«💙🦋 »
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
هَرگُنـٰاهۍیہِاَثَرخـٰاصۍدـاره
مَثَلـٰابَعضۍاَزگُنـٰاههـٰانِعمَتهـٰارۅاَزَمۅن
میگیرَندۅَحـٰالخۅبرۅمیگیرَند
اَشڪِبَراۍسِیداَلشُھَدارۅمیگیرَند
رِفیقـٰاۍخۅب،حـٰالِخۅب
ۅَدَر؏ِـینحـٰالهَمحَۅـاسِمۅننیستـٰا..
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#یامهدی(عج)❤️
بی تو این فاصله ها طاقت من را برده
ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده
کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم
این دل خسته ام از دوری تو پژمرده
اللهم عجل لولیک الفرج✨🌺
@mojaradan
❤️💍❤️
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔰 #اختلاف_سنی_در_ازدواج
💟اختلاف سنی زیاد و بیش از ده سال مشکلات زیادی را در تفاهم و تعاملات بین فردی ایجاد می کند.
موارد قابل مذاکره از موارد غیرقابل مذاکره را تفکیک کنید
💥مواردی مانند اختلاف سنی، خانوادگی و ازدواج مجدد قابل گفت و گو هستند و مواردی مانند اختلاف سلامت روانی و شخصیتی قابل مذاکره نیست.
✨افرادی که از اختلال شخصیتی رنج می برند اغلب از بیماری خود مطلع نیستند و رفتار خود را طبیعی می دانند اما رفتارهایی مانند سوءظن و شک که از آن ها سر می زند برای همسر کاملا غیرقابل تحمل است ، در اینگونه موارد بهتر است به مشاور ازدواج مراجعه کنیم تا با نشان دادن موانع سعی در برطرف کردن مشکل یا آگاه کردن طرفین کند.
نگویید خودش مهم است، نه خانواده اش!
✨اگر هنگام تحقیق درباره همسر آینده تان متوجه شدید که در خانواده او مشکلاتی از قبیل اعتیاد وجود دارد و یا اینکه یکی از اعضای خانواده اش در زندان است چه باید کنیم ؟ آیا وصلت با چنین خانواده ای صحیح است؟
💫قبل از وصلت با چنین خانواده ای باید تامل بیشتری کنیم و ازدواج را به تاخیر اندازیم و به مشاور مراجعه کنیم. تا #شفافیت سازی ایجاد شود. مشاور در این مورد تا حدودی شما را شخصیت فرد و خانواده اش آشنا می کند . از آن جا که مشکلات خانوادگی ممکن است در تربیت فرزند نیز اثر بگذارد وصلت با چنین خانواده هایی که در آن ها چند معتاد وجود دارد یا میزان طلاق در اعضای خانواده و حتی بستگان درجه اول بسیار بالاست ، پر خطر محسوب می گردد و ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد.
┈┈•✾🕊✨💐✨💚✨💐🕊✾•┈┈
💞 #مشاوره_قبل_از_ازدواج
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
از کجا بفهمیم خواستگار دخترمون هوس ران هس یا....
@mojaradan
#زن_خوب_پیدا_میشه_اما ⁉️
یه بنده خدایی میگفت کسی را پیدا نمی کنم برای ازدواج😑
گفتم: چی شد که به این نتیجه رسیدی؟🧐
گفت: تا الان با چند تا دختر آشنا شدم اما بعد از یه مدتی فهمیدم هیچ کدومشون به درد ازدواج نمی خورند؟😕
گفتم: چی شد که فهمیدی به درد ازدواج نمی خوردند؟🤔
گفت: یا به فکر خوشگذرونی بودند یا دلشون به جز من با یکی دو تا دیگه هم بود یا...😥
عگفتم: برای همین می گی دختر خوب پیدا نمی شه؟😒
گفت: بله☹️
گفتم: اشتباهت همینه دیگه!🙂
گفت: اشتباهم چیه؟🧐
گفتم: خانمی که خوب است و یا با معیارهای حضرت زهرا نزدیک است که پیدا نیست. بلکه باید بگردی و پیداش کنی! نه با رابطه ی حرام اون هم تو فضای مجازی و یا فضاهای دیگر
گفتم خودت پاک باش تا خدا پاکی را سر راهت قرار دهد با همسر و فرزندان پاک😊
گفت: منظورتون چیه؟🙁
گفتم: ببین یه سنگ معمولی توی هر جایی پیداست🤷🏻♀ ولی طلا و الماس رو باید بری بگردی پیداش کنی.😁
+گفت: می شه بیشتر توضیح بدید؟😅
گفتم: یه دختر خوب و یا یه خانم خوب متکی به داشته های باطنیشه نه داشته های ظاهریش،برای همین خیلی کم به چشم میاد و اصلأ با نامحرم ارتباط نمیگیرد و فقط خدا را مد نظرش میگیرد
گفت: یعنی چی؟🤦🏻♀
گفتم: یعنی اینکه یه خانم خوب اونقدر به درجه ای از کمال و فهم و شعور رسیده که برای به دست آوردن دل هیچ پسری یا مردی، دست به جلوه گری و تظاهر نمی زنه و ارتباط حرام و بیش از حد با نامحرم ایجاد نمی کنه که فتنه و آسیب و حق الناس بر گردنش بماند
پس تو باید خیلی بیشتر دقت کنی که یه خانمی که با معیارهای ائمه و حضرت زهرا سنخیت داشته باشد را پیدا کنی
که خوشبخت و عاقبت بخیر ، دنیا و آخرتت باشی.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانــــــه مذهبی😍
@mojaradan
#ارسالی_از_کاربران
سلام.خوب هستید .خدا قوت .
ممنون بابت مطالب کاربردی و عالیتون .مبحث جالبی با عنوان (زن خوب پیدا میشه اما؟)رو تو گروه گذاشتید که جلب توجه کرد .به عینه در اجتماع و حتی متاسفانه در قشر مذهبی میبینیم دخترانی که به قول شما متکی به داشته های باطنیشون هستند نه داشته های ظاهریشون و اهل ارتباط گرفتن با نا محرم نیستند اصلا به چشم نمیان .ممنون میشم بیشتر در این مورد صحبت بشه .
با تشکر و آرزوی توفیق روز افزون
سلام علیکم
عذرمیخوام فرمودیدفقط جهت تبلیغات پیام بدید،اما پیامی الان داخل کانال مجردان انقلابی به چشمم خورد،از حرفشون خوشم اومد،ان شاءالله راجع به این مباحث هم برامون به اشتراک بگذارید
#ادمین_نوشت
تشکر از شما خوبان که هر بار ما را شارژ میکنید با گفته هایتون چشم ان شاءالله
بزرگوارانی که مطلب دارن کلیپ دارن در مورد ازدواج جوانان و انتخاب همسر برای ما ارسال کنند خیلی خوشحال و خرسند میشیم ممنونم از اینکه کنارمان هستید و ما را حمایت میکنید
الهی به زودی زود خبرهای ازدواج مجردان کانال را به گوشمان برسانید و ما را هم در شادیهاتون شریک کنید
الهی به حق سر بریده امام حسین هر آرزوی و حاجتی دارید برآورده به خیر و عاقبت بخیر باشید
من الله توفیق
@mojaradan
8417236515.mp3
2.63M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه چهل و نهم
◉رابطه توکل و قناعت
◉ مراتب و درجات توکل
◉ معنای توکل
◉ از سه چیز محروم نمیشود کسی که....
⏰ مدت زمان: ۰۴:۵۶
#توکل
@mojaradan
✨﷽✨
#پندانه
✍ آنچه تو را به دیگران معرفی میکند، رفتارت است نه گفتارت
🔹روزی شخص بزرگی در خیابانی راه میرفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
🔸زن بیوقفه شروع به فحشدادن و بدوبیراهگفتن کرد.
🔹بعد از مدتی که خوب فحش داد، آن شخص کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرتخواهی کرد و در پایان گفت:
من فلان شخص هستم.
🔸زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت:
چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
🔹آن شخص در جواب گفت:
شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود، بعد من خودم را معرفی کنم.
💚♡@mojaradan 💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن!
بی واسطه خوب باش، بی واسطه شادی کن و
بی واسطه بخند...
شک نکن؛
تو که خوب باشی؛
همه چیز خوب می شود...
@mojaradan
#به_وقت_مسابقه
زیر یک درخت بسیار بسیار بلند نارگیل چهارتا حیوان بودند.
1_شیر🦁
2_میمون🐵
3_زرافه🦒
4_سنجاب🐿
آنها تصمیم گرفتند که با هم مسابقه بدهند💠
تا ببینند کدام یک برای برداشتن موز از درخت از همه سریعتر است؟؟🤔
.
.
.
❌جواب سوال بازگو کننده شخصیت توست پس با دقت فکر کن❌
جواب سوال رو فردا میزارم تو کانال شما ها هم جواب سوال رو بدین🙂👇
جوابتان به ایدی زیر بفرستید
تا بدونید چه شخصیتی دارید
@mojaradan_bott
@mojaradan
مجردان انقلابی
#به_وقت_مسابقه زیر یک درخت بسیار بسیار بلند نارگیل چهارتا حیوان بودند. 1_شیر🦁 2_میمون🐵 3_زرافه🦒 4_سن
#بسم_رب_مهدی
واقعا کاربران تیزهوشی داریم ما این در گروهی گذاشته بودیم و همه جواب داده بودن که یکی شیر و یکی زرافه و غیره
و کانال ما درست جواب داد بهتون واقعا افتخار میکنیم
خب همین دیگه باید از چنین کاربران خوبی و باهوش و تیزهوش چنین توقعی داشت چون آدمین کانال به این باهوشی و خلاقی مثل من دارن اسپند دود کنید برامون چشم نخوریم .😂😍😘😉
ممنونم از تمام شما بزرگواران که واقعا شما را داریم احساس آرامش و امنیت میکنیم خدا حفظتون کنه برای خانواده هاتوون و برای ما 😍❤️
#عاشقتون_هستم ❤️
@mojaradan
مجردان انقلابی
#به_وقت_مسابقه زیر یک درخت بسیار بسیار بلند نارگیل چهارتا حیوان بودند. 1_شیر🦁 2_میمون🐵 3_زرافه🦒 4_سن
سلام😁👋
خب بریم سراغ جواب تست هوش😅
1_اگر جوابت 🦁شیر🦁است؛پس خسته و بیحال هستی😇
2_اگر جوابت 🐵میمون🙈است؛یعنی بهره هوشی کمی داری🙄😬
3_اگر جوابت 🦒زرافه🦒است؛مطمئن باش که فکر نکردی😁
4_و اگر جوابت 🐿سنجاب🐿یعنی ناامید هستی😢
وجدانن از همه اینا بگذریم....
از کی تا حالا درخت نارگیل🌳🥥
موز 🍌میده🤔🤔🤭😂
مشخصه که تحت فشاری و زیاد کار کردی باید یه مدت کار نکنی و خستگی در کنی....😘
@mojaradan
خب نظرتون درباره جایزه چی که امشب پارت داستان بهتون جایزه بدم
کسانی که موافقن دستشان بالا ✋
@mojaradan
#جواب_دوستان_خوب
در مورد مسابقه کانال
هیچ کدوم نمیشه چون حیوانات زیر درخت نارگیلا پس از نارگیل نمیشه موز چید
جواب مسابقه : هیچ کدومشون برنده نمیشن ، چون از درخت نارگیل نمیشه موز کند
سلام علیکم درخت نارگیل موز نداره
هیچ کدوم اصلا درخت موز نداره
روی درخت نارگیل که موز نیست
سلام ،در جواب مسابقه ای گذاشتین،،،از درخت نارگیل که نمیشه موز چید،،😂😂
سلام روزتون بخیر
آخه درخت نارگیل موز داره😶
مگه اینکه ورژن جدید باشه
❤️
سلام هم سنجاب هم میمون
بیشتر نظرم رو سنجاب هست
سلام با تشكر از كاال خيلي خيلي خوب تون
اون درخت نارگیل بود نه موز
سلام علیکم ، داخل نوشته ی مسابقه ی مشکلی هست ! درخت نارگیل مگه موز داره؟!
سلام سنجاب
🔺
باسلام وعرض ادب
پاسخ مسابقه:از درخت نارگیل که نمیشه موز چید آخه!
البته ممکنه یه راهی باشه ،اگر روی درخت نارگیل پیوند موز زده باشن.شاید بشه ،ولی از اونجا که در این مورد اطلاعات کافی ندارم ،بهتره فعلا نظر قطعی ندم .
❣
سلام
درخت نارگیل، موز نمیده بزرگوار
جواب سؤال معلومه میمون 😂😂😂
ای وای من اصلا حواسم به درخت نارگیل نبود
فقط تا دیدم نوشته موز گفتم موز فقط میمون 🙈😂
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #یوزارسیف💗 قسمت۹۳ ازاینکه با یک صدای انفجار اینهمه خودم را باختم ,خجالت کشیدم ومیخواست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۴
جمعیت دور کودکان زخمی واسیب دیده جمع شده بودند وامدادگران خود را به سرعت به انها میرساندند وناگاه میان همه ی انها,زنی با کودکی در اغوش توجهم را جلب کرد...
خدای من باورم نمیشد,سمیه با چشمانی بسته درحالیکه عباس در اغوشش بود برزمین افتاده بود,حال خودم را نمیفهمیدم ,خودم را بالای سر امدادگرهایی که داشتند سمیه وعباس را روی برانکارد میگذاشتند رساندم ودرحالیکه بر سرم میزدم و اشک از چهار گوشه ی چشمام جاری بود ,گفتم:اقااا,زنده اند؟
امدادگر همانطور که نبضشان را چک.میکرد گفت:اره شکر خدا زنده اند ,داخل اردوگاه کارهای اولیه را براشون انجام میدیم وبایه هلیکوپتر همه شان را میفرستیم دمشق برای درمان کامل ,اونجا امکاناتش بیشتر وبهتره...
همراه برانکارد به سمت ساختمانی که مثلا بهداری,اردوگاه بود حرکت کردم وقت تنگ بود باید منم با سمیه میرفتم,نمیتونستم تنهاش,بزارم تا یوسف وعلیرضا بیان ,بنابراین به سمت اتاق خودمون رفتم واندک وسایل سمیه وخودم را برداشتم,امدم داخل بهداری,راحله را در حالیکه بالای سرعباس ایستاده بود وشیون میکرد پیدا کردم وگفتم:راحله جان,وضعیت سمیه وعباس را که میبینی من باید همراهشان به دمشق برم,هروقت حاج اقا سبحانی واقای محمدی امدند ,براشون بگو چی شده ومطمینشان کن که ما را طوری نشده وبعد یه کاغذ از کیفم دراوردم ادرس خونه وشماره تلفنهامون را روش نوشتم وگذاشتم داخل دست راحله وگفتم:ببین وضعیت اینجا مناسب برای بودن یک بچه نیست,من با حاج اقا صحبت میکنم وعباس را باخودم به ایران میبرم ,این ادرس خونه ی ما توشهر قم هست, ان شاالله بامیان که رفتی,اگر اقوام عباس را پیدا کردی این ادرس را بهشان بده ودرضمن حاجی سبحانی پسر اخوند علی سبحانی اهل بامیان هست,سالهاست پیش,از هم جداشدن وهیچ کدامشان ازهم خبر ندارند,باوجود اینکه حاج اقا جستجوی زیادی کرده اما بازهم هیچ اثری از پدرش واحتمالا مادرش که زنده باشن پیدا نکرده,اگر زمانی با شخصی به این نامها برخورد کردی,این ادرس را به انها هم بده...
راحله که انگار هضم حرفهای من براش کمی,سخت بود وبه نظر میرسید گیج شده باشه,با گیجی مشتش را که کاغذ ادرس داخلش بود به سینه چسپاند وسرش را تکان داد..
و در همین هنگام بود که هلیکوپتر امداد برای جابه جایی مصدومان رسید...
🍁نویسنده: ط حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۵
با کلی التماس وخواهش بالاخره من را هم با مجروحان سوار بر هلیکوپتر کردند,سمیه به دلیل اینکه ترکش به بازو پهلوش اصابت کرده بود وخونریزی شدید حالتی مثل اغما داشت واما به خاطراینکه عباس را دربغل گرفته بود ویک جورایی سپر بلای اوشده بود وترکشی به پای راست اواصابت کرده بود ووضعش,از,سمیه خیلی بهتر,بود واین بیهوشی عباس هم به گفته ی امدادگران به خاطر موج انفجار بوده چون فاصله ی انفجار تا محل بازی کودکان بسیار کم بوده...
داخل هلیکوپتر بین سمیه وعباس نشستم یکی از دستهام را روی سر سمیه قرار دادم وبا دست دیگرم,دست کوچک عباس را گرفته بودم وبا زبان بی زبانی با سمیه حرف میزدم,الان که چشماش بسته بود انگار تمام شیطنتهای شیرینش پر کشیده بود وبه جایش چهره ای, فرشته مانند ومظلوم پیدا کرده بود,باران چشمانم از دیدن اینهمه مظلومیت به باریدن گرفته بود ودرحالیکه بوسه ای از صورت رنگ پریده ی سمیه میگرفتم ,متوجه حرکت پلکهای عباس شدم...
ارام با دستم گونه اش را نوازش کردم وگفتم:عباس...بیداری عزیزم؟
ارام پلکهاش را گشود ونگاهش را از چهره ی من به سقف بالگرد گرفت وگفت:من من کجام؟؟خاله راحله کجاست؟وبعد انگار چیزی یادش امده باشد گفت:خاله ...خاله سمیه کجاست,اخه توزمین بازی بودیم ,من میخواستم مخفی گاهم را بهش نشون بدم که یه بمب فکر کنم کنارمون ترکید ومن دیگه چیزی نفهمیدم.
چشام را پاک کردم وگفتم:ادم بدا بمب زدن ,زخمی شدی ,نباید حرکت کنی ,الانم میریم دمشق تا دکترا خوب خوبت کنن,خاله سمیه هم همینجاست,الان خسته بوده خوابیده...
یکدفعه عباس با شوقی کودکانه گفت:دمشق؟؟همونجا که حرم حضرت زینب س هست؟؟
وبدون اینکه به من اجازه حرف زدن بدهد با ذوق گفت:من وبابا ومامانم باهم رفتیم زیارت ,اونجا بابام برام لباس سربازی حرم حضرت زینب س را خرید,وای خاله اینقد قشنگ بود ,مادرم میگفت شدی مثل حاج قاسم...خاله من حاج قاسم را خیلی دوست دارم,بابا قول داده بود اگه کنارش باشم یه روز من رامیبره تا حاج قاسم را ببینم,وبعد اخمی کرد وگفت:ولی الان بابا رفته سفر,معلوم نیست کی,بیاد وبخواد من را ببره پیش حاج قاسم...
دلم از حرفها وارزوهای شیرین عباس به درد امد,سرش را به اغوشم چسپاندم وگفتم:بابا که سفرش طولانی شده اما عمویوسف که هست,من که هستم,حالا اگه قول بدی با من بیای خونه مان,من وعمو یوسف میبریمت پیش خود خود حاج قاسم باشه؟؟
عباس که انگار داره خواب میبینه وباور نداشت گفت:راس راستی میگی؟؟من با عمو میام ,من عمویوسف را خیلی دوست دارم ویه نگاه زیرچشمی به منم کرد وادامه داد:شما را هم خیلی دوست دارم وارام تر زیر لب زمزمه کرد,اندازه مادرم دوستتون دارم....
🍁نویسنده: ط حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۶
به بیمارستان رسیدیم,زخم عباس چون سطحی بود پانسمانش را بررسی کردند ودوباره پانسمان جدیدی کردند وداخل بخش بستری شد ,اما سمیه را مستقیم به اتاق عمل بردند,از حالات دکترها وسرعت عملشان میتوانستم بفهمم که وضع سمیه خیلی روبه راه نیست,دلم گرفته بود وبرای شفای سمیه ختم صلوات برداشتم ,اخه این درد برایم زیادی بزرگ بود خدایا برتو پناه ,پشت در اتاق عمل یک جا بند نبودم,مدام از این طرف به ان طرف میرفتم وهر چند دقیقه ای یکبار شماره یوسف را میگرفتم که متاسفانه در دسترس نبود,درون دلم انگار شعله ای اتش روشن بود واین طوفانهای پشت سر هم این اتش را شعله ورتر میساختند,نبود علیرضا ویوسف وبی خبری از احوالات انها یک طرف,وضع وخیم سمیه از طرف دیگر روح وروانم را بهم ریخته بود,در همین احوالات بودم که گوشیم زنگ زد وشماره مامان افتاد,نمیدانستم چه کنم ,اگر جواب بدهم مطمینا نمیتونم طاقت بیارم ومادرم از,ان طرف دنیا نگرانمان میشد واگر جواب هم نمیدادم,بازهم نگران میشد,اما بااینحال جواب ندادم,اخه اینجوری نگرانیشون کمتر بود,گوشی را گذاشتم توکیفم وبه طرف پرستاری که از اتاق عمل خارج شد رفتم وبا زبان,الکنی که بسیار کم از عربی میفهمیدم حال سمیه را جویا شدم وپرستار باایما واشاره گفت که عمل طول میکشه ودعا کنید...
نمیدانستم چه کنم ودراین مملکت غریب به کجا پناه ببرم,ناگاه ذهنم پرکشید به قرنها پیش ویاد غربت ومظلومیت واسارت بانویم زینب س در دیار غربت درهمین شام بلا افتادم ,اگر بانواسیر بود من اینک اینجا ازاد ازادم,اگر به او بی حرمتی میشد,اینجا مارا عزیز داشتند,اگر ان زمان نمک به زخم اسیران کربلا میپاشیدند,الان اینجا زخم ما را التیام میبخشیدند اشک سروصورتم را پر کرده بود ,غم من کجا وغم بانو کجا...
انگار پاهایم به اراده ی خودم ند ودلم به سویی که دوست داشت مرا هدایت میکرد,بی اختیار از بیمارستان بیرون امدم وپرسان پرسان ,راه حرم عمه جانم زینب س را در پیش گرفتم...
🍁نویسنده: ط حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۷
اینک که دوباره یوزارسیفم راهی سفرشام بلا شده وبار دیگر لباس سربازی حریم زینب س را بر تن کرده ,دوباره یاد سفر ماه عسلم افتادم,بیش از سه سال از ان روزها ودقایق سخت ونفس گیر میگذرد.درست به خاطر دارم ساعتها در حرم حضرت زینب س مناجات کردم ودست به دعا برداشتم وبرای,شفای سمیه دامان بانو را چسپیدم ووقتی پا به درون بیمارستان گذاشتم وهمان پرستار اشنا به سویم امد وخبر به هوش امدن سمیه واز خطر جستن اورا داد,همان بدو ورود به بیمارستان ,سجده ی شکر نمودم.
علیرضا وویوسف که درعملیاتی مهم شرکت کرده بودند, یک شبانه روز بعد به دمشق امدند وروز بعد از ان به خاطر رسیدگی بیشتر به سمیه ,سفرمان پایان پذیرفت وبا هم راهی ایران شدیم ,اما خانواده ی دونفره ی ما,نفر سومی هم با خود اورد وعباس ,شد پسرمان وانگار یک دنیا شور وشادی با خودش به خانواده ی ما اورد ,نه تنها من ویوسف از جان ودل دوستش داشتیم ,بلکه پدرومادرم هم انگار نوه ی خودشان را میدیدند,اورا به جمع خانواده پذیرفتند...
یوسف بارها وبارها برای پیدا کردن اقوام عباس,پیغام وپسغام گذاشت اما نه از پیگیریهای یوسف نه از طرف راحله هیچ خبری نشد وکسی سراغ عباس را از ما نگرفت,گرچه ته دل همه ی ما خوشحال ازاین بی خبری بود چون عباس به ما وما به عباس وابسته شده بودیم...
یوسف عهد زمان عقدمان را فراموش نکرد وهرسال اربعین ,همه با هم سفر عشق را پیاده از نجف تا کربلا رفتیم,فقط برای قول دومش مبنی برسفر ماه عسل به افغانستان ,شرایط طوری بود که نشدونتوانست به ان عمل کند اما یوسف,اینبار ,قبل از رفتن به سوریه وانجام عملیاتی مهم به من قول داد,که اینبار بلافاصله بعد از برگشتنش به ایران ,باهم به افغانستان میرویم.
سمیه یک ماه بعداز برگشتن از ماه عسل,سلامتیش را کاملا بدست اورد ودرحال حاضر درسش تمام شده وبه قول خودش معلم این مملکت است واما من همچنان درحال درسخواندن وکسب علمم وبه قول پدرم ,دکتری نصف ونیمه ام....
همینطور که در افکارم غرق بودم ,با صدای عباس از عالم خودم بیرون امدم:مامان....مامان زری.....داداش امیرعلی بیدارشده,فک کنم گشنشه هااا
بدو خودم را به اتاق پسرا رسوندم,تا چشمم به چشمان امیرعلی که با چشمان یوزارسیف مو نمیزد ,افتاد,دلم لرزید,یه چی ته دلم هرری ریخت پایین ,انگار خبری در راه است....
🍁نویسنده: ط حسینی🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸