eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
3.4هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
استرس افتاده بود به جانم. در اتاق راه می رفتم و می گفتم حالا چیکار کنم؟ زنگ زدم به سجاد: ((داداش، مصطفی داره می ره سوریه، الان فرودگاه امامه!)) _می خوای بیام دنبالت بریم پیشش؟ _تا ما بریم که رفته! _می رسونمت. سجاد که حدس زده بود چه حالی دارم آمد دنبالم. مامان و سبحان را هم آورده بود. همین که رسیدیم فرودگاه دیدم جلوی در ورود از کشورهای دیگر و خروج از ایران، ایستاده ای و با چند تا از بچه های پایگاه صحبت می کنی. حتی نگذاشتم سجاد ماشین را پارک کند. با عجله پیاده شدم و آمدم جلو، چهره ات در هم بود. _ چی شده آقا مصطفی؟ _ تو اینجا چیکار می کنی؟ _ بگو چی شده؟ _ ساکم رفت، خودم نه! _ی عنی چی؟ انگار که من مقصر باشم جوابم را ندادی. سجاد رسید. جواب او را هم ندادی. هر جور بود سجاد راضی ات کرد سوار ماشین شویم و برگردیم. در جاده فرودگاه نگاهت را به بیرون دوخته بودی و بلند بلند گریه می کردی. سابقه نداشت هیچ وقت جلوی دیگران بشکنی. خندیدم: ((آقا مصطفی مرد که گریه نمی کنه!)) با خشم نگاهم کردی: ((تو راضی نبودی و نشد!)) شروع کردم سر به سرت گذاشتن.