eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 💎چرا دلزدگی زناشویی پیش می آید؟ 1- توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه گاهی توقعات ما آنقدر بالا و غیر واقع بینانه است که ازدواج با هر فرد دیگری هم نمی تواند آن توقع ها را برآورده کند. مثلا زنی که توقع دارد شوهرش که از صفر زندگی را با او شروع کرده باید یکساله هم خانه و هم ماشین بخرد، معلوم است با دیدن واقعیت دلزده می شود. 2- گذشتن از فاز هیجانی اول ازدواج وقتی زن و شوهر از فاز هیجانی و عاطفی اول پس از ازدواج بیرون می آیند، هر حادثه کوچکی را بهانه می کنند تا به همسرشان یک برچسب منفی بزنند. در این مواقع سکوت مردها نشانه بی احساسی شان تلقی می شود و یک بار محبت نکردن زن ها، نشانه ی نامهربانی شان! 3- نگفتن احساسات به یکدیگر اگر همسران، نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به نیازهای یکدیگر نبرند و به راه حل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر دلزدگی دوچندان می شود. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔نظر مقام معظم رهبری مدظله العالی در رابطه با چند همسری قابل توجه بی فکر هایی که راجع به اقا حرفهای نامربوط میزنن😏 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . این‌صداۍ‌ملت‌ایران‌است🇮🇷 C᭄ •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش دوازدهم: - چرا. - سبحان الله! تو مسلمونی؟ این همه مسلمون تو
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش سیزدهم: ...اگر یکی از اطرافیان سرما می خورد، چند روز سعی می کرد طرف رو اصلاً نبینه و خودش هم داروی سرماخوردگی مصرف می کرد تا جلوی هر احتمالی رو برای مریضی بگیره! خیلی کارای دیگه هم انجام می داد که بر عکس بقیه به نظر من اگر چه در اون حد عجیب بود، مسخره نبود. ملیکا داشت فُرم من رو می خوند، یه دستش به گردنبندش بود و آویزش رو هی این ور و اون ور می کرد. آقای غوآیه با اشاره به اسم نوشته شده روی یه تیکه ورق گفت: «ملیکا! از بین پرونده ی دانشجوهای ارشد، پرونده ی این آقا رو بده. نمی دونم چرا کارای این دانشجو این قدر گره خورده این هم جزء بدشانسای روزگاره.» ملیکا سرش رو بلند کرد و با اشاره به من گفت: «برای این که افسردگی نگیری، بهت می گم که عوضش کارای ایرانی کوچولو لابراتور اون قدر سریع پیش می ره که باور کردنی نیست. حتی برای پیچیده ترین کارا هم یه روز وقتش تلف نشد. ایناها... این هم فرمی که از اِکُل دکترا براش فرستادن... کاراش تموم شد... به همین سرعت... واقعا این دختر خوش شانسه.» آقای غوآیه به فُرمای من نگاه کرد و گفت: «ببینم تو شاید جادوگری بلدی یا این که روزا، وقتی از در خونه می آی بیرون، وِرد می خونی خب به من هم یاد بده وِردت رو.» خندیدم و گفتم: «آره، خدا رو شکر کارام خیلی راحت و سریع پیش می ره. ما ایرانیا یه مثل داریم که می گه: «شکر نعمتت نعمتت افزون کند» فقط هر کدوم از کارام که انجام می شه خیلی خدا رو شکر می کنم. این هم از ورد.» آقای غوآیه با یه خنده ی بلند و تمسخر آمیز گفت: «هاها... من که خدایی نمی بینم ملیکا رو می بینم... اونی که باید ازش تشکر کنی ملیکاست نه خدا.» گفتم: «یقیناً از ملیکا هم برای همه ی کمکاش ممنونم. اما پشت کُمکای ملیکا اراده خدا رو می بینم.» گفت: «اوه... یه کم این چیزایی رو که می بینی به من هم نشون بده، بلکه ما هم این خدا رو دیدیم.» کی با تلفن تماس گرفت تا تو بدونی کجا باید بری مدارکت رو تحویل بدی؟ ملیکا! کی خوابگاه تو رو پیگیری کرد؟ ملیکا! کی اومد دنبال تو، روزی که از شهر «توغ» اومده بودی، و بعد به قول خودت اون قدر راحت و بی زحمت همه ی وسایلت رو منتقل کردی خوابگاه؟ ملیکا! ملیکا این کارا رو برای هیچ کس انجام نمی ده این مدت این خدایی که می گی کجا بود؟» گفتم: «کی از اساس ملیکا رو سر راه من قرار داد؟ کی این حس محبت به من رو در ملیکا گذاشته تا به قول شما کارایی رو که برای هیچ کس انجام نمی ده برای من انجام بده؟» - شانس - شانس چیه؟ شانس یعنی چی؟ چه کاره است توی زندگی؟ قدرتش چه قدره؟ محدوده ی نفوذش تا کجاست؟ - و تو می گی که این خداست؟ - من معتقدم همه چی دست خداست و دقیقاً این خدا بوده که همه ی این کارا رو به واسطه ی ملیکا انجام داده هیچ شکی هم در این مسئله ندارم. - اما من معتقدم «خدایی» وجود نداره. این مزخرفات رو آدما ساخته ن برای این که از مرگ می ترسن. با دهن کجی و خیلی بی ادب ادامه داد: «می خوان فکر کنن بعد از مرگ هنوز زنده هستن و می رن پیش خداشون و از این چرت و پرتا. شما همه تون از مرگ می ترسید که این حرفا رو می زنید.» با حالت عصبی حرف می زد و هر دو دقیقه یه بار با دهن کجی، مثل بچه ها از قول ما معتقدان به خدا، جملاتی سر هم می کرد و می گفت. پرسیدم: «شما چی؟ شما از مرگ نمی ترسید؟» - نه! از چی باید بترسم؟ - دوست ندارید همیشه توی این دنیا باشید؟ - چرا دوست دارم. برای همین دارم نهایت لذت رو می برم. مثل تو هم خودم رو اسیر یه سری باید و نباید بی خود نمی کنم. - و با این همه علاقه روزی که بمیرید... - کی گفته که من می میرم؟ - نمی میرید؟ ضد مرگید؟ نامیرایید؟ - می تونم باشم (!) من اهل مطالعه م. ضمن این که خودم یه شیمیدانم. آدما در اثر بیماری یا حوادث می میرن. من اگه مواظب سلامتی خودم باشم و جوانب احتیاط رو رعایت کنم، وقتی هیچ علت برای مرگم نباشه، چه طور و چرا باید بمیرم؟ شما فکر می کنید چون همه می میرن، پس شما هم می میرید. اما این ناشی از عادت شماست. چنین حرفایی از یه آدم به اون سن خنده دار بود! گفتم: «پس این شما هستید که از مرگ می ترسید. وقتی بمیرید، دیگه هیچ کدوم از لذّت های این دنیا رو ندارید. اصلا دیگه شما وجود ندارید، دلتون هم نمی خواد بمیرید؛ پس دارید همه ی تلاشتون رو می کنید که هیچ وقت مریض نشید و اتفاقی هم براتون نیفته تا نمیرید. ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش چهاردهم: ...ضمن این که شما هم خودتون رو اسیر یه مشت باید و نباید کردید؛ نباید نمک زیاد خورد اگر چه غذای بی نمک خوشمزه نیست، نباید شیرینی و شکلات خورد اگر چه علاقه ی خیلی زیادی بهش دارید، نباید قهوه خورد چون ممکنه مشکل قلبی پیدا کنید. این همه باید و نباید واسه خودتون تعریف کردید واسه این که نمی میرید. حالا بگذریم از این که با این وضع شما هم از نهایت لذتی که ازش صحبت می کنید بهره ای ندارید. شما یه سری محدودیت و بیم و امید برای خودتون تعریف کردید از ترس این که بمیرید؛ ما هم یه سری محدودیت و بیم و امید داریم از ترس این که وقتی مُردیم نتونیم جواب کرده هامون رو پس بدیم. حالا فرض کنیم جفتمون نمیریم. هر دو به هر حال توی این دنیا یه سری محدودیت داشتیم. شاید هم بمیریم و هیچ حساب و کتابی بعدش نباشه. باز هم من و شما، هر دو خودمون رو از بخشی از لذّت ها محروم کردیم. اما اگه بمیریم و ببینیم که ای داد بیداد حالا باید جواب کارمون رو پس بدیم، اون وقته که من برنده م. ضمن این که در دو حالت اول و دوم هم به کسی که وجود خدا رو قبول داره بیشتر می شه اطمینان کرد تا کسی که چنین عقیده ای نداره» - تو می خوای بگی به من نمی شه اطمینان کرد؟ ملیکا با لبخندی از سر تعجب و ناباوری به من نگاه می کرد و همون طور که نگاهش به من بود گفت: «نه آقای غوآیه معلومه که منظورش این نیست.» گفتم: «چرا دقیقا منظورم همین بود به همین دلیل هم از این به بعد هیچ کدوم از وسایلم رو نمی تونم پیش آقای غوآیه بذارم. برای این که اگه یه زمانی کسی توی اتاق نباشه، ایشون هیچ کسی رو ناظر اعمالش نمی بینه و ممکنه وسایلم رو برداره.» دانشجویی که قبل از من فقط برای یه امضا توی اتاق ملیکا بود ته خودکار رو توی دهنش کرده بود و انگار که داره فیلم کمدی می بینه نیشش تا بناگوش باز بود. به هیچ قیمتی هم حاضر نبود اتاق رو ترک کنه. آنتونی هم فقط نگاه می کرد و هیچ نظری نمی داد اما چیزی که واضح بود این بود که هیچ کدوم از اهالی اتاق تا اون لحظه توی چنین وضعیتی قرار نگرفته بودن و اون حرف ها جز برای غوآیه که عصبی به نظر می اومد، برای همه خیلی جذاب بود. غوآیه گفت: «من هیچ وقت این کارو نمی کنم چرا باید وسایلت رو بردارم؟» گفتم: «این فقط یه مثال بود برای این که بهتون بگم مهم اینه که اگه به هر دلیلی شما مایل به انجام دادن کار خلافی باشید همین قدر که انسانی شاهد شما نباشه کافیه برای این که دیگه نشه بهتون اعتماد کرد.» غوآیه شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: «من به همچنین چیزی معتقد نیستم.» - پس به چی معتقدید؟ آنتونی گفت: «آقای غوآیه لاییک ان» غوآیه گفت: «نه خیر من به لاییسم اعتقادی ندارم من به هیچی اعتقاد ندارم. مثل شما هم نیازی ندارم به چیزی اعتقاد داشته باشم.» شما هم اتفاقاً اعتقاداتی دارید با عصبانیت گفت: «نه خیر به هیچی اعتقاد ندارم.» گفتم: « پس دو ساعته دارید از چی دفاع می کنید؟» - حداقل عبارتی رو که گفتید قبول دارید؟ این که به چی اعتقاد ندارید؟ - آره، این رو من گفتم. - همین بی اعتقادی اعتقاد شماست. می بینید توی چه تناقض بزرگی به سر می برید؟ دانشجویی که خودکار به دهن اون طرف وایساده بود گفت: «ایشون به غوآیه غیسم معتقدن.» آقای غوآیه دیگه کلافه به نظر می اومد. بدون هیچ جوابی از اتاق بیرون رفت. ساعت ۱۲ شده بود باید می رفتم. ملیکا با خنده رو به آنتونی گفت: «فکر کنم این ایرانی کوچولوی لابراتور اومده که این جا رو به هم بریزه! اولین باریه که این جور بحثا مطرح می شه. این جور بحثا ممنوعه این جا.» ازش عذر خواهی کردم و گفتم که من اصلا همچین قصدی نداشتم و آقای غوآیه بحث رو شروع کرد. راه افتادم که از اتاق برم بیرون. دانشجویی که دیگه از سر خود کارش چیزی نمونده بود گفت: «خانم ایرانی» -بله -خیلی جالب بود ممنون -؟ سیمن توی رستوران خبرش رو با آب و تاب و میون کف زَدنای مکرر استادا و دانشجوهای دکترا اعلام کرد: «ما آخرین امتحان رو با موفقیت گذروندیم. ژوری تصمیم نهایی ش رو اعلام کرد: خانم ها! آقایون! کیفیت و سطح علمی ما تایید شد! لابراتور ما از امروز به مجموعه ی اِکل های انسم پیوست و ما لابراتوار جدیدمون رو با نام «ارائه و نو آوری» به ثبت رسوندیم. به همه ی شما استادان و دانشجویان جدید از صمیم قلب این پیروزی رو تبریک می گم. برای تشکر از باعثینش... الحمدالله شکر لله چه قدر بزرگی عزیز دل! ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق قدیمی دلم تنگ واست، یک کاری کن برای این دل آشوب من... از من مپرس در هر شب کجاسټ دل بی خانه است ، زائر شهرِ خداسٺ دل🌱 «هرگز وجودِ حاضرِ غائب شنیده ای؟» درشهرِخویش هستم و درکربلاست دل...🙃 @mojaradan
سلام علیکم‌ کانال تون خیلی عالیه اجرت با آقا عبدالله خیلی استفاده بهینه میکنم ❤️ سلام علیکم. لطفا داخل کانال دوباره رمان بزارین رمان های قبلی جذاب بود. ایضا مسائل قبل ازدواج،مجردی،وبعدازدواج هم بیشتربزارین ممنون یاعلی ❤️ سلام از رمان سفیر خیلیی ممنون واقعا پرمحتواست . واقعیه؟؟ ممنونم از این همه انرژی که به ما میدید 💪 چشم حتما در مسائل قبل و بعد از ازدواج هم پست و مطلب می زاریم الهی عاقبت بخیر و خوشبخت دوعالم باشید بله داستان سفیر واقعیت داره و زندگی بانوی ایرانی هست @mojaradan
••|📎📰|•• امشب راس ساعت ۹شب همزمان با کل کشور از حرم امام رضا سوره ی یاسین خوانده میشود .هر کجا هستید همه با هم همنوا شوید ..عزیزان شبکه سراسری اعلام کرد وگفت در هر جایی که هستید اهل بیت رو واسطه قرار دهید وبرای سلامتی کل مردم ایران ..سوره ی یاسین خوانده شود ..هدف از خواندن رفع مشکلات ومصیبتها وگرفتاریهای کل مردم ایران می باشد تا دوباره ارامش به کشور باز گردد ...خواهشمند یم که راس ساعت ۹ با کل کشور سوره ی یاسین فراموش نشود...لطفا پیام و تا جایی که میتونین نشر دهید. "التماس دعا" @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...❤️ بچہ‌بودم‌ڪه‌مـرامَجلستان‌آوردَند ازهمـان‌روزمـرابنـدهٔ‌زهـراڪردَند ذڪرلالایے‌من‌نام‌حسَن‌بودوحُسین ‌درتبُ‌تاب"حُسینّیہ"مراپَـروردَند @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌸🕊❤️💞❤️🕊🌸🌾 ❤️ ای دل مدارا کن فراق یار سخت است 🌾 دوری ز روی ماه آن دلدار سخت است 💞 دارد دلیلی منتظر بی تاب کشته 🌸 زیرا برایش زندگی غم بار سخت است 🤲 ↷j๑ïท↶ @mojaradan ✧‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅═❁💞❁═‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✧
* 😍 دو قدم تا مناسب ✅ خوان دوم: سبک زندگی تناسب سنی بین و : یعنی فاصله سنی در حدی نباشد که طرفین، دو دوره رشدی را تجربه کنند. همچنین در مواردی که دخترخانم بزرگتر از آقاپسر است لازم است چک شود که آیا قادر به نیازهای روحی یکدیگر هستند یا نه؟ تناسب در میزان تحصیلات: اگر تفاوت هست در آن حد نباشد که سبب دو سبک زندگی متفاوت شود می توانید با وجود تفاوت های تحصیلی ازدواج کنید. آیا ایشان را تمام کرده؟ قصد اتمام دارد یا خیر؟ و اینکه تحصیلات ایشان تا چه اندازه برای شما اولویت دارد؟ تیپ شخصیتی شما دو نفر: هم بودن در آینده، علایق، دوستان، نحوه پرداختن به اوقات فراغت، مطالعات و...، داشتن علایق مشترک، لذت بردن از موضوعات مشترک، شباهت ها و تفاوت های شخصیتی، کنار آمدن با تفاوت های طرف مقابل و... را بررسی کنید. * @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چگونه می توان بنیان خانواده را مستحکم کرد؟ 🔘 حجت‌الاسلام تراشیون @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 💠 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمی براي عوض شدن نداشت...! اولی همسر يک طغيانگر بود و دومی پسر يک پيامبر...!!! 💠 براي عوض شدن خود و تغییر وضع موجود هيچ بهانه‌ای قابل قبول نيست اين خودت هستی که تصميم می‌گيری تا عوض شوی. 💠 در اسلام چیزی به نام بن‌بست نداریم. هر مشکل و گرفتاری قابل حل است. مهم آن است که بخواهید و اراده کنید که شرایط را تغییر دهید. 💠 قدم بعد این است که با مشورت و همفکری با آدمهای فهیم و باتجربه و کمک‌خواستن از مشاورهای دینی و متخصص، گامهای حل مشکل را با آرامش، تلاش و توکّل به خدا طی کنید. 💠 فقط فراموش نکنید که مشکلات همانطور که یک شبه بوجود نیامده‌اند یک شبه نیز حل نمی‌شوند. صبور باشید و پله پله، نسخه‌های صحیح را عمل کنید. 💠 اگر در مراحل اولیه، تغییراتی احساس کردید، برای حفظ آن حتماً تلاش بیشتری کنید و هرگز ناامید نشوید. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاطی پاتی ۴ رسید 😀😀😀 این قسمت: فیلترشکن، داداش پاتو از رو سیم بردار 😅 آقای مسئول مهلت بده نفس بکشیم😥 قاطی پاتی (ویژه برنامه طنز ما😎) نویسنده : مرتضی قربانی @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . قشنگ‌تࢪین توجیح . . . بࢪاے حجاب♥️:)! C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . سلام‌برپیامبر‌مھربانۍ‌ها🖐😍 ᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بقرارداد آزادي كه مي ان طرفين منعقد ميگردد. ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود، يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند. در ازدواج دائم، زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند. اما در ازدواج موقت بسته بقراردادي است كه ميان آنها منعقد ميگردد. در ازدواج دائم، زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث ميبرند. اما در ازدواج موقت چنين نيست. پس تفاوت اصلي و جوهري ازدواج موقت با ازدواج دائم در اينست كه ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود " آزاد " است، يعني وابسته باراده و قرارداد طرفين است. حتي موقت بودن آن نيز در حقيقت نوعي آزادي بطرفين ميبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار ميدهد. در ازدواج دائم، هيچكدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگري حق ندارند از بچهدار شدن و تولید نسل جلوگیری کنند برگرفته از کتاب نظام زن در اسلام است از شهید مطهری @mojaradan