فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهــی خوشبخــت و عاقبــت بخیــر بشن😍😍🤗
ان شاءالله همه ی جوونا اول زندگیشونو با عشق و نام امام حسین آغاز کنند 🤗😍
ان شاءالله قسمت همه ی شما بشه🙊😍
#کربلا
#حب_حلال💍
#عاشقونه،💕
@mojaradan
Shab15Ramazan1400[06].mp3
2.57M
💠 در جهان حُسنی اگر هست به یمن حسن است (مدح امام حسن)
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🌸 ویژه ولادت #امام_حسن (ع)
@mojaradan
زیارت مجازی حرم امیرالمومنین امام علی (علیه السلام)
ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن
www.imamali.net/vtour
وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کرد هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
#میلاد_امام_حسن
#اینم_هدیه_ما
@mojaradan
مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۲۵ 📜 رفتم هدیه بابا که یه ربع سکه بود برداشتم و
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۲۶ 📜
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
اماده شدم برم دانشگاه ،رفتم پایین دیدم بابا مثل همیشه صبحانه رو برام آماده کرده بود
یه لقمه برداشتم تو راه خوردم ،
رسیدم دانشگاه ،وارد محوطه شدم
دیدم شاهینی داره با چند نفر صحبت میکنه
رفتم جلو ،دست و پام میلرزید نمیدونستم چی باید بگم
- ببخشید اقای شاهینی
( شاهینی یه نگاهی کرد به من)
شاهینی: بله بفرمایید
-میشه یه لحظه بیاین کارتون دارم
( شاهینی اومد سمتم ،میخواستم حرفمو بزنم که دیدم یاسری داره از پشت نرده ورودی دانشگاه داره نگاهمون میکنه ،،از داخل کیفم کاغذ و خوردکار بیرون آوردم شمارمو نوشتم دادم به شاهینی)
- ببخشید اینجا نمیتونم صحبت کنم اگه زحمتی نیست بعد کلاساتون بیاین پاک نزدیک دانشگاه اونجا حرفمو بزنم
شاهینی : باشه چشم
- خیلی ممنون ،دیگه مزاحمتون نمیشم ،فعلن
( از شاهینی که دور شدم رفتم سمت کلاسم، کلاسام که تمام شد ،سوار ماشین شدم رفتم سمت پارک نزدیک دانشگاه ، یه ساعتی منتظر شدم که شاهینی نیومد ، خسته شده بودم میخواستم بلند شم که برم ،گوشیم زنگ خورد )
- بله بفرمایید
شاهینی : سلام خانم رضوی من تواومدم تو پارک کدوم قسمت بیام
- سلام بیاین سمت غربی پارک من داخل آلاچیق هستم
شاهینی: باشه چشم
بعد پنج دقیقه بلاخره اقا تشریف اوردن ،سلام و احوالپرسی کردیم و اومد نشست
- نمیدونم از کجا باید شروع کنم ،من میخوام از ایران برم ،پدرم یه شرطی گذاشته برام،که اینکه باید ازدواج کنم
و من چون اصلا قصد ازدواج ندارم، میخواستم از شما بپرسم با من ازدواج میکنین که از ایران بریم وقتی رسیدیم اونجا از هم جدا شیم ؟(هوووووف نفس کم اوردم )
شاهینی: نمیدونم باید فکرامو بکنم
( هیچی حالا این واسه ما ناز میکنه)
- باشه ، منتظر جوابتون میمونم
،فعلن با اجازه
( پسره خود خواه فکر کرده میشینم نازشو میکشم)
از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه
روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود
- بله
شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم
- (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده). خوب
شاهینی:قبول میکنم
- خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا،
شاهینی : باشه خیالتون راحت
( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم
تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد *
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۲۷ 📜
رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه
گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است
- سلام عاطفه جون
عاطی: سلام به دوست عزیزم
- چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم
عاطی: بازچی شده
- هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه
عاطی: قربونت شکر
سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟
- نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما
عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه
- اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده
عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام
- باشه منتظرت میمونم
عاطی: سارا جان کاری نداری؟
- نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون
عاطی : چشم ،خدا نگهدار
ساعت ۹ شب بابا اومد خونه ،
- سلام بابا جون خسته نباشین
بابا رضا: سلام بابا
- برین لباساتونو عوض کنین تا شامو آماده کنم
بابا رضا: چشم
داشتیم شام میخوردیم که یه دفعه بابا گفت :
سارا جان شاهینی میشناسی ؟
(خشکم زد ، این پسره دیونست ،صبر نکرد لااقل دو روز بگذره ،واسه من داشت طاقچه بالا میزاشت که باید فک کنم)
بابا رضا: چی شدی سارا ،میشناسی؟
- اممممم،اره همکلاسیمه ،چیزی شده؟
بابا رضا : اومده حجره خاستگاری؛
( قلبم داشت میاومد تو دهنم،نکنه بابا فهمیده باشه)
- خوب شما چی گفتین ؟
بابا رضا: ازش خوشم نیومد ،گفتم فعلن قصد ازدواج نداری
- (نمیدونستم چی بگم): هووممم،کاره خوبی کردین بابا
نفهمیدم چی خوردم ،شامو که خوردیم میزو جمع کردم رفتم تو اتاقم
داشتم دیونه میشدم ،پسره احمق ،معلوم نیست چی گفته بود به بابا که بابا قبول نکرد
یه دفعه دیدم گوشیم پیام اومد ،بازش کردم ،شاهینی بود! نوشته بود سلام خانم رضوی ،رفتم پیش باباتون ،قبولم نکرد فک کنم
( درد و قبولم نکرد،معلوم نیست چه جوری حرف زدی که اینو گفت)
منم نوشتم : خیلی ممنونم ، خیلی لطف کردین رفتین پیش بابام
شب بخیر*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد.....
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」
-
دم افطار برای هم دعا کنیم
🤲🏻 الهۍالعفو
•
-
🤍•¦➺ #شبتون_خدایی
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
🦢•@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」
-
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
•
دمِ افطار
فقط
ذکر
حسین❤️
میچسبد ...
عهد کردم ، بی یاد تو، روزه را وا نکنم ؛
" صل اللهُ علیک یا اباعبدالله "
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
28.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
💞 قربان لبـــــان روزه دارت آقــا
🥀 بی یار غریبـــانه کجا می گردی؟
❤️ سردار و امــــیر آسمانی آقـــــا
💔 تنها و طریـــــد در کجا می گردی؟
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🌹
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#دوره_نانزدی
#فسمت_اول
📝 زنگ خطرهاي دوره نامزدي🔊👫
غير از نشانههايي که ممکن است دال بر سالم نبودن شخصيت نامزدمان باشد، نشانههايي فراگير و کليدي وجود دارند که در دوران نامزدي ميتوان به سادگي آنها را ديد و کشف کرد. وقتي که اين نشانهها را در رفتار نامزدتان مشاهده کرديد حتماً آنها را عميقتر بررسي و يا در مورد ادامه رابطه با نامزدتان با مشاور خانواده صحبت کنيد.
❌وابستگي به خانواده؛
کساني ميتوانند يک زندگي مشترک را راهاندازي کنند و درآن موفق باشند که به خوبي از خانواده پدريشان مستقل شده باشند. اين استقلال در همه حوزهها وجود دارد. نخست در حوزه مادي يعني استقلال مالي از خانواده که مخصوصاً براي پسر مهم است. دوم، استقلال عاطفي است. اگر طرف مقابل ما به شدت به خانوادهاش وابسته باشد و يا بر عکس خانوادهاش به او وابسته باشند، تشکيل خانوادهاي جديد با او به شدت مشکل خواهد بود. زمينه مهم ديگر استقلال، استقلال فکري است. طرف مقابل شما چقدر در فکرهايش استقلال دارد و از خانوادهاش تاثير نگرفته است؟ اگر طرف مقابل شما مرتب «به قول مامان جون...»، «به قول بابام»، يا «همانطور که مامانم ميگه...» سر زبانش باشد، يعني اينکه استقلال فکري هم از خودش ندارد. کسي که هنوز در اين مرحله از رشد قرار دارد، براي ازدواج کردن آماده نيست.
#نکته_به_درد_بخور🙂😂
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|😂☘|••
امکان نداره ببینی ولی نخندی...
آمار رسمی کشور ...
کشور ما پشه نداره...🦟🪰 🙈😂
😅•••|↫ #طـــــــنز
😁••#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
6354863768.mp3
5.2M
#مشاوره
#مشاوره_ازدواج
#جلسه_دوم
#شاهین_فرهنگ
ادامه مبحث اشنایت برای ازدواج وراهکارهای شناخت سخنرانی استاد شاهین فرهنگ
❣ @mojaradan❣
#کنترل_نگاه
مثال:📖
(اول بگم که کنترل نگاه فقط محدود به دیدن نامحرم و خدایی نکرده دیدن فیلم و عکس های مستهجن نیست هاااا
مثلا یه سری رمان ها هستند که با ژانر اروتیک دارن و به شدت مخرب هستند ❗️
🖊خواهش میکنم به هیچ عنوان سمت این رمانها نرین❗️ )
حالا بریم سر مثال خودمون ؛
فرض کنید مثلا من وارد تلگرام میشم؛
بنر تبلیغ یه رمان را می بینم؛
خیلی هم این بنر مهیج و جذابه
من هم از روی حماقت و کنجکاوی وارد کانال میشم و شروع به خوندن میکنم ؛
تو دلم هم دائم دارم میگم :
فقط یه پارت می خونم دیگه نمی خونم
🖊اما یکی نیست بهم بگه آخه خوش خیال خاصیت رمان اینه که اگه یه پارت خوندی از روی کنجکاوی تا آخرین پارتش را هم می خونی❗️
اگه بتونی دل بکنی خیلی هنر کردی واقعا ❗️
جا داره بهت بگن #دمت_حیدری🌱
اما خب با تمام این حرف ها نه تنها اون رمان را تا آخر می خونم بلکه چند تا رمان دیگه هم تو همون ژانر میخونم؛
#خدانکنه 😑
🖊می دونی چرا؟!
چون بهش عادت کردم❗️
چون داره کمکم به یهانحراف روانی تبدیل میشه❗️
چون شبیه به عادت اشتباه شده ❗️
چون چشم من به حرام عادت کرده اگه چند وقت نبینم ونخونم انگار یه چیزی گم کردم ❗️
دقیقا شبیه به یه فرد معتاد😑
حالا من اون رمان ها را خوندم ؛
زندگیم را با شخصیت های اون رمان مقایسه کرد
📌 الان ناخودآگاه دلم می خواد اتفاقات اون رمان را تجربه کنم ؛
📌الان دلم می خواد منم شبیه به اون رمان یه نفر را داشته باشم ؛
🖊خدانکنه🌱
خب حالا دیگه این نیازه تو وجودم بیدار شده
اما خب شرایط ازدواج ندارم؛
شرایط این که از راه حلالش اقدام کنم ندارم؛
اون وقت چی میشه؟!🤔
خدایی نکرده از راه #حرام اقدام می کنم
که این میشه #گناه❗️
🖊خدایاکمکمونکن🌱
خداایی نکرده به سمت #گناه رو میارم❗️
🖊خدایا ازنفس سرکشی که تووجودمه به تو پناه میارم🌱
@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد .
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
📍قسمت سی و هفتم:
💠شباهت به هارون....
در روایتی آمده است که جناب هارون را خدای تعالی به آسمان برد، و همانطور که ذکر شد امام عصر ارواحنافداه را نیز در هنگام ولادت ملائکه به آسمان بردند...
هارون از راه دور صدای حضرت موسی را می شنید، یکی از خصوصیاتی که برای دوران بعد از ظهور نقل شده این است که مردم در هر جایی باشند صدا و تصویر امام زمان علیه السلام را درک میکنند.
💠شباهت به یوشع...
پس از وفات حضرت موسی منافقان با یوشع جنگیدند، همینطور است درباره حضرت ولیعصر ارواحنافداه.
خورشید برای یوشع بازگشت، قائم علیه السلام نیز با خورشید و ماه سخن میگوید و آنها را صدا میکند و آنها نیز پاسخ میگویند...
💠شباهت به حزقیل....
خدای تعالی به دعای حزقیل جمعی از مردم را که سالها مرده بودند را زنده کرد و اخبار زیادی درباره زنده شدن بعضی از مردگان در زمان ظهور حضرت ولیعصر وارد شده، همینطور آیاتی مثل ۲۴۳ سوره بقره و آیه ۳۸ سوره نحل که تفاسیرش به این امر اشاره دارد.
💠شباهت به داوود....
خداوند در قرآن میفرماید:
"وألنا له الحدید"
آهن برای داوود نرم شد، امام صادق علیه السلام نیز در روایتی چنین اعجازی را برای حضرت ولیعصر ارواحنا فداه ذکر کردند.
سنگ با داوود سخن می گفت و صدا میکرد : ای داوود! مرا بگیر و جالوت را با من به قتل برسان، قائم علیه السلام نیز علم و شمشیرش او را صدا می کنند و می گویند: ای ولی خدا ! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان.
داوود جالوت را کشت، امام زمان علیه السلام هم دجال را می کشد.
داوود به الهام در میان مردم حکم میکرد، امام زمان علیه السلام هم به روش داوود قضاوت می کنند و نیازی به بینه و شاهد ندارند.
در روایات آمده است که نوشته ای با مهری از طلا از آسمان بر داوود نازل شد و به چنین مضمونی امام صادق علیه السلام نیز چنین نوشته ی ممهوری را برای امام زمان علیه السلام ذکر کردند.
📚منبع: مکیال المکارم
▫️با چه رویی بنویسم که بیا مهدی جان
شرم دارم، خِجِلَم من زِ شما مهدی جان
▫️چه کریمانه به یاد همه ما هستی
آه از غفلت روز و شب ما مهدی جان
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
@mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
AUD-20220401-WA0089.
11.43M
#انسان_شناسی ۹
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
✖️اینکه خداوند، تمام آفرینش را مسخّر انسان کرده، اما بشریت، سالهاست در آرزوی سفر به
نزدیکترین سیاره به زمین، به سر میبرد؛
✖️این که با وجود قرنها پیشرفت علم، مشاهدهی ماورای طبیعت، برای اکثر قریب به اتفاق ما، رؤیایی دستنیافتنیست؛
💥به دلیل نگاه غلطیست که به کل جهان خلقت داریم!
نگاه درست را، چگونه باید بدست آورد؟!
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲⃟🍯
🌸دانی که چرا
❣ماه رمضان ماه خداست
🌸یا آنکه
❣چرا حساب این ماه جداست؟
🌸یا آنکه
❣چرا باب کرم مفتوح است؟
🌸زیرا که
❣تولد حسن عشق خداست
🎉میلاد کریم اهل بیت
امام حسن علیه السلام مبارک💐
📲|#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۲۷ 📜 رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۲۸ 📜
دوهفته مونده بود به عید ،کلاسا هم کم و بیش برگزار میشد ،
صبح رفتم دانشگاه یکی از کلاسا برگزار نشد مجبور شدم بمونم تا ساعت بعدی کلاس
هوا سرد بود رفتم داخل کافه نشستم
حوصلم سر رفته بود ،شماره ساناز و گرفتم
- الو ساناز
ساناز: سلام خانم مهندس ،خوبی؟
- قربونت تو خوبی؟ خاله جون خوبه؟
ساناز: فدات شم مرسی همه خوبن ؟ تو چه خبر ؟ چیکار کردی؟
- هیچی بابا، یکی و پیدا کردم ، بابا ردش کرد رفت ،دیگه پشیمون شدم
ساناز: چرا ردش کرد مگه چه جورب بود؟
- هیچی بابا ،حقم داشت این آدم خل و دیونه هر جا میرفت همین جواب و میشنید
ساناز : مگه پسره چه جوری بود؟
- نمیدونم توصیفش یه کم سخته،اصلا توصیفی نداره بگم
ساناز : اخه دختره عاقل تو باید یکی و پیدا میکردی که مثل حاج رضا باشه
- خو همچین آدمی مغز خر خورده بیاد زنم بیشه چند ماه بعد طلاقم بده
ساناز : اره دیگه اینم حرفیه
( یه دفعه دیدم یاسری با دوتا نسکافه نشست رو به روم)
- ساناز جان بعدا باهات تماس میگیرم فعلا
یاسری: بفرمایید هوا سرده میچسبه
- خیلی ممنونم ،میل ندارم ،کاری داشتین ؟( به دورو برم نگاه کردم که دفعه مرجان نباشه ،از این جماعت دیگه میترسیدم )
یاسری: خیالتون راحت دیگه مرجان سمتتون آفتابی نمیشه
- ببخشید من باید برم
یاسری: لطفا بشین میخوام باهات حرف بزنم
- فکر کنم بهتون گفته بودم که من کاری باهاتون ندارم
( بلند شدم برم که یه دفعه گفت)
: چه طور با سعید تونستی حرف بزنی ،به ما میرسه حرفاتون ته میکشه
- سعید؟
یاسری : تو حتی اسم کوچیکش هم نمیدونی ،چه طور میخواستی زنش بشی
- از اولم میدونستم این پسره ،خل مشنگ نمیتونه حرفی تو دلش بمونه
یاسری : ( خنده بلندی کرد،که همه مارو نگاه میکردن ) : چرا میخوای بری ؟
- به خودم مربوطه ( سریع از کافه رفتم بیرون )
متوجه شدم یکی هم از کافه اومد بیرون
یاسری: دختره حاجی ،من حاضرم برم با بابات صحبت کنم
(خندیدمو نگاش کردم): چه اعتماد به نفس بالایی دارین ،بابام جنازمو رو دوشتون نمیزاره چه برسه به اینکه بخوایین
یاسری : مگه من چمه؟
- هیچی فقط دارین تو کثافت دست و پا میزنین
( یه دفعه چشمم به شاهینی افتاد ،رفتم سمتش با چند تا از پسرا داشت وارد دانشگاه میشد )
منو دید سرخ شد
( دلم میخواست برم خفه اش کنم)
- آقای شاهینی خیلی ممنون بابت رازداریتون*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan