『السَلامُ‌علیَ‌الحُسَین♥️!'』

این‌دݪ‌تنگم‌،عقده‌هادارد.. گویٰۍ‌میݪ‌کربݪا‌دارد💔(: 『ɯoɾaɥəd』

زدݩ ندارهـ...! دخترے ڪه رمق ندارهـ...💔 #حقشواداڪنیدرفقا(:

بینی هات کیپ شده وصورتت میسوزه از اشک :) کمرت گرفته و زیر چادر گرمه صدتا دستمال خیس انداختی ته کیفت دستمال هاتم تموش شده... حالتم که نگم... داغونه با این وجود بازم بغض داری هوای گریه داری آخرمجلس بلند میشی که سلام بدی تا اسم حسین میاد سرتو میندازی پایین و دوباره هق هق میکنی از فرط گریه نمیتونی با مداح دم آخرو تکرار کنی براهمین بیخیال میشی و گریه رو از سر میگیری میرسه به اونجایی که سلام آخرو به حضرت مهدی عج میدن:) دستتو میزاری رو سرت و تعظیم میکنی اشکت دوباره میریزه... از اقا کربلا میخوای از عمق وجودت التماس میکنی واسه کربلا... با دستایی که دیگه توش جا نداره دستمال بگیری اقا رو به حضرت مادر قسم میدی میگی فقط یه کربلا بخدا دارم دق میکنم میبینی حال و روزم و که میدونم بی لیاقتم میدونم خییلیییی گنه کارم اما من این چیزا سرم نمیشه... از بچگی بهم یاد دادن اهل بیت مهربون تر از پدر و مادرن هرچی بخوای بهت میدن اقا منم بچم نوکرتم یعنی میشه یه روزی با دستای خودم ضریح امام حسین و نوازش کنم!!

#حرف‌های‌یک‌دل‌ِ‌بی‌طاقت:)

یه‌رفیق‌داشتیم‌روزآخرجلسه‌هیئت ‌همچین‌حالےداشت💔(: روزآخرکه‌میشدمهدۍمیون‌دارۍ‌نمیکرد فقط‌گریه‌میکرد‌فقط... فاطمیه‌ها،محرم!'

🖤⃟••• براےامام‌حسین(ع)گریه‌مۍڪنیم‌تا ارزش‌هارازنده‌نگه‌داریم؛بدانیم‌آن‌جا‌چه گذشت،تادوباره‌آن‌موضوع‌براێ‌نوه‌اش‌تڪرارنشود #شهید‌جهاد‌مغنیهـ(: 『ɯoɾaɥəd』

راوےمیگھ: دیدم یه دخترۍ داره رو این خاراۍ صحرا میدَوِه ؛ با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس.. دیدم این دختر تا صداۍپایِ اسب رو شنید تند تر دوید... رسیدم بهش، دیدم این دو تا دستاۍ کوچولوشو گذاشت رو گوشاش...... گفت مسلمونے ؟! تاحالاقرآن خوندی؟! فَـأَمَّاالْیَتیـمَفـَلا تَـقْهَرْ... نزنیـــا... نزنـی آقا... من بابا ندارم ..💔 جٰانم رقیه جان😭😭😭😭

قـرار غروب هامون:) آقا میشه بیاے؟ میدونے چقدر دنیا سیاه‌شدھ؟ دیگه صبرمون تموم شده... تموم‌:)

زیاد داریم...💔 -بخرمارا‌ ارباب-