🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان پازل 💖
#بر_اساس_واقعیت
قسمت هشتم
بین راه با خودم داشتم فکر میکردم چه دنیای پر هیاهویی...
سعی کردم اتفاقات و حس بد داخل اون مجموعه رو با ذهنم نکشم این ور و اون ور...
با عجله خودم رو رسوندم خونه...
یکی از سخت ترین کارهایی که در نبود محمد کاظم برام طاقت فرسا بود، وقتایی بود که مبینا مریض میشد و من دست تنها علاوه بر نگرانی بیماری مبینا، حس تلخ تنهایی رو با تمام وجودم می چشیدم!
در خونه رو که باز کردم و رفتم داخل، مامانم بنده خدا با یه دستمال و یه تشت آب داشت مبینا رو که بی حالی از چهره اش می بارید رو پاشویه میداد...
سریع وارد عمل شدم و جلوی مامانم خیلی خودم رو مثلا ریلکس و قوی نشون دادم و لباسهای بیرونی مبینا رو پوشیدم و گفتم: مامان فکر نکنم چیزیش باشه با این حال من میبرمش دکتر که خیالم راحت شه ، خیلی اصرار کرد که همراهم بیاد ولی گفتم نیازی نیست خودم از پسش بر میام!
از حالت نگران و دلسوزانه ی نگاهش و حرفهای آهسته ایی که زیر لب زمزمه میکرد کاملا مشهود بود که داره غرغرهای این تنهایی من رو نثار و بدرقه ی محمد کاظم می کنه!
لبخندی میزنم و میگم مامان: دعای خیر ان شاءالله داری برای سلامتی محمد کاظم می کنی!
بعد با یه حالت حق به جانب و طرفداری از شوهرم در حالی که به مبینا اشاره کردم گفتم: مامان جونم، من مسئول یکیم، محمد کاظم و بچه هاشون مسئول امنیت یه کشور!
با یه آهی دستش رو گرفت بالا و گفت: ان شاءالله هر جا هستن سلامت باشن مادر...
خبر حال مبینا رو به من بده، بی خبرم نذاریا!
چشمی میگم و نفس عمیقی میکشم و از خونه میام بیرون، به خودم میگم حق داره بنده خدا، مادر دیگه نمی تونه ببینه یه دونه دخترش چه جوری داره تنهایی یه زندگی رو پیش میبره...
مبینا رو که دکتر بردم خداروشکر گفت: مسئله ی حادی نیست و تا دو سه روز دیگه خوب میشه، راه افتادم سمت خونه...
خسته بودم ولی از فشار روحی نه خستگی جسمی!
داشتم توی ذهنم برای محمد کاظم خط و نشون میکشیدم که وقتی برسه خونه چقدر بهش غر بزنم و گله کنم از تنهایی، از این وضعیت...
توی اون لحظات به خودم حق میدادم گله کنم! چون مبینا که توی تب می سوخت، محمد کاظم هم که عملا بیشتر مواقع نبود، کار هم که با وضعیت موجود کنسل شده بود و احتمال پیدا کردن جایی که من میخواستم و مد نظرم بود خیلی کم بود!
همه اینها دست به دست هم میداد که فردا با محمد کاظم روبه رو میشم با یه تنش شدید با هم برخورد کنیم وسط این افکار پریشان بودم که یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ زد!
طبیعتا مثل همیشه جواب ندادم و خیلی بی توجه گوشیم رو گذاشتم داخل کیفم...
کمتر از چند دقیقه دوباره همون شماره تماس گرفت!
معمولا سابقه نداشت! ولی خوب این احتمال رو دادم کسی شماره رو اشتباه گرفته و با این حال باز جواب ندادم که پیامکی با همون شماره به گوشیم ارسال شد که وقتی متنش رو خوندم سرم سوت کشید!!!!
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁
#ادامه_دلرد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_ارامش
📖 سوره یوسف _ ۸۶
💠 یعقوب گفت: من با خدا غم و درد دل خود گویم و از (لطف بیحساب) خدا چیزی دانم که شما نمیدانید.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸
#حسیـنجـان❤️
💫دلــم را با نگاهـے آب ڪردے
🌟خیال آشفتہ و بےتاب ڪردے
واسہهرڪسی
باهرعقیدهایی
توےِڪشتیِنجاتتجاهست ...
#سفینةالنجــــــــآة
صبحتون حسینی🌿🌙
📸|↫ #صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
🦋|#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
بیا دونه دونه گرﻫ ﻫارو وا ڪن..!
🌺 تاکیدلمنچشمبهدرداشتهباشد
💞 اۍکاشکسی ازتوخبرداشتهباشد
🌸 آنبادکهآغشتهبهبوینفستوست
💞 ازکوچهیماکاش گذرداشتهباشد
#اللھـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج 🤲
✋ السلام ای حضرت عشق♥️
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄
#انچه_مجردان_باید_بدانند
💕اگر شما فرد احساساتی هستید نباید با فردی مثل خودتان ازدواج کنید
همه کسانی که احساساتی هستند ، تمایل دارند با فردی ازدواج کنند که او هم همانند آنها احساساتی باشد و فکر میکنند در کنار همچین فردی خوشبخت میشوند
😳در حقیقت این تصور کاملا اشتباه است
فرض کنید شما با طرف مقابل دعوا کردید
شما به عنوان یک فرد احساساتی تمایل دارید تا طرف مقابل به سمت شما بیاید و طرف مقابل شما هم اگر همانند شما باشد دقیقا همین انتظار دارد ، پس هر دو از هم انتظار دارید اما هیچ کدام حرکتی نمیکنید در نتیجه انتظارات هیچ یک برآورده نمیشود
😍وقتی شما احساسات برایتان مهم است باید با فردی ازدواج کنید که درک احساسی دارد
فردی که درک احساسی دارد، میداند شما آن لحظه چه نوع رفتاری انتظار دارید و انجام میدهد
#نکته_به_درد_بخور🙂😂
@mojaradan
45.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_بساط_رمالی
#قسمت_پایان
@mojaradan
#ذهن_خوانی
💠یکی بودن ذهن زن و شوهر، افسانهای واهی است که اثر منفی در #رابطه #زناشوئی میگذارد.
🔹بسیاری از همسران می گویند: او باید بداند که من چه میخواهم، من نباید به او بگویم. اگر او مرا دوست داشته باشد، بدون اینکه به او بگویم باید بداند که من چه میخواهم.
🔸در حالی که طرف مقابل می گوید: من او را دوست دارم، امّا نمیتوانم #ذهن او را بخوانم. من نیاز دارم که مسائل توضیح داده شوند.
🔵بنابراین از همسرتان انتظار نداشته باشید که ذهنتان را بخواند. بپذیرید که شما فقط چیزی را به دست میآورید که آن را درخواست کرده باشید و میزان دستیابی به خواستههایتان بستگی به این دارد که چقدر روشن و دقیق خواستههایتان را مطرح میکنید.
⛔️نگویید او خودش باید بداند. هیچکس به اندازه شما، شما را نمی شناسد و نمی داند شما از چه کاری بیشتر لذت می برید. حتی بهتر است جزئیات خواسته خود را مشخص کنید. زمان، مکان، میزان و....
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@mojaradan
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*الحمدلله به خاطر این
سرود سلام فرمانده رسانه های
غربی دارند سکته می کنند
نگرانی و دغدغه تلویزیون
صدای آمریکا از عشق و ارادت
دهه نودی های ایران اسلامی به
امام زمان علیه السلام
شاید کمتر کسی تصور می کرد
در کشاکش دعواهای سیاسی رزمایش
کودکان و نوجوانان در قالب یک سرود
حماسی بتواند چنین گسترده و فراگیر عرض اندام کند.
#سلام_فرماتده
🌸 #اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـــرَج
@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد .
#مکیال_المکارم
📍قسمت شصت و سوم
✅ نتایج دعا برای فرج
💠تعجیل درامرفرج صاحبالزمان علیهالسلام…
اهتمام و مداومت در دعا برای تعجیل فرج مولایمان با شرایط آن ،سبب میشود که این امر زودتر واقع شود، چنانچه در مورد قوم بنی اسرائیل محقق شد و حضرت موسی را خداوند زودتر از پیش بینی ها برایشان فرستاد.
دعا اثر دارد، همچنین بی توجهی به این امر سبب عقب افتادن ظهور میشود و در بحث بدا نویسنده به این مطلب میپردازد. مساله نشانه های ظهور هم آنچه غیر حتمی است که توجه به عقیده ما در امر بداء خدا بخواهد هر لحظه ظهور میشود و علائم حتمی هم که مقارن ظهور است لذا دعا برای فرج سبب جلو افتادن این امر خواهد شد.
💠پیروی از پیغمبران وامامان علیهم السلام....
کاری که امام زمان علیه السلام انجام میدهند، آرزوی تمام انبیا واولیاست که همه متفقا برای فرجش دعا میکردند. لذا به تأسی از آن بزرگواران باید برای فرجش دعا کرد.
امام صادق علیه السلام هم در روایتی میفرمایند: چون شب جمعه شود پروردگار متعال فرشته ای را به آسمان دنیا میفرستد و... برای محمد و علی و حسن و حسین علیهم السلام منبر هایی از نور نصب میشود... و فرشتگان و پیامبران و مؤمنین جمع میشوند و... رسول خدا صلی الله و علیه و اله و سلم میگوید:
خدایا! به وعده ات که در کتاب آورده ای وفا کن...
💠وفا به عهد الهی....
دعا کردن برای فرج مولای ما صاحب الزمان علیه السلام وفا نمودن به عهد وپیمان الهی است که از اهل ایمان گرفته شده.
در بعضی آیات قرآن مثل آیه ۲۵ سوره رعد وآیه ۸۷ سوره مریم و... سخن از عهد به میان آمده که در روایات تفسیر به ولایت شده است و از مصادیق تعهد داشتن به مساله ولایت دعا برای ولی امرمان امام زمان علیه السلام میباشد.
📚منبع: مکیال المکارم
🍀پاک کن دیده و آنگه سوی آن پاک نگر
🍀چشم ناپاک کجا دیدن آن پاک کجا
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
@mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
1_1525455070.mp3
11.48M
#انسان_شناسی ۴۰
#استاد_شجاعی
#آیتالله_فاطمینیا
🔥هیزمهای جهنّم، اصلاً خاموش نمیشوند!
اصلاً سادهتر بگوییم؛
💥این هیزمها، خارج از ما نیستند، تا بتوانیم آنها را از خودمان دور کنیم، یا از دستشان فرار کنیم، یا آنها را خاموش کنیم!
- پس جریان این هیزمهای آتشزای جهنّم که قرآن از آنها مکرراً یاد کرده است، چه میتواند باشد؟
- یعنی اگر من به جهنّم بیفتم، هرگز نمیتوانم از آن رها شوم؟
@mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
ولأن أبسط الأشياء تؤثر فيك، سَتتعب كثيراً يا صديقي، هَذا العَالم لا ينفع معهَ مَن يَشعُر كثيراً.
وقتی که از سادهترین چیزها متاثر میشوی، بسیار رنج خواهی برد دوستِ من
این جهان با آدمهای بسیار حساس، سر سازگاری ندارد
غادة السمان_محمد حمادی
@mojaradan♥️💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲مامور نیروی انتظامی یک فرد فلج رو شفا داد😄👆
خدایا خودت شفا بده 😂😂😂
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 #بر_اساس_واقعیت قسمت هشتم بین راه با خودم داشتم فکر میکردم چه دنیای پر هیاهوی
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان پازل💖
#بر_اساس_واقعیت
قسمت نهم
سلام و عرض ارادت خانم ربانی
سلمانی هستم وامیدوارم حال دخترتون خوب باشه، منتظر خبر شما برای شروع کار هستم...
خیلی عصبانی شدم مردیکه ذی شعور چقدر هم پی گیر!
آخه شماره ی من رو از کجا آورده؟
یه لحظه یاد عاکفه افتادم!
به جز عاکفه کار شخص دیگه ای نمی تونه باشه!
ای خدا بگم چکارت کنه عاکفه!
همینطور که داشتم حرص میخوردم با مبینا رفتم داخل خونه و کیف و گوشی رو رها کردم روی مبل...
دیگه مهم نبود که این آقا نیتش چیه مهم این بود من توی اون محیط نیستم واقعا پناه بر خدا از دست شیطون که یه لحظه انسان رو اغفال میکنه! امیدوار بودم که ذهن من در مورد این شخص اشتباه کرده باشه در هر صورت خودم رو مشغول کردم و تا فردا که محمد کاظم قرار بود بیاد مرتب به دختر رسیدم که زودتر حالش خوب بشه که باباش رو می بینه سر حال باشه...
فردا محمد کاظم رو که دیدم مثل همیشه تمام گله ها و غرغر ها یادم رفت و خوشحال از اومدنش و دوباره دیدنش، از چهرهاش معلوم بود این دو هفته خیلی اذیت شده...
من طبق معمول نپرسیدم که کجا بودی! چی شده! چکار کردی! چون میدونستم نمی تونه بگه و با پرسیدن من توی معذوریت قرار میگیره و اذیت میشه...
تنها سوالم احوال خودش بود و حال بچه ها و همکارهایی که همراهش بودن که اتفاقی براشون نیفتاده باشه و همشون سلامت باشن.
یکی دو روزی که گذشت خستگی محمد کاظم هم بر طرف شده بود کنار هم نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم بهترین فرصت بود حرف دلم رو یه بار صاف و واضح بهش بزنم گفتم: محمد کاظم من چه جوری بگم میخوام موثر باشم برای اسلام، میخوام به درد بخور باشم برای اسلام!
چشمکی زد و گفت: خانمم شما که همین الان بزرگترین کار رو داری می کنی! چی از تربیت یه انسان بالاتر و مهم تر!
با ناراحتی گفتم: محمد کاظم من میخوام به جای یه نفر خیلی بیشتر موثر باشم این همه درس خوندم خیر سرم!
میدونم تربیت مهمه! میدونم مسئولیت پرورش یه انسان خیلی بزرگه و اهمیت داره!
ولی من فکر میکنم خدا توانایی بیشتری به ما داده تا بتونیم موثرتر باشیم بعد خیلی کشیده و با تاکید گفتم: مممممن نمیخوووووام محدود باشم متوجهی!!!
خیلی ریلکس سری تکون داد و کشیده گفت: بعععععععله کاملا!
و بعد هم ادامه داد: خوب البته که توی این قرن با این همه امکانات و رفاه طبیعیه که می تونی تاثیرگذارتر باشی خیلی بیشتر از یه نفر، اما اگر خودت خودت رو محدود نکنی !
آدم توی هر قرنی که باشه حتی مانع هم جلوش باشه اما ذهن خودش رو رشد بده حتما موثرتر میشه مثل بنت الهدی صدر!
تازه ایشون چند ده سال پیش زندگی میکردن بدون این امکانات امروزی!
قطعا چنین فردی اگر امروز بود چه ها که نمیکرد!
متعجب گفتم کی؟! بنت الهدی صدر دیگه کیه!!!
هنوز جواب سوالم رو نگرفته بودم که گوشیم زنگ خورد!
نگاهم به شماره که افتاد دیدم سلمانیه!
میخواستم امروز ماجرای سرکار نرفتنم رو به محمد کاظم بگم آخه توی این دو روز خیلی خسته بود و من ترجیح دادم خستگیش برطرف بشه بعد راجع بش صحبت کنم بخاطر همین نگفتم اما حالا این زنگ زدن رو چکار کنم؟!
لبم رو گزیدم و با حرص گفتم: ای بابا اینم بی خیال نمیشه!
گوشی رو دادم دست محمد کاظم و گفتم: آقا شما جواب بدید، این مدیر همون مجموعه ای که قرار بود برم پیششون سرکار!
محمد کاظم یه نگاهی بهمکرد و سوالی گفت: خوب چی بگم؟
گفتم: خیلی قاطع بگو نمیخواد بیاد!
محمد کاظم متعجب نگاهم کرد و گفت: بگم نمیخوای بیا!!! تو مگه نمی خواستی بری سرکار! همین الان داشتی می گفتی میخوای موثر باشی که!
گفتم: آقااااااا الان شما جواب این آدم رو بده من بعدش برات توضیح میدم...
بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه تیز گرفت چی میگم از در اتاق رفت بیرون و گوشی رو وصل کرد و من متوجه نشدم که چی بهش گفت!
وقتی اومد هنوز ناراحتی توی چهره ی من هویدا بود گفتم چی شد؟
خیلی راحت و طبیعی گفت: هیچی دیگه گفتم خانم ربانی نمی تونن بیان
گفتم خوب هیچی نگفت
لبخندخاصی زد و گفت چرا اتفاقا!
گفت میتونمعلتش رو بپرسم
من گفتم بعله چون جای دیگه ای قراره مشغول بکار بشن!
اونم ناراحت شد خداحافظی کرد...
متعجب گفتم: محمد کاظم بهش دروغ گفتی!!!
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان پازل 💖
#بر_اساس_واقعیت
قسمت دهم
چشمهاش رو ریز کرد و با اخم گفت: بعد این همه سال زندگی هنوز من رو نشناختی که دروغ یکی از خط قرمزهای منه!
مثل خودش ابروهام رو به شوخی کشیدم توی هم و گفتم یه جوری می گی بعد از این همه سال زندگی انگار چه خبره!
کل اجمعین چند ماه دیگه تازه میشه پنج سال آقا محمد کاظم!
بعد هم خوب حالا این کار جدید من کجاست که خودم خبر ندارم؟
گفت: آهان! اون دیگه خرج داره خانمم همینطوری که نمیشه گفت!
نمیدونم چی شد عصبانی شدم گفتم :بفرما حضرت آقاااا حالا دیدی لازمه آدم دستش توی جیب خودش باشه! ببین ما زنها چقدر بدبختیم نمی تونیم هر جا خواستیم خرج کنیم!
متعجب نگاهم کرد و گفت: رضوااااان !!!
من که چیزی نگفتم! خرجش برای من یه چایی بود که شوخی کردم ما رو نزن خودم میرم میریزم! بعد هم در حالی که می رفت سمت آشپزخونه که مثلا چایی بریزه گفت: راستی مگه قرآن نمی گه زن و شوهر لباس هم هستن خوب عزیزم برو از داخل جیب لباس من که لباس خودته هر چی خواستی بردار خرج کن دعوا نداریم که!
با عصبانیت بیشتر گفتم: نخیر آقا محمد کاظم اصلا مسئله حرف از پول و لباس و خرج کردن نیست که!
من کلا دارم میگم، به قول استادمون این حرفها بهانه است اصل رو باید درست کرد!
با سینی چایی اومد کنارم نشست و گفت: خدا پدر و مادرت رو بیامرزه خوب پس بهانه نگیر بگو اصل چیه درستش کنیم دیگه!
بعد هم با لبخند ادامه داد: فقط جون من در لفافه، در کنایه، در حاشیه، زیر لفظی، زیر میزی صحبت نکنیاااا!
میدونی ما آقایون باید صاف صاف بهمون بگید چی میخواید و منظورتون چیه!
توقع ترجمه حالات چهره، معانی کلمات و اینها رو از ما نداشته باشی دورت بگردم!
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد از شدت عصبانیت!
اومدم با یه حرکت فضا رو بریزم بهم که حرکت سریعتر محمد کاظم مثل آب روی آتیش، شعله های مغزم رو خاموش کرد!
بالاخره خدا توانایی قِلقِ ما خانم ها رو به آقایون داده البته اگر ازش استفاده کنن!
زل زد توی چشمهای من و گفت: خوب حالا جووونم بگو اصل چیه درستش کنیم نفس خانم؟!
یه نفس عمیق کشیدم و یه آهی.....
گفتم: نمیدونم....
ابروهاش رو داد بالا و متعجب گفت: الان دقیقا نمیدونی اصل چیه که درستش کنیم!
یه نگاه چپ چپ بهش کردم که گفت آقاااا تسلیم!
من با اینکه آخرش نفهمیدم چرا شما خانم ها مستقیم حرفهاتون رو نمی گین ولی چون شوهر تو باهوشه و قدرت تحلیل و تجزیه اش قویه از همین نمیدونم تو کلی چیز فهمیدم!!!
از حرفهاش خندم گرفت...
ادامه داد: خوب پس خداروشکر درست فهمیدم!
ببین رضوان من چون دیدم خیلی علاقه به کار کردن و موثر بودن داری با یکی از دوستام که مجموعه ی خیلی خوبی داره صحبت کردم که شما هم اونجا مشغول بشی تا به چیزی که دوست داری برسی...
گفتم: یعنی من رو رسما بفرستی پیش بچه های بالا!!! میدونی که من یکی بشینه پیشم بگه چه خبر؟ از کجا تا ناکجا آباد رو براش تعریف می کنم به نظر خودت کار عاقلانه ایی که من چنین جایی مشغول بشم!
گفت: تو دیوانه ای رضوان بخدااااا قربون اون دل پاکت برم خانمم...
در حالی که چایی رو برمیداشتم گفتم: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید ...
🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁
#ادامه_دلرد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
6607290202.mp3
4.1M
#کنترل شهوت
#بخش_هفدهم
🔻کنترل فکر....
ارزشمندترین و موثرترین قدم؛
در کنترل التهابات جنسی و مبارزه با بیماری خودارضایی است...
🔻برای کنترل فکر... چه باید کرد؟؟👇
@estemnna🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غروب_جمعه
🥀بازهم جان جانان شد،غروب جمعه گاهان
🍁دل دلان بو میکشم بوی،غربت جمعه گاهان
🥀امیدم همه شد به ناگه پرپر،درغروب جمعه گاهان
🍁اشک شد کل وجودم از،غربت جمعه گاهان
🥀دم به دم درسیل اشک،ردپایی زتوجویم درغروب جمعه گاهان
🍁بازهم نیامدی وتنها ماندم درغربت جمعه گاهان
🥀به ناگه ندایی امد ،منتظرشودرغروب جمعه گاهان
✋العجل العجل گویان منتظریم،درغربت جمعه گاهان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌅 #غروب_دلتنگے💔
#شبتون_مهدوی
💚♡@mojaradan💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_ارامش
🌟 پیام های آیه قرائت شده، آیه ۹۷ سوره انبیاء:👇
هجوم فتنهگران (يأجوج و مأجوج) نشانهى پايان عمر دنيا و نزديكى قيامت است. حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ ... وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُ
2- وقوع قيامت، قطعى و حتمى است. «اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»
3- قيامت و حوادث آن، ناگهانى است. «فَإِذا هِيَ»
4- قيامت، روز بُهت و حيرت است. «شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ»
5- قيامت، روز بيدارى و تأسف وجدانهاى خفته است. «يا وَيْلَنا»
6- غفلت از قيامت، از نشانههاى بارز كفر و كافران است. كَفَرُوا ... كُنَّا فِي غَفْلَةٍ
7- ريشه همهى انحرافها و بدبختىها، غفلت است. «كُنَّا فِي غَفْلَةٍ»
8- غفلت از قيامت، مايهى ستم به خود و ديگران است. كُنَّا فِي غَفْلَةٍ ... كُنَّا ظالِمِينَ
9- قيامت، روز اقرار و اعتراف است. «كُنَّا ظالِمِينَ»
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan