eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بی حرم چه باحرم میگیره دستمو سلطان کرم💚 •آنقدر بخشیده‌ای، بخشیده‌ای، بخشیده‌ای• •سنگ قبری هم نمانده از برایت یاحسن @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواستم اربعین را کربلا باشم نشد از نجف پای پیاده کربلا باشم نشد آرزویی در دلم ماند همین بغضم گرفت خواستم با مادرم در کربلا باشم نشد .. 💚♡@mojaradan 💚 ━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🌻🔗• ••|💚🦋|•• سلام حضرت زندگی ، مهدی جان دور از شما چقدر همه چیز بیرنگ است ، سرد است ، تاریک است ...💔 دور از شما ، تمام دلخوشی ها کودکانه است ، زودگذر است ، کوچک است ... دور از شما ، من هستم و قصه ی مکرر فراق ... من هستم و بغضی گلوگیر و همواره ... من هستم و سکوتِ رویای بودنتان و آرزوی شیرینِ دیدنتان و انتظارِ مقدسِ آمدنتان ... خدا کند که بیایید . 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ @mojaradan
موضوع: (مخالفت خانواده ی دختر به خاطر بیکاری پسر) ❓من یه دختری رو میخوام پدرش شرط شغل دولتی گذاشته دختره هم منو میخواد و وضع مالی خانواده ی هر دوتامون خیلی خوبه من فوق لیسانس دارم و سربازی هم تموم شده و 28ساله هستم پدر دختره سرهنگه و میخواد دومادش نظامی باشه ولی من نمی تونم و متنفرم حالا به نظر شما چیکار کنم؟ ✅ توجه داشته باشید که: 1- پولدار بودن ملاک نیست بلکه منبع درآمد داشتن و روی پای خود بودن مهمه 2- به نظر میاد نگرانی پدر دختر از بابت وابستگی اقتصادی شما به خانوادتون باشه چراکه می تونه آسیب های جدی ای داشته باشه که غالبا خانواده ی دختر روی این وابستگی ها و آسیبها حساس هستند و البته به راحتی نمیتونه این نگرانی رو ابراز کنه چون ممکنه شما و خانوادتون دچار سوء تفاهم بشوید راهش اینه که پدرتون باهاتون همکاری کنه و در جایی سرمایه گذاری کنید (و البته اسنادش به نام شما باشه) و مستقلا کاری رو راه بیندازید بعدش برای خواستگاری اقدام کنید، که احتمالا خانواده ی دختر راضی بشوند سعی کنید وضعیت اقتصادی خودتون رو کاملا براشون تشریح کنید چون احساس میکنم ایشون به مستقل بودن شما شک داره با توجه به اینکه می فرمائید پدرتون هم پولدار هست شاید اگه سند ملکی ارائه بدید که فلان خونه و .... به نام شماست و ربطی به پدرتون نداره و همچنین به صورت واضح در مورد میزان درآمدتون صحبت کنید نظر پدر دختر تغییر بکنه 🔺 حجت الاسلام @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ذکر حالت رو خوب کن! معرفی چند ذکر🌸🌱 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍••• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
e111.mp3
6.56M
🌸 پاسخ استاد پوراحمد @mojaradan
❤️🍃❤️ ❤️توصیه های یک مرد برای زنده نگه داشتن عشق پس از ازدواج: اون چیزایی که باید بدونه از دغدغه هات رو بهش بگو وقت هایی رو بهش بده برای استراحت و برای تجدید قوای روحیش و بذار تنها باشه و کاری که دوس داره رو بکنه خودت باش جلوش باهم بزرگ شین باهم تجربه کسب کنین باهم خطا کنین و با هم بسازین باز با هم قرار های عاشقانه بذارید مث روزای اول تغییرش نده ، اونجوری که هست عاشقش باش بهترین چیزا و نکات قشنگش رو ببین وقتی عصبانی هستی باهاش برخورد نکن قرار نیست شادت کنه یا ناراحت ، قراره شادی ها و ناراحتی هاتون رو باهم به اشتراک بذارین نه فقط وقت ، بلکه باید توجه و تمرکز و روحت رو بهش هدیه بدی * ده چیزی که نشانه ی احترام بهشه رو ازش بپرس و رعایتشون کن هیچ آدمی کامل نیست ، اما سعی کن اشتباهاتت رو کم و کمتر کنی و اگه اشتباهی کردی به عهده بگیره ┅═•❤️مجردان انقلابی 💍•═┅ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدتو از دست نده 🌱 تو نمیدونی که فردا با خودش چی میاره صبور و شاااااد و امیدوار باش😍 🤍 ❥︎❈•••••••••••••••••••• @mojaradan
🔮تفکر در کتاب ✍ آیت‌الله بهجت(ره): هر روز، یک روایت از کتاب «جهاد با نفس» وسائل‌الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می‌بینید که سر یک سال، عوض شده‌اید! 📚 نکته‌های ناب، ص۱۴۳ 🌱❤️ برچهره‌دلربای‌مهدی‌صلوات ❤️🌱 از امروز در کانال بار گذاری میشه با ما همراه باشید @mojaradan
جاويد باد پرچم پر افتخار اللّٰه اكبر كه رمز پيروزی معجزه آسای ملت بزرگ ايران است .. • امام خمینی(ره) • ••『⏳📱』•• ...❤ تو همان هستی که ترک و لر و کرد و فارس زیر پرچمت یکی شدیم و آن را بالا بردیم... 🇮🇷 دشمنانت طاقت دیدن سربلندی و استقلال تو را ندارند میهن عزیزم... دیده ای که به هر بهانه ای می خواهند پرچم تو را پایین بکشند و رشته ی وحدت مردمت را بگسلند؟.... اما نخواهند توانست... ما کرد و لر، شیعه و سنی، با حجاب و کم حجاب، زیر سایه ی اللهِ نقش بسته بر پرچم تو، ...❤ و بدخواهان تو هرگز تحقق تَوهُمات شان به چشم نخواهند دید... ❤️•••|↫ ❤️ @mojaradan
🎧جلسات صوتی توسط حجة‌الاسلام مصطفی امینی‌خواه تقدیم‌ شما میگردد..🌷 ↩️ 👇 @mojaradan
01 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3.mp3
5.87M
🔈 📚 📣 جلسه اول ✍️ توضیحاتی در مورد کتاب وسائل الشیعه شیخ حرعاملی ◉اهمیت جهاد با نفس ◉ نفس، حمال نفس باشد ◉ معنای هوای نفس ◉بهترین دارو و طبیب برای انسان ◉ مبانی چهارگانه زندگی ◉ بهترین جهاد ◉وجه شباهت جهاد اصغر و جهاد اکبر ⏰ مدت زمان: ۱۳:۵۶ @mojaradan
☕️ یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همه‌ی کتابهای توی خانه را خوانده بودم، شریعتی‌ها را چند بار، مطهری‌ها را از اول تا آخر، دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری می‌داشتیم، نمی‌دانم!)، یک کتاب شعر که نویسنده‌اش دوست پدرم بود و قرآن. مامان بیمارستان بود، یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان. مرفین گیر نمی‌آمد و داروهای شیمی‌درمانی قیمت خون پدرِ همه‌ی صنف دارو بود. توی این هیروویر آنچه به چشم نمی‌‌آمد کرمِ کتاب بودن من بود. کسی حواسش به من نبود. به اینکه دلم کتاب جدید می‌خواهد و قدیمی‌ها را آن‌قدر خوانده‌ام که گوشه‌های کتاب‌ها ساب رفته. بین این‌همه گرفتاری کتاب‌خواستن من اَتِینا بود. تا اینکه اسباب‌کشی کردیم و توی کمددیواری خانه‌ی جدید یک کتاب پیدا کردم. انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری، نور فانوس دریایی بود توی تاریکی، صدای دنگ‌دنگِ رسیدن دسته‌ی کولی‌ها بود به یک روستای دورافتاده‌ی خواب‌زده. اگر بگویم تا سال‌ها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه می‌کردم، بی‌راه نگفته‌ام! جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعه‌ی دلگیر و حوصله‌لبریزشده. بعد از آن، بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا می‌گذاشتم، به‌عمد تا شاید دخترکی یازده‌ساله از عشق‌بازی با کتابِ من صفا کند‌. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هشدار؛ ریشه فتنه بیرون زد! / کمپین سوزاندن آیات حجاب در قرآن به بهانه فوت تلخ مهسا امینی/ شیعه و سنی ریشه فتنه را بخشکانند 🔹به گزارش دانا، جریان دروغ پرداز پیرامون فوت غم انگیز مهسا امینی که با انتشار دروغ فوت او به دلیل ضرب و شتم با ویدیوهای دوربین مدار بسته پلیس رسوا شدند، وارد فاز تازه ای شده و کمپین قرآن سوزی و پاره کردن آیات حجاب را آغاز کردند! 🔹جریان نفاق، سلطنت طلب، سعودی و اسرائیلی به همراه برخی از جریان اصلاحات و سلبریتی ها با انتشار دروغ پیرامون این اتفاق به تحریک احساسات پرداخته و الان با بیان اینکه باید بزنیم به این بهانه که حجاب یک حکم قرآنی است به قرآن سوزی روی آورده اند! 🔹قطعا شیعه و سنی با هوشیاری در مقابل این فتنه و مقابله با هتاکی دردناک به ساحت قرآن و مسلمانان مانع از پیشبرد اهداف این جریان مشکوک خواهند شد! كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند،كرها و لال‌هایی فرو رفته در تاریكی‌های جهل و گمراهی‌اند، خدا هر كه را بخواهد گمراه می‌كند وهركه را بخواهد بر راه راست هدایت میکند. انعام/۳۹ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• #آقای‌طلبه‌_و‌_خانم‌خبرنگار #پارت_سی محمدجواد رفت... دیگه بعد اون هیچی یادم نیست... چی خ
••|🌼💛|•• ...با خانواده خدمت میرسیم... مراقب خودتون باشید... یاعلی آخ قبلم.... نه یعنی منظورم بعدم.... نه نه نه قلبمو میگم. خدایا من کیم اینجا کجاست. خدایا درست شنیدم.... خدایا باورم نمیشه.... یعنی ممکنه درست شنیده باشم.... مهدیه صورت اشک آلودمو که دید دویید طرفم. مندل:وای چیشده؟؟؟؟ _مهدیه... محمدجوادم.... محمدجوادم.... مندل: آروم باش آبجی بگو چیشده خودمو تو بغلش انداختم و با گریه براش تعریف کردم هرچی رو شنیده بودم و برام عین معجزه بود.... امام رضا ممنونم.... از هواپیما پیاده شدیم و بعد گرفتن چمدونامون به سالن انتظار رفتیم. با دیدن مامان اینا به سمتشون دوییدم اول مامانو بغل کردم بعد بابا بعد علی و آخرین نفر فاطمه رو... توی بغلش اشکام ریخت. فاطمه با ترس گفت : چیشده. _میخواد با خانوادش بیاد کرمان خواستگاری. فاطی : چ؟؟؟؟؟ _بریم خونه برات تعریف میکنم سوار ماشین شدیم تا بریم خونه. علی: آبجی مشهد بهت ساخته هااااا تا قبل سفر عین مِیِت افتاده بودی حرف نمیزدی نه از الان که از چشات داره شادی میباره. فاطی: رفته پیش امام رضا توقع داری حالش خوب نباشه. علی: چی بگم والا. وقتی رسیدیم خونه فاطمه منو کشید توی اتاق و مشتاقانه خواست براش تعریف منم براش گفتم از هر اتفاقی که افتاده...از درخواستم از امام رضا... از دیدن چند دقیقه ایش توی مجتمع آرمان... حال خراب چهار روزم.... و زنگ زنش توی فرودگاه و حرفاش... _فاطمه باور کنم...؟ فاطی: دیوونه اون طلبه اس نمیتونه که بگه من دوست دارم... گفته با خانواده خدمت میرسیم دیگه. _وای حالا معلوم نیست کی بیان. فاطی: عجله نکن میان. _وای راستی شماره منو از کجا آورده بود. فاطی: عه راس میگی ها نمیدونم بعدا از خودش بپرس. 💛•••|↫ @mojaradan
••|🌼💛|•• الان یک هفته س از مشهد برگشتم... نه خبری از محمدجواد شده... نه خانوادش... یه حسی میگه همه اون حرفا خواب بود... توهم زده بودم... داره بارون میباره... دستمو از پنجره اتاقم میگیرم بیرون و طراوت بارون بهم آرامش میده...اشکام مثل بارون میریزه. تق تق علی:آبجی میشه بیام تو؟ _بفرمایید. علی اومد تو اتاق و پشت سرم وایساد... علی:خواهری... _جانم. علی:دوسش داری؟ دیگه برام مهم نبود کسی بفهمه یا نه... _خیلی علی: جواد بهم زنگ زد... قراره هفته دیگه بیان خواستگاری... یک هفته مثل برق و باد گذشت... والان جلوی آینه نشستم و دارم روسری مو لبنانی میبندم. یه تونیک سفید ساده پوشیدم با روسری ساتن سفید که توش گل های قرمز قشنگیه. استرس شیرینی توی دلمه و باعث نمیشه که خوشحالی این وصال ذره ای ازبین بره. مامان اومد توی اتاقم و روی تخت نشست. مامان: هزار الله و اکبر چقدر بزرگ شدی مادر با لبخند بوسیدمش و گفتم : ممنونتونم مامان که همیشه کنارم بودید. علی  وارد اتاق شد. علی: مادر دختر خوب خلوت کردناااا. _آره تا چشمت کور شه. علی: اه اه بزار شوهرت بدیم از دستت راحت شیم دختره چیز. _چیز خانومته. علی: هوووی خودتی. مامان: تورو قرآن دعوا هاتونو بزارید برا بعد الان مهمونا میان ها. روی تخت نشستم و نگاهم به ساعت دیواری اتاقه... ساعت ۸ رو نشون میده.... یعنی کجان... نکنه نیان... نکنه چیزی شده... صدای در خونه باعث شد سریع پرده پنجره رو کنار بزنم. مامان اینا به استقبالشون رفتن اول حاج خانوم بعد حاج آقا اومدن تو یاد اون شب لعنتی افتادم.... نه امشب اون شب نیست... محمدجواده من سومین نفریه که وارد شد. کت آبی اسپرت و شلوار کتون سفید پاش و پیراهن صورتی ملایم پوشیده بود. چقدر خوشگل شده بود. از حیاط گذشتن و اومدن داخل منم رفتم بیرون. _سلام. حاج آقا: سلام دخترم حاج خانوم: سلام محمدجواد: سلام... حاج خانوم اوقاتش تلخ بود ولی سعی داشت بروز نده و من اینو میفهمیدم... حاج آقا با یه لبخند دلگرم کننده نگاهم میکرد... ولی محمدجواد خیلی مظطرب و نگران بود... این منوهم نگران کرد.... 💛•••|↫ 💛•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 رویکرد قابل تأمل برخی رسانه‌ها در ماجرای و ❗️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌@mojaradan ✧‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅═❁💞❁═┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌