رسیدند ، «حر» یکی از کسانی بود که میشه قسم خورد جهنمی بود ، ببینید الان این جمعی که اینجا نشستید من میگم که کدومتون میتونید بلند شید قسم جلاله بخورید به خدا که من جهنمی هستم ؟ هیچ کدوم بلند نمیشید ، خوب معلومه چون امید به بهشت هممون داریم ، واقعا هم هینجوره هیچ کدوممون بلند نمیشیم قسم بخوریم که قطعا جهنمیِ این ، اما من یه نفری رو بهتون نشون میدم که میشه قسم خورد که او جهنمی بود ، حر ، چون حر در مقابل امام زمانش(ع) ایستاده بود ، اولین گروهی که امام حسین (ع) رو با زن و بچشون محاصره کرد و ترسوند بچه های امام حسین(ع) رو ، لشکر حر بود ، گناهش خیلی بزرگ بود ، من و شما اگر هم احیانا یه لغزشی مرتکب شده باشیم ، یا یه گناهی جایی کرده باشیم ، میگیم یا صاحب الزمان من دستم فلج بشه ، زبانم لال بشه ، اگر من بخوام درمقابل شما شمشیر بکشم ، یه گناهی کردم از دستم در رفت ، من در مقابل شما عرض اندام نمی کنم ، اما حر در مقابل امام زمانش(ع) عرض اندام کرد ، وایستاد ، لشکر کشید ، ترسوند اون ها رو، جاش تو قعر جهنم بود اما امام حسین(ع) ، تو یه نصفه روز به جایی رسوند اورو ، می دونید به کجا رسوند حر رو؟ ، که امام صادق(ع) تو زیارت نامه اش وقتی زیارت نامه می خونه میگه بابی انتم و امی ، به شهدای کربلا که یکیشون حره خطاب می کنه میگه پدر و مادرم فدای شما ، خدا شاهده من شاید از حدود بیست و پنج سال پیش ، هر موقع این جمله ی امام صادق(ع) رو می شنیدم نمی فهمیدم تا چندین سال ، همش برام سوال بود ، آخه تو بعضی از زیارت نامه ها خطاب به امام حسین(ع) امام صادق(ع) یا ائمه فرمودند بابی انت و امی ، پدرم و مادرم فدا تو ، خوب این عیب نداره ، پدر امام صادق (ع) امام باقر(ع) است ، معصومی فدای معصوم دیگر، این میشه ، اما تو زیارت نامه ای که بابی انتم و امی ،خطاب به شهدای کربلا که یکیشونم حره ، امام صادق(ع) میگه پدر و مادرم فدای شما ، پدر امام صادق(ع) کی بود؟ این خیلی حرفه دیگه ، من اصلا نمی فهمیدم این رو که این ینی چی ؟ تا اینکه یک مرتبه دیوان زبده الاسرار رو می خوندم ، برام حل شد ، حالا مقام حر رو ببیند چیه ، تو اون دیوان ایشون اینجوری میگه : کشتگان کربلا عین حَقَند ، زانکه غرق عشق هوی مطلقند/جان هفتاد و دو نور ای نور عین ، واحد است و واحدی همچون حسین/زان سبب شان در خطاب و در سلام ، بابی انتم و امی گفت امام(ع) ، می دونید چرا امام (ع) به اینا گفت بابی انتم و امی ، چون هفتاد دو تا ، روز عاشورا دیگه هفتاد و دو تا نیستند، همشون حسیند ، هیچ منیّت تو هیچ کدومشون دیگه نیست ، حری دیگه نموند ، ظهیری دیگه نموند ، بُرِیری دیگه نموند ، همه حسین(ع) ، یعنی اباعبدا...(ع) یه آفتابی بود ، که طلوع کرد تو هفتاد و دوتا چراغ، منیّتی دیگه نبود ،لذا این کثرت به یک وحدت بر می گردد ، این هفتاد و دوتا همشون همون جلوه های امام حسین(ع) هستند ،
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
لذا بابی انتم و امی همون بابی انت و امی است ، این همان است ، جان هفتاد دو دونور ای نور عین ، واحد است و واحدی همچون حسین(ع) ، زین سبب شان در خطاب و در سلام ، بابی انتم و امی گفت امام(ع) ، حالا ببینید حر چی شد ، وقتی که رفت به سمت امام حسین(ع) ، سرش پایین بود ، گریه می کرد ، نمی دونست امام حسین (ع) او را راه می دهد یانه؟ اصلا نمی دانست ، ببینید من و شما بعد از هزار و خورده ای سال ، بهمون گفته شده بابُ رحمتِ ا... الواسعه و... او اینجور چیزها نمی دونست ، گفت الان برم امام حسین (ع) او را راه می دهد یانه؟ اصلا نمی دانست ، ببینید من و شما بعد از هزار و خورده ای سال ، بهمون گفته شده بابُ رحمتِ ا... الواسعه و... او اینجور چیزها نمی دونست ، گفت الان برم امام حسین (ع) به من بگه خب تو بودی که اشک زن و بچه ی من رو در آوردی تو بودی که لرزوندی دل اونها رو ، ترساندی اونها رو ، می ترسید که امام حسین(ع) اینگونه با او رفتار کنه ، این مردی که از شجاعان کوفه بود ، لرزه به اندامش افتاده ، سرش پایینه داره میره، حالا تو بعضی از مقاتل متاخّر نوشته شده که کفشاشو آویزون کرده بود ، بندهاش رو به هم بسته بود آویزون کرده بود به گردنش ، حالا من اینا رو خیلی روش وای نمی ایستم ، وقتی رفت خدمت ابا عبدالله علیه السلام ، با سر پایین و اشک بر چشم ، سلام کرد و عرض کرد یا ابا عبدالله ، هل لی من توبهٍ ؟ منم توبه دارم؟ مث من هم امکان این هست؟ توبه دارم؟ که ابا عبدالله علیه السلام فرمود که بیا پایین شما مهمون ما هستی ، بیا پایین ، اباعبدالله علیه السلام می خواست از او پذیرایی کند ، فرمود : بله ، ( آدمی که با خدا خواست معامله بکند ، اینجور آدمه ، مهاجره، اومدم که اومدم و پشت پا زدم به همه منافعی که فرمانده لشکری و حقوق فرمانده لشکری و... ، همرو گذاشت کنار ، مرد می خواهد که موقعی که بین منافع خودش و ولی خدا یکی رو انتخاب کنه اونم اون دم آخر ، پا رو همه م
*متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه*
روز عاشورا وقتی سید الشهدا ع فریاد زد: آیا فریاد رسی هست که دفاع کند از حرم رسول خدا؟!
گویا حرّ وقتی استغاثه امام را شنید لرزه بر اندام او افتاد، قلبش مضطرب و اشک از چشمانش جاری.
محبّت او نسبت به حضرت زهرا چارهساز بود و باعث دگرگونی حرّ شد.پس با رویی خالی از شرم از سپاه ظلمت رها و به سپاه نور رهسپار شد.
پس از اینکه حرّ بن یزید برای توبه به سوی امام حسین ع شتافت، در نزدیکی سپاه آن حضرت سپر خود را واژگون کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیامدهام و امان میخواهم.
اوّل کسی که با او مواجه شد، اباعبدالله بود، چون در بیرون خیام حرم ایستاده بود.
آنگاه سلام کرد و عرض نمود:
آقا من گنهکارم، روسیاهم، من همان گناهکار و مجرمی هستم که راه را بر شما گرفته بودم! آقا، من تابعم و میخواهم گناه خود را جبران بکنم، لکّه سیاهی که برای خود به وجود آوردهام جز با خون پاک نمیشود. آمدهام که با اجازه شما توبه کنم، آیا توبه من پذیرفته است یا نه؟
امام حسین ع فرمود:
البته توبه تو پذیرفته است. چرا پذیرفته نباشد؟ مگر باب رحمت الهی به روی یک انسان تائب بسته میشود؟! ابداً.
حرّ از اینکه توبهاش مورد قبول واقع شد خوشحال شد و گفت:
الحمدالله، پس اجازه بدهید بروم، خود را فدای شما کنم و خونم را در راه شما بریزم.
امام حسین ع فرمود:
ای حرّ! تو مهمان هستی،پیاده شو! کمی بنشین تا از تو پذیرایی کنیم. ولی حرّ از امام اجازه خواست که پائین نیاید، و هر چه آقا اصرار کردند، پائین نیامد.
بعضی از ارباب سیر، رمز مطلب را اینگونه کشف کردهاند که حرّ بن یزید مایل بود خدمت امام بنشیند ولی یک نگرانی او را ناراحت میکرد و آن اینکه میترسید در مدّتی که خدمت امام نشسته است، یکی از اطفال اباعبدالله او را ببیند و بگوید:
این همان کسی است که روز اوّل، راه را بر ما بست و او شرمنده شود.۲
آنگاه برای جهاد به میدان رزم رفت و آنقدر جنگ نمود تا به شهادت نائل گشت.
پس امام حسین خود را فوراً بر بالین آن بزرگوار رسانید در حالی که میفرمود: « وَ نِعْمَ الْحُرُّحُرُّ بنی ریاحٍ»
این حرّ ریاحی، چه حرّ خوبی است، مادرش عجب اسم خوبی برایش انتخاب کرده است. به راستی که تو آزاد مرد بودی.
آری؛
حسین است، بزرگوار و شریف است، تا حدّی که میتواند، اصحاب خود را تفقّد میکند.
این خودش امر به معروف و نهی از منکر است. کسانی که حسین خود را به بالین آنها رساند، مختلف بودند. هر کس در یک وضعی قرار داشت، یکی هنوز زنده بود و با ایشان صحبت میکرد، دیگری در حال جان دادن.۳
۱. مهیّج الاحزان ص ۱۵۸.
۲. مقتل مطهّر ص ۱۳۱.
۳. همان ص ۱۳۳ .
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
متن روضه حضرت حر علیه السلام – شب چهارم محرم ۱۴٠۱
ما از اول انتخابت کرده ایم
*شمارو که نمیدونم اما من خودمُ میگم امشب اومدیم با ابیعبدالله آشتی کنیم حسین جا بخر همۀ ما را*
ما از اول انتخابت کرده ایم
در شرار عشق آبت کرده ایم
حُر ما امروز خیر الناس ماست
حُر ما آیینۀ عباس ماست
سایه بودی آفتابت کرده ایم
سنگ بودی دُّر نابت کرده ایم
*حر میدونی چیکار کردی؟! گفت آقا من اول راه آبُ به شما بستم .. اجازه بده اول من فداییت بشم آقا ، اجازه بدید اینجور بگم ، حُر :
خواهرم زینب صدایت میکند
مادرم زهرا دعایت میکند ..*
با سرشگت دُرّ نایاب آورده ای
یا که بر شش ماهه آب آورده ای
*نمیدونی تو خیمه ها چه خبره حر .. شیرخوارم تو خیمه داره از تشنگی بال بال میزنه .. اینقدر حر خجالت کشید گفت آقا بذار برم فدا بشم .. بذار من نبینم بچه هاتو آب بشم از خجالت .. گفت سرتو بالا بگیر ..*
گر دوصد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
تو بدی کردی ولی بد نیستی
امتحان دادی ولی رد نیستی
*تا حضرت بهش گفت مادرت به عزات بشینه ، (ببخشید اینو میگم) یه وقت یکی تو ضعفه یکی تو اوج قدرته هزار مرد جنگی باهاشن یه پهلوانیِ یه فرمانده سپاهیِ .. سرشُ انداخت پایین گفت در عرب هرکی جز شما این حرفُ میزد من جوابشُ میدادم ، چه کنم تو مادرت زهراست ..
بعضی ها زرنگن از همین جا گریزُ میزنن .. میدونن چی میخوام بگم ..
حر تا نام فاطمه رو شنیدی ادب کردی .. اصلاً تو مادر مارو ندیدی اما اسمشُ شنیدی خجالت کشیدی .. کاش این مدینه ای ها هم یه ذره ادب داشتن ..
منو حلال کنید روضه ی مادرِ .. شب چهارمِ .. اومد پشت در حضرت زهرا ، گفت یا بگو علی بیاد بیرون یا خونه رو با اهلش آتیش میزنم ..میگه دستور داد هیزم آوردن .. در خونه رو آتیش زد ..
مادر ما دستشُ جلو آوورد .. اینقدر فلانی با تازیانه به این دستا زد ..
جوان نَنَه .. به خدا نمیخوام اینجوری مثال بزنم اما روضه خوان باید بتونه روضه رو جا بندازه .. اگر یه روز جلو چشمت تویِ مسیر داری با مادرت میری یکی جلو مادرتو بگیره مگه حالا حالا یادت میره !.. اونم یه نانجیبی همه بغضشُ تو دستش جمع کرد .. نمیتونم بگم آقا .. ما روضه گودالم میخونیم ولی به روضه مادر که میرسیم کم میاریم .. ان شاءالله هیچ موقع مادرت دست به دیوار نگیره راه بره .. بابا هجده سالش بود ، جوان بود ، بچه هاش کوچیک بودن میخواست راه بره خجالت میکشید ..
هر وقت روضه حضرت زهرا میشنوی تا میتونی برای فاطمه داد بزن .. بعضیا میگن چرا؟! دلیل دارم. اون شب اینقدر بچه هاش دوست داشتن بلند گریه کنن اما حسن آستین به دهن گرفته بود علی گفت بچه ها آرام گریه کنید .. حالا تلافی اون شبِ مدینه رو کن .. ان شاءالله داغ مادر نبینی .. ان شاءالله هیچوقت مادرت جلوت زمین نخوره .. یه چیز دیگه هم میگم گوش بده دومین دلیل مو بگم :این مادر همهی عمرش هجده سال بوده ، این مردم باید بدونن با این مادر هجده ساله چه کردند ..گفت زهرا :*
با رفتنت خالی نکن دور و برم را
پاشیده تر از این نگردان لشگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمیگیرم سرم را
تو بین آتش رفتیُ من گر گرفتم
حالا بیاو جمع کن خاکسترم را
هر شب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
شب بودُ میرفتند مادر را بشویند
با اشک ها جانِ پیمبر را بشویند
شب بودُ گیسویِ سپیدش را ندیدند
هر چند باید ابتدا سر را بشویند
*بدنُ غسل داد کفن کرد علی میخواد خودش با دست خودش فاطمه شو تو خاک بذاره .. خیلی سخته .. یه وقت دید دو تا دستِ رسولِ خدا از خاک بیرون اومد تا دید دستایِ پیغمبرُ خجالت کشید*
ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد
در حفظ گل امانتت کوشیدم
اما چه کنم مغیرهاش پر پر کرد
نزن ، ببین که مادرم جوونه
دلش گرفته از زمونه ..
نزن ، ببین که بار شیشه داره
ببین شکسته گوشواره ..
*اینجا مادرُ زدن کربلا سه ساله رو زدن ..*
دلم آغوش گرم تو رو میخواد
خرابه سرده و دارم میلرزم
هوا سرده ولی عیبی نداره
من از تاریکیا خیلی میترسم
از کسی که سر تورو
رو نیزه بست بدم میاد
از اون که دندون تورو
با سنگ شکست بدم میاد
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
ای حر تو از این پیشتر بودی حسینی
حتـی تـو در صلب پدر بودی حسینی
دیشب دعـا کـردم کـه پیش ما بیایی
آخـر تـو نـه حـر یزیــدی حـر مـایی
پیش از ولادت مـا دلت را برده بودیم
بر تـو بشـارت از بهـشت آورده بودیم
در کوثر رحمت شنـاور گشتی ای حر
زهرا دعایت کـرد تـا برگشتی ای حر
ما بـر گنهکـاران در رحـمت گشودیم
روزی که تو با ما نبودی، بـا تـو بودیم
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمـن خود را نراندیم
با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن
خـون گلـویت را نثـار خـاک مـا کن
هرچند بـد کردی، خریدارت منم من
در این جهان و آن جهان یارت منم من
تو خار، نه! تو شاخـۀ یـاس من استی
تو حـر عاصـی نه! تو عباس من استی
تـو جـاننثـار عتـرت پیغمبــر استی
در چشم مـن دیگـر علـیِِِِِِِِِِِّ اکبر استی
امروز، دیگر مـا تـو هستیم و تـو مایی
تنهـا نـه در مایـی در آغـوش خدایی
گفتم: بـرو! مادر بگریــد در عــزایت
مـادر نه! من میگریم امـروز از برایت
وصف تـو را بایـد کنـار پیکـرت گفت
آری تو حری همچنان که مادرت گفت
https://eitaa.com/kolbemanaviat
*متن روضه توسل به حضرت حر*
*علیه السلام – شب چهارم محرم*
*۱۴٠۱*
از کوچه های خاطره هایش عبور کرد
پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد
*حر ! نگاه کن ببین کجا بودی الان کجایی ؟!.. چیکار داری میکنی ، حواست هست؟!
حسین جانم ، کمک کن امشب ما هم بتونیم یه مروری بکنیم ، ببینیم کجا بودیم الان کجا هستیم ..
حسین جانم .. حسین جانم ..*
از کوچه های خاطره هایش عبور کرد
*یادش افتاد ،از خونه که اومد بیرون ، سوار مرکبش شد ، مأموریت بهش دادن بیاد سر راه حسین رو ببنده ، نشست روی اسب هِی زد به اسب ، دید یه ندایی به گوشش میرسه :
حر ! بشارت بر تو باد به بهشت . خودش زیر لب به خودش گفت مادرت به عزات بشینه.. کدوم بهشت ؟! داری میری سر راه حسین رو ببندی ..
من حر رو از اینجا شناختم .. اگر من بودم قربة الی الله میرفتم کربلا حسین میکشتم ، میگفتم وحی شده !! یه خواب میبینم عالمُ میریزم بهم میگم خواب دیدم ..
ندا از عالم ماوراء به گوشش رسید ، این آقا حقش بود حسین دستشو بگیره .. کسی اینقدر فهم ، کسی اینقدر پهلوان ، ندا به گوشش رسید برو برو که بهشت منتظر توست .. خودش به خودش نهیب زد ، بهشت بی حسین بهشت نیست .. بهشت یعنی حسین ..*
میکرد حس بزرگیِ بار گناه خویش
میخواست تا رها شود از دست چاه خویش
در برزخ میان بهشت و جهنمش
میکرد شوق عفو الهی مصممش
پا روی خود گذاشت و از خود عبور کرد
یعنی که پابرهنه شد و عزم طور کرد
*چکمه هاشو درآورد ، چکمه هاشو پر از شن کرد ، بند چکمه ها رو بهم بست انداخت دور گردنش ، تو عرب این نشانه ذلتِ، یعنی ذلیل شدم ، شکسته شدم ..*
میکرد مشق دیگری از قافُ شینُ عین
در محضر نگاه رحیمانهی حسین
*از دور دید آقا هم منتظرشه ، بخدا آقا خیلی وقته منتظره ، نه فقط منتظر حربن یزید ریاحی … منتظر تک تک شماهاست ، چشم به در دوخته ، کِی میان بغلشون کنم .. قربونت برم حسین جانم ..
امام صادق علیه السلام فرمود زُوار ابی عبدالله به چهارفرسخی کربلا که میرسه روح جدم حسین میاد به استقبالش، ابی عبدالله سینهشُ به سینه زائرش می چسبونه ، در آغوش میکشه ، میفرماید خوش اومدی ،خیلی وقته چشم به راهت بودم ..
جواب خوشآمد آقارو بده ، نفس بگیرُ بگو حسین ..
قربون این ناله ها ، قربون این حسین حسین گفتنا .. بازم امام صادق فرمود وقتی شماها نام ابی عبدالله رو میگید ، فرمود مادرم از عرش صدا میزنه :
اگه پسر خودتُ میگی خدا بهت ببخشه ، اما اگه حسین منو میگی کربلا بین دو نهر آب .. هی صدا زد مردم جیگرم داره میسوزه ..
قربونت برم آقاجانم ، اینو به نیابت از مادرش خیلی آروم و شکسته بگو ، اون جوری بگو که وقتی یه آدم پهلو شکسته میخواد حرف بزنه ، آرام زیرلب بگو : غریب مادر ، حسین ..
نمیدونید وقتی سینه شکسته باشه ، حرف زدن که جای خود داره ، نفس کشیدن عذابه ..
آخه نمیدونم خبر داری یا نه ..
حرامزاده توی اون نامهش به معاویه نوشت :
معاویه ، صدای فاطمه دلمو به رحم آورد ، داشتم پشیمون میشدم اومدم برگردم ، یه چند قدمی دور شدم ، یاد علی افتادم و بغض علی ..
سادات ، امام زمان ، در فاصله گرفت دورخیز کرد .. لا اله الا الله ..
قربونت برم بی بی جان ، یه ادب به اسمت کرده ، توی مجلسش فقط اسم شماست ، یه بار احترام به نامت گذاشته این حر ، امشب اومدی داری فقط جلوه میکنی ..
بی بی جان ، خانوم کجای جلسه نشستی ، امشب وقتی میخوای خودتو بزنی خیلی مواظب باش دور و برت رو مراقب باش آخه این پهلو خیلی رنجیده ، یه وقت دستت به پهلوی بی بی نخوره ، یقین کن خانوم یه گوشه ای از همین مجلس نشسته ، خیلی مواظب باش ..
وای مادرم مادرم مادرم ..
در قلب او شکوفهی عشق خدا شکفت
شرمنده رو به جانب آقا چنین بگفت :
چکمههایش دور گردنشه ، سرش پایینه …
آقا منم کسی که به تو راه بسته است
سنگی که قلب آینهها را شکسته است
تن بچه هاتو لرزوندم ، زینبتو آزردم ..
برادرم! من و شما چقدر راه بستیم ؟! درد و دل میکنم با برادران دینی خودم .. چقدر خوبه رو راست باشیم با آقا بگیم آقا راستی راستی غلط کردم ..
من بودم راهت رو بستم حسین جان ولی ..
حالا ولی به سوی شما بازگشته ام
یعنی که من به سوی خدا بازگشته ام
سلام و درود
به کانال محتوای روضه و منبر خوش آمدید
این کانال با هدف ارسال محتوای روضه و منبر ایجاد شده
@mohtavayerozeh
لینک
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
سلام و درود
به کانال محتوای روضه و منبر خوش آمدید
این کانال با هدف ارسال محتوای روضه و منبر ایجاد شده
@mohtavayerozeh
لینک
https://eitaa.com/mohtavayerozeh