدا سر را بشویند
*بدنُ غسل داد کفن کرد علی میخواد خودش با دست خودش فاطمه شو تو خاک بذاره .. خیلی سخته .. یه وقت دید دو تا دستِ رسولِ خدا از خاک بیرون اومد تا دید دستایِ پیغمبرُ خجالت کشید*
ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد
در حفظ گل امانتت کوشیدم
اما چه کنم مغیرهاش پر پر کرد
نزن ، ببین که مادرم جوونه
دلش گرفته از زمونه ..
نزن ، ببین که بار شیشه داره
ببین شکسته گوشواره ..
*اینجا مادرُ زدن کربلا سه ساله رو زدن ..*
دلم آغوش گرم تو رو میخواد
خرابه سرده و دارم میلرزم
هوا سرده ولی عیبی نداره
من از تاریکیا خیلی میترسم
از کسی که سر تورو
رو نیزه بست بدم میاد
از اون که دندون تورو
با سنگ شکست بدم میاد
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
ای حر تو از این پیشتر بودی حسینی
حتـی تـو در صلب پدر بودی حسینی
دیشب دعـا کـردم کـه پیش ما بیایی
آخـر تـو نـه حـر یزیــدی حـر مـایی
پیش از ولادت مـا دلت را برده بودیم
بر تـو بشـارت از بهـشت آورده بودیم
در کوثر رحمت شنـاور گشتی ای حر
زهرا دعایت کـرد تـا برگشتی ای حر
ما بـر گنهکـاران در رحـمت گشودیم
روزی که تو با ما نبودی، بـا تـو بودیم
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمـن خود را نراندیم
با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن
خـون گلـویت را نثـار خـاک مـا کن
هرچند بـد کردی، خریدارت منم من
در این جهان و آن جهان یارت منم من
تو خار، نه! تو شاخـۀ یـاس من استی
تو حـر عاصـی نه! تو عباس من استی
تـو جـاننثـار عتـرت پیغمبــر استی
در چشم مـن دیگـر علـیِِِِِِِِِِِّ اکبر استی
امروز، دیگر مـا تـو هستیم و تـو مایی
تنهـا نـه در مایـی در آغـوش خدایی
گفتم: بـرو! مادر بگریــد در عــزایت
مـادر نه! من میگریم امـروز از برایت
وصف تـو را بایـد کنـار پیکـرت گفت
آری تو حری همچنان که مادرت گفت
https://eitaa.com/kolbemanaviat
*متن روضه توسل به حضرت حر*
*علیه السلام – شب چهارم محرم*
*۱۴٠۱*
از کوچه های خاطره هایش عبور کرد
پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد
*حر ! نگاه کن ببین کجا بودی الان کجایی ؟!.. چیکار داری میکنی ، حواست هست؟!
حسین جانم ، کمک کن امشب ما هم بتونیم یه مروری بکنیم ، ببینیم کجا بودیم الان کجا هستیم ..
حسین جانم .. حسین جانم ..*
از کوچه های خاطره هایش عبور کرد
*یادش افتاد ،از خونه که اومد بیرون ، سوار مرکبش شد ، مأموریت بهش دادن بیاد سر راه حسین رو ببنده ، نشست روی اسب هِی زد به اسب ، دید یه ندایی به گوشش میرسه :
حر ! بشارت بر تو باد به بهشت . خودش زیر لب به خودش گفت مادرت به عزات بشینه.. کدوم بهشت ؟! داری میری سر راه حسین رو ببندی ..
من حر رو از اینجا شناختم .. اگر من بودم قربة الی الله میرفتم کربلا حسین میکشتم ، میگفتم وحی شده !! یه خواب میبینم عالمُ میریزم بهم میگم خواب دیدم ..
ندا از عالم ماوراء به گوشش رسید ، این آقا حقش بود حسین دستشو بگیره .. کسی اینقدر فهم ، کسی اینقدر پهلوان ، ندا به گوشش رسید برو برو که بهشت منتظر توست .. خودش به خودش نهیب زد ، بهشت بی حسین بهشت نیست .. بهشت یعنی حسین ..*
میکرد حس بزرگیِ بار گناه خویش
میخواست تا رها شود از دست چاه خویش
در برزخ میان بهشت و جهنمش
میکرد شوق عفو الهی مصممش
پا روی خود گذاشت و از خود عبور کرد
یعنی که پابرهنه شد و عزم طور کرد
*چکمه هاشو درآورد ، چکمه هاشو پر از شن کرد ، بند چکمه ها رو بهم بست انداخت دور گردنش ، تو عرب این نشانه ذلتِ، یعنی ذلیل شدم ، شکسته شدم ..*
میکرد مشق دیگری از قافُ شینُ عین
در محضر نگاه رحیمانهی حسین
*از دور دید آقا هم منتظرشه ، بخدا آقا خیلی وقته منتظره ، نه فقط منتظر حربن یزید ریاحی … منتظر تک تک شماهاست ، چشم به در دوخته ، کِی میان بغلشون کنم .. قربونت برم حسین جانم ..
امام صادق علیه السلام فرمود زُوار ابی عبدالله به چهارفرسخی کربلا که میرسه روح جدم حسین میاد به استقبالش، ابی عبدالله سینهشُ به سینه زائرش می چسبونه ، در آغوش میکشه ، میفرماید خوش اومدی ،خیلی وقته چشم به راهت بودم ..
جواب خوشآمد آقارو بده ، نفس بگیرُ بگو حسین ..
قربون این ناله ها ، قربون این حسین حسین گفتنا .. بازم امام صادق فرمود وقتی شماها نام ابی عبدالله رو میگید ، فرمود مادرم از عرش صدا میزنه :
اگه پسر خودتُ میگی خدا بهت ببخشه ، اما اگه حسین منو میگی کربلا بین دو نهر آب .. هی صدا زد مردم جیگرم داره میسوزه ..
قربونت برم آقاجانم ، اینو به نیابت از مادرش خیلی آروم و شکسته بگو ، اون جوری بگو که وقتی یه آدم پهلو شکسته میخواد حرف بزنه ، آرام زیرلب بگو : غریب مادر ، حسین ..
نمیدونید وقتی سینه شکسته باشه ، حرف زدن که جای خود داره ، نفس کشیدن عذابه ..
آخه نمیدونم خبر داری یا نه ..
حرامزاده توی اون نامهش به معاویه نوشت :
معاویه ، صدای فاطمه دلمو به رحم آورد ، داشتم پشیمون میشدم اومدم برگردم ، یه چند قدمی دور شدم ، یاد علی افتادم و بغض علی ..
سادات ، امام زمان ، در فاصله گرفت دورخیز کرد .. لا اله الا الله ..
قربونت برم بی بی جان ، یه ادب به اسمت کرده ، توی مجلسش فقط اسم شماست ، یه بار احترام به نامت گذاشته این حر ، امشب اومدی داری فقط جلوه میکنی ..
بی بی جان ، خانوم کجای جلسه نشستی ، امشب وقتی میخوای خودتو بزنی خیلی مواظب باش دور و برت رو مراقب باش آخه این پهلو خیلی رنجیده ، یه وقت دستت به پهلوی بی بی نخوره ، یقین کن خانوم یه گوشه ای از همین مجلس نشسته ، خیلی مواظب باش ..
وای مادرم مادرم مادرم ..
در قلب او شکوفهی عشق خدا شکفت
شرمنده رو به جانب آقا چنین بگفت :
چکمههایش دور گردنشه ، سرش پایینه …
آقا منم کسی که به تو راه بسته است
سنگی که قلب آینهها را شکسته است
تن بچه هاتو لرزوندم ، زینبتو آزردم ..
برادرم! من و شما چقدر راه بستیم ؟! درد و دل میکنم با برادران دینی خودم .. چقدر خوبه رو راست باشیم با آقا بگیم آقا راستی راستی غلط کردم ..
من بودم راهت رو بستم حسین جان ولی ..
حالا ولی به سوی شما بازگشته ام
یعنی که من به سوی خدا بازگشته ام
سلام و درود
به کانال محتوای روضه و منبر خوش آمدید
این کانال با هدف ارسال محتوای روضه و منبر ایجاد شده
@mohtavayerozeh
لینک
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
سلام و درود
به کانال محتوای روضه و منبر خوش آمدید
این کانال با هدف ارسال محتوای روضه و منبر ایجاد شده
@mohtavayerozeh
لینک
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
سهگاه فاطمه
اي خجل از تو فرات و علقمه
رفتید کربلا بعضیاتون دیدید چه موجی میزنه فرات خجل از ابیعبدالله فرات
اي خجل از تو فرات و علقمه
بر لب دريا لبت خشکيده بود
از عطش کي اصغرت خوابيده بود
تمام مصائب ابیعبدالله سخته ولی یه چیزیرو از شما خواست فرمود: شیعهها وقتی آب مینوشید به یاد لبهای تشنة من باشید، من نمیدانم این تشنگی چی بوده بعد از کربلا 34 سال امامسجاد ـ علیه السلام ـ آب دید گریه کرد فرمود: (قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً)؛ زینبکبری هم وقتی اومد تو قتلگاه همین جملهرو گفت گفت حسین جان پدرم به قربانت با لب تشنه جان دادی بابی العطشان حتی مضی بابی المهموم حتی قضی، امامسجاد وقتی بابارم میان قبر گذاشت این جملهرو فرمود: بابا همة مصیبتات یک طرف تشنگی تو یک طرف حالا هر کجا نشستید به نام ابیعبدالله سه مرتبه یا حسین....
خدایا به آبروی ابیعبدالله در ظهور آقامون تعجیل بفرما
گناهان ما را در این شب جمعه ببخش و بیامرز
به مقربان درگاهت جوانان ما را مؤمن متدین اهلنماز قرار بده
کشور ما نظام اسلامی ما مراجع عالی مقام ما مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی صافی که از دفترشون فرزند بزرگوارشون در جلسه حضور دارن مقام معظم رهبری محافظت بفرما
خدایا امسال را سال سقوط آلسعود قرار بده
مظلومان عالم در یمن و بحرین و سوریه و افغانستان و عراق سایر بلاد اسلامی یاری بفرما
خدایا ما را از حسین و اولادش جدا مگردان
بالنبی و آله صلواتی عنایت بفرمائید.
رد بود خانمشم پیر
یهای رو ایشون مطرح کرد مورد بحث قرار داد بعد از منبر بعد ایشون فرمود: فرمود: این سورههای هوامیم مضامین بلندی داره خیلی سورههای مهمی است جوانها روایت داریم اگر کسی این هفت سوره را بخونه هفت در جهنم به روش بسته میشه هوامیم خب بخوانید شب یه سورهاش بخوانید میخواهی بخوابی وضو بگیر بخواب تا صبح ثواب عبادت میبری اینارو میذاریم اسمشو معجزة عدد اینم یکی از الطاف الهی است
3- سلامتی
سوم: دارم عوامل امیدبخش میگم ما از نظر جسمی به روز اولمون برنمیگردیم هر چی میریم جلو ضعیف میشیم (عبارت عربی) جوانی کاملی پیری اما روایات فراوانی داریم از نظر عمل شما میتونید صفر بشید یعنی چی دیدی یه کنتر آب گاهی صفرش میکنن روایاتی داریم این کار انجام بدی میشی مثل روزی که از مادر متولد شدی (كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ)؛ حدیث میگه اگر کسی غسل کنه به زیارت امامرضا با اخلاص برگرده مثل روزی میشه که از مادر متولد شده ببینید اشک بر اباعبدالله انسان مثل روزی میکنه که از مادر متولد شده اینا همه عوامل امیدبخشه جمع کنم بحثمو چی دارم میگم امشب یکی از اهداف انبیاء و رسولخدا حضرت محمد ـ صلی الله علیه وآله ـ امیدبخشی به جامعه است چون یأس خطرناکه یأس مانع رشد یأس عامل سقوطه پیغمبراکرم روزی که آمد رو کوه صفا ایستاد جلو مردم فریاد زد: (قولوا لاالهإلاالله تفلحوا)؛ از اینجا شروع کرد لاالهإلاالله بگید رستگار بشید هنوز نماز اینا به کار نبود نه حجی بود نه طوافی بود نه خمسی لاالهإلاالله تفلحوا؛ ابیعبدالله هم روز عاشورا ببینید شما از صبح عاشورا تا غروب یا عصر حالا هر چقدر طول کشید دهها سخنرانی و خطبه امامحسین داشته بالغ فی نصیه؛ مبالغه کرد شما فکر میکنید مثلاً اگر یک کسی با همة اون گذشتهای که داشت ظهر عاشورا میاومد امامحسین قبولش نمیکرد قبل از شهادت میاومد قبول کرد ابوالحطوف قبول کرد یعنی میدان داد میدان داد جذب حداکثری این چیزیکه من میخوام به شما عرض کنم چون ممکنه دیگه بعد دهة محرم همچین جلساتی به این شکوه تشکیل نشه جوانان مواظب باشید این امید تو زندگیتون فعال باشه ارتباطتونم با خدا قوی کنید (اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ)؛ خدایا رحم کن به کسی که همة سرمایه امید البته تو روایات ما داریم این امید با خوف باید با هم باشه تساوی یعنی انسان از اونور باید آیات جهنمم ببینه عذابم ببینه اهمیت به ترک گناه بده عرض کردم امید امید کاذب نباشه خدایا به آبروی اهلبیت قسمت میدیم همینطور که خودت فرمودی امید در زندگی عامل نجاته همة مارو مشمول شفاعت اهلبیت قرار بده، خدایا امید ما به این روضههای امامحسینه به این جلسات ابیعبدالله است خدایا این جلساترو ذخیرة آخرتمون قرار بده مارو با ابیعبدالله این دعارو خیلی بخونید (اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام)؛ من به بعضی از دوستان میگم لااقل محرم و صفر تو قنوتهای نمازتون یکی از قنوتا لااقل این دعارو بخونید خدایا شفاعت امامحسین و استواری در کنار امامحسینرو به همهامون عنایت بفرما.
شب جمعه است شب زیارتی قبر اباعبدالله ـ علیه السلام ـ است خیلیآ کربلا رفتن خیلیآ امشب کنار مضجع شریفشونن من شبهای جمعه وقتی کربلا باشم به زائرا میگم میگم امشب با یه ادب ویژهای وارد حرم بشید شما هم امشب ادب ویژه داشته باشید چون کربلا شبهای جمعه مهمان ویژه داره اباعبدالله شبهای جمعه مادرش زهرا میهمانشه أنبیای الهی میهمانشه
شبهای جامعه فاطمه آید به دشت کربلا
گردد به دور خیمهها گوید حسین من چه شد
نور دو عین من چه شد
شبهای جمعه مهمان ویژه داره اباعبدالله ما هم از همین جا دلهارو روانه میکنیم کربلا کنار مضجع شریفش همه با هم یه سلامی بدیم به اربابمون من از خود امامحسین امشب روضه بخوانم.
(السَّلامُ عَلَيْکَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِیَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ)؛ حالا هر کجا نشستی ادب کن (اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ)؛ یه بار دیگهام به نیت این شهداء شهدای مدافع حرم، پدر و مادرآیی که از دنیا رفتن گذشتگانمون: (اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ)؛
السلام اي تشنهکام کربلا
السلام اي خامس آل عبا
اي لبانت بو
مد کربلا پیوست*
به ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ 25 سالشه یه جوان ببینید یه جوان مسیحی مسلمان شد به شهادت رسید مادرش این چوب خیمهرو گرفت حمله کرد به دشمن و این جملهرو گفت محل بحث من اینه گفت: اللهم لا یقطع رجائی؛ خدایا امید منم قطع نکن منم میخوام ثواب شهید ببرم من میخوام شفاعت جدش نصیبم بشه اللهم لا تقطع رجائی؛ امامحسین تا این دعارو از این خانم شنید فرمود: لا یقطعالله رجائک؛ خانم خدا امیدتو قطع نمیکنه برگرد یعنی هم ثواب شهید داری هم شفاعت دریافت میکنی برگرد لا یقطعالله رجائک؛ ببینید این امید که این وإلا یک جوان تازه داماد 25 ـ 26 سالة اونم مسیحی که حالا هیچ سابقهای تو اسلام هم نداره میاد مسلمان میشه این امید او رو به این سمت و سو میکشه که اینطور بیاد جانشُ فدا کنه آقایان جوانها دو تا برادر تو سپاه امامحسین بودند اینو صاحب ابصارالعین سماوی نوشته بقیه هم نوشتن مرحوم مجلسی هم داره خیلی جالبه این قصه این دو تا تو صفین تو سپاه امیرالمؤمنین بودن بعد از آنی که عمرعاص فرمان قرآن سر نیزهکردن داد خب خیلیآ گول خوردن همیشه اینو بدونید یکی از راههای انحراف از طریق ابزارهای مذهبی است یعنی بعضیها شما امروز میبینید در تبلیغ مثلاً مسیحیت یا در تبلیغ صوفیگری یا در تبلیغ مسائل انحرافی میان واژگان مثبت میگنجونن هیچ آدم بدی نمیگه من بدم منافق قرآن میگه من مسلحم «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ»؛ کدوم فتنهگری میگه کار من فتنه است «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»؛ (بقره: 11) تا قرآن بالا نیزه رفت این دو تا گول خوردن رفتن پیوستن به معاویه و جزء خوارج شدن خوراج کسانی هستند که به امیرالمؤمنین ایراد میگرفتن تو قصة صفین
غربت ابی عبدالله
در کربلا هم تو سپاه عمرسعد هستند خیلی جالبه عصر عاشورا که دیگه همه شهید شدن فریاد غربت ابیعبدالله بلند شد (هل من ناصر ینصرنی)؛ خواهشم اینه جملات دقت کنید این دو تا برادر یه نگاهی بهم کردن گفتن هذا ابن بنت رسولالله؛ این حسین پسر دختر پیغمبر ماست کیف نرجوا؛ امیدآ کلمهرو دقت کنید کیف نرجوا شفاعت جده و نحن نقاتلوا؛ ما چه جور امید داشته باشیم به شفاعت جدش در حالی که داریم باهاش میجنگیم آخه ببینید یه خورده آدم سنگین و سبک کنه ما پسر پیغمبر بکشیم بعد روز قیامت بریم شفاعت پیغمبر کیف نرجوا شفاعت جدی؛ جفتشون اومدن پیوستن و هر دو هم تو کربلا شهید شدن من گاهی که میرم کنار مضجع شهداء در کربلا وایمیایستم این اسامیرو میخونم و خاطرات خودشون اونجا میگم میگم شما این کار کردید شما این کار کردید این مهمه کیف نرجوا ببینید یک شهیدی است تو کربلا اینآ خیلی کم گفته میشه به نام ابنمحند شاید نشنیده باشید اسمش اصلاً تو این تواریخ متأخر خیلیها نوشتن این قصهرو ایشون نوشتن حرکت کرد برا رسیدن به کربلا بالأخره زمانی خودش ملحق کرد به کربلا که خیمههارو داشتن غارت میکردن یعنی ابیعبدالله شهید شده بود اوضاع بهم ریخته بود پرسید چی شده؟ گفتن اباعبداللهرو به شهادت رسوندن یارانش به شهادت رسوندن در خیمه در حملة به خیمهها شمشیر گرفت ایستاد جلو اینها و شهید شد دو تا شهید ما داریم بعد از امامحسین شهید شدن یکی ایشون یکی اون سوید که شاید یه شب گفتم اونم مجروح شده بود وقتی به هوش اومد دید اباعبدالله شهید شده خنجری داشت برداشت حمله کرد و به شهادت رسید یعنی خودش از قافلة کربلا جدا نکرد این ابنمحند با اینکه ابیعبدالله شهید شده اما اومد خودش ملحق کرد
امید بخشترین آیه قرآن
مسئلة امید تو زندگی وجود اماممقدس امامباقر یک کسی اومد خدمت ایشون قشنگ این داستان گفت: یابنالرسولالله امیدبخشترین آیه تو قرآن چیه حالا به عربیاشو براتون بگم میشه ما ارجع آیه؛ ارجاء از رجاء میاد دیگه امیدبخشترین آیه تو قرآن چیه آقا فرمود: خودت چی میگی این شش هزار آیه تو قرآنه دیگه این همه آیه تو قرآنه امیدبخشترینش کدومه که خیلی آدم امیدوار میکنه گفت آقا ما و قوممون دور هم که میشینم ما میگیم امیدبخشترین آیه تو قرآن اینه «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ»؛ آی بندههایی که گناه کردید «لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»؛ از رحمت خدا مأیوس نشید آقا فرمود: نه این ممکنه خیلی به انسان امید بده اما امیدبخشترین نیست گفت آقا شما بفرمائید امام معصوم امیدبخشترین آیه تو قرآن چیه آقا فرمودند این آیه «وَلَسَوْفَ يُعْطِيک رَبُّک فَتَرْضَي»؛ (ضحی: 5) پیغمبر اینقد روز قیامت شفاعت از تو قبول میکنیم تا راضی بشی بعد سه مرتبه فرمود: نرجوا الشفاعه نرجوا الشفاعه نرجوا الشفاعه؛ امید ما به شفاعته، واقعاً همینطوره ما چه نمازی داریم چه روزهای داریم یه بازنگری شما تو اعمال خودمون بکنیم تازه با هزاران تیری که بهش میزنیم با هزاران هبطی که اتفاق میافته چقد میتونیم حفظش کنیم فرمو
د: امیدبخشترین
آیه اینه «وَلَسَوْفَ يُعْطِيک رَبُّک فَتَرْضَي»؛ جوانان عزیز امید تو عامل حرکته یأس عامل شکسته امیرالمؤمنین فرمود: اون جاهایی که امید نداری امیدوارتر باش کن لما لا ترجوا أرجا من لا ترجاء إرحم من رأس مال الرجاء؛ خب بذارید دو تا نکته بگم بحثم جمع کنم نکتة اول علت یأس چیه چرا بعضیها ناامید میشن از این نامههایی که میدن تلفنها سؤالها آدم میفهمه دیگه به نظر من چهار چیز ریشة یأس البته این یک و چهار و پنجی که من میگم اینآ حصر عقلی نیستآ شاید یه کسی امشب بره خونه پنج تا بهش اضافه کنه بگه فلانی گفت چهار تا سه تام به ذهن من میرسه ولی من به اقتضای وقتم عرض میکنم چهار چیز عامل یأس میشه و این باعث میشه افراد ناامید بشن تو زندگی یک: شکستها آقایی خانمیرو میخواسته بهش ندادن مثلاً خانم با کلی دردسر یه ازدواجی انجام داده به طلاق منجر شده که همینجا دعا میکنم به آبروی امامحسین ـ علیه السلام ـ انشاءالله ریشة طلاق تو این کشور صفر بشه آمارش صفر بشه و تکاندهنده است 24% یا 25% درصد طلاق تو کشور من خدمت مقام معظم رهبری بودم قبل از ماه رمضان ایشون فرمودند فرمودند من نگرانم از وضعیت طلاق و ازدواج فرمودند ازدواج باید تو کشور آسان بشه و طلاق سخت و الان برعکسه یک آقایی به من میگفت چند روز قبل در یک تالاری از تهران میگفت ما تالار داریم هر یکسال یکبار دو سال یکبار گاهی سه سال یکبار کل ازدواجهایی که قبلاً واقع شدهرو دعوت میکنیم یه شامی بهشون میدیم میگفت فلانی 30 ـ 40 درصد اینارو وقتی زنگ میزنیم مثلاً شما دو سال پیش ازدواج کردید بیائید فرض کنید یه شامی میخواهیم بدیم یه مراسم یکجایی میخواهیم بگیریم میگن ما تو طلاق و طلاقگیری هستیم پروندهامون تو دادگاهه میگفت اتفاق نیفتاده یکبار ما این جشن بگیریم صد در صد ازدواجها بیان خطرناکه چرا یأس یکی یأس از شکست یا طلاق تو زندگیش یا یه دختری میخواسته نتونسته بگیره یا رشتهای دانشگاهی میخواسته نشده وام میخواسته نشده دلش میخواسته عرض میکنم فرض کنید که یه رشتهای پیش بره ببینید این یکی از عاملهاست که تو جامعه انسان میبینه جوانان عزیز نباید شکست باعث یأس بشه پیغمبراکرم تو احد شکست خورد نقها شروع شد گفت هآ مگه خدا نمیگه: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْکمْ»؛ حالا که کافرآرو یاری کرد آخه حرف عذر میخوام مفتم بعضیها خیلی راحت میزنن مگه خدا نمیگه «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْکمْ»؛ ما که خدارو یاری کردیم شکست خوردیم اوناییکه گفتن (حبل)؛ پیروز شدن آیه نازل شد «وَتِلْک الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ» (بقره: 140) بابا این روزآ میچرخه تو بدر شما پیروز شدید امروز محاسباتتون غلط بود شکست خوردید نباید یأس از شکست پیدا بشه هنر اینه اگه انسان زمین خورد بایسته اومد پیش امامصادق ورشکست شده بود زانوی غم بغل گرفته بود آقا فرمود: چیه گفت آقا هر چی داشتم از دست دادم تاجر بود اهل کوفه خب این بدتر شما اگر شکست را نشستی تماشاش کردی شکستخوردهتر میشی آقا هیچی ندارم آقا فرمود: همین خطرناکه من یه کاری بهت یاد میدم پاشو برو دو رکعت نماز بخون یه دعاییم یادش داد بخون مغازهام را باز کن آخه بعضیها تو شکستها منتظر معجزهان منتظر معجزهان من یه وقتی یه کسی از دنیا رفته بود جوانم بود خب دختر و فرزندانش خیلی تعجب کردم دیدم این دخترخانمش کنار بدن پدرش داد میزنه با خدا مثل اینکه دعوا میکنه خدا اگه خدایی اینو زندهاش کن خدا اگه خدایی به من معجزهرو نشون بده بابا این مُرد «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»؛ (بقره: 156) پیغمبرخدا از دنیا رفت تو شنیدی حضرت عیسی گاهی مُرده زنده میکرد اما قرار نیست ببینید سطح توقعات بعضیها بالا میبرن آقا فرمود: برو مغازهاتُ باز کن گفت آقا چیزی ندارم بفروشم فرمود: برو خدا کمکت میکنه اومد یه دستفروشی پیدا کرد گفت: تو بیا جنسات بیار تو مغازة ما آبرو ما نره مردم نگن باد میفروشی خاک میفروشی جنس از تو مغازهام از ما شریک شدن بالأخره نجات پیدا کرد جوان عزیز حالا فوقلیسانسی کار اداری نیست نباشه یه کار شخصی یه کار فردی یه کار ساده بالأخره اینکه انسان بنشینه بعضیها شکست در اثر یأس در اثر شکست دارد.
یأس در اثر گناه
دو: یأس در اثر گناه بالأخره تو زندگی ما معصوم نیستیم من نمیخوام بگم گناه داشتن کردن مجوز داره با این حرف من ولی در زندگی گذشتة بعضی افراد یه اتفاقاتی افتاده نباید امیرالمؤمنین به امامحسن فرمود: خیلی قشنگه این حرف (لا تیأسن لشر هذه الأمه)؛ پسرم شر این امت مأیوس نکنید بله ما داریم یه جایی که دیگه خط قرمز دیگه یزید خدا نمیبخشه شمر خدا نمیبخشه شرک خدا نمیبخشه کشتن ابیعبدالله مساوی با شرکه انکار خداست (من قتل مؤمن متعمدا فجزاه جهنم)؛ ولی ماها که اینطور نیست بحثمون حالا این جوان یه خطایی کرده یه گذشتهای از گناه هم نباید یأس پیدا کرد پسر ابوجهل ا