یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
شب هشتم
*روز هشتم*
*روضه شهادت حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه*
کلید قفل مشکل هاست عباس
به مردی شهره دنیاست عباس
به دشت کربلا آرامش دل
برای زینب کبراست عباس
گذشت از آب کسب آبرو کرد
اکرجه ساقی و سقاست عباس
اگردستش جداش غم ندارد
که دستاویز ما فرداست عباس
بزن بردامنش دست توسل
که درجود وسخا آقاست عباس
*چه اتفاقی افتاد،*
حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی كه كربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،كف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا كجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم،
*حیف این دستا نبود از بدن جدا شد*
،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،
*یا اَخا،*
حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه روز شهادت نبود نمی گفتم،
دیده بگشا که طبیبت سربالین آمد
دیده بگشا که حسین با دل غمگین امد
دیده برهم منه ای سرو به خون غلطیده
تا نگویند حسین داغ برادر دیده
عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،میكشتت،تا رسید،نگاه كرد،ابی عبدالله اول گفت:
*الان انكسر ظهری*،
ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست،برم جلوتر،
*و قلت حیلتی*
،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟آقا امام زمان ببخشید،می دونید و قلت حیلتی یعنی چی؟
*یعنی بیچاره شدم،*
سومین جمله ،
*وانقطع رجائی*
،یعنی دیگه ناامید شدم داداش،آخریش آدم رو میكشه،صدا زد داداش، و شمت بی عدوی،معنی كنم یا نه؟اجازه می دی؟یعنی داداش پاشو ببین دشمن داره ناسزا میگه،ببین روی دشمن باز شده،زخم زبون میزنه به من،حسین............... نشست،
*أخذ الحسین رأسه و وضعه فی حجرة*
،نشت سر عباس رو بغل گرفت،چه سری،چه فرقی،سر رو بغل كرد،یه نگاه به عباس كرد،جا خورد،یه چیزی بگم،كنایه فهم ها،قربون ابروهای به هم پیوستت،كی دلش اومده .....،ابی عبدالله یه نگاه كرد،دید عباسش داره گریه میكنه،صدا زد مایبكیك یا اخی؟چرا تو داری گریه میكنی؟من باید گریه كنم،عباس صدا زد: كیف لا ابكی؟
*الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب*،داداش چرا گریه نكنم،می دونی گریه ام واسه چیه؟نگفت دستام،نگفت چشمم،نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میكنم،داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاك برداشتی، فبعد ساعة من یرفع رأسك عن التراب ؟ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟حسین........ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟می خوام یه جمله از زبون شما به عباس بگم،عباس جان نگران سر حسین نباش،خیلی طول نمیكشه،هنوز داره نفس میكشه،حسین هنوز زنده است،سرش رو جدا میكنن، حسین......
حضرت عباس هم گفت برادر منم وصیتی دارم:
مرا به خیمه مبر تا که حالتی دارم
منم زروی سکینه خجالتی دارم
او زمن آب طلب کردومن کباب شدم
فتادم زتیر عدو بروی زمین و فدا شدم
*حالا جا داره امام حسین بگه*
فخر بردم بر دشمن که برادر دارم
همچو عباس تنی صولت لشکر دارم
از صدای سم اسب ات به حرم می گفتم
خاطر جمع بخوابید برادر دارم
همه شب فکر من و زینب و کلثوم این بود
خاطر جمع بخوابید برادر دارم
*وای امام حسین قدرت سوار شدن بر اسب نداره*
عنان مرکب گرفت اومد سمت خیمه ها
بچه ها اومدند استقبال بابا
بابایی که بی عمو آمده
عرض کرد بابا جان
*این عمی العباس؟!*
با هیچ کسی حرف نزد
رفت سراغ خیمه ابالفضل
عمود خیمه عباس و کشید
یعنی آی زینب ای سکینه آی بچه ها
دیگه بی برادر شدیم
وای
*دشتی*
خداوندا؛ علمدارم نیامد ●♪♫
یگانه یاور و یارم نیامد ●♪♫
کنارِ علقمه؛ بابا چه دیدی؟ ●♪♫
عمودِ خیمه را، از چه کشیدی؟
امان ای دل! ای دل… ای دل، حسین ●♪♫
بسوز ای دل! ای دل… ای دل، حسین ●♪♫
بنال ای دل! ای دل… ای دل، حسین…
*منبر روز هشتم*
*السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله*
نکته ای که قابل توجه هست در زندگی این شخصیت بزرگوار و این هم خیلی مهم است، اباالفضل تقریبا آخرین شهید کربلا است قبل از علی اصغر و عبدالله بن الحسن از مردها کسی جز ایشان نمانده بود. تمام اصحاب و یاران ابی عبدالله شهید شده بودند. وقتی آمد اجازه بگیرد میدان برود، این تعبیر امام مهم است امام معصوم اهل مبالغه که نیست تعارف که نمی کند، فرمود عباس جان! اگر تو بروی
*تفرق عسکری*
لشکر من از هم می پاشد. چه لشکری؟ مگر کسی آنجا بوده است؟ مگر غیر از امام حسین کسی آنجا بوده است؟ لشکر یک مجموعه ای از آدمها است. این همان است که قرآن کریم می فرماید ابراهیم را نگویید یک آدم، کان امة ابراهیم یک امت بود. حضرت امام در مورد شهید بهشتی هم فرمود شهید بهشتی یک امت بود. بعضی ها واقعا فرد نیستند. یعنی رفتن این خیلی اتفاقات دنبال دارد. حالا آقایان خیلی آمده اند تلاش کرده اند که این را معنا کنند که تفرق عسکری یعنی چه؟ بعضی از بزرگان اینطور نوشته اند که امام فرمود این نظم و قوامی که الان می بینی؛ خیمه ها سرپاست، دخترها و زنها در خیمه اند، دشمن به خودش اجازه نمی دهد جلو بیاید، خب تقریبا یک حصنی و قلعه ای دور خیام امام حسین با اباالفضل العباس ایجاد شده است. اگر تو بروی دیگر این خیمه ها آرام نیست، دیگر دشمن اجازه پیدا می کند جلو بیاید. به قول بعضی شعرا:
تا تو بودی خیمه ها آرام بود. دیگر دست ها بالا می رود. تازیانه ها به بچه ها می خورد. دیگر نمی شود جمعش کرد. واقعا هم اینطور شد که حضرت زینب تا خبر شهادت را شنید فرمود واضیعتاه!! یعنی واقعا پشتوانه ی حرم بود این تفرق عسکری وگرنه امام حسین لشکری ندارد. لشکر کارش چیست؟ این است که یک مجموعه را حفظ می کند به تنهایی اباالفضل این را حفظ کرده است. برادر! تو بروی این از هم می پاشد. اینها تعابیر .. ببینید اینها را کنار هم که می چینیم آن وقت به این نتیجه می رسیم که یک امامزاده ای که فرزند رسول خدا هم نیست، شما نمی گویید یابن رسول الله. امامزاده ای که حدود بیست سال از امام حسین کوچکتر است. امام حسین برادرهای دیگر هم داشته اما کار به کجا می رسد که امام زمان ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء که در آن زیارت معروف ناحیه مقدسه وقتی می خواهد سلام بدهد به اباالفضل العباس علیه السلام می فرماید السلام علیک ایها المواسی اخاه بنفسه. یعنی تمام زندگیت را برای برادرت دادی. الآخذ لغده من امسه. از امروزت برای فردای خودت توشه برداشتی. لغده من امسه. الوافی الساعی تمام تلاشت را کردی، تمام کوششت را .. شما می دانید وقتی موضوع کربلا مطرح شد، یه آقایی است نزد ابن زیاد نشسته بود به نام عبدالله. این برادر زاده ی ام البنین است یعنی ام البنین عمه اش می شود. خب وقتی عمر سعد فرمان را گرفت و ابن زیاد دستور رفتن به کربلا را داد. این بلند شد رفت جلو گفت چهارتا از پسرعمه های من دنبال امام حسین هستند. اگر می شود شما اینها را معاف کنید. گفت باشد. یک امان نامه ای نوشت داد دست این عبدالله. حالا نمی دانم شمر خبر داشت از این یا نه. یک امان نامه هم شمر آمد گرفت. شمر یک فامیلی دارد با ام البنین و از یک قبیله اند. لذا فردا دو امان نامه برای اباالفضل آوردند. خب خیلی است. فریاد بزند ما در امان باشیم و پسر فاطمه امان نداشته باشد، لعنت خدا بر چنین امان نامه ای که می خواهد من را از اینجا ببرد اما پسر فاطمه و پسر رسول خدا اینجا تنها بماند.
اینها مجموعه اش را که روی هم بریزید در زندگی این شخصیت بزرگوار عظمت را نشان می دهد.
خیلی در مورد حضرت اباالفضل شعر گفته شده است یکی از نوه های ایشان زمان امام صادق یک شعر قشنگی گفته است. می گوید:
احق الناس ان یُبکی علیه فتی ابکی الحسین بکربلاءِ
سزاوار است مردم برای کسی گریه کنند که امام حسین را گریه انداخته است. شما برای امام حسین گریه می کنید. لذا این تعابیری که شما می بینید از معصوم از امام صادق. من اعتقادم این است که بعضی چیزها به ما نرسیده است. ما قضاوت هایمان بر اساس این است که به ما رسیده است، اینقدر کتاب سوزی شده، اینقدر آثار از بین رفته است، خیلی بیش از اینها حرف بوده است اما همین هایی که رسیده است. خود امام حسین می فرماید بنفسی انت حسین به فدای تو!! خود امام سجاد بچه های عباس را هر وقت می دید اشک می ریخت. امام صادق، وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه. اینها نشان از این عظمت و جایگاه این شخصیت بزرگوار دارد. که دیگر کرامات و تشکیلاتش بماند
حالا چیزی که من می خواهم امشب خدمت شما عرض کنم در راستای بحث های شب های گذشته مان که بحث رشد بود یکی از امور مهم در زندگی، ثبات قدم و استواری بر حق است. اینی که انسان بماند در مسیری که هست. خیلی مهم است. این دعا را خدا می گوید دعای رزمنده هاست. سوره ی مبارکه آل عمران آیه ی 163 و 164. در آیه 163 خدا صفات رزمن
سست شوید. آخه معاویه ی ملعون یک وقتی حجر بن عدی و هفت نفر از یاران و پسرش را دستگیر کرد و آورد همین جایی که الان قبرشان هست. من رفتم بعضی از شما رفتید که یک سال داعشی ها آنجا را تخریب کردند البته الان بازسازی شده است. اینها را آورد قبرشان را جلویشان کند، به حجر گفتند از علی برائت بجوی، بگو علی کافر است ما کاری با تو نداریم. بپیوند به معاویه. گفت شما ساده اید من از علی برائت بجویم بپیوندم به معاویه؟ ابدا!! بقیه هم همین را گفتند. گفتند خب پس همه شما باید اعدام بشوید. حجر گفت من دوتا خواهش دارم یکی اینکه بگذارید من دو رکعت نماز بخوانم که با یاد خدا از دنیا بروم. دوم اینکه اول پسرم را به شهادت برسانید. می ترسم اگر من شهید بشوم این بچه عشق پدر و جوانی و اینها در او تردید ایجاد کند. زینب کبری می گوید من شب عاشورا رسیدم جلوی خیمه ی اباالفضل دیدم دارد با برادرانش حرف می زند. می گوید ما رأیکم غدا فردا چه می کنید؟ خب اینها بزرگترین برادرشان اباالفضل است آنها 25 و 23 و 21 سال هستند و حضرت اباالفضل 37 سال یا 36 سال دارد. ده دوازده سال از اینها بزرگتر است و اینها کوچک بودند که امیرالمؤمنین به شهادت رسید ولی اباالفضل 16 ساله. تقریبا برای اینها پدری کرده است. گفتند نظر، نظر تو است. گفت اگر نظر نظر من است تا ما زنده ایم به پسر فاطمه نباید ضربه ای وارد شود حسین باید بماند، ما باید قبل از حسین کشته شویم. لذا روز عاشورا اول حرفی که زد گفت تقدموا شما بروید من ببینم خیالم راحت شود. لذا سه تا برادرانش قبل از خودش به شهادت رسیدند. بعد آن داستانی که برای خود اباالفضل پیش آمده است.
چه کنیم ثابت قدم باشیم؟
من چند راه برای شما بگویم.
1- دعا، مخصوصا این دعا که در قرآن است می فرماید مؤمن آل فرعون که فرعون تهدیدش می کرد این دعا را می خواند افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. همین جا یک چیزی به شما عرض کنیم مرحوم حاج شیخ عباس قمی اعلی الله مقامه الشریف در تعقیبات نماز صبح یک دعایی آورده است. خیلی این دعا عجیب است و ثواب عجیبی دارد و این دعا موجب عاقبت به خیری می شود. یک نصف صفحه هم بیشتر نیست که این دعا قرآنی است و چهار آیه ی قرآن در آن است. این دعا از امام جواد است در کافی ولی مرحوم شیخ عباس می گوید از امام رضا است. اشکالی هم ندارد ممکن است از امام رضا باشد ولی امام جواد علیه السلام از پدرشان نقل کرده است. ولی روایتی که مرحوم شیخ صدوق دارد می گوید کسی آمد خدمت امام جواد علیه السلام گفت دعایی به من یاد بدهید نافع و مفید. آقا فرمود این دعا را بخوان بسم الله و بالله و صلی الله علی محمد و آله و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد فوقیه الله سیئات ما مکروا … چهارتا از آن آیات کلیدی قرآن را در چهار جای حساس آورده است که وقت نیست من توضیح بدهم اگر یک موقعی وقت بشود برای شما می گویم. چهار آیه را در قالب یک دعا گنجانده است. یکی همین آیه است که افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد که در مورد مؤمن آل فرعون است. یکی این آیه است لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین که مربوط به حضرت یونس است. یکی هم آن آیه ای است که در جنگ احد شاید شبهای قبل هم اشاره کردم وقتی ابوسفیان برگشت به مسلمانهایی که مجروح بودند حمله کند، قرآن می گوید آنها گفتند حسبنا الله و نعم الوکیل. یک آیه دیگر هم ماشاء الله لا قوة الا بالله که یک داستانی در قرآن دارد. این دعا را خواهش می کنم ببینید. من کپی گرفتم به بعضی رفقا دادم گفتم بگذارید در جیبتان چهار پنج روز که بعد از نماز بخوانید حفظ می شوید دعای مشتمل بر چهار آیه ی کلیدی. البته یک ادامه ای هم دارد حسبی الرب من المربوبین، حسبی الخالق من المخلوقین … هفت مرتبه در این دعا حسبی آمده است. یعنی خدا تو مرا بسی هر کس هرچی می خواهد بگوید. آقا ما اگر در زندگیمان همین یک کلمه جا افتاد حسبی، آن وقت هر چه می خواهد ترامپ تهدید کند، هرچه می خواهد اسراییل تهدید کند. ترسی نیست. قرآن می گوید اگر گفتی خدا، حسبی یعنی خدا مرا کافی است. پس یک راه ثبات قدم دعا است. که چندتا دعا به شما یاد دادم. یکی هم آخر سوره ی توبه یادداشت کنید و زیاد بخوانید. خدا به پیغمبر می فرماید همه ی دنیا به تو پشت کردند این را بگو فان تولوا جالب است آن هم حسبی دارد معلوم می شود این حسبی الله خیلی ذکر مهمی است خیلی آدم را محکم می کند. آخرین آیه سوره توبه فان تولوا اگر همه ی دنیا به تو پشت کردند بگو حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم. این هم یک خط است پس برای ثبات قدم دعا کنید
2- خدا به پیغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید ما یک بار سنگینی گردن تو گذاشتیم. این همه مشرک باید مسلمان شوند. آن هم چه کسانی؟ مشرکان بددهن، فحش می دهند می گویند مجنون، ساحر، کاهن، مشرکان بی ادب که سنگ می زنند، مشرکان
دگان را می شمارد. می گوید اینها می دانید کی هستند؟ و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر. یک صفت رزمنده ها این است که ربی هستند نه ملی. رِب یعنی منسوب به رب. کارشان خدایی است. دوم فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله. وهن یعنی سستی. سست هم نمی شوند. محکم هستند. وهن مال دل است یعنی در دلشان تردید پیدا نمی شود سوم و ما ضعفوا ضعیف هم نمی شوند. ضعف مال جسم است. چهارم و ما استکانوا هیچ وقت هم در مقابل دشمن کرنش نمی کنند مقاومت می کنند. پنجم قرآن می فرماید صبور هستند خدا می فرماید صابرین را دوست دارد. صبر، مقاومت، استحکام که شما در زیارت نامه ی حضرت اباالفضل هم همین ها را می گویید که اشهد انک لم تهن سست نشدی، و لم تنکل در مقابل دشمن خاضع نشدی. این را می خواهم بگویم. آیه ی بعد دعای رزمندگان است. این دعا را حفظ کنید گاهی در نماز بخوانید. قرآن می فرماید رزمندگان شجاع دعایشان این است و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین. در آیه ی اول صفات رزمندگان آمده و در آیه دوم دعایشان. یکی از دعاهایشان این است که و ثبت که در دعای معروفی هم که در قرآن هست می فرماید ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا این قدم اگر ثابت باشد خیلی مهم است. در زیارت عاشورا هم میگوییم و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین. لذا ائمه ی ما وقتی می خواستند برای کسی دعا کنند خیلی جالب است این را من چندجا پیدا کردم یادداشت هم کردم که در جاهای متعددی ائمه ی بزرگوار می خواستند برای کسی دعا کنند این دعا را می کردند. خدا رحمت کند آیت الله العظمی بهجت ما خدمت ایشان منبر می رفتیم تقریبا بلا استثنا وقتی از منبر پایین می آمدیم ایشان همین دعا را می کردند که ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و الاخره ان شاء الله در دنیا و آخرت ثابت بمانی. بعد من رفتم گشتم دیدم این دعا مال امیرالمؤمنین است به اصبغ بن نباته فرمود ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و الاخره. عبدالعظیم حسنی وقتی آمد خدمت امام هادی علیه السلام گفت آقا من دینم را می خوام برای شما عرضه کنم، اجازه می دهید؟ آقا فرمود بگو. وقتی دینش را عرضه کرد آقا فرمودند هذا والله دین الله درست است. همینهایی که می گویید دین است. ولی فاثبت علیه مواظب باش بر اینها ثابت باشی، استوار باشی. یک وقتی یک نفر به امام جواد نامه نوشت گفت پدری دارم خیلی بداخلاق است، ناصبی است، به اهل بیت جسارت می کند همه اش در خانه با ما بحث می کند، ضد شما حرف می زند، چه کار کنم با این بابا؟ خیلی جالب است. امام جواد علیه السلام این را نوشتند المداراة خیر من المکاشفه با آنها مدارا کن بهتر از دعوا است. بالاخره یواش یواش کاری کن که به تو جلب بشود، به اهل بیت جذب بشود. بعد فرمودند ان مع العسر یسرا بالاخره سختی ها تمام می شود و اینطور نمی ماند و ان العاقبة للمتین بعد این سه سفارش را که آقا به او کردند که مدارا کن، با عسر، یسر است، عاقبت برای متقین است این را فرمود یثبت الله علی ولایة من تولیت ثبتک الله علی ولایة من .. ان شاء الله خدا بر ولایت ما ثابت نگهت دارد. این خیلی مهم است. خیلی ها در طول تاریخ قدمهایشان لغزید. از رزمنده هایی مثل زبیر. از عالمانی مثل بلعم. از عابدانی مثل برصیصا. در همه ی قشرها از فرزند پیغمبری مثل پسر حضرت نوح، مثل برادران حضرت یوسف. از زن پیغمبری مثل حضرت نوح و لوط. از عموی پیغمبر مثل ابولهب. لذا این که در روایات ما تأکید شدهاست خیلی مواظب باشید که این ثبات قدم و استواری .. این که امام صادق فرمود دوره ی آخر الزمان این دعا را زیاد بخوانید یا الله یا رحمن یارحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک چون این تزلزل ممکن است آخر عمر باشد برصیصای عابد آخر عمرش منحرف شد. دیشب گفتم عمرو عاص آخر عمرش رفت سمت عمرو عاص.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی می گفت رفیقی داشتیم عالم بود هم مباحثه ای ما بود مریض شد رفتم کنارش. هرچه کردم با لا اله الا الله از دنیا برود لا اله الا الله نگفت بد و بیراه به خدا گفت و از دنیا رفت. این خیلی مهم است. دعای برای ثبات و استواری. اصلا امام سجاد یک دعا مخصوص همین دارد. دعای یازدهم صحیفه ی سجادیه دعای خواتیم الخیر. نصف صفحه است. دعا برای عاقبت به خیری است. این اهمیت را می رساند. و لذا در روایات داریم سوره ی الحاقه را زیاد بخوانید حدیث دارد اگر کسی این سوره را مرتب بخواند ثابت قدم می ماند، دینش از او سلب نمی شود. دلیلش هم روشن است. موادی که در این سوره است بیشتر در مورد معاد و عذاب و قیامت است. اینها یکی از مهمترین شاخصه های حضرت اباالفضل العباس است. صبح عاشورا سه تا برادرانش را صدا زد فرمود یا بنی امی پسران مادر من! تقدموا بروید جلو. حتی اراکم من شهادت شما را ببینم. نصحتم لله و لرسوله ببینم امامتان را یاری کنید. ممکن است بعد از من نمانید و
جلاد. سمیه را از وسط دو شقه کردند، یاسر را جلوی پسرش عمار به شهادت رساندند، بلال را روی زمین کشیدند با اینها خیلی کار مشکل است. وقتی پیغمبر از غار حراء پایین آمد خدا به او گفت انا سنلقی علیک قولا ثقیلا ما خودمان می دانیم کار سختی گردنش گذاشتیم ولی اگر می خواهی استوار باشی قم اللیل الا قلیلا. بلند شو در دل شب کمی با خدا حرف بزن
خدا رحمت کند آقای مجتهدی را، می گفت هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد.
این شب بلند شدن و با خدا حرف زدن آدم را استوار می کند.
- راه دیگرش مراجعه ی به تاریخ است. ببینید خدا به پیغمبر می گوید نگو چرا ما در این قرآن اینقدر قصه می گوییم! قرآن خیلی قصه دارد. فقط یک سوره ی یوسف صد و خرده ای آیه است که همه اش قصه است. هفتصد آیه ی قرآن داستان موسی و بنی اسراییل و اینها است. هفتصد آیه!! که الان دارند فیلمش را می سازند. من فیلمنامه اش را دیده ام چند جلد شده است شاید اگر کلش را بخواهند بسازند دویست سیصد قسمت می شود. حضرت موسی و بنی اسراییل و … چقدر داستان شیطان، داستان انبیاء، یونس، حضرت هود. پیغمبر! می دانی چرا ما اینقدر در قرآن برای تو قصه می گوییم دلیلش این است کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک. می خواهیم ثابت بشود دل تو. اگر تو را در شعب ابی طالب سه سال قرار دادند، اگر بیست و سه سال به حرفت گوش نکردند حضرت نوح را نهصد و پنجاه سال حرفش را گوش نکردند. اگر یک سنگ به پیشانی ات زدند، حضرت یحیی را سر از بدنش جدا کردند. اگر به تو می گویند مجنون، به حضرت نوح می گفتند سفیه. پس اینها را می گوییم .. خیلی مهم است
هست اندر صورت هر قصه ای
خرده بینان را ز معنا حصه ای
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
چه کنیم ثابت قدم بشویم؟ من راه های سختش را نمی گویم. دعا که آسان است. این همه دعا امشب گفتیم یکی را امشب یاد بگیرید. صبح به صبح تعقیب نماز صبح. دوم قرآن فرمود به پیغمبر بلند شو در دل شب با ما حرف بزن. حضرت امام در این کتاب شمع سحرش می گوید جوان هایی که سختشان است شب بلند شوند آخر شب نماز شب بخونند بخوابند. ساعت 10 و 11. بخوانند و بخوابند. اسمشان جزء نمازشب خوان ها ثبت بشود. نماز شب یک عبادت تفکیکی است. مثل روزه نیست که اگر از صبح شروع کردید باید تا غروب ادامه بدهید و اگر یک ساعت به غروب روزه را باز کنید همه اش باطل می شود. نماز شب اینطور نیست شما دو رکعتش را بخوان. شما فقط شفعش را بخوان، اشکال ندارد بگذار اسمت باشد. لذا ایشان در آنجا می گوید بعضی که نماز شب را قضا می کنند خدا به اینها مباهات می کند می گوید ببین با اینکه بر او واجب نبوده ولی دارد قضایش را می خواند. در کتاب شمع سحر امام رهبر کبیر انقلاب که خیلی کتاب قشنگی است.
4- یک راه مهم که دیگر من مقدمه ی روضه ام باشد، این است که انسان دستش را از دست معصوم جدا نکند. ببینید این خیلی مهم است. خدا حفظ کند حضرت آیت الله جوادی آملی یک کتابی دارند شرح زیارت جامعه ی کبیره. خیلی کتاب خوبی است البته کمی سنگین است. ایشان هم بیانش سنگین است هم قلمش. ولی کتاب خوبی است. در آنجا می فرماید اینها کسانی هستند که خدا عصمکم الله من الزلل آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس پس من اتبعکم فالجنة مأواه و من خالفکم فالنار مثواه پس فاز من تمسک بکم اگر کسی به شما تمسک کرد نه تعریف کرد، تمسک را توضیح بدهم. یک وقت چیزی را نگه می داری می گویند امساک مثل ماه رمضان که خودت را نگه می داری می شود امساک. الان من این انگشتر را نگه داشته ام می شود امساک اما تمسک این است که من دارم می افتم خودم را به چیزی می گیرم که من را نگه دارد. در امساک شما نگه می داری ولی در تمسک خودت را به چیزی می بندی که تو را نگه دارد. در هواپیما کمربند می بندی یا در اتوبوس دستت را به نرده می گیری. به اهل بیت می گوییم من تمسک بکم، تمسک یعنی برویم در زندگیشان ببینیم چطور الگو بگیریم. بله در زندگی معصوم چیزهایی است که قابل الگو برداری نیست مثل عصمت، علم غیب، علوم خاص اما معصوم حسن خلقش وفای به عهدش، رسیدگی به خانواده اش قابل الگوبرداری است. اگر تمسک به معصوم امکان نداشت خدا نمی فرمود پیغمبر الگو است. خود امام حسین نمی فرمود من الگو هستم وقتی می فرماید لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه یعنی می شود. حالا کسی از شما توقع نماز حضرت علی را که ندارد، توقع هزار رکعت را هم ندارد اما خودش فرمود من را با تقوا یاری کند اعینونی بورع و اجتهاد. اینها باعث می شود قدم انسان استوار بماند.
خدایا به آبروی اهل بیت و به آبروی اباالفضل العباس باب الحوائج قسمت می دهم ما را ثابت قدم قرار بده. دنیا و آخرت بین ما و اهل بیت جدایی مینداز،
السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام.
چه شخصیتی!! اباعبدالله فضایلش را تعریف کند، امام سجاد از او مدح بگوید. امشب برویم در خانه ی این
باب الحوائج این شخصیتی که امام حسین علیه السلام کنار بدنش یک حرفی زد که کنار بدن امام حسن هم نزد. همه شنیدید کنار بدن امام حسن هم نشست خاکها را کنار زد، تیر را از بدن بیرون آورد اما نفرمود کمرم شکست. کنار بدن اباالفضل بود که صدا زد الان انکسر ظهری. یا اباعبدالله! ساعد الله قلبک المهموم تا عباس بود امام حسین یک آرامشی داشت. خیمه ها آرامشی داشت. اما وقتی عباس به شهادت رسید دیگر این آرامش از هم پاشید. روضه ی من امشب این باشد. سه تا سؤآل سکینه ی بنت الحسین روز عاشورا پرسیده است این سه سؤال سه روضه است، سه مصیبت است، سه تا دل آتش زدند است. یک سؤال وقتی بود که ذوالجناح آمد جلوی خیمه رفت جلو گفت هل سقی ابی ام قتل عطشانا؟ بابام میدان رفت تشنه بود، تشنه جان داد یا آب خورد؟ قلب زینب را آتش زد. یک سؤال هم در گودی قتلگاه وقتی بدن را دست عمه دید پرسید عمه جان! این نعش کیست؟ عمتی هذا نعش من؟ من نمی دانم کار حضرت سکینه پرسشگری بوده در کربلا؟ یک سؤال هم کرد امام حسین را آتش زد وقتی از کنار نهر علقمه آمد دوید جلو گفت بابا! این عمی العباس؟ این عمی العباس؟ ابی عبدالله رفت عمود خیمه ی عباس را خوابان یعنی دیگر منتظر نمانید. دیگر این خیمه سالاری ندارد. مادرش ام البنین هم خیلی زیبا عزاداری می کرد. چهار صورت قبر درست می کرد در قبرستان بقیع می آمد می نشست کنار این قبرها، می گفت عباسم شنیدم تیر به چشمت زدند مادر! می گویند عمود به سرت زدند، می گویند دستت را از بدن قطع کردند. یا لیت شعری کما اخبروا بان عباسا قطیع الیمین. بانوی بزرگوار شما نبودی اما ابی عبدالله بود کنار بدن. ببینید دستها از بدن قطع شده بود. دستی نبود که به زمین بزند. اما این باقی مانده ی بازو را روی زمین می زد.
کمتر بزن بازوی خود را بر زمین
شرمنده ام کردی گل ام البنین
عباسم
برخیز و با آن چشم خون آلود خوب
رخت اسیری بر تن زینب ببین
عباسم، برادرم
ای زور بازوی حسین
سرت به زانوی حسین
حرفی بزن علمدار
حرفی بزن علمدا
عباسم یک جمله حرف بزن،
راوی گفت وقتی ابی عبدالله برمی گشت دیدند منحنی است یعنی کمر خمیده بود، عباسم برادرم، الان انکسر ظهری
صلّی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الامه صلی الله علیک و علی اخیک العباس علیه السلام
به آبروی باب الحوائج عموی امام زمان قسمت می دهم در ظهور آقایمان تعجیل بفرما.
موانع فرج را برطرف بگردان.
عاقبتمان ختم به خیر بنما.
مراجع عالیمقام اساتید رهبر عظیم الشأن انقلاب سایر اساتید و بزرگان محافظت بفرما.
روح ملکوتی امام از این جلسه بهرمند بفرما.
سخنرانی شب نهم
موضوع :جوانی و امتیازات حضرت علی اکبر
در همة انقلاب ها و نهضت ها جوانان جایگاه ویژه ای دارند. بنا به فرمایش رهبر فرزانه: «جوان در هر جامعه و کشوری، محور حرکت است. اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشند، جوانان جلوتر از دیگران در صحنه اند. اگر حرکت سازندگی یا حرکت فرهنگی باشد، باز جوانان جلوتر از دیگرانند و دست آنها کارآمدتر از دست دیگران است. حتی در حرکت انبیای الهی هم، محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک، جوانان بودند».[1] بی شک در انقلاب جهانی حضرت مهدی رحمه الله هم نقش جوانان بسیار پررنگ است و امام زمان رحمه الله هم جوانانی مانند علی اکبر علیه السلام می خواهد که باید خود را در دوران غیبت کبری آماده کنند.
جوانان امروز باید به خصایص بلند و اوصاف شایستة حضرت علی اکبر علیه السلام مثل عفت و پاکدامنی، ایثار، ادب، وقار، سخاوت، شجاعت و اطاعت و تسلیم بودن در برابر فرمان امام خود آراسته شده و حمایت از دین را از آن سرور خوبان یاد گرفته و نسخه عملی زندگی خویش قرار دهند و با پناه آوردن به بارگاه ربانی او، از تمام ناپاکیها دست شسته و از دام رهبران شیطان صفت رهیده، به سوی خداوند عالم رفته و در دامان پروردگار مهرآفرین آرام گیرند. امام حسین علیه السلام فرمود: فانه ممسوس فی الله و مقتول فی سبیل ا...»؛[2] او (علی اکبر) غرق در ]عشق[ خداست و کشته راه خدا می باشد.
زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام
حضرت علی اکبر علیه السلام دوران جوانی و زندگانی کوتاه خود را در متن حوادثی سپری نمود که هر یک از آن حوادث به نوبه خود در تاریخ اسلام، ماندگار شدند. لذا دوران زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام را از جنبه حوادث تاریخی می توان به سه دوره کلی تقسیم نمود.
دوره اول مصادف با قیام و زندگی جد بزرگوارشان، حضرت علی علیه السلام است که شاهد شهادت جد بزرگوارشان بوده اند لذا اسرار ناگفته بسیاری را همراه خود مکتوم و به صورت مخفی نگه داشته است و از همان زمان با فتنه و حیله های شوم بنی امیه آشنا بوده و با شعار ضد دینی و ضد توحیدی قوم بنی امیه که از حلقوم شخصی همچون معاویه بلند بود، واقف بودند. چرا که نمی توان گفت که ایشان همچون سایر کودکان، فارغ از هرگونه همّ و غم بوده و در دنیای کودکانه خویش سیر می کرده است. و از طرفی ایشان بنابر بعضی شواهد تاریخی در نزد جد بزرگوارشان امام علی علیه السلام تعلیم قرآن و حدیث می دیده تا به مردم زمان خود منتقل نماید.[3]
دوره دوم مصادف با جریانات سیاسی و حوادثی بود که عموی بزرگوارش امام حسن علیه السلام با آن دست به گریبان بودند. همیاری و همراهی او با عمویش امام مجتبی علیه السلام به حدی بوده که اگر جریانی مشابه قضیه کربلا برای امام حسن علیه السلام رخ می داد او همان جانفشانی و ایثاری که در کربلا نشان داد، برای عموی خود انجام می داد و خواسته های امام زمان خویش را اجابت می کرد.
دوره سوم که دوران امامت امام حسین علیه السلام است که وی به عنوان وزیر و بازوی پدر انجام وظیفه می نمود تا جایی که برخی گمان می نمودند که امام و خلیفه بعد از امام حسین علیه السلام فرزند بزرگتر او یعنی علی اکبر علیه السلام است؛ به طوری که معاویه در بیانی او (علی اکبر علیه السلام ) را لایق حکومت و رهبر امت اسلامی می پنداشت.[4]
امتیازات حضرت علی اکبر علیه السلام:
1. شهادت در رکاب امام زمان خود؛ یعنی حضرت سیدالشهداء در کربلا می باشد که جدای از امتیاز شهادت حضور در رکاب امام حسین علیه السلام سعادتی بس رفیع می باشد.
2. مقام عصمت یا تالی تلو عصمت؛ مقام عصمت از مقامات عالیة الهیه است که هر کس را لیاقت آن نیست. حضرت علی اکبر علیه السلام نیز دارای مقام عصمت بودند. برای تبیین این امتیاز می توان اشاره به کلام امام حسین علیه السلام نمود؛ زمانی که حضرت علی اکبر علیه السلام عازم میدان شد. آن بزرگوار در حق او چنین دعا فرمودند: «اللهم اشهد انه برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه» بار الها گواه باش جوانی که در سیرت و صورت و گفتار؛ شبیه ترین فرد به پیغمبرت بود، به جنگ این مردم رفت. ما هر گاه به دیدن پیغمبرت مشتاق می شدیم به این جوان نگاه می کردیم.[5]
کسی می تواند در اخلاق و رفتار مشابه نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد که خواص باطنی آن حضرت را که منشأ بروز آن اخلاق و رفتار بس عظیم است را نیز داشته باشد. حضرت علی اکبر علیه السلام اگر نگوییم معصوم بوده بلکه تالی تلو و مشابه معصوم حتماً بوده است.
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
3. شجاعت و دلیری: در روز عاشورا وقتی که به دشمن حمله ور شد؛ سپاهیان دشمن به سویی فرار می نمودند به گونه ای که تصور می کردند حیدر کرار علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ آنان آمده است.[6]
در تاریخ آمده است عمر سعد، شخصی به نام طارق (که مردی شجاع و دلیر بوده و یارای مق
ابله با یک لشکر را داشت) را به میدان فرستاد که علی اکبر علیه السلام با رشادت وی را هلاک کرد. بعد عمر سعد دستور حمله از چهار طرف را صادر کرد.[7] که منجر به شهادت علی اکبر علیه السلام شد.
4. مقام علی اکبر علیه السلام در زیارت عاشورا: در زیارت عاشورا عرض می کنیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام دادن به حضرت علی اکبر علیه السلام بعد از سلام دادن بر امام حسین علیه السلام می باشد، سایر اولاد و اصحاب بعد از حضرت علی اکبر علیه السلام قرار گرفته اند. این خود حاکی از مقام بزرگ آن حضرت است.
ممکن است کسی بگوید مراد از علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد علیه السلام است نه علی اکبر علیه السلام. در جواب از این احتمال باید گفت، زبان زیارت، بیان گرامی داشت و تجلیل از شهداء کربلا و فداکاریهای آنان است همانطور که لعن و نفرین نیز بر کسانی است که امام حسین علیه السلام و اولاد و اصحاب آن حضرت را که حاضر در کربلا بوده اند به شهادت رسانیده اند و بنا به قول علامه میرزا ابوالفضل تهرانی؛ مراد از علی بن الحسین علیه السلام در زیارت عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام است چون این زیارت اختصاص به شهدای کربلا دارد و احتمال اینکه مراد امام سجاد علیه السلام باشد بغایت بعید است».[8]
4. تجلیل حضرت ولی عصر رحمه الله از علی اکبر علیه السلام: امام زمان رحمه الله در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به علی اکبر علیه السلام می فرماید: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم خلیل؛ سلام بر تو ای علی اکبر اول فدایی از بهترین نسل دودمان ابراهیم خلیل».
در ادامه حضرت مهدی رحمه الله می فرماید: «اشهد انک اولی بالله و برسوله؛ شهادت می دهم که تو از هر کس اولی تر به خدا و رسولش هستی».
حضرت صاحب العصر رحمه الله، علی اکبر را در این زیارت نامه به امتیازاتی مخصوص از سایر شهدای کربلا جدا نموده است:
الف) سلام و صلوات بر علی اکبر را بعد از جد مظلوم خود، قرار داده است.
ب) علی اکبر علیه السلام را از هر کس به خدا و رسولش نزدیک تر معرفی نموده است.
ج) حضرت از خداوند درخواست می نماید که همواره توفیق زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام را داشته باشد.
د) حضرت از خداوند مسألت می نماید که در روز واپسین همنشین علی اکبر علیه السلام باشد.
و) شدت لعن و نفرین آن حضرت به قاتلان علی اکبر علیه السلام حاکی از شدت غضب آن حضرت نسبت به جفاپیشگان است.[9]
پس جوانان امروز هم با الگوگیری از علی اکبر علیه السلام و توجه به معنویات و با دوری از گناهان و بدی ها می توانند امام زمان خود را یاری کرده و برای زمینه سازی ظهور حضرت مهدی علیه السلام تلاش مضاعف نمایند تا همانگونه که حضرت علی اکبر علیه السلام مورد رضایت امام زمان خود بود و به او مباهات می کرد، طوری عمل نماییم تا حضرت مهدی علیه السلام از اعمال و رفتار ما راضی باشد، و انشاء الله از جمله یاران جوان، کوشا و پویای حضرتش باشیم.
پی نوشت
[1] . کودک، نوجوان و جوان از دیدگاه مقام معظم رهبری، ج2، ص234.
[2] . معالی السبطین، ملامحمد مهدی مازندرانی، ص254، چاپ خطی ـ افست تبریز.
[3] . حدائق الوردیه، حسام الدین المحلّی، طبع قدیم، دمشق عنبر هاتف، ج1، ص117.
[4] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص80، مؤسسه اسماعیلیان.
[5] . لهوف، سید بن طاووس، ص113، کتابفروشی جهان، چ1، 1364، هـ ش
[6] . ثمرات الاعواد، الهاشمی النجفی، مکتبة الحیدریة. ص233، 1378 هـ ش
[7] . منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص443. مطبوعاتی حسینی، 1372 هـ ش
[8] . شفاء الصدور فی زیارة العاشورا، چ3، انتشارات سیدالشهدا، ج2، ص345.
[9] . خورشید جوانان، سیدمحمد حسینی، ص65، چ2، انتشارات سماء، 1381.
مجلس امشب روضه علی اکبر سلام الله علیه
تا میدان فرستادن
شهادت خوانی فردا پیش از ظهر
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
يكي از مصائب سخت سيد الشهداء در روز عاشورا شهادت فرزند بزرگوارش حضرت علي اكبر بود جواني كه از نظر خلقت و اخلاق نيكو و فصاحت كلام چون جدش رسول خدا و از حيث شجاعت همچون علي مرتضي بود. روز عاشورا وقتي اصحاب بشهادت رسيدندو نوبت به بني هاشم رسيد ، نقل كردند اولين نفر از بني هاشم حضرت علي اكبر آمد نزد پدر بزرگوار اجازه ميدان گرفت همينكه علي به سمت ميدان روانه شد امام يك نگاه مايوسانه به جوانش كرد و گريه كرد محاسن شريف خود را بجانب آسمان بلند : خدايا تو شاهد باش شبيه ترين جوانانم به پيغمبررا به جنگ اين قوم فرستادم.
روضه :
ز رفتن تو رود جانم از بدن بيرون
دوباره زنده شوم به نزدم آيي چون
غم فراق تو در قلب من نميگنجد
چه انتظار شكيبايي از دل پر خون
علي اكبر وارد ميدان شد آنقدر شجاعانه ميجنگيد كه ضجهي لشكر را بلند كرد به روايتي 120نفر را به خاك مذلت كشاند آمد خدمت امام عرض كرد بابا تشنگي مرا كشت آيا ممكن است شربت آبي به من دهي آقا گريه كرد و فرمود فرزندم جنگ كن ساعتي ديگر از دست جدت رسول خدا سيراب خواهي شد بنقلي هم فرمود پسرم زبانت را در كام من بگذار
( شايد خواست بفرمايد پدرت از تو تشنه تر است) علي اكبر دوباره به ميدان برگشت وبسياري از دشمن را كشت تا آنكه مُرَّة بْنِ مُنْقِذ نيزهاي بر آن جناب زد وآقا را از پا در آورد بروايتي هم ديگران آمدند با شمشيرهاي خود به آن حضرت زدند ديگر علي اكبر از پا در آمده بود دست خود را به گردن اسب انداخته بود اسب او را به ميان لشكر دشمن برگرداند هر كس از جانبي ضربتي زد تا بدن علي پاره پاره شد صدا زد يا ابتاه عليك مني السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام ويقول عجل القدوم الينا(يعني پدر جان سلام بر تو باد اين جدم رسول خدا است به شما سلام مير ساند ومي گويد هر چه زودتر به نزد ما بيا) امام با عجله آمدند علي اكبر را به آن حال ديد گريه بسياري كرد صورت به صورت علي اكبر گذاشت : قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ... عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا
زبوستان ولايت گلي زدستم رفت
خدا به داد دلم رس علي زدستم رفت
خدا بسوز دلم ، واقفي که جانم رفت
زجان عزيزترم اکبر جوانم رفت
بميدان چون که ميرفت آن جوان آهسته آهسته
زجسم شه برون ميرفت جان آهسته آهسته
چنان هجران او بر قلب شاهنشه گران آمد
که پشت شاه خم شد چون کمان آهسته آهسته
حسين آن شمع خلوتگاه اسرار خداوندي
تبسم بر لب و اشکش روان آهسته آهسته
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
علی اکبر نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان جنگ رفت، او 19 سال یا 18 سال یا 25 یا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد سپس نگاه مایوسانه به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان بلند کرده و گفت:
اَللَّهمَّ کُن اَنتَ الشَّهیُد عَلَیهِمِ، فَقَد بَرزَ اِلَیهم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاَ وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِکَ وَ کُنّا اِذا اَشتَقنا اِلی نَبِیّکَ نَظَرنا اِلَیه.(1)
خدایا خودت بر این قوم ، شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن، شبیه ترین مردم به روس تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چ هره علی اکبر می نگریستیم.
علی اکبر به میدان آمد و با دشمن می جنگید و چنین رجز می خواند:
اَنَا عَلِیّ بنِ الحُسِینِ بنِ عَلِی***نَحنُ وَ بَیتِ اللهِ اَولی بِالنّبِیِ
تَاللهِ لایَحکُمُ فِینا ابنُ الدَّعِیِ * اَضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامِی عَن اَبِی
ضَربَ غُلامٍ هاشِمیٍّ عَلَوِیٍّ
من علی پسر حسینم، سوگند به کعبه ما نزدیکتر و شایسته تر به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم سوگند به خدا نباید پسر زنازاده (ابن زیاد) بر ما حکومت کند با شمشیر شما را می کوبم همچون کوبیدن جوانی هاشمی و علوی و از حریم پدرم حمایت می نمایم.
ضربات خورد کننده ای بر دشمن وارد ساخت و 120 نفر از سواران دشمن را کشت تشنگی بر آن حضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد:
یا اَبَه ! اَلعَطَشُ قَتَلَنِی وَ ثِقلُ الحَدِیِد اَجهَدَنِی
پدر جان ! شهادت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته
امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود: محبوب دلم صبر کن بزودی رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.
امام زبان جوانش را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار و به سوی دشمن برگرد.
علی اکبر در حالی که دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوی میدان رفت و از هر سو بر دشمن حمله کرد و از چپ و راست بر آنها یورش برد و جماعتی را کشت در این هنگام تیری به گلویش رسید که گلویش را پاره کرد آنن حضرت در خون خود می غلطید همچنان تحمل می کرد تا اینکه روحش به گلوگاه نزدیک شد صدا بلند کرد:
یا اَبَتاهُ عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یَقرَئُکَ السَّلامُ وَ یَقُولُ عَجِّلِ القُدُومَ اِلَینا
ای پدر ! سلام بر تو باد هم اکنون این جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می رساند و می فرماید: به سوی ما شتاب کن.
قَد سَقانیِ بِکاسِهِ الاَوفی شَربَهً لا ظَمَاً بَعدَها اَبَداً
مرا از جام خود سیراب کرد کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد.(2)
در روایت دیگر آمده: وقتی که ضربات علی اکبر دشمن را تار و مار کرد مره بن منقذ عبدی گفت: گناه عرب بر گردن من باشد که اگر این جوان با این وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم، مره بن منقذ با نیزه خود در کمین آنحضرت قرار گرفت و او که گرماگرم جنگ بود مره چنان نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد دشمنان گرد آن حضرت را گرفتند فَقَطَّعُوهُ بِاَسیافِهِم: با شمشیرهای خود، بدن او را پاره پاره کردند.
بابا بیا که تیغ جفا ساخت کار من*برگی نچیده گشت خزان نوبهار من
قاتل تنم ز خنجر کین پاره پاره کرد***رحمی نکرد بر مژه اشکبار من
تا بر تنم بود رمقی بر سرم بیا * بنگر به وقت مرگ بر احوال زار من
بابا زپا فتادم و جانم به لب رسید * دست اجل گرفت ز کف اختیار من
بابا به همرهان و رفیقان من بگو*** شبهای جمعه پا نکشند از مزار من
در روایت دیگر آمده: هنگامی که مره بن منقذ بر سر مقدس آن حضرت ضربه زد آن حضرت نتوانست بر مرکب بنشیند خم شد و سرش را روی یال اسب نهاد اسب او وحشت زده به سوی لشگر دشمن روانه شد.
فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِم اِرباً اِرباً.
دشمنان با شمشیرهای خود بدن نازنینش را پاره پاره کردند.
آنگاه وقتی که روحش به گلوگاه رسید صدا زد:
یا اَبَتاهُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ قَد سَقانِی بِکَاسِهِ الاَوفی…
و سپس صدائی از گلویش برخاست و جان سپرد.(3)
امام حسین علیه السلام با شتاب به بالین جوانش آمد و ایستاد و فرمود:
قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوُکَ، یا بُنَیَّ ما اَجر اَهُم عَلَی الرَّحمانِ وَ اِنتَهاکِ حُرمَهِ الرَّسُولِ.
خداوند آن قوم را بکشد که تو را کشتند ای پسرم چه بسیار این مردم بر خدا و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ و بی باک گشته اند؟
اشک از دیگان امام سرازیر شد سپس فرمود:
عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا. بعد از تو خاک بر سر دنیا
در این حالت زینب سلام الله علیها از خیمه بیرون دویده فریاد می زد: ای برادرم، وای فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روی پیکر به خون طپیده آن جوان افکند.
حسین علیه سلام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه بازگردانید.(4)
عُمرهُ *وَ کَذا تَکوُنُ کَواکِبَ الاَسحارِ
عَجِلَ الخُسوُفُ اِلَیهِ قَبلَ اَوانِهِ *فَغَشاهُ قَبلَ مَظَنَّهِ الاَبدارِ
فَاِذا نَطَقت ُفَاَنتَ اَوَّلَ مَنطِقی * وَ اِذا سَکَتتُ فَاَنتَ فِی مِضمار
ای ستاره من چقدر عمرت کوتاه بود، آری عمر ستارگان سحر کوتاه است. پیکر مه سیمای علی اکبر، قبل از وقتش به سوی او شتافت و پیش از آنکه آن ماه، بدر درخشان شود، پنهانی او را فرا گرفت.
اگر سخن بگویم نخست سخن تو بر زبانم جاری است، و اگر سکوت کنم یاد تو از قلبم بیرون نمی رود.
چه زود بود ای پسر که همچو کوکب سحر*غروب کردی از نظر اجل بشد دچار تو
اگر کنم تکلمی کلام اولم توئی *سکوت اگر کنم دمی، دلست داغدار تو
چسان به خیمه رو کنم، چه ناله و فغان کنم*چه چشم خونفشان کنم، ز روی گلعذار تو
سکینه من از عطش ، فتاد و نموده غش *چسان به او بگویمش، که شد خزان بهار تو
رسم است هر که داغ جوان دید دوستان*رافت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا***وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بچشاند گلاب و شهد***تا تقویت کند دل محنت کشیده را
یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند***تا بر کنندش از دل، خار خلیده را
القصه هر کسی به طریقی ز روی مهر***تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟***چون دید نعش اکبر در خون طپیده را
1- و در بعضی از عبارات در آغاز این فراز آمده: اَلّلهُمَّ اشهَد عَلی هولاءِ …
2- اعیان الشیعه ج1ص607-مقتل الحسین مقرم ص 312-منتهی الآمال ج1 ص272-مثیر الاحزان ابن نما ص 69
3- کبریت الاحمر ط اسلامیه ص185
4- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص110-مثیرالاحزان ابن نما ص69
5- کبریت الاحمر ط اسلامیه ص185
6- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص110-مثیرالاحزان ابن نما ص69
7- نفس المهموم ص62-محدث قمی می گوید: اما اینکه مادر علی اکبر در کربلا بود یا نبود، چیزی در این باره نیافتم (همان مدرک ص 165)
8- ترجمه مقتل ابی مخنف ص129
9- تاریخ طبری ج6 ص256-ترجمه مقتل ابی مخنف ص129
10- معالی السبطین ج1ص422 (این مطلب بنابر قولی است که لیلا در کربلا بوده است ولی ثابت نیست)
11- الوقایع و الحوادث ج3ص131
12- مقتل الحسین مقرم ص315
و در نقل دیگر آمده: امام خون پاک اکبر را می گرفت و به طرف آسمان می ریخت و از آن هیچ قطره ای به زمین نمی ریخت و فرمود:
یَعِزُّ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکَ اَن تَدعُوُهُم فَلا یُجِیبونَکَ وَ تَستَغِیثُ بِهِم فَلا یُغِیثُونکَ.
بر جد و پدر تو سخت است که آنها را صدا بزنی و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسی کنی، ولی به داد تو نرسند.
امام صورت اشک آلود خود را روی چهره خون آلود علی اکبرش گذاشت، و به قدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی این گونه صدای گریه بلند را از او نشنیده
و سپس صدائی از گلویش برخاست و جان سپرد.(5)
امام حسین علیه السلام با شتاب به بالین جوانش آمد و ایستاد و فرمود:
قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوُکَ، یا بُنَیَّ ما اَجر اَهُم عَلَی الرَّحمانِ وَ اِنتَهاکِ حُرمَهِ الرَّسُولِ.
خداوند آن قوم را بکشد که تو را کشتند ای پسرم چه بسیار این مردم بر خدا و دریدن حرمت رسول خدا گستاخ و بی باک گشته اند؟
اشک از دیگان امام سرازیر شد
سپس فرمود:
عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا. بعد از تو خاک بر سر دنیا
در این حالت زینب سلام الله علیها از خیمه بیرون دویده فریاد می زد: ای برادرم، وای فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روی پیکر به خون طپیده آن جوان افکند.
حسین علیه سلام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه بازگردانید.(6)
و در نقل دیگر آمده: امام خون پاک اکبر را می گرفت و به طرف آسمان می ریخت و از آن هیچ قطره ای به زمین نمی ریخت و فرمود:
یَعِزُّ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکَ اَن تَدعُوُهُم فَلا یُجِیبونَکَ وَ تَستَغِیثُ بِهِم فَلا یُغِیثُونکَ.
بر جد و پدر تو سخت است که آنها را صدا بزنی و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسی کنی، ولی به داد تو نرسند.
امام صورت اشک آلود خود را روی چهره خون آلود علی اکبرش گذاشت، و به قدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی این گونه صدای گریه بلند را از او نشنیده
بود.(7)
هر که دلش داغ مهر یار ندارد * او خبر از قلب داغدار ندارد
گریه کنم زار زار ناله کنم های های * داغ دلم یا علی شمار ندارد
شهره عشق است اگر چه شمع شب افروز *شمع چون من چشم اشکبار ندارد
ناله نمی کردم اختیارم اگر بود*لیک دلم تاب اختیار ندارد
نیست گلی در چمن خزان زده چون تو *چون تو گلی باغ روزگار ندارد.
سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود:
یا بُنَّیَ لَقَد اِستَرَحتَ مِن هَمِّ الدُّنیا وَ غَمِّها و بَقِیَ اَبُوکَ فَریداً وَحِیداً
پسرم، از غم و اندوه دنیا راحت شدی ولی پدرت غریب و تنها باقی ماند.(8)
آنگاه امام حسین علیه السلام جوانان بنی هاشم را صدا زد و فرمود:
تَعالَو اِحمَلُوا اَخاکُم
جوانان بنی هاشم! بیائید و برادرتان را به سوی خیمه ها ببرید.
جوانان بنی هاشم بیائید* علی را بر در خیمه رسانید.
خدا داند حسین طاقت ندارد***علی را بر در خیمه رساند
بگوئید مادرش لیلا بیاید ***تماشای علی اکبر نماید.
جوانان آمدندو جنازه علی اکبر را برداشته تا جلو خیمه که پیش روی آن جنگ می کردند بر زمین نهادند.
حمید بن مسلم نقل می کند زنی از خیمه های حسین علیه السلام بیرون آمد صدا می زد: وای بچه ام، وای کشته ام، وای از کمی یاور، وای از غریبی…
امام حسین علیه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خیمه اش بازگردانید، پرسیدم: این زن چه کسی بود؟ گفتند: این زن زینب سلام الله علیها دختر امیرمومنان علی علیه السلام بود، امام حسین علیه السلام از گریه او به گریه افتاد و فرمود:
اِنّا لِلهِ وَ اِّنا اِلَیهِ راجِعُون. (9)
بعضی نقل کرده اند: حضرت لیلا مادر علی اکبر نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت:
سَیِّدی اِبنِی اِبنِی
آقای من، پسرم، پسرم را می خواهم
امام به او فرمود: به خیمه برگرد و دعا کن.(10)
در روایت دیگر آمده: پس از شهادت علی اکبر علیه السلام خواهرش سکینه نزد پدر آمد و گفت: پدرم! چرا آنقدر غمگین هستی، برادرم چه شد؟
امام فرمود: دشمنان او را کشتند.
فَنادَت وا اَخاه! وا مُهجَهَ قَلباهُ!…
سکینه فریاد زد: ای وای برادرم، آه میوه دلم، برادرم را کشتند، مرا بی برادر کردند.
امام به او فرمود: دخترم سکینه، خدا را در نظر بگیر، صبر و تحمل کن.
سکینه گفت:
یا اَبَتاهُ ! کَیفَ تَصبِر مَن قُتِلَ اَخُوها وَ شُرِدَ اَبُوها
ای بابا چگونه صبر کند آنکس که برادرش کشته شده و پدرش غریب و تنها مانده است؟
امام فرمود :
اِنّا لِلهِ وَ اِّنا اِلَیهِ راجِعُون. (11)
به گزارش شفقنا کتاب سوگنامه در نقل دیگر آورده است: بانوان حرم که حضرت زینب سلام الله علیها جلودار آنها بود، به استقبال جنازه علی اکبر علیه السلام شتافتند، زینب سلام الله علیها وقتی که به جنازه رسید، آن را در بغل گرفت و با شور و هیجان عجیب، و قلب پردرد و با جان دل صدا می زد: علی جان! علی جان!(12)
ابوالحسن تهامی از زبان امام حسین علیه السلام خطاب به علی اکبر می گوید:
یا کَوکَباً ما کانَ اَقصَرُ
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه: 119)
شب عاشورای حسینی است شب وقوع مصیبت عظمی شهادت حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ فرزندان، اصحاب و یاران باوفای ایشان است ابتدائاً به پیشگاه مقدس ولیالله الأعظم امام زمان ارواحنا فدا که مرحوم علامة امینی شب و روز عاشورا صدقه میدادند برا سلامت امام زمان میفرمودند: ایشون خیلی امروز و فردا امشب و فردا گریاناند باید برا سلامتیشون صدقه و دعا کرد به پیشگاه مقدس ایشون این مصیبت عظمی را تسلیت عرض میکنیم و در این شب عاشورا شبی که امام حسین برای دعا، نماز، استغفار فرصت گرفت در میان همة دعاهایی که میشه کرد و دعاها همش مهمه برای ظهور اون آقا و برای تعجیل در فرجشون دعا میکنیم و از خدا میخواهیم به آبروی امام حسین این روزها این عزیزانی که در یمن مورد همجة آلسعود قرار دارند خانوادههایی که گاهی ده نفر یازده نفر در اونجا به شهادت میرسند و همچنین مظلومان فلسطین که تحت سیطرة آل یهود قرار دارند خداوند آل سعود آل یهود این دو در واقع در یک مسیر دارند حرکت میکنند بقیه هم از اذناب اینها هستند سلفیها، تکفیریها، همشون را نابود بگرداند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
خطبه امام حسین(ع) در شب عاشورا
اباعبدالله ـ علیه السلام ـ امشب خطبهای خواندند که در این خطبه پنج نعمت را یادآور شدند و خدا را بر این پنج نعمت شکر کردند و بعد آیاتی از قرآن را که یکی دو تا از این آیات را امشب خیلی تکرار کردند در حالی که قدم میزدند دور خیمهها با صدای بلند این دو تا آیه را که حالا عرض خواهم کرد میخواندند اما اون پنج نعمت و اون حمد و ثنایی که اباعبدالله امشب همة ارباب مقاتل همة تاریخنویسها شیعه و سنی مثل طبری، مثل کامل که اینها مال اهلسنت است منابع شیعه مثل لهوف و دیگران آوردند خیلی عجیب است آقایان، خواهران، یک وقت یک نعمتی به انسان میرسه و شکر میکنه خب این طبیعی است یکی خدا فرزند بهش میده میگه الحمدلله یک وقتی خدا به انسان خانهای میده الحمدلله این خانه جور شد یا غذایی میل میکنه آبی مینوشه یه حاجتی داره برآورده میشه شکر در هنگام رویکرد نعمت طبیعی است اما یه وقتی یکی مریض بشه داغ ببینه محاصره بشه به یه قطره آب نیازمند باشه یه شرایط سخت و بحرانی باشه علیالظاهر نعمت مادی در کار نیست اینجا شکر کردن اینجا الحمدلله گفتن خیلی هنر میخواد خیلی زمینة سازندگی میخواد ابیعبدالله خطبهای که امشب خوانده شما خودتون فکر کنید تو چه شرایطی است یک قطره آب تو خیمهها نیست سی هزار دشمن و گرگ این لشکر را محاصره کرده شهادت فردا قطعی است زن و بچه میان بیابان اسیر دشمناند در این حال فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اذنی علی الله أحسن الثنا و أحمد... خدایا شکر میکنم تو را حمد میکنم تو را ثناء میگویم تو را اونم بهترین ثنا این خیلی حرف بزرگی است این شرایط ویژه با این سختی نه گلهای نه شکوهای نه مثلاً اشاره به حوادثی که اتفاق میافته آدم فکر میکنه سر یک سفرة گستردة نعمت مثلاً به ظاهر نشسته نه با این شرایط و این خیلی نکتة مهمی است خدا به حضرت داوود فرمود به بندههام بگو خودتم همینطور اذکُرنی فی اَیّام سَرایِکَ حَتّی اَستَجیبَ لَکَ فِی اَیّامِ ضَرایِکَ؛ توی سرا و ضرا یعنی خوشی و ناخوشی منو بخون نه فقط تو ناخوشیها بیای سراغ خدا قرآن میگه بعضیها میآیند سراغ خدا «فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ»؛ (فصلت: 51) خوب هم دعا میکنند اما وقتی گرفتار میشن وقتی مشکلات پیدا میکنند اینها حریصاند اینها دینداریشون فصلی است اینها دینداریشون مزاجی دینداری مزاجی به درد نمیخوره دینداری فصلی مفید نیست قرآن میفرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»؛ (معارج: 19) بعضیها خیلی حریصاند «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا»؛ (معارج: 20) تو گرفتاریها جزع میکنند تو گرفتاری شکر نمیکنند «وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا»؛ (معارج: 21) تو اوضاع خوب هم که اصلاً یادشون میره خدا را این نکتة دقیقی است
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
خدا رحمت کنه مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) یکی از دوستان میفرمود: ایشون تب شدیدی داشتند من رفتم عیادتشون دیدم مرتب میگن الْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ؛ گفتم حضرت آقا تب هم الحمدلله داره تب نشاندهندة بالأخره یک ناملایماتی تو بدن یک بیماری است یه نشانه است تب هم بله این تب یا تنبیه یا ترفیع یا ما یه خطایی کردیم خدا میخواد کفارة گناهمون
قرار بده یا یک رفعت و درجة میخواد بخاطر این به ما
بده لذا در هر دو صورت این شکر داره تنبیه باشه شکر داره ترفیع هم باشه شکر داره اینکه تو روایات ما رو این نکته خیلی تأکید شده است که شما مواظب باشید نگاهتون به بلاها به آزمونها یه وقت نگاه منفی نباشه روایت داریم اِنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلانبیاءِ دَرَجَة وَ لِلاولیاءِ کرامَة؛ بلا برا ظالم ادب است ظالم در اینجا به معنای حاکم ستمگر نیست یعنی گنهکار این یک ادبی است برمیگرده گاهی ممکنه این بیماری فرزندش این داغ این مصیبت این حادثه او را منجر به توبه کنه بله وَ لِلمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلانبیاءِ دَرَجَة وَ لِلاولیاءِ کرامَة؛ برا مؤمن درجه است رتبة او را بالا میبره برای انبیاء کرامت برای اولیاء کرامت است فرق میکنه بالأخره برا بعضیها آزمون میگیرند که ببیند جبران شده یا نه این خطای قبلیش درس نخوندن قبلیش آزمون بعضیها برای تشخیص جبران گذشته است بعضیها را نه آزمون میگیرند به یک رشتة تخصصی راهشون بدن این بره تو یک رتبة بالاتر تحصیل کنه این آزمون برای امتحان از این نیست که جبران کرده گذشته را یا نه میخواهند به آینده به المپیات به تخصص راهش بدن آزمونها با هم تو دنیا هم آزمونها با هم فرق میکنند یکسان نیست بعد از آنکه ابیعبدالله این شکر در واقع عالی را به جا آوردند گفتند خدایا من تو را بر پنج نعمت امشب شکر میکنم اللهم انی أحمدک
انواع نعمت
نعمت دو جور است
نعمتهای ظاهری
نعمتهای باطنی نعمتهای مادی داریم نعمتهای معنوی نعمتهای معنوی شما اگر یک نگاهی به قرآن بیاندازید یه نگاهی به روایات دعای عرفه اکثراً تو دعاها آیات قرآن یکی از شکرهای بزرگ بر نعمتهای معنوی است خدا هم که منت میذاره گاهی تو قرآن نعمتهای معنوی است میفرماید: «الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنسَانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»؛ ببین از کجا شروع کرده بله بعدا هم «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» میگه اما شروعش «عَلَّمَ الْقُرْآنَ»؛ قرآن را ذکر میکنه تازه قبل از «خَلَقَ الْإِنسَانَ»؛ قرآن با اینکه آموزش قرآن قبل از خلقت انسان امکان نداره باید انسانی باشه که قرآن یاد بگیره ولی از نظر رتبه «الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ»؛ بعد «خَلَقَ الْإِنسَانَ»؛ حالا این انسان غذا میخوره آب میخوره خواب داره ولی «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»؛ نعمت بیان ببینید تأکید روی نعمتها به چگونه است این 31 مرتبه که تو قرآن «فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ»؛ (رحمن: 13) هست شروع نعمتهای سورة الرحمن با نعمت قرآن و خلقت و بیان است یاد بگیریم نحوة شکر را آمده بود خدمت امام هادی ابوهاشم گله کنه از وضع اقتصادی بدی که داشت از زندان آزاد شده بود فقر برش عارض شده بود اومده بود گله کنه تا نشست امام البته هنوز چیزیم به زبان نیورده بود فقط نشست بگه امام دیگه امام از نیتهای ما هم با خبر است فرمودند: ابوهاشم یه چیزی امام فرمود که دیگه اون گله نکرد
یک: نعمت سلامتی
فرمود: سه تا نعمت خدا بهت داده شکر اینارو به جا آوردی یکی نعمت سلامت خب حالا همة ثروتهای عالم برا تو باشه شما را با یک عرض میکنم که با یک دستگاهی نگه دارند نتونی غذا بخوری نتونی ارزشی نداره انسان سالم باشه با یک تیکه نان هم سیر میشه چقدر آدم الان ما داریم که عرض میکنم مشکل بیماری دارند وضع خوبی هم داره ممکنه اما نمیتونه استفاده کنه فرمود: سلامت بالاترین نعمت است شما سلامت را شکرش اول به جا آوردی اگه سلامتی نداشته باشی حرم میتونی بیای نماز میتونی بخونی
دوم ایمان خوب امام فرمودند: ایمان خوب بود حالا کافر باشی آدم داریم تو این دنیا بت میپرسته حیوان میپرسته این خوب خدای واحد میپرستی خدای قادر «هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ»؛ (حشر: 17) و سوم صفت قناعت حرص در وجودت نیست خدا را شکر کن حرص خودش یک درد است حرص خودش یک بیماری این سه تا نعمت سلامت و ایمان و قناعت و اول شکر کردی که حالا اومدی براش برا بقیه گله کنی دیگه هیچی نگفت البته آقام پولم بهش داد صد دینار بهش داد ولی تذکر داد که انسان نباید تو زندگی اهل شکوه باشه نباید اهل گله باشه پیغمبر گرامی اسلام عبور میکردند از یک جایی حالا قبل از اینکه این فرمایش اباعبدالله را بگم این حدیث یادم افتاد دیدند یک گروهی نشستند خب این آدمهای مؤمنی بودند متدینی بودند حضرت فرمود: من أنتم؛ شما کی هستید؟ گفتند ما مؤمنیم به ما میگن مؤمن آقایون میدانید حدیث قدسی داریم خدا فرمود: مؤمن اسم منه این اسم را رو آدمهایی گذاشتم که به من ایمان دارند از بس این اسم اسم قشنگی است چون صفت خداست آخر سورة حشر نگاه کنید «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَب
َّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکونَ»؛ هفده تا صفت خدا آخر سورة حشر آمده که خواندن سورة حشر هر شب توصیه شده امام به فرزندشون آسید احمد آقا مینویسند هر شب حشر را بخوان و بخواب اگر هر شبم همشو نتونستی پنج تا آیة آخر سورة حشر را حتماً بخوان این پنج تا آیه خیلی مهم است یکیش همینه دیگه «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکونَ»؛ (حشر: 23) هفده تا صفت خدا اونجا اومده یکیش مؤمن است فرمود: سمیت المومن بإسمی؛ من مؤمن به اسم خودم گذاشتم چون دوستش دارم مؤمن حضرت فرمود: شما کی هستید؟ گفتند ما مؤمنیم فرمود که مَا عَلَامَةُ إِیمَانِکُمْ؛ علامت ایمانتون چیه؟ یکی میگه من پایه یکم میگه بشین پشت کامیون بشین پشت اتوبوس یک کسی میگه من عرض میکنم مهندسم میگن یه نقشه بده برا این ساختمان من پزشکم طبابت کن در تشخیص یک بیماری من سخنرانم بسم الله این بلندگو این تریبون شما صحبت کنید ادعا اثبات میخواد شما که میگید
علامات مومن
ما مؤمنیم علامت ایمانتون چیه؟ گفتند: یا رسول الله ما سه تا علامت داریم سه تا نشانه داریم
یک: «وَ نَصْبِرُ عَلَى الْبَلَاءِ»؛ در بلاء و مصیبتهایی که تو زندگی پیش میاد صبوریم شکوه نمیکنیم فریاد نمیزنیم گله نمیکنیم
دو: شکر تو زندگی ماست «نَشْکُرُ عَلَى نعمائه الرَّخَاءِ»؛ خدا را بر نعمتهایی که به ما داده مادی معنوی شکر میکنیم سپاسگزاریم امام صادق فرمود: همین قدر که انسان «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛ (فاتحه: 2) بگه بعد از غذا بعد از هر نعمتی گاهی ائمة ما سوار مرکب بودند پیغمبر یک وقت سوار مرکب بود پنج مرتبه پیاده شده سجدة شکر کرد سجدة شکر بهترین نوع شکر هست حتی تو بعضی روایت دیدم اگر سوار مرکبی بودید نتوانستید پیاده بشید یه وقتی آدم مثلاً تو هواپیماست تو ماشین حالا مرکبهای سابق امکان پیاده شدنش راحتتر فرمود: یاد یک نعمتی افتادی یا نه زنگ زدند آقا فرزند به دنیا اومد مریض خوب شد یا نه یادی یه نعمتی یک مریضی دیدید یاد سلامتی خودتون کردید روایت دارد اگر مرکبی سوار بودید یاد یک نعمتی افتادید جبهتک؛ یعنی پیشانیتو بذار به کف دستت همین قدر شکر کن شکرلله شکرلله شکرلله روایت دارد نگذارید خب حالا میریم خانه رو مهر سجده میکنیم نه فرمود: بلافاصله پیشانیتو بذار روی کف دستت شکر کن شکر اینقد اسلام خب قرآن میفرماید: اصلاً شیطان همة تلاشش اینه شاکرین را این صفت ازشون بگیره چون صفت شکر اگر از انسان گرفته شد اونوقت نفوذ میشه برا شیطان شکوه میاد گله میاد حس تقدیر از بین میره عبادت از بین میره لذت عبادت از بین میره حضرت فرمود: علامت مؤمن بودن شما چیه؟ گفتند: آقا سه چیز صبر و یکی هم شکر
سوم راضی بودن به قضای الهی بالأخره تو زندگی انسان یه اتفاقاتی میاد حالا قضای الهی که میگم امشب نمیخوام اینو باز کنم چون بحث پیچیدهای است معنای قضای الهی رضایت الهی نیست همة حوادثی که تو عالم پیش میاد معناش این نیست که حالا خدا قرار تو منی هفت هزار نفر کشته شدند اینا خدا قضائش بر این بود که این اتفاق بیفته نه بیتوجهی بیدقتی اینها بحثهای دیگری است اتفاقاتی که میافته منشأشو ما کار نداریم چون یزید هم امام حسین را کشت گفت قضای الهی است و خدا خواسته نه تفکر جبر غلط است نه اتفاقاتی که میافته مقصر کیه باید قیامت جواب بده کوتاهی بوده باید جواب بده ولی بحث اینه بعد از اتفاق افتادن به هر دلیلی ظالم این کار کرده کوتاهی بوده به هر دلیلی در واقع رضایت به وقایع معناش محاکمه نکردن سران وقایع نیست پیگیری نکردن نیست شکایت نکردن نیست آقا زدن جوان انسان کشتن باید بری دادگاه شکایت کنی قصاص کنی کار طبیعیاتو انجام بده ولی این بچه که دیگه زنده نمیشه رضایت به قضای الهی یعنی اینکه انسان اینها را گردن خدا نیندازه نخواد خدای ناکرده محاکمه بکشه دین و دیانت را گفتند
صدیق بالاتر از مؤمن
یا رسول الله ما سه تا ویژگی داریم صبر و شکر و رضا فرمود: پس چرا میگوئید ما مؤمنیم نه شما بالاترید شما صدیق هستید صدیق از مؤمن بالاتر است چون قرآن چهار گروه ویژه شمرده انبیاء صدیقین شهدا صالحین فرمود: أنتم الصدیقون؛ شما صدیقید نه فرمود کادوا أن تکونوا من الأنبیاء؛ شما به پیغمبران نزدیک هستید این گروهی که این ویژگیهای سه گانه را داشتند که صبر و شکر و خیلی مهم این سه تا یک مثلث ترقی است
بیش از آن چیزی که نیاز دارید نسازید و نخرید
بعد یک تذکری حضرت به اینها داد فرمود: اگر این ادعایی که میگید درسته پس مواظب باشید بیش از اونیکه نیاز دارید نسازید چند تا ساختمان چند تا خونه چقد بیشتر از اون نخرید هی زیادی زمین بندازید خانه بندازید متن روایت حالا من ترجمهاشو عرض میکنم فلا... چیزی که نمیتوانید بیشتر از این ما افرادی داریم گاهی دهها دستگ
ان: 33 ) آیهای که راجع مقام اهلبیت است آیهای که بالا سر شهداء میخوانده «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»؛ (احزاب: 23) آیهای که مربوط به مقام شهید است حتی آیهای که بالا نیزه خوانده دو تا آیه از سر مقدس اباعبدالله شنیده شده که مرحوم شیخ مفید در ارشاد آورده آقایون ارشاد کتاب معتبری است آقایونی که میخواد یه دوره تاریخ اسلام بخونید ارشاد مفید را بگیرید دو جلد کتاب تاریخ بیش از هزار سال نوشته شده شیخمفید از اجلای علمای شیعه است کتابهاش همش مورد تأیید شیعه است ایشون در آنجا مینویسد که در کوفه این آیه را خوند سر مقدس «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَکوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»؛ (عنکبوت: 2) یکی هم تو مسیر سر به یه درختی بسته بودند عدهای از همینهایی که سر میبردند چون سر امام حسین غیر از شهدای دیگه جداگانه آوردند شام این چند نفری که سر میآوردند نشسته بودند یک شخصی به نام ابراهیم دیزج که بعداً هم ظاهرا مسلمان شده ایشون میگوید که من دیدم از این سر یه صدای میاد و ایشون اصلشم مسلمان نیست یهودی دیدم این صدا از سر میاد که «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»؛ (شعراء: 227) این آیة قرآن را میخونه دو تا آیه از سر نقل شده میخوام اینو عرض کنم چرا ابیعبدالله آغاز نهضتش با قرآن سر بریدهاش هم «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»؛ (شعراء: 227) میخواهد بگوید آقایون، جوانها، به این قرآن اهمیت بدهید بد یه جوان بلد نباشه قرآن بخوانه بد تو خونهها صدای قرآن بلند نباشه خوب نیست ما با قرآن عرض میکنم مأنوس نباشیم فرمود: شابی جوانی که در جوانی قرآن با گوش و پوستش مخلوط بشه این جوان را خدا دوست داره عاقبت بخیر میشه امشب اصلاً آقا بخشی از وقت برا قرائت قرآن گذاشت سید بن طاووس میگه از هر خیمهای که امشب رد میشدی هر کسی مشغول بود یکی رکوع بود یکی سجده بود یکی قرآن میخوند یکی ذکر میگفت مثل کندوی زنبور عسل از خیمههای ابیعبدالله امشب صدای مناجات بلند بود خدایا تو را شکر میکنم یکی بر نعمت نبوت دوم قرآن
سوم فقهتنا فی الدین؛ شکر میکنم که ما دینمون را یاد گرفتیم تفقه در دین امام صادق فرمود: من دوست دارم جوانهای شیعه در دین تفقه کنند بروند دین را بفهمند دین را یاد بگیرند این تعبیر امام صادق خیلی عجیبه فرمود: اگر جوانی از جوانان شیعه با تازیانه زده بشه خیلی تعبیر عجیبی است میدانید شما دین اجباری نیست زوری نیست فرمود: اگر بزنن ببرنش پا کلاس دین به زور که دین یاد بگیره ارزش داره میدونی یعنی چی؟ چطور یک آدمی که از هوش رفته تو صورتش سیلی میزنند این سیلی تو صورت آدم بیهوش برا بدی نیست یا قلب از کار افتاده دستگاه میذارن شوک وارد میکنند این برای اینکه این بیدار بشه به هوش بیاد چند تا روایت من دیدم که امام میفرماید: جا دارد اینها با زور حتی بروند در دین تفقه کنند یعنی گاهی آدم یه تغیری پدر مادر گاهی رسالهای یک احکامی آشنایی با مسائل دینی فرمود: خدایا تو را شکر میکنیم بر سومین نعمت یعنی فهم دین
چهارم ببینید از کجا شروع کرد از نبوت قرآن دین سه تا نعمت معنوی بعد هم دو تا نعمت مادی و جعلت لنا اسماعا؛ خدایا تو را شکر میکنیم به ما گوش دادی
پنجم و أبصارنا و جعلتنا أسماعن و أبصارا؛ به ما بصر دادی چشم دادی بعد آخرش فرمود: فجعلنا من الشاکرین؛ خدایا ما را شاکر این خطبة ابیعبدالله است امشب حالا بگه خدایا زن و بچه تشنه است خدایا آب نداریم خدایا أبدا اصلاً سخن از هیچ مشکلی امشب نشده سخن از هیچ رنجی امشب در اوج تنهایی نشده حمد و سپاس شکر بر پنج نعمت معنوی این بخشی از خطبة ابیعبدالله که من عرض کردم اما یک آیهای را امشب امام حسین خیلی میخواند خب این آیه را نوشتند با صوتم میخواند بلند هم میخواند به گونهای که بریر میگه شمر این آیه را شنید آمد جلو گفت چی میگید شما چه کار میکنید مثلاً قرآن میخوانید یک اعتراضی کرد بریر بهش گفت که إنما أنت بهیمه؛ حسین داره قرآن میخوانه سخن میگه برا انسانها تو حیوانی مخاطب ما حیوانها نیستند برو خیلی جواب تندی بهش داد إنما أنت بهیمه؛ یعنی تو اصلاً انسان نیستی ما خطاب ما به انسانهاست نه با تو عصبانی شد یه توهینی کرد یه تندی کرد ابیعبدالله فرمود: بریر برگرد کارش نداشته باش اینها حرف نمیپذیرند میخوام بگم این آیه اینقد بلند و رسا امشب خونده میشد که سپاه دشمنم شنید اتفاقاً این آیه آیهای است که در مجلس یزید زینب کبری هم خواند یعنی آیه هم مورد استناد امام قرار گرفته هم مورد استناد خواهر بزرگوارش آیة 178 سوره آل عمران است بسیار دقیق و رسا انتخاب شده این آیه آیه اینه «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ ل
اه ساختمان خالی میاندازند مردم گرفتار هستند مستأجر
نیاز دارند خب اینها به هر حال زمینة همیاری و همکاری با مردم داشته باشید همه نگاهها نگاههای اقتصادی نباشه فرمود: حالا که اینطور دو تا ویژگی هم حالا تعبیر منه من میگم اینارو باید داشته باشیم شما که مؤمن هستید صدیق هستید یکی بیش از حد برا خودتون نسازید دوم بیش از اونیکه مصرف میکنید جمع نکنید ببینید چقد میخورید چقد بچهات میخواد چقد خانوادهات میخواد عیب نداره به بهترین نحو مطابق شأنی که دارید هر کسی یک شأنی تو زندگیش اما بقیهاشو به مصرف برسانید یعنی در واقع حضرت خواست بفرماید شما که میگید ما مؤمنیم منم مدال صدیق بهتون دادم مدال انبیاء بهتون دادم برای تأکید بر این ویژگیهای سه گانهای که گفتید این دو تا را هم داشته باشید بیش از نیاز نسازید و بیش از نیاز جمع نکنید استفاده کنید بفرستید برای آخرتتون کمک کنید به دیگران خب اینو میخوام عرض کنم امشب ابیعبدالله در جمع خانواده و اصحابش که همه گوش میکردند این سخنرانی را میدانید کربلا من شبهای قبل هم گفتم یکسری اصلاً کارشون خبرنگاری بود از جمله خود عرض میکنم ضحاک بن عبدالله مشرقی که فردا بعداظهر از کربلا رفته ایشون امروز امشب بوده فردا هم جنگیده عصر عاشورا هم با اجازة امام حسین از کربلا خارج شده غلام رباب از کسانی است که امشب جز اصحاب بوده فردا هم بوده من یک شب دیگر هم گفتم اینو ایشون هیچ شرکت تو جنگ نداشته اول تا آخر روز عاشورا تو خیمه بوده و عصر عاشورا هم دستگیر شد منتهی عمرسعد گفت آزادش کنید یکی از خبرنگاران کربلا ایشون هست که خیلی از جاها را این شخص عقبه اسمشه عقبة بن سمعان میگه من اشعار را خواند این حرفها را زد چون بعضیها میپرسند این ریز موضوعات را کی ثبت کرده اینآ خود کربلا دقیق ثبت شده و اولین کسی هم که اینها را مکتوب کرده ابیمخنف است خود لشکر دشمن هم یکسری آدم داشت که اینها نمیجنگیدن فقط خبرنگار بودند مثل هلال بن نافع هلال نجنگیده بود روز عاشورا فقط حتی نزدیک ابیعبدالله هم آمده میگه لبهای ابیعبدالله که تکان میخورد تو قتلگاه چی میگفت با دقت اینها را ثبت کردند علاوه بر اینکه یک گزارشگر قوی معصوم محکم به نام امام سجاد 34 سال تمام اینها را یاد کرده عمویم عباس چی گفت کنار نهر علقمه چی گفت چه اشعاری اینها همه تو مقاتل خدا رحمت کنه شیخصدوق یک مقتلی داشت که از جمعآوری شده دوباره چون از بین رفت ولی بعضیها پیدا کردند تیکههاشو جمعآوری کردند مقتل شیخصدوق تمامش گزارش حوادث کربلا از زبان امامهای معصوم است یعنی مقتلی است که از زمان امام صادق است از زمان امام باقر و امام سجاد است این خطبه را امشب بسیاری از ارباب مقاتل نقل کردند
نعمت هایی که اباعبدالله در شب عاشورا به آنها شکر کرد
اباعبدالله فرمودند: خدایا من تو را بر پنج نعمت شکر میکنم حالا یاد بگیریم نعمتهایی که ابیعبدالله شکر کرده چی بوده
یک: اللهم انی أحمدک علی کرمتنا بالنبوه؛ اولین نعمت نعمت نبوت است یه پیغمبر مهربان دلسوز عالم عرض میکنم تعلیم دیدة چهل ساله در مکتب الهی برا ما فرستاده این شکر نداره شما ببینید تو دنیا امروز مذاهب دیگه به کی استناد میکنند شما پیغمبری دارید که خدا تو قرآن یکبار به نام صداش نزده «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ» «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ»؛ پیغمبری که خدای مساوی گذاشته هر چی اون بگه مثل اینکه من گفتم ما «وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»؛ (حشر: 7) پیغمبری که میگه هر چی خدا را دوست داری حرف او را گوش بده «قُلْ إِن کنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»؛ (آل عمران: 31) پیغمبری که امیرالمؤمنین میفرماید: من عبد او هستم أنا عَبدٌ مِن عَبيدِ؛ تعبیر حضرت امیر عبد پیغمبرم رأس عالم خلقت این شکر اول
دو: و علمتنن القرآن؛ دومین نعمتی که خدایا شکر میکنم اینکه به ما قرآن یاد دادی آقایان، خواهران، ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ از مدینه که حرکت کرد تا سرش که بالای نیزه رفت اینو دقت بفرمائید من اتفاقاً یکی از این دانشجوها یک پایاننامهای میخواست بنویسه اینو موضوع بهش دادم خودم راهنماش بودم نوشت و چاپم کرد کتابش تو بازار هست به نام امام حسین و قرآن گفتند بیا اینو کار کن از مدینه که ابیعبدالله حرکت کرد تا سر که بالای نیزه رفت تمام جاهایی که وارد شده خارج شده اصحاب میدان رفتن در طول این پنج شش ماه از مدینه تقریباً آقا ماه رجب خارج شده دیگه تا محرم ببینید چند ماه میشه این پنج ـ شش ماه هر کجا یه آیه قرآن خوانده تمام این آیات را حساب شده انتخاب کرده یعنی آیهای که در خروج از مدینه خوانده همون آیهای که حضرت موسی در خروج از شهر فرعون خوانده آیهای که به مکه رسیده خوانده همون آیهای که حضرت موسی به مریم رسید خواند آیهای که پشت سر علیاکبر خوانده «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ»؛ (آل عمر
ِّأَنفُسِهِمْ»؛ (آل عمران: 178) دشمنها کافرها فکر نکنند اگر ما یک میدانی بهش میدیم دوسشون داریم نه فرعون 400 سال ادعا خدایی کرد هارون این همه برا خودش ثروت کسب کرد تو زمان ما صدام این همه جنایت کرد عرض میکنم که فکر نکنند آدم بدآ چون ما یک عذابی داریم به نام املاء امحال؛ یعنی مهلت دادن فرصت دادن خدا میفرماید: روایت هم داریم آدمهای خوب وقتی یک خطایی میکنند زود تو همین دنیا به سرعت با یه خوابی با یه حادثهای با یه مریضی به خودشون میآیند توبه میکنند اینو بهش میگویند عذاب أدنی عذاب نزدیک قرآن میفرماید: «وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَي»؛ (سجده: 21) مؤمن نمیذاریم به اونجایی برسه که تو رود نیل غرق بشه یا مثل قارون تو زمین بره یا مثل صدام اونطور ذلیل و خوار بشه نه مؤمن اگر هم یک خطایی تو زندگیش است با یک به هر حال گوشمالی یه دانشآموز یه وقتی من یه مثال ساده بزنم یه دانشآموز هجدهاش میشه شانزده میگه باباتو بیار یکی هم صفر میشه کاریش ندارند تک میاره کاریش ندارند کلاس نمیاد کاریش ندارند این اعتراض میکنه جناب معلم من دو نمره کم آوردم میگی بابات بیاد تعهد بده این صفر شده این بچه متوجه نمیشه تورو دوستت دارند میخوان المپیات بری میخواد قبول بشی اونو میخوان ول کنند مردود بشه دانشآموزی که باباشو نمیخوان تعهد ازش نمیگیرن هر چی دیر میکنه اشتباه میکنه تک میاره باهاش برخورد نمیکنند رهاش کردند این آخر سال که مردود به حسابش میذارن ولی تو را میخوان نگهت دارن.
آنکه در این باب مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند
ابراهیم میگیرن تو آتش ذبح فرزند این خیلی مهمه دقت کنید گاهی از اوقات گوش مالیهای تو دنیا برا دوستداشتن است لذا روایات داریم افرادی که بد جان میدهند برای اینکه تو برزخ دیگه اذیت نشند برای اینکه تو قیامت دیگه سختی نکشند کفارة گناهانشون بشه این آیه میفرماید: امام حسین آی کافرآ آی دشمنانها فکر نکنید خدا به شما مهلت داده دوستتون داره نه «إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا»؛ (آل عمران: 178) فرصت داده پیمانهاتون پر بشه «وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ»؛ نه علیم مهین با هـ دو چشم ما عذاب عظیم داریم عذاب ألیم داریم عذاب مهین اگه بگیره سفت میگیره کما اینکه فرعون سفت گرفت اگه بگیره محکم میگیره کما اینکه قارون محکم گرفت اگه بگیره با ذلت میگیره کما اینکه صدام را با ذلت گرفت اگه بگیره محکم زمین میزنه کما اینکه آل بنیامیه را محکم زمین زد تنها هزار نفرشون را ابوالعباس سفاح کشت یک شب گفتم از سرهاشون یک جایی درست کرد فرش انداخت روش تخت زد و نشست جنازههای بنیامیه را بیرون کشید آتش زد با یه فلاکتی عمرسعد با یه فلاکتی به درک واصل شد بله این آیه میخواد بفرماید یه امیدی بده به لشکر خودش و یه وعیدی به دشمن که بدانی عرض کردم آیه 178 سوره آل عمران اگه خدا به شما جولانی مهلتی داده فکر نکنید دوستتون داره نه میخواد این پیمانه پر بشه یک مرتبه «أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً»؛ (انعام: 44) این عرضی که امشب پیرامون خطبة اباعبدالله و آیه خطبه پنج نعمت یادآوری کرد آیه هم فرجام کافران را بیان کرد که خدمت شما عرض کردم خب شب عاشوراست شب مصیبت عظمی شهادت اباعبدالله ـ علیه السلام ـ است.
ذکر مصیبت
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
دلها را روانه کنیم کربلا کنار مضجع شریف اباعبدالله ـ علیه السلام ـ کربلا هم به فضل خدا به لطف خدا شلوغ جمعیت زیادی در کنار مضجع اباعبدالله امشب و فردا حضور دارند انشاءالله یه عاشورایی هم ما از نزدیک اونجا عرض ارادت داشته باشیم شب سختی بود امشب برا ابیعبدالله با همة اون چیزهایی که عرض کردم ولی خب ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ تا صبح شاید یه لحظات کوتاهی فقط به خواب رفت امشب گاهی به خیمة اصحاب آمد گاهی به خیمة زینب کبری اومد گاهی به خمیة عرض میکنم که امام سجاد ـ علیه السلام ـ آمد گاهی تو این بیابانهای اطراف ارزیابی میکرد جنگ را چه جور شروع کنند از کجا آغاز کنند گاهی خم میشد این خارهای تو بیابان را امشب جمع کرد فردا این بچهها پای برهنه تو این خارها پراکنده نشوند گاهی از بعضیها میخواست برگردند میفرمود: برید منو محاصره کردند اینا به من راضیاند برید نمیرفتند به هر کدام میگفتند نمیرفتند هیچکدام آماده نبودند نافع بن هلال نافع نه هلال بن نافع نافع بن هلال از اصحاب ابیعبدالله است خیلی به امام حسین علاقه داشته امشب با آقا قدم میزد تو میدان که به ایشونم گفت آقا فرمود: از این راهی
که بهت نشون میدم میتونی فرار کنی برو گفت آقا این حرف را نزنید من شما را تنها نمیذارم امشب من باید خونم ریخته بشه تو کربلا ماند ایشون میگه ما همینطور که تو میدان قدم میزدیم رسیدیم جلو خیمة زینب کبری و من بیرون ایستادم امام رفت داخل خیمه با زینب کبری صحبت میکرد میگه من از صدای گریة حضرت زینب این جمله را شنیدم که به برادرشون امام حسین عرض کردند برادر فراد اینا شما را تنها نگذارند نکنه خودت بمانی اینا که امشب آمدن میمانند واقعاً این یاران نافع میگه من از این جملة حضرت زینب احساس کردم دختر علی نگرانه پا شدم اومدم تو خیمة حبیببنمظاهر پیرمرد این سپاه گفتم حبیب تو بزرگ ما هستی بنیهاشم جای خودش اما زینب کبری نگرانه اصحاب فردا تنها بذارن تو این نگرانی را باید رفع کنی امشب گفت باشه بلافاصله از خیمه آمد بیرون گفت اصحاب بیان بنیهاشم نه بریر بیاد نافع بیاد انس بن حارث بیاد اصحاب را جمع کرد آورد جلو خیمة زینب اجازه خواست زینب کبری یه چند دقیقهای بیاد بیرون حضرت اومد بیرون دید این اصحاب صف کشیدن فرمود دختر علی ما تا یک قطره خون در بدن داریم نمیذاریم برادرت فردا لطمهای بهش وارد بشه از ما نگران نباش خیالت راحت باشه امشب اباالفضل العباس یه لحظه این سه تا برادراشو تو خیمه صدا زد گفت یا بنی امی بچههای امالبنین بیائید تقدموا آمدند فرمود ببینید اگر نظر نظر منه تا ما زندهایم به پسر فاطمه نباید لطمهای وارد بشه تقدموا حتی أراکم؛ برید من جان دادنتون فردا ببینم خودمم میرم و لذا اباعبدالله ـ علیه السلام ـ آخرین شهید تمام اینها حتی عبدالله بن حسن فردا جان فشانیهای خودشون کردند یه آرامشی امشب به زینب دادند اما نیمههای شب وقتی شنید اباعبدالله داره شعر میخونه:
یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ
مِن طالب وَ صاحِب قَتیل
وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
و کُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیل
ما اَقربَ الوَعدُ اِلَی الرَّحیلِ
وَ اِنَّما الاَمرُ اِلَی الجَلیلِ
امام سجاد میگه من این شعرها را شنیدم بغض گلمو گرفت ولی خودمو نگه داشتم بالأخره مردها تحملشون بیشتر خودم نگه داشتم نگذاشتم گریة من را دیگران بشنوند اما میگه وای از اون لحظهای که عمه جانم شنید دوید دوید پیش ابیعبدالله گفت برادر: لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ؛ کاش امشب زینب بمیره این حرفها را نشنوه برادر من چهار تا داغ دیدم مات امی؛ مادر از دست دادم جلو چشمم تو دل شب مادرم غسل دادم مات ابی مات أخی داداشم برادرم امام حسن فرق شکافتة بابام جدم رسول خدا بابا تو یادگار پنج تنی آی یادگار پنج تن تو اگه بری من چه کنم نمیدونم این تیکههای مقتل آدم چه جوری نقل کنه هر چی ابیعبدالله اصرار کرد میدانید چه کرد سیدآ دو تا دست زد تو صورت لطمت علی وجهها و شقت جیبها؛ گریبانشو چاک داد ابیعبدالله دست رو سینهاش گذاشت زینبم من راضی نیستم شما صبور باش زینب را امشب صبور و صبر نمیدانم این دست چه کرد چه کرد با زینب که فردا دیگه تمام شد فردا دیگه شد شریک حسین کنار علیاکبر آمد کنار قاسم آمد از نهر علقمه اباعبدالله برگشت اومد ایستاد زینب فردا شد یار شد یاور صبور علیاصغر آورد پیراهن کهنه را آورد صبر کرد صبر کرد اما یه جا فردا عنان از کف داد یه جا مثل امشب دیگه فردا نتونست میدانید کجا آنجائیکه آمد دید و الشمر جالس علی صدره؛ کاری نکرد فقط دستارو رو سر گذاشت گفت وامحمدا واعلیا... هذا حسین دوید به طرف عمرسعد نمیدانم چه شد این حرکت از زینب کبری چقد سخت گذشت گفت عمر... آی خبیث این پسر پیغمبر سر میبرن ابیعبدالله غیرت الله چشمهارو باز کرد فرمود: خواهرم برگرد برگرد منو نبین به طرف خیمه برگرد زیر تیغ دشمن منو نبین برگشت آمد تو خیمه شاهد سر بریدن برادر نبوده چون امر امام بوده اومد تو خمیة امام سجاد اما لحظاتی نگذشت دید زمین کربلا آسمان متغیر صدای الله اکبر هی فریاد میزنند حسین کشته شد علی قد قتل هر کجا نشستید امشب با زینب کبری هم ناله یا حسین...
(صبح و مسا گریه می کنی با ، مصیبتای ، جد غریبت
برا ظهورت دعا می کنم ، تو روضه های ، جد غریبت
کار مادرت گریه و آهه
جد غریبت دیده به راهه)
گریونی دائم فقط برای
اون بدنی که تو قتلگاهه
آجرک الله امام زمان
بقیه الله امام زمان
یه جرعه ی آب بدید به بَچَّم ، این خواهش یک ، بابای پیره
رحمی کنید به عزیز جونم ، که از تلذی ، داره میمیره
کار مادرش ، گریه و آهه
میون خیمه ، چشمِش به راهه
داره میمیره ، پیشِ نگاهم
همه می دونید ، که بی گناهه
عزیز مادر - لالایی اصغر
یه چشم من رو به سمت میدون ، یه چشم من رو ، به حنجر تو
نمی دونم که چی ها گذشته ، اون لحظه بابا ، به مادر تو
ازین زمونه ، ای دادِ بیداد
مونده تو سینم ، صدای فریاد
هنوزم حرفام ، نیمه تموم بود
سر تو روی ، دست من افتاد
عزیز مادر - لالایی اصغر
بین دوراهی موندم عزیزم ، چیکار کنم با ، قلب کبابم
منتظر آب بودم تو میدون ، که حرمله داد ، آخر جوابم
شبیه غنچه ، شدی تو پرپر
رو دست بابا ، علیِ اصغر
تیر سه شعبه ، با تو چیکار کرد
شدی رو دستِ ، بابایی بی سر
عزیز مادر - لالایی اصغر