ليت آخرت به دنيا است. رييس قبيله صابعين آمد و با امام رضا (ع) وارد بحث شد. بحث اوج گرفت و داشتند به نقطه اي مي رسيدند که او داشت نرم ميشد. داشت مي پذيرفت در همين لحظه صداي اذان بلند شد و امام رضا (ع) هم بلند شد و به نماز رفت. عده اي گفتند: کار را تمام ميکرديد. امام فرمودند: الان وقت نماز است. به زيارت کننده هاي حرم امام رضا مي گوييم در هنگام اذان زيارت نرويد و حرم را خالي کنيد. يعني يکنفر دور ضريح نباشد. کعبه با آن عظمتش موقع نماز خالي ميشود. خيلي بد است. موقع نماز جماعت ما داريم زيارت مي کنيم. از آرزويها ي من است که روزي به جايي برسيم که هر وقت صداي اذان بيايد، همه در حرم به نماز بايستيم چون خود اين آقا در اوج بحث با صابعي، بحث را قطع کرد و به نماز ايستاد. شما مي خواهيد ثواب زيارت ببريد ؟ اين به ما درس مي دهد. همسر پيامبر ميگويد: پيامبر با ما صحبت ميکرد به محض اينکه موقع نماز مي شد با ما بيگانه مي شد گويي ما را نمي شناخت. ما پيرو همين ائمه هستيم. اما حسين (ع) در روز عاشورا اول وقت در صحراي کربلا نماز خواند. هم خطر بود و هم تير و دشمن بود و موقعيت خاص بود. اين به شما پيام ميدهد. استخفاف به نماز جماعت است. در حرم ها مي بينيم نماز جماعت است و عده اي در گوشه اي نماز فرادي ميخوانند. اينکار نادرستي است. ائمه ما در نماز جماعتهايي شرکت مي کردند که گاهي آنها را هم قبول نداشتند به دلايلي. امام خميني فرمودند: در مکه و مدينه شما به آنها اقتدا کنيد با اينکه مذهب ما با آنها فرق دارد. استخفاف به اداي نماز و برپاکردن نماز است. در روايت داريم: کسي که شاداب وضو مي گيرد، سريع تر از صراط عبور مي کند. در صراط گذرگاه هايي هست که به آن مرصاد مي گويند. وقتي وضو ميگيريد بگوييد: خدايا من را از توابين و پاکيزگان قرا بده. سوره انا انزلناه بخوانيد. موقع وضو با هم حرف نزنيد و شادابي را از همين جا شروع کنيد. حالا مي خواهيم نماز بخوانيم. آقا حواسش به تلويزيون هست به بچه اش هست، به جايي که رفت و آمد هست، هست. نماز دست و پا شکسته مي خواند. اين استخفاف نماز است. مکاني پيدا کنيد که خلوت باشد. زماني پيدا کنيد که واسع باشد يعني وقت زياد باشد. فراغت قلب داشته باشيد يعني چيزي در ذهنتان نباشد. با اين حال نماز بخوانيد. با اذان و اقامه و ذکري و يک حمد و سوره شمرده. در رکوع حداقل سه تا سبحان الله يا سبحان ربي العظيم و بحمده باشد. بعضي ها اين را خيلي تند ميگويند. استخفاف در ادا يعني بدون توجه ميخواند. اگر براي هر رکعت دو دقيقه وقت بگذاريم خوب است زيرا يکساعت پاي سريال مي نشينيم. با اين توجه ها لذت را هم مي چشيم و اين نماز، جلوي منکر را مي گيرد.
چطور مي توانيم خانواده و نزديکانمان را به نماز توجه دهيم ؟
يکي تارک الصلاة است. بعضي ها مي گويند: فرزند من نماز نمي خواند. مسئله دوم بي توجهي و سهو در نماز است که اين ها دو تا موضوع هستند. بي توجهي به نماز يا حق نماز را ادا نميکنند يا اينکه گاهي مي خواند و گاهي نمي خواند. مادري به من گفتند: دو تا دختر دارم که بيست و هفت سالشان است و نماز نمي خوانند و من به آنها مي گويم: شيرم را حلالتان نمي کنم. گاهي که خيلي عاطفي مي شوم مي گويند: باشد و چند روز ميخوانند و دوباره نميخوانند. اين در جامعه ما معظلي است. اين بحث بايد از جهات مختلفي مورد توجه قرا گيرد. خطاب به کسانيکه يا نمي خوانند و يا بي توجهي مي کنند. ببينيد عزيزان در اين قرن که مي گويند: قرن بحران معنويت است پيشرفت علمي زياد بوده است ولي تعداد کساني که مبتلا به افسردگي، ياس و نااميدي هستند و احساس پوچي مي کنند، رو به افزايش است. اينکه قرآن مي فرمايد: الا بذکرالله تطمئن القلوب و اينکه نماز باعث آرامش ميشود خودتان را از اين آرامش محروم نکنيد. واقعا تمام تفريحات عالم را شما برويد و تمام راهها را هم برويد، خدا مي فرمايد: متاع دنيا قليل است. اولين اثر نماز روي خود شماست. نه روي پدر و مادر شماست و نه اينکه خدا از نماز شما بهره اي مي برد. همه هم که کافر بشوند به خدا لطمه اي وارد نمي شود. نماز باعث ميشود تعديل بشويد. آرام بشويد. احساس ياس وافسردگي نکنيد. ما با ساير موجودات فرق ميکنيم. ما عقل و فهم داريم و عمر ما محدود است. ما دنيا ديگري غير از اين دنيا داريم. براي دنياي ديگر هم بايد ذخيره اي داشته
باشيم. شما هر چه هم که برنج و گوشت مصرف کنيد، از بين رفته اند و چيزي که ماندگار است، اعمال شماست. روايت داريم: وقتي انسان وارد قبر ميشود، نماز يکطرف، روزه يکطرف، حج يکطرف، جهاد يکطرف، خدمت به مردم يکطرف ولايت يکطرف است. وقتي شما نماز ميخوانيد، نشاط بدست مي آوريد و خودتان را از اين نشاط محروم نکنيد. حالا روي سخن با اطرافيان کساني است که نماز نميخوانند. بيشتر اعمال اين افراد از روي انکار نيست. در موقع گرفتاري به سمت خدا ميآيند. اينها از روي غفلت است نه از روي انکار. از اطرافيان مي خواهم که ب
*روضه علی اصغر سلام الله علیه شب عاشورا*
مرغ دلم پر مي زند ، اندر هوايت يا حسين
دارد دل بشگسته ام ، شوق لقايت ياحسين
من عاشق دل خسته ام ، بر مهر تو دل بسته ام
از قيد دنيا رسته ام ، گريم برايت يا حسين
هر گه کنم ياد غمت ، گريم براي ماتمت
دارم به سر شور نوا ، در ماجرايت ياحسين
اکنون زپا افتاده ام ، بيمار و زار و خسته ام
يک دم قدم نه بر سرم ، دارم هوايت يا حسين
*ابی عبدالله اومد برا وداع*
*کسی برا حسین نمونده*
*علی اصغر تشنه هست قطره ابی به لبان تشنه علی اصغر برسان*
*ابی عبدالله بچه از مادر گرفت*
*اومد طرف لشکر*
از گریه های اصغر
دلم به غم اسیره
یه قطره آب بیارید
بچه ام داره می میره
ازون همه اقاقی
یه گل نمونده باقی
زندگیه گل من
بسته به دست ساقی
غنچه های گل یاس
با خواهش و التماس
تا که علیم نمرده
یه قطره آب بیارید
بچه ام داره می میره
فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ
سپس امام حسين عليه السلام، به سوى يكى از كودكانش كه از تشنگى مى گريست رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت: «اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنيد، بر اين كودك رحم كنيد».
عمر سعد صدا زد حرمله چرا جواب حسین و نمی دی
پدر را نشانه بگیرم یا پسر
الهي حرمله دستت قلم شه
كبوتر بچه مو از من گرفتي
گلي نشكفته از گلشن گرفتي
تموم عمرمو دشمن گرفتي
*امان از دل مادرش رباب آی مادرا*
الا ای بلبل شیرین زبانم
زدی با خنده ات آتش به جانم
لای لای علی اصغر
رباب از دیده می بارد ستاره
نشسته در کنار گاهواره
لای لای علی اصغر
غمش آتش به جان ماسوا زد
به روی دست بابا دست و پا زد
لای لای علی اصغر
*اومد پشت خیمه ها علی اصغر دل خاک گذاشت*
چرا پس علی اصغر روی سینه باباست
اون زمانی که اومدن برا غارت خیمه ها
نیزه بر زمین زدند بدن علی اصغر به سر نیزه امد
سر علی اصغر هم جدا کردن
امام سجاد اون زمانی که اومد بدن دفن کنه
بدن علی اصغر روی سینه بابا گذاشت
*زبانحال رباب*
گهواره خالی قنداقه خونین!
لایی لایی از سفر برگشته رودم..
من در خیام شاه شهیدان…
از مرگ اصغر با آه وافغان!
ای اصغر من آرام جانم..
رفتی و بردی تاب و توانم!
بعد از تو دیگر من نتوانم…
ای بلبلان باغ پیمبر!
ای کودکان باغ نبوت
گوید لایی لایی از بهر اصغر!
لای لای از سفر برگشته رودم..
گهواره خالی قنداقه خونین!
لایی لایی از سفر برگشته رودم…
نام تو را همین که صدا میزند رباب/ آتش به جان کرب و بلا میزند رباب
*علی لعنه الله علی القوم الظالمین*
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
من در خیام شاه شهیدان
از مرگ اصغر باآه وافغان
ای اصغر من آرام جانم
رفتی و بردی تاب و توانم
بعد از تو دیگر من نتوانم
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
من در خیام شاه شهیدان
از مرگ اصغر باآه وافغان
ای اصغر من آرام جانم
رفتی و بردی تاب و توانم
بعد از تو دیگر من نتوانم
ای بلبلان باغ پیمبر
ای کوکان باغ نبوت
گوید لایی لایی از بهر اصغر
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی ،قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
ای بلبلان باغ پیمبر
ای کوکان باغ نبوت
گوید لایی لایی از بهر اصغر
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی ،قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
من در خیام شاه شهیدان
از مرگ اصغر باآه وافغان
ای اصغر من آرام جانم
رفتی و بردی تاب و توانم
بعد از تو دیگر من نتوانم
لایی لایی از سفر برگشته رودم
گهواره خالی قنداقه خونین
لایی لایی از سفر برگشته رودم
من در خیام شاه شهیدان
از مرگ اصغر باآه وافغان
ای اصغر من آرام جانم
رفتی و بردی تاب و توانم
بعد از تو دیگر من نتوانم
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
مقتل خوانی روز عاشورا
به قربانگاه میدان شهادت
روان جمع شهیدان است امروز
حسین تشنه لب سلطان خوبان
بریز تیغ عدوان است امروز
علی اکبر جوان مه لقایش
به خون خویش غلطان است امروز
دو دست از پیکر عباس محزون
فتاده در بیابان است امروز
https://chat.whatsapp.com/4UCAhfT4P32AlYV0jPsBa0
آمد جلوی خیمه بچه ها را صدا زد ، سکینه را صدا زد ، هشتادو چهار زن و بچه ، همه از خیمه بیرون آمدند دور امام حسین را گرفتند . سکینه دارد حال بابا را می بیند زینب دارد حال برادر را می بیند ، گریه می کند ، فرمود : خواهرم ، جدم ، پدرم ، مادرم ، برادرم از دنیا رفتند تو در مصیبت آنها صبر کردی ، دوست دارم که در مصیبت من هم صبر کنی ، صدا زد حسینم همه رفتند ولی دلم به تو خوش بود ، همه را امر به صبر کرد ، خواهر را آرام کرد ، سکینه را آرام کرد .آمد خیمه امام سجاد ، سر مبارک امام چهارم را به دامن گرفت تا چشمش به رخسار پدر افتاد از اصحاب سؤال کردند ، بابا ، اَینَ بَریر ؟ اَین َ زهیر ؟ فرمود : پسرم شهید شدند بابا عمویم عباس چه شد ؟ فرمود :«قَد قُتِلَ» کشته شد .یک وقت صدا زد : بابا اَینَ اَخی علی ؟ برادرم علی اکبر چه شد ؟ دیگر حضرت جواب را با کنایه دادند فرمود پسرم دیگر این زن و بچه غیر من و تو محرمی ندارند۱ .
سید مهدی شمس الدین ، در عزای مظلومان ، قم ، شفق ، ص۶۵ -۶۶ .
منبع: کتاب گلچین احمدی
و قتی که حضرت سید الشهداء از بالای اسب روی زمین قرار گرفت ذوالجناح (اسب حضرت) چند لحظه ای اطراف حضرت می گردید و دشمنان را از حضرت دور می کرد
ثُمَّ تَمَرَّغَ فی دَمِ الحُسَینِ علیه السلام وَ قَصَدَ نَحوَ الخَیمَهِ وَ لَهُ صُهَیلٌ عالٍ وَ یَضرِبُ بِیَدِهِ الاَرضَ
یعنی سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام آغشته نمود و به سمت خیمه ها حرکت نمود و با صدای بلند صیحه می زد و دستش را به زمین می کوبید، و با زبان خود می گفت:
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها
یعنی فریاد از ظلم فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند
وقتی به نزدیک خیمه ها رسید صدای او را اهل حرم شنیدنداز روزنه خیام نگاه نمودند، ذو الجناح را بی صاحب، با لجام رها شده و زین وازگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی صیحه می زند گاهی شیون می کندو گاهی سر بر زمین می کوبد و گاهی سم بر زمین می ساید در حالیکه در حالیکه بدنش پر از خون و تیر است. ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد لطمه به صورت می زدند، گریبان می دریدند گریان و اشک ریزان وا اماما، وا سیدا، وا ابتا، وا رسول الله ، وا علیا و وازهرا گویان گرد ذو الجناح حلقه زدند و از احوال ابا عبد الله می پرسیدند. بعضی رکابش را می بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می آوردند و بعضی دست به یال خونی ذو الجناح می کشیدند (که به خون ابا عبد الله آغشته شده بود) و به سر و صورت خود می مالیدند.
ام کلثوم دستها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می زد:
وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا
یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی ،یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده
ام کلثوم بعد از این جملات غش کرد
حضرت سکینه سلام الله علیها فریاد می زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ چرا مرا نمی بری؟ من زندگی بی پدر را نمی خواهم.
و نیز دختر کوچک حضرت (رقیه) خود را بر روی دستهای ذو الجناح انداخت و پرسید:
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
ای اسب پدرم آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟ ای اسب باوفای پدرم چرا پدرم را نیاوردی؟ ذو الجناح آنقدر صیحه زد و سر به زمین کوبید تا جان داد.
________________________________
منابع:
ریاض القدس ص۱۷۳و۱۷۷و۱۷۸.
مناقب آل ابی طالب ( ابن شهر آشوب) ج۳ ص۲۱۵.
مدینه المعاجز ( سید هاشم بحرانی) ج۳ ص۵۰۶.
بحار الانوار( علامه مجلسی) ج۴۵ ص۵۶و۶۰.
العوالم الامام حسین (علیه السلام) (شیخ عبد الله بحرانی) ص۳۰۰
کتاب الفتوح ( احمد بن اعثم کوفی) ج۵ ص۱۱۹.
موسوعه شهادت معصومین (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم (علیه السلام)) ج۲ ص۲۹۳.
روضه الواعظین ص۱۸۹.
معالی السبطین (الحائری) ج۲ ص۵۰.
اشکی بر سه ساله.
زیارت ناحیه.
دیگه به زانو شد حضرت،به عنوان یک انسان،تشنگی دیگه غلبه کرد،چون زخم ها زیاده،عددش بالاست،حضرت به زانو شد،ولی رو زانو قامت داشت،همین باعث شد،تیر سه شعبه تو قلبش خورد،روایت مقتل این طوریه،میگه هر کاری کرد،چون عمیق فرو رفته بود،نتوانست حضرت،از جلو تیر رو بیرون بیاره،اینجاست مادرش داد میزنه،آی….میفرماید: دست برد،عقب سر،تیر و بیرون آورد،مثل فواره خون میزد بیرون،خونها رو گرفت:رو صورتش مالید،فرمود: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و عل
ی مله رسول الله،یه وقت دیدن حضرت صورتش رو گذاشت رو خاک،تا حضرت صورتش و گذاشت رو خاک، ریختن همه، یکی انگشت جدا میکرد، روایت میگه:برای اینکه حضرت دیگه نتونه از خودش دفاع کنه، دستاشو از مچ بریدند.حسین…..
بهانه دارد این دلم
به کربلا سفر کند
بر آن ضریح محترم
به چشم تر نظر کند
میکُشی مرا حسین
فدای خاک کربلا
حریم قتلگاه تو
همان مکان که بوده است
به خیمه ها نگاه تو
از اون جا به خیمه ها نگاه میکرد
جان مادرت حسین
جان خواهرت حسین
کن به من عطا حسین
میکُشی مرا حسین
فدای تشنگی تو
که سوخته گلوی تو
فدای زخم خنجری
که مانده است به روی تو
قاری بریده سر
روی نیزه در به در
کشته ی خدا حسین
حسین……..
متن روضه روز عاشورا
تموم زندگيم مال حسينه
دلم همواره دنبال حسينه
كجائيد اى شهيدان خدائى
بلاجويان دشت كربلائى
كجائى ياحسين محبوب زينب
كجائى بنگرى احوالم امشب
وداع
داری میری پناه من، خدا نگهدارت
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
یه قرارایی داشتیم با هم حسین
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
این دم آخر نذار به قلبم آرزوتو
سرت رو بالا بگیر، تا ببوسم گلوت رو
شب عاشوراست،اجازه دارم روضه بخونم،امام زمان (عج) من رو ببخشه
انگشترت رو داداش،بذار پیشم بمونه
اگه ببری فردا،تو دست ساربونه
پیغمبر اکرم(ص) هر وقت حسین رو میدید،از نوک پا تا موهای سر ابی عبدالله رو غرق بوسه میکرد،سئوال میکردند یا رسول الله(ص) این چه کاری است شما با این آقازاده میکنید؟مینشست گریه میکرد،میفرمود:دارم محل شمشیرها و نیزها و تیرها و دشنه ها و سنگا رو میبوسم. یازهرا بی بی جان چی شد سفارش فرمودید فقط زیر گلو رو ببوس،دلیلش رو گمان کنم به خود زینب هم نگفته فاطمه،فقط بی بی فاطمه سلام الله علیها فرمود:زینب جان خواست بره،وداع آخربود،علامتش اینه،پیراهن کهنه رو ازت میخواد،پیران رو که خواست یادت باشه زیر گلوش رو ببوسی،دلیل این بوسه برا زینب روز عاشورا معلوم شد،از بالای تل زینبیه نگاه میکرد،دید ملعون وارد گودال شد،هر کاری کرد….حسین……
داداش تو رو قسم میدم، به چادر زهرا
زینبت رو تنها نذار،تو این بیابونا
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
داری میری پس لااقل این کارو بکن
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
خودت این کارو بکن،…حسین…
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
اسیر شدن برا من،کشته شدن برا تو
اینا کبود میکنند،صورت بچه ها رو
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
هر وقت نگات میکرد میزد زیر گریه
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
اما
کاشکی به جای پیروهن،کفن برات میدوخت
دستای ذوالجناح و محکم گرفت سکینه
برای آخرین بار،میخواد رو پات بشینه
هرچی زد به ذوالجناح دید حرکت نمیکنه،ذوالجناح چرا من رو ازاین زن و بچه دور نمیکنی؟با سر اشاره کرد آقا،چه جوری برم، یه نگاه کن ببین، کی دست و پام رو بسته،نگاه کرد دید نازدانه، رو خاک ها نشسته، دید حالا که صداش نمیرسه،تو این این ضجه ها و ناله ها،هر کی یه چیزی میگه،حنجره سوخته از شدت عطش،راهی براش نمود،رفت دستای ذوالجناح رو بغل گرفت،همین که ابی عبدالله یه نگاه کرد،با اشاره گفت:بابا بیا پایین میخوام دورت بگردم، عزیز دلم بذار برم،گفت نمیشه، از اسب پیاده شد، رو خاک ها نشست حسین، آغوشش رو باز کرد،یعنی نازنین بابا،بیا تو بغلم بابا، بیا ببوسمت بابا، بیا بابات رو بو کن بابا، همین که حسین رفت دختر رو بغل بگیره،یه وقت دید سکینه دستاش رو گذاشت رو سینه ی بابا،بابا رو هُل داد عقب،گفت:بابا میخوای بری برو، قید بوسه رو زدم، دیگه نمیخوام بغلم کنی،دیگه نمیخوام رو پاهات بنشونی من رو،دیگه دلم نمیخواد ببوسی من رو،چه شد عزیز دلم؟ تو من رو از اسب پیاده کردی،گفتی بیا بغلم کن، حالا میگی نمیخوام،آروم بی جوهر،یه طوری که فقط خودش و بابا بشنوند،صدا زد بابا دلم لَک زده یه بار دیگه بغلم کنی،بابا جگرم پاره پاره است میدونم بری دیگه بر نمیگردی،بابا خیلی دلم میخواست یه بار دیگه دست رو سرم بکشی
دست نوازش بر سر دختر کشید و روانه میدان
امام حسين(ع) جنگ سختى با دشمن كرد، تشنگى بسيار شديد براو مسلط شد تصميم گرفت به طرف آب فرات برود، سوار بر اسب رهسپار فرات شد، به قلب لشگر چهار هزار نفرى )كه نگهبان آب فرات بودند حمله كرد، لشگر را از دو طرف پراكنده كرد. و خود را به آب رسانيد وقتى امام دست به طرف آب دراز كرد تا كفى از آب بردارد و بنوشد، شخصى از سپاه دشمن فرياد زد، اى حسين تو آب خوش مى نوشى با اينكه سپاه به سوى خيمه ها رفتند و حرمت حرم تو را هتك نمودند؟ و خيمه ها را آتش زدند، غيرت آن حضرت به جوش آمد و آب را ريخت و با سرعت به سوى خيمه بازگشت ولى دريافت كه كسى به خيمه حمله نكرده است و دشمن با اين حيله خواست حسين آب ننوشد(24)
در جنگ تن به تن امام حسين تعداد زيادى از سران لشگر و مردان جنگى را كشت يا مجروح كرد و در اينجا بود كه سپاه از هر سو به او حمله كرد و بدن امام را تيرباران كردند و امام باقر )ع( فرمود: بدن امام سيصدوبيست و چند زخم داشت از طر ف قسمت جلو چون آقا پشت به دشمن نمى كردند.(25)
مصيبت روز عاشورا روضه وداع
از امام پنجم(ع) روايت شده كه چون حسين(ع) ديد هفتاد و دوتن ياران و خاندانش به روى خاك افتاده اند، به خيمه اهل حرم رو كرد و فرياد كشيد اى سكينه و فاطمه و ام كلثوم، (عليكن منى السلام) سكينه فرمود:
اى پدرجان، تسليم مرگ شدى؟ فرمود: كسى كه ياروياورى ندارد چگونه تسليم مرگ نشود؟ گفت پدرجان، ما را به حرم جدمان برگردان فرمود: هيهات، زنان حرم شيون كردند و امام حسين (ع) آنها را آرام كرد و در همين مقتل روبه امّ كلثوم كرد و فرمود: تو را به نيك رفتارى سفارش. من به ميدان
ی دل)5 وای
نه قوتی نه توانی میان آن همه دشمن
نه مرحمی که نشیند به قلب مضطر زینب
امان( ای دل)5 وای
زحیرتم زه چه حالت، زهم نمی پاشد
به روی نیزه نشسته، تمام باور زینب
نمانده تن که نلرزد نمانده دل که نسوزد
مگر زقتلهگه آید صدای مادر زینب
نه مرکبی نه رکابی، امان زناقه عریان
چرا دوباره نیامد، امیر لشکر زینب
امان( ای دل)5 وای
------
مو که افسرده حالم چون ننالم
شکسته پرو بالم چون ننالم
همه گویند و زینب ناله کم کن
تو آیی در خیالم چون ننالم
------
چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا عمامه ای بر سر نداری
مگو عمامه ای بر سر ندارم
چرا خواهر به سر معجر نداری
------
خودم دیدم غزالان حرم را
ز چنگ گرگ ها چون می رمیدند
گهی آتش به دامن می دویدند
گهی در دامن آتش فتادند
------
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
مى روم در اين حال سكينه(س) شيونكنان پيش حسين آمد، حسين(ع) او را بسيار دوست مى داشت، او را به سينه چسبانيد و اشكهايش را پاك كرد و او را دلدارى داد.(26)
نگاهى به جنگ امام حسين با دشمن
امام حسين ع يكه و تنها به ميدان آمد و دشمن را به جنگ دعوت كرد، هركس كه به ميدان او مى آمد، طول نمى كشيد كه به دست او به خاك هلاكت مى افتاد. بدين صورت امام به جمعيتى بسيار از دشمن حمله كرد در حالى كه چنين رجز مى خواندند (كشته شدن بهتر از رسوا شدن بر ننگ است) و شكست ظاهرى دنيا بهتر از ورود به آتش دوزخ است، و خداوند در هر حال پناه من است و حسين بن على)ع( هستم، سوگند ياد كرده ام كه در برابر ظالمين سرفرود نياورم، از پيوستگان به پدرم حمايت مى كنم، و در راستاى دين پيامبر اسلام گام مى نهم.(27)
روضه شهادت امام حسين
شمر به سپاه خود خطاب كرد و فرياد زد همه متوجه حسين (ع) شويد كار او را تمام كنيد. سپاه دشمن به امام حمله كردند، آن حضرت همچنان مى جنگيد تا اينكه بدنش پراز زخم شد سرانجام ظالمى به نام »صالح بن وهب« پيش آمد آن چنان بر ناحيه ران آن حضرت ضربه زد، كه آن مظلوم از پشت اسب به زمين افتاد، طرف راست صورتش به زمين برخورد كرد، سپس در همين حال برخاست و به جنگ ادامه داد. و لحظات آخر عمر امام حسين(ع) زينب (س) از خيمه بيرون آمد در حالى كه فرياد مى زد كاش آسمان برروى زمين ويران مى شدى و اى كاش كوهها از هم مى پاشيدندو به بيابانها مى ريختند آنگاه به امام حسين(ع) نزديك شد، امام درحال جان كندن بود، زينب (س) صدا زد: اى عمر آيا اباعبداللَّه، كشته مى شود و تو مى نگرى؟
اين سخن زينب (س) را نداد و از او روى برگرداند. زينب (س) صدازد:
آيا ميان شما يك نفر مسلمان نيست، امام از زمين برخاست ومانند شير شجاع به دشمن حمله كرد و فرمود: »آيا شما بر قتل من اجتماع كرده ايد، به خدا بعد از من بنده اى از بندگان خدا رانخواهيد كشت، خداوند بخاطر كشتن من بر شما غضب مى كند...«.
سوگند به خدا هر گاه مرا كشتيد خداوند خودتان را به جان خودتان مى افكند و خون همديگر را مى ريزيد سرانجام دستخوش عذاب سخت الهى خواهيد شد اين قدر جنگيد تا هفتادو دو زخم بر بدنش وارد آمد.(28)
»روضه شهادت امام حسين
امام كنار آمد تا اندكى استراحت كند، در كنار ايستاده بود، ناگاه سنگى از جانب دشمن آمد و به پيشانى آن حضرت خورد و خون جارى شد، دامنش را بلند كرد تا خون پيشانيش را پاك كند، و در اين هنگام تيرى سه شعبه زهرآلود آمد وبه سينه آن حضرت اصابت فرمود: بِسمِ اللَّه وَ بِاللَّهِ وَ عَلى مِلَةِ رسولِ اللَّه
سپس سرش را به طر ف آسمان بلند كرد و گفت »خدايا تو مىدانى مردى را مىكشند كه در روى زمين پسر پيغمبرى غيراونيست«.
روایت است كه چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حركت ذوالجناح وز جــــولان
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
كشید پــا ز ركـــاب آن خلاصه ی ایجـــــــــاد
به رنگ پرتو خورشید ، بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد ..
آنگاه آن تيررا گرفت واز پشت بيرون آورد و خون جارى شد.
دراين هنگام ضعف بر بدن آقا مسلط شد، سپاه دشمن دست از جنگ كشيدو مدت طولانى از اين جريان گذشت و كسى جرأت نمىكرد آخرين ضربه را بزند با فرياد شمر لعين دشمنان بىرحم به آن امام غريب حمله كردند و ضربات پى درپى شمشير و تيروسنان و نيزه محاسنش پرخون شد و فرمود اينگونه كه به خونم رنگين شده ام و حقم غصب شده با خدا ملاقات مىكنم. هلال بن نافع كه از سربازان دشمن بودمى گويد نگاه به قتلگاه كردم ديدم حسين(ع)به خود مى پيچيد و درحال جان دادن است. درخشندگى چهره و زيبايى قامت او مرا از فكر درمورد كشتن او بازداشت.
*امان از دل زینب*
زینب آمده
آندم بریدم از زندگی دل
که آمد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
*روز عاشوراست امروز*
زبانحال امام حسین ه
سوی خیمه برگرد خواهر حزینم *تا به زیر خنجر ننگری چنینم
رو به خیمه خواهر تا که خود نبینی*وقت جان سپردن آه آتشینم
رو که بهر قتلم اینک ایستاده***خولی از یسار و شمر از یمینم
نیزه سنانست کامده به پهلو***تیر بوالحنوق است خورده برجبینم
رو که تا نبینی وقت رفتن جان***از لگد شکسته سینه حزینم
قسمت منو تو از ازل چنین بود***تو بلاکش دهر من بلا نشینم
تو اسیر شام و من شهید کوفه***تو از آن به ناله من از آن غمینم
من به قتلگاهم پیش نعش اکبر***تو برو به خیمه پیش عابدینم
ی
ا بپوش دیده تا مرا نبینی***یا برو به خیمه تا ترا نبینم
*وای از دل زینب*
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین دست و پا می زد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از دل نوا میزد حسن زینب صدا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
همچو بسمل زیر تیغ شمر میزد دست وپا
نیمۀ چشمش به قاتل نیمه ای در خیمه ها
دل پر از خون از نوای کودکان بی نوا
تکیه گه بر خاک گرم کربلا میزد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
========
زیر خنجر گاه از سوز عطش رفتی زهوش
گاه بر آه زنان در خیمه گه میداد گوش
گاه از بی یاری زینب زدی از دل خروش
صیحه از بیماری زین العبا میزد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
=========
پای چکمه یکطرف بر سینه اش شمر لعین
جا نموده بهر قتلش کرده بالا آستین
نالۀ اهل حرم رفته به چرخ چارمین
زآتش آهش شرر بر ماسوا میزد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
======
گاه فرمودی به زینب کی بلا کش خواهرم
ناله کم کن جان خواهر باش صابر در حرم
جان تو جان سکینه داغدیده دخترم
ناله از بد عهدی قوم دغا میز دحسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
==============
زیر خنجر گاه فرمودی به شمر ای شمر دون
تشنه من از بهر آب و تو مراتشنه به خون
تشنه لب ای بی حیا سر از تنم منما برون
نال] لا ُتشمِتی الاعدا بِها میزد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
درجوانی پیر شد از داغ عباس جوان
داغ قاسم قامت سروش نمودی چون کمان
یک طرف از داغ اصغر همچو بسمل در فغان
از غم اکبر به سر دست عزا میزد حسین
ناله ها میزد حسین واغربتا میزد حسین
از عطش در زیر خنجر دست وپا میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
یا اخا روحی فداک یا اخا من لی سواک
یا اخا قلبی لداک
*راوى مى گويد خولى بنيزيد اصبحى خواست سرامام را جدا كند لرزه بر بدن نحسش افتاد و اجتناب كرد و آنگاه سنان بن اَنس نخعى از اسب پياده شد وقصد قتل فرزند رسول(ص) و نور ديده زهراى بتول(س) را نموده و شمشير ظلم و جفا برحلق خامس آل عبا فرود آورد و سرمقدس آن بنده خاص حضرت سبحانى را از بدن جدا نمود.(29)*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
آخ
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
آخ
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
دیر رسیدم من ، سر تو رو بردند
دیر رسیدم من ، سر تو رو بردند
سر تو رو بردند ، دیر رسیدم من
یک گوشه گودال ، مادر رو دیدم من
که رفته بود از حال، دیر رسیدم من
صدا زدی من رو ، خودم شنیدم من
صدای رگ هات بود، دیر رسیدم من
به سمت گودال از خیم دویدم
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
عمامه ات رو بردند ، دیر رسیدم من
شمشیر ات رو بردند ، دیر رسیدم من
انگشتر اش هم بردند…
پیراهن رو بردند ، دیر رسیدم من
با بوسه از رگ ها ، به خون تپیدم من
میان خاک و خون ، دیر رسیدم من
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
به سمت گودال از خیم دویدم
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
عزیز خواهر غریب مادر
*امان از دل زینب*
روز عاشورا ست امروز
کربلا غوغاست امروز
سری به نیزه بلند است، در برادر زینب
خدا کند که نباشد، سر برادر زینب
امان( ا