eitaa logo
•‌‌‌‌°مُجــاهِــ⁵³ــد°•
111 دنبال‌کننده
294 عکس
239 ویدیو
39 فایل
﷽ ⠀ོ⠀⠀⠀⠀ ⠀ོ ⠀⠀ ⠀⠀ོ ⠀ ⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀ོ⠀ ‌‌‌ هیچ شنیدھ‌ای کهـ مرغی اسیر قفس را هم بَر دارد و با خود ببرد؟
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی وربی من‌لی غیرک ما دیر ره توبه گرفتیم ولی او از جرم و خطا کاریمان زود گذشته @miss_mojahed53
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شهر همش شده زمین دیگه آسموني نداره این شهر من دلم آسمون میخواد آسمون... :) @miss_mojahed53
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیدالشهدا یعنی امید یعنی حیات یعنی روبه جلو یعنی مهربونی یعنی دنیا یعنی آخرت یعنی همه چی یعنی هرچی خوبه🖤 @miss_mojahed53
18.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لباس رزمم رو نگاه می کنم عکس رفیقمو نگاه میکنم میخنده وبا خنده‌هاش می سوزم ولی بازم چشم تو چشمش میدوزم... ♥️ ⇓ join⇓ •♡ @javad_mohammady ♡•
💔دلتنگی های بی برادر💔 . . درِ خانه‌ی حاج‌آقا مجتبی را زدم،یکی از بچه‌ها در را باز کرد. گفتم چه خبر است؟! چیزی نگفت و رفت... چشمهایش خیس بود شاید دعا خوانده،شاید هم برای حاج آقا نگران است و گریه کرده. در اتاق را باز کردم عکس جواد روی صندلی بود این عکس را چه کسی گذاشته اینجا!؟ چرا عکسهاش؟ خودش می‌آید... خودش میاد دوباره اینجا دو زانو می نشیند روبروی حاج آقا بلند بلند می خندد از آن خنده هایی که حاج آقا دوست دارد و وقتی می خندد حاج آقا هم تبسم می کنند می آید مرا دست می‌اندازد،ابراهیم را دست می‌اندازد یا علی احمدی را به چشمان علی احمدی می‌گوید هر وقت ژیانی ماشین شد باجناق فامیل می‌شود هم داشت نگاهم میکرد گفتم ابراهیم کو ؟ گفتن توی اتاق بغل است ابراهیم آمد بیرون... گفتم ابراهیم چه خبر است؟ گفت: جواد...😢 گفت و من دیگه چیزی نشنیدم گفت جواد و انگار همه خاک های عالم آوار شد روی سرم زانوهایم تا شد... دست گرفتم به کمد کنار اتاق. حالا می فهمیدم چرا اربابمان روز عاشورا کمرش دیگر راست نشد گفت الان کمرم شکست بی برادر شدم... افتادم کنار کمد هیچ روضه ای روضه بی برادر نمی شود. نمی ‌دانم توی سر و صورتم زدم زدم یانه؟! نمی‌دانم نعره کشیدم یا نه؟! فقط دیدم یکی آمده دستم را گرفته. یک دفعه انگار جواد را دیدم نگاهم می کرد و با نگاهش میگفت خاک توی سرت مجید. آبروی من را داری میبری داداش. میگفت آدم باش مجید. آرام شدم. خودم را جمع و جور کردم. و یک استکان دادن دستم که چیز شیرینی تویش بود. ریختم تو حلقم و بلند شدم. گفتند کجا می‌روی؟ گفتم چیزی نیست خوبم. از خانه حاج آقا بیرون زدم. کجا بروم؟ کجارو دارم بروم؟ آدم بی برادر کجا را دارد؟ دیگر بعد از جواد فقط باید برم سر مزار شهدا. رفتم سر مزار شهید مهدی اسحاقیان. افتادم روی قبر مهدی.داد زدم، گریه کردم، التماس کردم سلام مارا به جواد برسان. مهدی تو امروز داچی(داداش) را می بینی. سلام ما را بهش برسان. ای خاک بر سر ما که دیگر نمی‌توانیم مستقیم به جواد سلام کنیم. که جواب سلام جواد را نمیشنویم😭 راوی دوست شهید، مجید مردیها ⇓ join⇓ •♡ @javad_mohammady ♡•
حالا که تا دیارِ تو ما را نمیبرند :) ما قلبمان شکست حرم را بیاورید... @miss_mojahed53