eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
3.4هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
@BayaneNab-حماسه_ای هشتاد ساله، داستان غم انگیز فلسطین -1.pdf
268.2K
✳️ سوژه سخنرانی ✳️ 🔺موضوع👇👇 📌حماسه‌‏ای هشتاد ساله، داستان غم انگیز فلسطین -1 🔰تحمیل حکومت جعلی اسرائیل به جغرافیای سیاسی جهان كشف نفت در كشورهای مسلمان خلیج فارس؛ ظهور صهیونیسم سیاسی؛ فروپاشی امپراطوری عثمانی و رخنه عوامل جاسوس و سرسپرده در بدنه حكومت‌های نوپای عربی، شرایطی مساعد را برای رخ دادن فاجعه‌ای در قلب كشورهای اسلامی، در كنار دریای مدیترانه فراهم نموده بود. 📌 📎 📎
@BayaneNab-حماسه_ای هشتاد ساله، داستان غم انگیز فلسطین -2.pdf
262.7K
✳️ سوژه سخنرانی ✳️ 🔺موضوع👇👇 📌حماسه‌‏ای هشتاد ساله، داستان غم انگیز فلسطین -2 🔰جلسه قبل با دو پرسش آغاز گردید: 1 - مردم فلسطین از چه زمانی به مبارزات عملی روی آوردند؟ 2 - به چه دلایلی تاكنون این ملت مظلوم در پنجه‌های خونبار صهیونیست‌ها گرفتار است؟ و همچنین چگونگی یورش صهیونیست‌ها به خاك فلسطین و تحكیم دولت غاصب اسرائیل در این سرزمین و نیز مبارزات مردم فلسطین تا پایان انتفاضه اول، را تقدیم کردیم. 📌
آیا من دیندارم؟؟؟؟.pdf
657K
📜فیش منبر کوتاه 📩 منبرک ؟؟؟؟؟ حسنی علیه السلام ♦️ فیش منبر حضرت عدالعظیم حسنی علیه السلام 🔖آنچه در این فیش می خوانید : 🌀عرضه عقاید حضرت عبدالعظیم محضر امام هادی علیه السلام و تایید ایشان 💠آیا ما دینداریم؟؟؟ آیا دینمان رو عرضه کردیم؟؟؟ 💠 مدال انت ولینا حقا برای حضرت عبدالعظیم از طرف امام زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فضائل و کرامات حضرت عبدالعظیم.pdf
1.23M
📜فیش منبر 📩 منبر کامل حسنی علیه السلام ♦️ فیش منبر حضرت عدالعظیم حسنی علیه السلام 🔖آنچه در این فیش می خوانید : 🌀فضایل حضرت عبد العظیم حسنی از زبان معصومین 💠حضرت عبد العظیم در محضر چهار امام 💠کراماتی از حضرت عبد العظیم حسنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸حضرت عبد العظيم بن عبد الله حسنی از اکابر علماء و محدثان، مفسر و حامل علم القرآن و کثیر الحدیث و الروایة بود که تعداد قابل توجهی از آنان در زمینه علوم و تفسیر آیات حضرت قرآن می باشد. معناشناسی برخی واژگان (۱) ، تبیین شأن نزول (۲)، تبیین وجه تنزیل و معنای ظاهر (۳)، برشمردن مصادیق آیه (۴)، تفسیر و روشن ساختن حقیقت و معنای بطنی آیات قرآن کریم (۵)، از جمله مواردی است که در احادیث تفسیری منقول از ایشان به چشم می خورد. ✧📚منابع📚✧ ۱.به عنوان نمونه ذیل آیه ۱ سوره انسان [كافى‌ج ۱ ص ۱۴۷] ۲.ذیل شریفه ۱۱۷ سوره مبارکه توبه [القمی‌ ج ۱‌ص۲۹۷] ۳.تبیین معنای تنزیل در «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَة» (سوره قيامت آیه۲۳) [مجمع البيان ج۱۰ ص۲۰۴] ۴.بر شمردن مصادیق گناهان کبیره ذیل شریفه ۳۷ سوره شوری [كافى ج۲ ص۲۸۵] ۵. تفسیر آیاتی که در بطن‌، به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فضائل ائمه اطهار علیهم السلام دلالت دارند؛ از جمله سوره فرقان آیه۵۰، سوره نساء آيه ۶۶ ، سوره توبه آیه ۱۰۵، سوره کهف آیه ۲۹ و ..[مراجعه شود به كافى ج ۱ ص۴۲۴؛ تأويل الآيات ص ۳۷۲؛ الصراط المستقيم ج ۱‌ص۲۹۱]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به اینکه خدا دوستم داشته و خواسته ام را اجابت کرده، به اینکه حالا فرصت زیاده، به اینکه نباید من را با یک بچه کوچک تنها بگذاری. مامانم و داداش هایم ساکت بودند. جلوی در خانه، مامان هر چه اصرار کرد پیاده شوی و افطار کنی، قبول نکردی و سجاد باز ماشین را روشن کرد و ما را رساند خانه خودمان. افطاری را حاضر کردم، خوردی. پرسیدم:((چطور شد ساک رو فرستادی خودت نرفتی؟)) _ توی خیابون بودم که تلفن کردن بیا سمت فرودگاه و به چند تا از دوستاتم که پاسپورت دارن و آماده‌ن بگو بیان. اینا که زنگ زدن از بچه های فاطمیون بودن. منم زنگ زدم به آقای حاج نصیری و گفتم اگه می خوای با پسرتون بیایین. می دونستم پاسپورت دارن. حاجی و پسرش اومدن. ساکامون رو دادیم. اونا از گیت رد شدن، اما جلوی من رو گرفتن و گفتن ویزای عراق داری و نمی تونی وارد سوریه بشی. گفتم: ((خب چون سربازی نرفتی ویزای سوریه رو نمی دن. ویزای عراق رو هم وقتی دادن که ودیعه گذاشتی!)) گفتی: ((قسمت نبود سمیه! آخه جلوی چشمم رفقا رفتن و من جا موندم!)) بعد از افطار ضربان قلبم بالا رفت. سفره را همان طور که نشسته بودم جمع کردم، اما بلند نشدم که ببرم آشپزخانه. تو هم انگار که من مقصر باشم برنداشتی و با اخم بلند شدی و رفتی اتاق فاطمه. ربع ساعتی دراز کشیدی و بعد آمدی:((من میرم بیرون.)) ‌ _کجا؟ لباس بیرون را پوشیدی: ((میرم با دوستام دعوا کنم!)) تو مرد صبوری بودی و اهل دعوا نبودی. حتی یک بار از مامانت تشکر کرده بودم که چنین پسر صبوری تربیت کرده. ولی وای از وقتی که عصبی می شدی. با ناراحتی گفتم: ((این دعوا کردن یعنی بزن بزن و بکش بکش؟ وایسا منم میام!)) _ لازم نیست بیای، هر جا میرم پشت سرمی! _ مصطفی! _ مصطفی نداره! رفتی آشپزخانه، لیوان آب را پر کردی و سر کشیدی. فاطمه که خواب بود بیدار شد و گریه می کرد. گفتی: ((خیلی خب، آماده شو. فقط زود!)) سریع آماده شدم، فاطمه را هم آماده کردم. چون آن روزها ماشین را فروخته بودی، زنگ زدم آژانس. _ بگم کجا؟ _ فاز ۳ اندیشه. ماشین آژانس آمد و سوار شدیم. به راننده گفتی: ((بپیچ سمت شهدای گمنام.)) می دانستم آنجا پنج شهید گمنام دفن اند. پیاده شدیم. شهدا بالای بلندی بودند و تو رفتی سمتشان.من هم آمدم، حتی جلوتر از تو از پله ها رفتم بالا. فاطمه بغل تو بود. با خودم فکر کردم داری می آیی، یک لحظه به عقب که برگشتم دیدم همان پایین ایستاده ای و داری انگشت اشاره ات را تکان می دهی، انگار به دعوا. بلند گفتم: ((نمیای بالا؟)) دو سه پله آمدم پایین. قلبم تند تند می زد. صدایت را باد آورد: ((اگه کار منو راه نندازین به همه می گم که شما هیچکاره این! به همه می گم این دروغه که شهدا گره از کارا باز می کنن! به همه می گم کار راه انداز نیستین و آبروتون رو می برم. می گم عند ربهم یرزقون نیستین!)) ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا