eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - آقاردای‌سبزامامت‌مبارڪت💚 آغازامامت‌وولایت‌امام‌زمان(عج) تبریڪ‌ وتهنیت‌ باد🌱🌸 🤍 - 「‌‌‌‌𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」 ❥︎❈•••••••••••••••••••• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیه حجاب با صدای بهشتی استاد عبدالباسط 📖 سوره احزاب ۳۳ 🔹 و در خانه هایتان قرار و آرام گیرید، و [در میان نامحرمان و کوچه و بازار] مانند زنان دوران جاهلیت پیشین [که برای خودنمایی با زینت و آرایش و بدون پوشش در همه جا ظاهر می شدند] ظاهر نشوید ، و نماز را برپا دارید و زکات بدهید ، و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید ، جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف نماید ، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند (۳۳) @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|🌿🕊|•• تابگیردزندگانےام‌صفا،گفتم‌ باهمہ‌بےبندوبارےبارهاگفتم دست‌هایم‌راگرفتےهرڪجاخوردم‌زمین تانهادم‌دست‌خودراروے پاگفتم سلطان قلبم (شهید سید رضا حسینی ) @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•📸🌸•° °•📸🌸•° 🎉✨ تاج زیبـای ولایـت به شــما می‌نازد علی آن شاه هدایت به شما می‌نازد مـهدی فاطمه ای منتقم خون حسین تو امامی و امامت به شـما می‌نازد... آقــا؛ رداے سبز امامَٺ مبارڪَٺ پوشیـدن ݪـباس خلافَٺ مبارڪَٺ :)💚 امامت امام زمان🎉✨ یاصاحب الزمان♥️✋🏻 @mojaradan
♨️در ازد واج لطفا شناخت خود را بالا ببرید 》دسته دیگر بیمار ژنتیک بیماری دیابت است. 》بعضی از بیماری ها ریشه ژنتیکی دارد ولی نسبت به اون بیماری شناخت درستی نداریم. مانند بیماری صرع. 》بیماری Ms رو بشناسید و بعد ببینید میتوانید با اون شخص زندگی کرد یا نه. 💢 بیماری های مقطعی مانند بیماری پوستی دلیل بر بهم زدن ازدواج نمی باشد. 💢 مبحث زیبایی و ظاهر در ازدواج اهمیت زیبایی و خوشگلی را باید در تعریف ازدواج فهمید. - معنی ازدواج: هر روز عاشق همون آدم بتوانی بشی - صرفا بابت زیبایی ازدواج کردن زندگی خوبی نخواهد داشت - صرفا برای پول،صرفا برای زیبایی،صرفا برای روابط اجتماعی ازدواج کردن بزرگ ترین حماقت است. 💢 به این فکر کنیم عمر و دوام این ازدواج چقدر است. میزان دوام خیلی مهم است. 💢 زیبایی چقدر در عمر و دوام تاثیر دارد؟ - بعد از 3 سال از زندگی که می گذرد زن و شوهر برای هم عادی خوب میشوند. - در ازدواج نباید از خود ازدواج غافل شویم. - هیبت امام علی(ع) به انسان کامل بودنش میباشد. - زیبایی در مراحل اولیه اهمیت داره نه در انتخاب نهایی بلکه باید اولویت های دیگه رو هم بررسی کرد. - زیبایی در دوام ازدواج از اهمیت بسیار کمتری برخوردار است. - در فرهنگ ما متاسفانه خواستگاری بستگی به قیافه دارد. - زیبایی ملاک ترجیح هستش نه اصل. مراقب باشید ملاک های دیگر را کمرنگ نکند. - زیبایی برای هر دو چه زن چه مرد مهم است ولی خانم ها کمی حساس تر هستند. - در ازدواج؛ تلفنی به هیج از سوالات بی مورد جواب ندهید. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پذیرش «عذرخواهی»! 🔹 زیاد در پذیرفتن همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 🔸 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ خاص و مورد نظر شما عذرخواهی کند. گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای عذرخواهی است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. ✅ گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد کینه، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، منّت نگذارید و حفظ عزّت همسرتان را در نظر بگیرید. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - چقدر قشنگه✨😍 یه نفر تو زندگیت باشه که هم عشقت باشه و هم رفیقت هم همدمت باشه و هم همرازت که‌دیگه نیازی‌به هیچ کس‌نداشته باشی کسی‌که بودنش‌می ارزه‌به‌نبودن‌همه♥️ - 「‌‌‌‌𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」 ❥︎❈•••••••••••••••••••• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7409018235.mp3
6.08M
🔈 📚 📣 جلسه هفدهم ◉حق هم‌نشین به معنای عام ◉ حق شریک ◉ حق مال ◉ اینجا ایثار نکنیم ◉حق کسی که از شما طلبکار است ◉حق کسی که ادعای علیه ما دارد ◉ حق کسی که علیه کسی ادعایی داریم ◉ حق کسی که از ما مشورت خواسته است ◉معنای نصیحت ◉ اصل کلی در رفتار با دیگران ⏰ مدت زمان: ۱۴:۳۳ @mojaradan
جااااانم به تو هنرمند با بصیرت و میهنی وحید رهبانی ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ─┅═ೋ❅💛❅ೋ═┅─ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می رسد بر گوشِ من:عصرِ ولایت عھدی است نوبتِ صاحب الزمانیِ، امآمِ مھدی است اختیارِ ما به دستِ توست، اے حصنِ حصین مھرِ تو در سینھ ی ما، هسٺ‌ چون دُرّ و نگین با تو هر سالھ ،در این ایّام بیعت می‌کنیم ای امامِ حیّ و حاضر ،جلوه ی حبل المتین (عج)💚 ❣ عید و آقا (عج) مبارررررررک 🌸🍃 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|🌼💛|•• روز ها به سرعت برق و باد گذشت و مراسم خراستگاری و نامزدی خیلی سریع انجام شد. نمیدونستم به چه گناه ناکرده ای اینجوری دارم مجازات میشم. گردشم شده بود فقط دانشگاه رفتن و وقتیم توی خونه بود فقط آهنگ های حامد رو گوش میکردم و با خدا خلوت میکردم. هی... هر روز به بهانه های مختلف مهدی میومد خونمون و میخواست منو ببینه و باهم بریم بیرون... شاید حق داشت... بحساب الان نامزدشم... ولی من دل و دماغ بیرون رفتن نداشتم... دل و دماغ عاشقی کردن نداشتم... هرچی بود و نبود محمد با خودش برد. از همون شب خواستگاری تا همین لحظه هربار که بنا به شرایطی کنار مهدی قرار میگیرم هربار با یاد و خاطره محمد بودم. من مهدی رو هیچ وقت حس نکردم... هیچ وقت خودشو ندیدم... در واقع نمیخواستم ببینم... من بودم و چشم و دل و قلبی و فکری که پر بود از محمد... مهدی هیچ وقت نمیتونه قلب منو تسخیر کنه... حتی اگه از اول محمدی نبود... هی... خیلی سخته کنار کسی باشی که ازش متنفری... امروز بیست و دوم بهمنه و روز پیروزی انقلاب... از بچگی عاشق دهه فجر بودم... کوچه و خیابونا پر از شربت و شیرینی و پرچم های سرخ و سفید و سبز میشد... از همه جا صدای آهنگای خاطره انگیز انقلابی میومد و از همه مهم تر آهنگ های مناسبتی حامد همه جا پخش میشد. تصمیم گرفتم بعد مدت ها امروز به هیچ کدوم از بدبختیام فکر نکنم و کمی شاد باشم. من و فاطمه و مهدیه سه تامون چفیه عربی پوشیده بودیم و سربند زرد لبیک یا خامنه ای سر کرده بودیم یه پرچمم روی دستمون کشیده بودیم. مهدیه و فاطمه با ژست های خاص وایسادن و چندتا عکس هنری توپ ازشون گرفتم. یه پسر کوچوله ناز اون روی شونه باباش نشسته بود و یه پرچم دستش بود. دستم بردم بالا و سعی کردم عکس ازش بگیرم. دوربین به دست مشغول پیدا کردن یه سوژه توپ و ارزشی برای عکاسی بودم که یه یکی اسممو صدا کرد. *فائزه... 💛•••|↫ @mojaradan
••|🌼💛|•• به سمت صدا بر میگردم. از تعجب نزویک بود شاخام در بیارم خدایا... این آخه اینجا چیکار میکنه چرا نباید یه لحظه از شر این بشر راحت باشم... چرا با دیدن قیافه نحس این زامبی کل روزم خراب شد... آخه این جنگلی اصلا گروه خونیش به این حرفا میخوره که پاشده اومده راهپیمایی مهدی با یه لبخند دندون نمای مسخره: سلام بانو با حرص گفتم: سلام. سریع از کنارش رفتم یه گوشه دیگه و دوباره مشغول عکاسی شدم عمرا بزارم روزمو با وجود نحسش خراب کنه پشت سرم اومد و گفت: فائزه خانوم _بله امرتون؟ مهدی: بحساب من الان نامزدتم ها این چه طرز حرف زدنه عزیزم. _هه... ببخشید من بلدم نیستم عاشقانه و خوب حرف بزنم. با پوزخند بهم گفت: نه بابا چطور واسه اون آقا محمدجوادتون بلد بودین. سعی کردم مثل همیشه سرد و محکم باهاش حرف بزنم: بخاطر اینکه من اون آقا رو دوس داشتم. ولی من به شما علاقه ای ندارم. مهدی: آخی غصه نخور عزیزدلم. کم کم علاقه مند میشی بهم. با حرص بهش گفتم: ببین آقامهدی من عزیز شما نیستم. مهدی با خونسردی همونجور که لذت میبرد از حرص خوردنم گفت: اتفاقا هم عزیز مایی هم خانوم مایی. _این آرزو رو به گور ببری که من... حرفمو ادامه ندادم... هه... واقعا داشت به آرزوش میرسید... و منم هیچ کاری نمیتونستم بکنم... مهدی: هه... خانم خبرنگار تا عید نوروز عقدتم میکنم تا خیالت راحت شه که زن من شدی و شکست خوردی لجباز خانم. بغض کردم و سعی کردم از بین جمعیت عبور کنم تا به مهدیه و فاطمه برسم. دیگه یک لحظه هم نمیتونستم وجود آدم پستی مثل مهدی رو تحمل کنم. آدمی که خودش همه جور کثافط کاری کرده و دنبال دخترای اهل دوستی بوده همیشه و الان میخواد زن آیندش پاک و چادری باشه... خدایا خودت میدونی ازدواج با این پسره عوضی برام عین مرگ تدریجی با درد همراهه... کاشکی منو میکشتی تا راحت شم از این زندگیه لعنتی... 💛•••|↫ @mojaradan
••|🌼💛|•• تسبیح آبیمو توی دستم جا به جا کردم و کلید رو توی قفل انداختم و درو با دست هول دادم و وارد خونه شدم. مامان و بابا سر سفره نشسته بودن و داشتن ناهار میخوردن. _سلام. بابا:علیک سلام مامان: سلام دخترگلم نشستم گوشه اتاق و سرمو گذاشتم روی زانوهام مامان: چیشده فائزه؟ حرف بزن دختر. بابا: مامانت راس میگه چیشده؟ چرا اینجوری نیکنی؟ _خسته شدم بخدا.. مامان بلند شد اومد کنارم نشست و گفت: مامان الهی قربونت بشه دختر چیشدی؟ _این مهدی خره کی قراره برگرده نیشابور؟ (مهدی دانشجو مهندسی پزشکی توی نیشابور بود) مامان: نمیدونم مادر احتمالا دو سه روز دیگه بره... بابا با طعنه: چیه از الان دلت تنگش شده؟ با بغض گفتم: بابا اذیتم نکن. اصلاً من محرم پسره الدنگ نیستم که میاد وسط راهپیمایی چرت و پرت میگه بهم؟ چه توقعی از من داره؟ روزی که اومد خواستگاری یه دختری که یه بار عاشق شده و اونو دوس نداره باید عقلش میکشید از جانب من توقع هیچ محبتی نداشته باشه... بابا: تو الان چه بخوای چه نخوای اون نامزدته حالا درسته محرم نیستید ولی دلیل نمیشه باهاش سرد و مثل غریبه ها باشی. هه... مثل غریبه ها... اون از هر غریبه ای برام غریبه تره... _بله بابا جان چشم... نقشه بعدیتون چیه احتمالا؟ اول نامزدی... بعد مهربون شدن باهاش... آخرش چی؟؟؟ بابا: تا آخرش که خیلی مونده باباجان ولی نقشه بعدی اینکه تا عید نوروز میخوام عقدتون کنم مات و مبهوت به بابایی خیره شدم که لبخند زنان بلند شد و رفت تو آشپزخونه بعدشم مامان سرشو انداخت پایین و رفت اینجا چه خبره یکی الان باید به من توضیح بده این چه شوخیه مسخره ایه پدر من میکنه _باباااااااااا بابا: بله چرا جیغ میزنی؟ _منظورت از این حرفا چی بود؟؟؟ الکی گفتی دیگه مگه نه؟؟؟ بابا: تو فکر کن الکیه ولی از چند روز دیگه بیوفت دنبال لباس و وسیله خریدن دخترگلم. وقتی جوون مردم رو نابود کردی باید منتظر می موندی خودتم بعدش نابود شی. 💛•••|↫ @mojaradan
••|🌼💛|•• چند روزیه مهدی رفته نیشابور و من آرامش گرفتم. اصلا وقتی اون نیست من حس خوبی دارم. چقدر همه چیزش برام برعکس محمده... راستی گفتم محمد... هی... یعنی الان کجاست...؟ داره چیکار میکنه...؟ یعنی الان با فاطمه نامزد کردن...؟ با فکر کردن به اینکه محمده من بشه مال یه دختر دیگه دیوونه میشدم کاشکی حداقل یه خبری چیزی دورا دور ازش داشتم.. توی افکار خودم بودم که گوشی خونه زنگ خورد _الو بفرمایید. علی: علیک سلام تپلی خودم _سلام داداشی باهوش و سیاست دان و سیاست مدار خودم خسته نباشی علی: وقتی آبجی کوچیکه اینجوری برام نمک میریزه توقع داری خسته باشم؟ _عزیزمی داداشی علی: فائزه میدونی زنگ زدم چی بهت بگم؟ _چی؟؟؟ علی: یه خبری که اگه بشنوی تا لوزالمعدت آتیش میگیره از حسادت _چیشده؟؟؟؟؟ چه خبری؟؟؟؟ علی: دلتتتتت بسوزهههه _اه بگو دیگه علی: خیله خب بابا میگم حامد جونت هفته دیگه دانشگاه ما اجرا داره _چییییی؟؟؟؟؟ بگو بخداااا علی: بخدا _وای الهی بمیری کوفتت بشه علی: اوه تازه قراره جوادم بیاد دانشگاهمون باهم بریم اجراش توی سالن خدای من محمد... علی اسم محمدمو برد... ولی من و محمد که.... صدای الو گفتن علی مانع از ادامه فکرم شد _خوش بگذره... منم یاد کنی حتما... علی: برات عکس میفرستم حسود خانوم _ممنون... کاری باری؟ علی: نه فدات. سلام برسون. یاحق _یاعلی تلفن رو گذاشتم سرجاش و برگشتم توی اتاقم. اول با سیستم آهنگ رسم همسفری حامد رو پلی کردم و بعد از پشت پنجره اتاقم به بیرون خیره شدم... آهنگ که شروع به خوندن کردن بغضم ترکید و صدای هق هق گریم سر به آسمون کشید... محمده نامرد... مگه قول نداده بودی بی معرفت... مگه نگفتی برای اولین بار با من میری اجرای حامد... مگه قرار نبود برا اولین بار باهم ببینیمش... بی معرفت اصلا من مردم... من نیستم... تو حداقل سر قولت بمون... صدای حامد باعث میشد هر لحظه شدت گریه ام بیشتر شه *یه نگاهتو نمیدم به عالمی خودت میدونی همه حس و حالمی اینه خواهشم ای همه قرار من اینکه خواهشم تو بمون کنار من اینه رسم همسفری بری منو همرات نبری قسمتمه در به دری آره میدونم...* خیلی سخته اولین عشق زندگیت بزنه زیر اولین قرار عاشقانه ای باهم گذاشتین... 💛•••|↫ 💛•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تجدید بیعت مردم تهران با امام زمان علیه السلام 🔹 حال و هوای میدان امام حسین علیه السلام در @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - ⁵⁹ 🌼🍃 از پسِ پࢪده‌یِ ‌غیبت اگࢪ آن ماه دِرَخشد میکنم‌خاڪ رَهَش سُࢪمه‌یِ چشم‌نگࢪانم 🤍 - @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا