eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3.1هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
3.7هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan @NHTaheriارتباط با ادمین :»
مشاهده در ایتا
دانلود
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 فصل هفتم چند هفته قبل از امتحانات نهایی بخاطر امتحان برادرم محمود در خانه حالت اضطراری اعلام شد. هر وقت یکی از ما صدایمان را بلند می کردیم مادرم سرما فریاد میزد بخاطر برادرت محمود جیغ نزن و آرام باش چون چند روز بعد امتحان داشت، اگر یکی از ما دنبال هم می دوید، مادرم بر سر ما فریاد میزد اگر یکی از ما دیگری را هل می داد او را نیش زبان می زد، طبق عادت ما وقتی دور طشت لباس شویی جمع می شدیم. با سیلی زدن خفیف به پشت سر، نیشگون گرفتن از پهلو یا کشیدن گوش ما سهم خود را می گرفت. او باید آرامش را برای مطالعه محمود فراهم می.کرد اگر یکی از ما می خواست دیگری را درگیر کند از مادرم سیلی می گرفت، یا هم مخفیانه به یکدیگر ما چشمک می زدیم و حرکات خنده دار روی صورت ما انجام می دادیم. خواهرم اغلب درگیر این موضوع می شد از آنجایی که نمی توانست با خودداری از خندیدن خود را کنترل کند بنابراین تا جایی که می توانست جلوی خنده اش را می.گرفت. اگر این حرکات خنده دار را ادامه می دادیم خنده اش منفجر می شد و سیلی های متعددی از مادرم دریافت می کرد که به ندرت به دلایل خنده زیادما نمی توانست مقصر واقعی را مجازات کند. امتحانات سال تعلیمی را تمام کردیم و محمود به درس خواندن ادامه داد زیرا امتحانات توجیه ی حدود یک ماه از امتحانات ما عقب بود و با وجود پایان ،امتحانات وضعیت اضطراری در خانه همچنان پا برجا بود ما بیشتر از اینکه منتظر پایان آخرین روز امتحان خود باشیم منتظر ماندیم تا امتحانات محمود تمام شود و وقتی محمود از مدرسه برگشت، با پر سر و صداترین محفل ممکن از او پذیرایی کردیم چیزی را که حدود دو ماه در جان خود پنهان کرده بودیم بیرون آوردیم. خانه پر از سروصدا و فریاد شد و همه به محمود، دختر و پسر حمله کردیم، سیلی زدیم لگد زدیم و نیشگون گرفتیم، در حالی که مادرم نگاهمان می کرد و سعی می کرد جدی باشد و فریاد می زد: بگذارید برادرتان را. اما نمی توانست آن لبخند گسترده را از صورتش پنهان کند بعد از اینکه با محمود تمام شد همه حمله کردیم به سوی مادرم، محمود هم همراه ما یکجا شد دستانش پاهایش را بوسیدیم تلاش برای خلاص شدن از دست ما کار ساده نبود. در حالی که سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد نتیجه ای نداشت نتایج ما ظاهر شد و همه موفق شده بودیم به جز پسر عمویم حسن که سال دوم راهنمایی رد شده بود و باید منتظر موفقیت محمود در روز نتیجه توجیه ی می بودیم که اعلام می شد. موضوع مهم دیگر و جدی تر آن روز، اینکه محمود با چهره ای درخشان از خوشحالی برگشت در را باز کرد و اولین کلمه ای که گفت این بود یاما (92) سپس اشک تیزی بر گونه ی مادرم جاری شد. سپس غزل او به صدا درآمد و ما دوباره توپ را در یک محفل پر سر و صدای از بس خوشحالی ترکاندیم ، جایی که موفقیت و برتری محمود برای همه ما یک موفقیت و یک دستاورد بود چون هر کدام سهمی در آن دادیم. مادرم به آشپزخانه رفت تا شنبلیله را بجوشاند و آرد و شکر را با آبش مخلوط کرده و یک سینی شیرینی شنبلیله برایمان بیاورد تا محمود آن را به تنور داغ ببرد تا بپزند منتظر بودیم تا مادرم آن را روی بشقابهایی که از آشپزخانه آورده بود بگذارد و ما از هر طرف سر آن دعوا کنیم در حالی که او دستش را طوری تکان میداد که انگار می خواست به کسی که دستش را دراز کرده تا بی نوبتی بکند ضربه میزد به قسمی که او را نزده باشد اما موفق شد چند بشقاب را بلند کند که در بشقاب برای هر کسی که از همسایه ها و اقوام برای تبریکی به او می آمدند نگهدارد. پدربزرگم به شدت مریض شد و به نظر می رسید که می خواهد ما را ترک کند چون به ندرت چنین بیمار می شد. از اتاقش بیرون نمی شد و جز جمعه ها دیگر نمی توانست به مسجد برود و در مجلس روزانه مردان محله در میدان معروف شرکت نمی کرد. شاید ناکامی حسن بر اضطراب و بیماری او افزوده بود و او دیگر تمایلی به شرکت در مراسم ما را نداشت و با وجود آن همه با او دور هم جمع می شدیم و شب تا دیروقت بیدار می ماندیم و شب ها می خواستیم او را کمی بخندانیم و دلداریش بدهیم. محمود باید منتظر می ماند تا تعطیلات تابستانی برای یک سال تمام شود پس از اتمام تحصیلات ثانویه می توانست در یکی از دانشگاهای مصر بپیوندد. این فرصتی ایده آل برای او بود تا مقداری از پول مورد نیاز خود را جمع 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 آوری نموده تا که بتواند به مصر سفر کند ایده کار در داخل سرزمین های اشغالی سال 1948 را کاملاً رد کرد، بنابراین او مجبور شد به کار در کارخانه مامایم ادامه دهد و به دنبال هر کار اضافی دیگری برای جمع آوری سکه های سفید از اینجا و آنجا برای تحصیل باشد. محمود و مادرم مدت ها در فکر می بودند و بالاخره تصمیم گرفتند که محمود باید دست از کار بکشد. محمود از کارخانه مامایم دست از کار کشید و برادرم محمد جای او را در آنجا ،گرفت بنابراین برادرانم حسن و محمد در کارخانه مامایم به کار می رفتند و محمود خود را وقف کاری کرد که بیشتر سود .کند فرصت های کسب درآمد جدی تر منوط به ایده بهتر در راه اندازی کسب و کاری بود که نیاز به سرمایه زیادی نداشت بنابراین محمود تصمیم گرفت سبزی فروشی درست کند. سبزی فروشی در انتهای بازار سبزی محله او فقط به چند لیر نیاز داشت و می توانست سود کمی کسب کند، اما با صرفه جویی در وقت می توانست مبلغ معقولی را به دست آورد در طول یک سال اصلاً مادرم صبح ها محمود را زود بیدار می کرد و به محض اعلام پایان منع رفت و آمد او با سه چهار لیر به بازار عمده فروشی شهر می رفت و چیزی می خرید و بر می گشت. او انواع سبزی هایی را که پیدا . می کرد آنها را به غرفه خود می می آورد، سبزی ها را روی آنها می چیند و شروع به فروش آنها می کرد و ظهر سبزی های باقی مانده را جمع آوری می کرد و آنها را برای استفاده روز مره خانه به مادر آماده می کرد هر روز بیست و یا یک چهارم قرش را از درآمد روز جمع می کردند تا پس انداز کنند. و وضع منع رفت و آمد در روز هر از گاهی تکرار می شد و چون همسایه ها به سبزی هایی که محمود می خرید نیاز داشتند، علیرغم اعمال مقررات منع رفت و آمد هیچ یک از سبزی هایش خراب نشد چون غرفه اش به خانه تبدیل شد و در کوچه های محله می توانست آنچه را که همسایه ها می خواستند بدون ترس از سربازان ارتش اشغالگر آماده کند. سربازان اشغالگر از ترس کمین هایی که توسط مردان فدائی برایشان تدارک دیده شده بود از ورود به اردوگاه می ترسیدند. مقاومت و چریک ها مقاومت را ادامه و تشدید نمودند رهبران اشغالگر بخاطر ازدحام جمعیت در کمپ ها، باریک بودن کوچه هایشان و هزینه هایی که برای هجوم به کمپ متحمل می شوند به فکر ساختن خیابانهای عریض برای تقسیم کمپ شدند. یک اردوگاه را به چند ربع که به راحتی قابل شمارش است جداسازی و تقسیم کردند در واقع یک روز منع رفت و آمد در اردوگاه اعمال شد و نیروهای زیادی وارد شدند بعضی از سربازها با سطلهای رنگ سرخ و قلم رنگ روی دیوار بعضی از خانهها خط سرخ بزرگ و روی دیوار بعضی از خانه های دیگر خط عمودی ترسیم کردند و بعد از مقداری اندازه گیری کردند، سپس یک خط کوچک روی یکی از آنها گذاشتند و به همین ترتیب به هر یک از صاحبان خانه هایی که تابلوهایی روی آن ها نصب شده ،بود اخطاریه دادند مبنی بر این که خانههایی که خطهای بزرگ روی دیوارشان گذاشته شده بود، تخریب میشود و قسمتهای کنار کاشی های کوچک خانه ها که خطوط عمودی و خطوط کوچک روی دیوارهایشان قرار می گرفت هم تخریب می شدند. در خانه ها جیغ توهین و سروصدا شروع شد که اینها اولادهایشان را کجا ببرند؟ مردم در سرک خواهند ماند از طالع خوب ما خیابان هایی که ساخته می شد به خانه ما نرسید زیرا هیچ تابلویی روی آن نصب نشده بود و مشخص شد که خانه ما مشرف به یک خیابان عریض خواهد بود و نه آن کوچه باریک که خانه همسایه هایمان به کلی خراب می شود. به نظر می رسید که این اتفاق برای برادرم محمود خوش شانسی بوده است زیرا اگر خانه ما یا قسمتی از آن تخریب می شد، همه آنچه محمود برای تحصیل در مصر پس انداز کرده بود برای اصلاح اوضاع کافی نبود و او نمی توانست به ادامه تحصیل برود. او می رفت و نوار غزه را ترک می کرد و ما را در خیابان رها ،می کرد اما خدا او را دوست دارد و مادرم هم او را دوست دارد، طبق صحبت های آنها پس از چند روز بلدوزر با نیروهای بزرگ ارتش آمد و لزوم تخلیه خانه ها را اعلام کردند. بلدوزر شروع به ساییدن خانه ها کرد مثل غول که استخوان های طعمه هایش را خرد می کند و قلب صدها نفر را می درید. مردان زنان و کودکانی که خود را دوباره خیابان ها .یافتند بلدوزر مدام در اردوگاه رفت و آمد می کرد و با هر چرخش یا 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ ۳۲
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨این روزها دلم به صحن شما پرکشیده است مثل کبوتری به هوایت پریده است✨ ۞السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام۞ ═┅┄✧┄┅═ 📌چله‌ای متفاوت، از جنس زیارت و تربیت 📆 از دوشنبه ۲۵ فروردین، به مدت ۴۰ روز پیاپی، ⏱هر صبح رأس ساعت ۸ صبح ═┅┄✧┄┅═ با هم زیارت امین‌الله را زمزمه می‌کنیم 📌این چله، "امام‌رضایی‌ترین چله سال" ماست و ثوابش را تقدیم می‌کنیم به ✧حضرت نجمه خاتون (سلام‌الله‌علیها)✧، مادر بزرگوار امام رضا علیه‌السلام 🌹با دلی پر از ارادت و نگاهی به آسمان طوس به امید وصل به بارگاهش🌹 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ... 🌺سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده. 🌺سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت،زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد. 📗صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص۵۷۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸امیرالمؤمنین عـلـے عليه السلامـ اِعلَمُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ أنَّكُم في زمانٍ القائلُ فيهِ بالحقِّ قليلٌ، و اللِّسانُ عَنِ الصِّدقِ كَليلٌ، و اللازمُ للحقِّ ذليلٌ، أهلُهُ مُعتَكِفُونَ على العصيانِ، مُصطَلِحُونَ عَلَى الإدهانِ. رحمت خدا بر شما! بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى‌بريد كه حق‌گويان اندكند و زبان از راست‌گويى كُند است و پيرو حق خوار و بی‌مقدار. مردمان اين زمانه به نافرمانى خو گرفته‌اند و بر سهل انگارى (در حق) با يكديگر همداستان شده‌اند. 📚 نهج البلاغه، خطبه ۲۳۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 هر روز بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه ۳۲۸قرآن کریم سوره مبارکه انبیا ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی۱ نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahrais.quran
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
✨این روزها دلم به صحن شما پرکشیده است مثل کبوتری به هوایت پریده است✨ ۞السلام علیک یا علی بن موسی ال
⭕️⭕️ ⭕️سلام دوستان صبحتون بخیر و نشاط🥰 انشاالله از امروز چله ی زیارتیمون شروع میشه😇 همه در کنار هم به زیارت امام رئوف مشرف می‌شویم با قلبی سرشار از امید و اشتیاق به امید وصل به بارگاه ایشان🥺 وعده ی ما ساعت ۸🍃🍃🍃