eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
2.9هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
2.9هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷قسمت بیست و چهارم🌷 یک بار دزدی را در محل گرفته بودید، باید می بردید و تحویلش می دادید. در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود، گفتید و خندیدید. دزد را با ماشینی دیگر می بردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین. خنده ام نمی آمد و نمی فهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید، ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی، ته دلم شاد بود. وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی، اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود. علتش را که پرسیدم گفتی: ((مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد. یعنی آقازاده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!)) بودن با تو را به تنهایی ترجیح می دادم.از حوزه که می آمدم، سرکی هم به مغازه ات می کشیدم. همین که پشت دخل می دیدمت، حالم خوب می شد. بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم می کردم، سفره می انداختم و منتظر می شدم تا بیایی. بعضی روز ها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه می شدم تنهایی، و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم. همان جا باهم چیزی می خوردیم. اگر هم سر و کله دوستانت پیدا می شد می رفتم پشت مغازه، همان جایی که برایم درست کرده بودی، و در حالی که به بحث هایتان گوش می کردم، مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت می گرفتم، چون می دیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری می کنی و به نتیجه می رسی. برای همین ، هر وقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند، با تو در میان می گذاشتم و نتیجه را به آنها می گفتم. آقا مصطفی! مشورت با تو همیشه به من آرامش می داد. این همان چیزی است که این روزها خیلی آزارم می دهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دو راهی سرگردان ماندم، بگویی:((سمیه از این طرف.)) هر چند این را قبول دارم که هستی، ولی به وقت مشورت جایت خالی است. خیلی خیلی خالی است. فاطمه بیدار شده و صدایم می زند:((مامان خواب بابا رو دیدم.)) می روم بغلش می کنم و می بوسمش: ((خب باید خوشحال باشی دخترکم. چرا می لرزی؟)) _ برای اینکه رفت. لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت. آرام آرام به پشتش می زنم تا دوباره بخوابد. چشمانم را می بندم تا شاید من هم تو را ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب ، اما این خوشبختی نصیبم نمی شود. فاطمه می خوابد. روی محمدعلی را می کشم و باز می آیم کنار پنجره. باید بقیه خاطراتم از تو را پیش از آنکه غبار فراموشی روی آن ها بنشیند در دل این ضبط کوچک جا بدهم. مدتی که از ازدواجمان گذشت، پدرت پیشنهاد داد: ((حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین، بیایین دسته جمعی بریم کربلا.)) سفر به کربلا برایم یک رویا بود، رویایی که فکر نمی کردم تعبیر شود. آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود. به بابا چیزی نگفتیم. پیشنهاد تو این بود: ((بیا سرویس عروسی ات رو بفروش، بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم.)) آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(علیه السلام) بود و آقا ابوالفضل(علیه السلام). زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم، چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم. چهارصد هزار تومان دستم آمد. صد تومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم. سفرمان زمینی بود و همراهانمان پدر و مادرت، عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند. اول رفتیم نجف، بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه. با این همه حس و حالت کمتر از من نبود. ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت بیست وپنجم🌷 در طول سفر حیران بودم، حیران و مشتاق، حیران و عاشق. همه چیز خوب بود جز آنکه گاهی مرا می گذاشتی و با دوستانی که آنجا پیدا کرده بودی می رفتی زیارت. روزی که چشم باز کردم و دیدم باز هم نیستی، ابرهای همه عالم آمد توی دلم و خزیدم به غار تنهایی. وقتی از دستت ناراحت می شدم دیگر نمی توانستم حرف بزنم، می شدم کوه یخ. وقتی آمدی و حالم را دیدی سعی کردی از دلم دربیاوری. همان روز باید میرفتیم کاظمین. در ماشین کنارم بودی، اما انگار یک عالم از تو فاصله گرفته بودم. دست هایم را که یخ بود چسبیدی:((عزیز باور کن دلم نیومد بیدارت کنم! اون قدر خوب خوابیده بودی که...)) دهانم باز نمی شد جوابت را بدهم. ناله ات بلند شد: ((ببین نفرینت من رو گرفت. باور کن دلم بدجور درد گرفته! امروز که رفته بودم زیارت،پیش از اینکه برم حرم دیدم گرسنه‌م .عربی گوشه پیاده رو بساط صبحونه رو پهن کرده بود و نیمرو درست می کرد. با انبری تخم مرغ هارو هم می زد. همون رو می انداخت زمین و باز برمی داشت و زیر و رویش می کرد. بی خیال شدم و یه پرس سفارش دادم. خوردن همان و این دل درد شدید همان!)) رویم را کردم سمت پنجره ماشین و بیرون را نگاه کردم و چشم دوختم به بیابان خشک و نخل های خاک آلود. حال تو خیلی بد بود و چند بار به راننده گفتی نگه دارد، ولی او بیشتر پا را روی گاز گذاشت، چون ظاهرا احساس ناامنی می کرد. صدای انفجار هایی از دور دست می آمد. بالاخره آشتی کردیم. قول دادی در کربلا جبران کنی و دیگر تنهایم نگذاری، اما آنجا هم بیشتر در خدمت پیرزن و پیرمرد های کاروان بودی. شب آخر می خواستی ویلچر مادربزرگت را تحویل بدهی. گفتم:((منم میام)) گفتی: ((بشین هُلت بدم!)) تا گیت بازرسی نشستم روی صندلی چرخ دار و مرا هُل دادی. چقدر خندیدیم! دم گیت گفتم: ((مردم دارن نگاه می کنن، اگه الان بلند بشم می ریزن و چادرم رو تکه تکه می کنن، می گن شفا گرفته!)) مرا بردی پشت حرم حضرت عباس پیاده کردی. ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم. همین که همدیگر را داشتیم اتفاق بزرگی بود. از کربلا که برگشتیم رفتم حوزه که امتحان هایم را بدهم. آن روز امتحان منطق داشتم. آخرهای جلسه بود که یکی از بچه ها آمد و گفت:((آقایی دم در با تو کار داره.)) ورقه ام را دادم و آمدم. تو بودی سوار آردی: ((بدو بیا داریم می ریم ماه عسل.)) _ چی می گی برای خودت آقا مصطفی؟ امتحان دارم. امتحان بعدی‌ ام رو چه کنم؟ مدیر حوزه اگه بفهمه پوست از سرم می کنه. خندیدی، از همان خنده های بلند کودکانه: ((دوروزه برمی گردیم، بجنب که دیر شد!)) _ وای آقا مصطفی من که چیزی بر نداشتم! _ صندلی عقب رو نگاه کن! سبد مسافرتی آنجا بود. درش نیمه باز بود و پر از وسیله. آن طرف تر هم پتو بود و بالش و فلاسک چای و سجاده. از سمت قزوین رفتیم شمال. یک سفر دو نفره، سفر ماه عسل، البته با کمی تاخیر. هرجا را نگاه می کردی رنگ و بوی عشق داشت. زمین عشق و زمان عشق و آسمان عشق. سرراه رفتیم رشت خانه عمویم و شب را آنجا خوابیدیم. صبح بعد از نماز، سفره صبحانه را پهن کردند. سرشیر و نان تازه و کره محلی و مربای بهار نارنج. چقدر مزه داد! گفتی: ((اینم اولین صبح ماه عسل!)) و خندیدی. از همان خنده های بلند کودکانه، بی غل و غش. از اینکه توانسته بودی بعد از یکسال و چند ماه مرا بیاوری ماه عسل، خوشحال بودی. سر راه با هم رفتیم و چند نوع برنج برای مغازه خریدی. _ بو کن سمیه! این برنج صدریه، این دُمسیاه، این دودی و اینم چلیپا. بعد راه افتادیم و رفتیم: از انزلی، لنگرود،رودسر، رامسر تا استان مازندران. فردای آن روز امتحان داشتم و دلم شور می زد. گفتی: ((بی خیال عزیز! می ری کمی عز و التماس می کنی، ازت امتحان می گیرن، فعلا ماه عسلمون رو دریاب!)) باد می وزید و نم باران باعث شده بود روی شیشه ماشین هزار ذره الماس بدرخشد. هوا بوی عطر باران و عشق را با هم داشت. سر راه رفتیم منزل عمه خانم که همسفر کربلایمان بود. ویلایی دستش بود که سوئیتی از آن را به ما داد که رو به دریا بود. ادامه دارد...✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتند ... از تـ❤️ـو شعر بخوانم ... تعجب است ... توصیف کوه را ... به غباری سپرده اند ... سلام پدر مهـ❤️ـربانم .... 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺صلوات برای تعجیل درفرج امام زمان‌ فراموش نشه🌺 🍀امام على عليه السلام: ☘️قُلوبُ العِبادِ الطّاهِرَةُ مَواضِعُ نَظَرِ اللّهِ سبحانَهُ، فمَن طَهَّرَ قَلبَهُ نَظَرَ إلَيهِ 🌱دل هاى پاكِ بندگان، نظرگاه خداى سبحان است. پس هر كه دل خويش را پاك گرداند خداوند به آن نظر افكند. غررالحكم حدیث6777 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷هدیه میکنیم ثواب تلاوت امروزمان را به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🌷 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🍃🦋🍃 🍃🦋🍃 🦋🍃 🍃 🦋 دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز جمعه 🦋«اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ أَقْرَبِ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیْكَ، ‌وَ أَوْجَهِ مَنْ تَوَجَّهَ إِلَیْكَ، وَ أَنْجَحِ مَنْ سَأَلَكَ وَتَضَرَّعَ إِلَیْكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ كَأَنَّهُ یَراكَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ الَّذی فِیهِ یَلْقاكَ، وَلا تَمُتْنا إِلاّ عَلی رِضاكَ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ أَخْلَصَ لَكَ بِعَمَلِهِ وَ أَحَبَّكَ فی جَمِیعِ خَلْقِكَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغْفِرْ لَنا مَغْفِرَةً جَزْمَاً، حَتْماً، لا نَقْتَرِفُ بَعْدَها ذَنْباً، وَ لا نَكْتَسِبُ خَطیئَةً وَلا إِثْمَاً اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، صَلاةً نامِیَةً دَائِمَةً زاكِیَةً مُتَتابِعَةً مُتَواصِلَةً مُتَرادِفَةً بِرَحْمَتِكَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمین» 📚 بحارالانوار ج ۸۷ ص۳۳۸ 🦋🍃🦋 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر پر ماجرا 07.mp3
8.95M
۷ ✍سفر دیگران را به نظاره می ایستی، اما.... از تصورِ این لحظه برای خودت؛ فـــرار می کنی! ✨برای خودت مُدام ترسیمش کن! باید برایش آماده باشی 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا❁﷽❁ا ✨《 وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ》 (سوره مبارکه شوری آیه۴۶) ✍حضرت امام محمد الباقر علیه السلام در تفسیر فرمودند: و ظالمان به حق آل محمد (عليهم السلام) را می‌بینی هنگامیکه با عذاب روبرو شوند، که البته مقصود از عذاب در این وجه علی (علیه السلام) می باشد که او همان عذاب ظالمان است؛ می‌گویند آیا هیچ راه بازگشتی هست تا ولایت علی (علیه السلام) را بپذیریم؟! و ظالمان را می‌بینی که در برابر علی (علیه السلام) از ذلت و خواری سر فرو افکنده‌اند و به او با چشمی فروافتاده می نگرند ..آری ظالمان به حق آل محمد علیهم السلام یعنی ناصبیانی که با آل محمد علیهم السلام دشمنی ورزیده و حق امیرالمومنین (علیه السلام) و فرزندانش را ضایع کرده و به آنان ظلم نمودند در عذابی همیشگی خواهند بود، و این افراد همان دروغ گویانند. 📓البرهان في تفسير القرآن ج ۴ ص ۸۲۹؛ القمی ج۲ ص۲۷۸؛ نور الثقلين ج ۴ ص ۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا❁﷽❁ا ✨《 وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ》 (سوره مبارکه رعد آیه ۷) 🔰از القاب مبارک حضرت مولانا بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) «راهنما» است که در کتب ادیان بدان اشاره شده است (۱)؛ چنانکه شریفه ۷ سوره مبارکه رعد، وجود مقدس امام در هر عصر و زمانی را "هادی" و هدایتگر آن عصر و زمان معرفی می نماید:《وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ کُلُّ إِمَامٍ هَادٍ لِلْقَرْنِ الَّذِی هُوَ فِیهِمْ》(۲) و با ظهور حضرت الهادی المهتدی، حجة بن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هدايت الهی در اتم وجه ساری و جاری می گردد. ▫️قال رسول الله(صلی الله علیه وآله):《أَلا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها》(۳) 📓منابع ۱. النجم الثاقب ج۱ ص۱۹۱ [در کتاب باتنگل، از کتب هندیان، نقل شده: آن کسی که در آخرالزمان به وجود و ظهور او بشارت داده شده، راهنما نام دارد]. ۲. الکافی؛ ج۱، ص۱۹۱؛ العیاشی ج۲، ص۲۰۴ ۳.خطبه مبارکه غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠بسمه تعالی ⁉️آیا انحصار یاران حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه الشریف- به ۳۱۳ نفر، یک نوع تبعیض نیست؟ چرا ۳۱۳نفر؟ ✅باید توجه داشت که یاران حضرت، منحصر در ۳۱۳ نفر نیست؛ زیرا حضرت، دارای سه گروه یار است که گروه اول آنان، ۳۱۳ نفرند. اینان، فرماندهان و بزرگان لشکر حضرت محسوب می شوند و موالیان اویند. طبیعی است هر لشکر، تعدادی محدود فرمانده دارد و بقیه، تحت نظر اینان در لشکر حضرت به سر می برند و حاکم را یاری می کنند. پس این نوع انحصار، تبعیض نیست، با توجه به این که یاران گروه دوم را لشکر ده هزار نفری و یاران گروه سوم را عموم مؤمنان تشکیل می دهند. 🔰گفتنی است که دلیل خاصی در این که چرا یاران گروه اول ۳۱۳ نفر هستند وارد نشده است. شاید بتوان گفت: این که تعداد یاران امام مهدی -عجل الله تعالی فرجه الشریف- همچون یاران پیامبر اکرم -صلّی الله علیه و آله و سلم -در جنگ بدر ۳۱۳ نفر است ،برای آن است که یاد و خاطره جنگ بدر زنده شود. جنگی که مسلمانان عده کمی بودند با تجهیزات نامناسب، و فقط تکیه بر خدا داشته و با ایمان وارد معرکه جنگ شدند. هدفْ حفظ اسلام و دین بود. امداد های خاص و ویژه الهی نازل شد، چنانچه در ابتدای سوره انفال (آیات ۷ – ۱۴) به آن اشاره شده است. ♻️جنگی که همه گروه های مسلمانِ آن زمان، در آن حضور داشتند. افراد سپاه از همه اقشار و سنین مختلف تشکیل شده بود و پیروزی قاطع مسلمانان در آن رقم خورد. بسیاری از سران مشرک و کافر سپاه مکه کشته شدند، پیروزی در این جنگ سرآغاز بسیار زیبایی برای شروع حرکت اسلام بود. 📒آفتاب مهر،دفتر اول، صص۱۱۰-۱۰۹جمعی از محققین مرکز تخصصی مهدویت 🔸کاری از انجمن تبلیغ،کمیته تولید محتوای مهدویت ، اداره کل تبلیغ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا