#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
و همه ی چشم هایی که تو را میبینند
کاش چشم های من بودند...❤️
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗📓•
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم ♥
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
@mojaradan
#نقش_خانواده_در_دوستی_دختر_پسر
#قسمت_اول
✅ نقش #خانواده ها در دوستی #دختر و #پسر
نحوه برخورد و عملكرد #والدین با فرزندان (از دوران كودكی تا جوانی) نقش بسیار عمده ای در شكل گیری اخلاق، روحیات و فرهنگ آنها دارد. بر همین اساس است كه متخصصین ریشه همه كارها و فعالیت های فرزندان را در نوع عملكرد والدینشان می بینند. یكی از مهمترین بحران های دوران نوجوانی و قبل از #ازدواج جوانان #دوستی_با_جنس_مخالف است.
☘واقعیت این است که بسیاری از جوانان به دلیل برخی كمبودها و فشارها و تنها برای فرار از آنها و رسیدن به آرامش به سمت جنس مخالف سوق می یابند و گمان می كنند كه تمام مشكلاتشان در سایه ازدواج با فرد مقابل قابل حل می باشد. در حالیكه این كار آنها مصداق بارز ضرب المثل «از چاله در آمدن و به چاه افتادن» می باشد.
☑️ اشتباهات #والدین در گرایش #جوانان به دوستی با جنس مخالف:
🌺الف) عدم آموزش #صحیح والدین به فرزندان در مورد جنس مخالف:
اغلب نوجوانان در سنین دوازده ـ سیزده سالگی، به دلیل بیداری #غریزه_جنسی نسبت به جنس مخالف مشغولیت ذهنی پیدا می کنند و می خواهند بدانند که جنس مخالف آنها چگونه آدمی است. اگر در این شرایط به آنها درست #اطلاعات داده نشود، به علت کنجکاوی به سمت دوستان و اطرافیان می روند تا پاسخ پرسش هایشان را دریافت نمایند. به همین دلیل یا با اطلاعات غلط دوستان و سایت ها و یا با دوستی های #خطرناك با جنس مخالف مواجه می شوند.
#ادامه_دلرد
@mojaradan
40.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_علی
#قسمت_سی_هشتم
نام سریال : امام علی
ژانر: #تاریخی #مذهبی
کارگردان: داود میر باقری
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
@mojaradan
﷽
✍ زندگی را نبازیم
یه وقتی همهی امکانات فراهم هست و ما هم دلمون به اونها خوش میشه.😇
اما یه وقتی هم هست که انگار همهی درها بسته میشه،🤦♂
😭همه چیز رو از دست میدیم،
😕دیگه نه پول داریم، نه هیچی.
☝️تو این موقعیتها باید چکار کنیم⁉️🤔
قرآن، حضرت موسی رو به عنوان الگو به ما معرفی میکنه.
👇👇👇
حضرت موسی جوانی بود که یه زمانی، بدون سرمایه و تنهای تنها شد.
👈تنها چیزی که داشت ایمان و امید به رحمت خدا بود.
✅ به خاطر همین، به جای ناشکری و بیتابی کردن گفت:
🕋 رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
✨خدایا من به خیری که تو بر من نازل فرمایی محتاجم.
🕋 عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ
اميد است كه خداوند مرا به راه مستقیم هدایت فرمايد.
و خدا هم جوابِ این امید و توکل رو داد؛ یعنی اینکه موسی بعد از مدتی،👇
👨👨👧👧 با تشکیل خانواده و با ثروتِ فراوان 💵 به شهر خودش برگشت.😍
فقط با ایمان و توکل به خدا میتونیم از همه فراز و نشیبهای زندگی به خوبی عبور کنیم.
بهش اعتماد کنید
او بهترین یاور و پناهه
#تلنگر
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مسیرهردومون ،مسیر عشق وعزته
#حجاب
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 مادر کیان پیرفلک ساعت تیراندازی را هم میدانست؟!
🔹مادر کیان در ابتدای صحبتش میگوید که «گفتم میثم بیا زود بریم، ساعت شش تیراندازی شروع میشود!». سوال اینجاست که وی از کجا میدانسته است که ساعت شش قرار است تیراندازی بشود؟!
🔹در ادامه مادر کیان پیرفلک میگوید که از جلوی نیروهای انتظامی رد شدیم، جلوتر که رفتیم یکی از نیروها گفت برگردید. ما برگشتیم و بعد ما را به رگبار بستند!
🔹آنچه که از روایت زینب مولاییراد بنظر میرسد این است که نیروهای انتظامی باتوجه به شرایط پرالتهاب و خطر حمله اغتشاشگران به خانواده پیرفلک، از آنها میخواهند که از مسیر دیگر به مقصد خود بروند.
🔹اغتشاشگران هم وقتی میبینند که ماشین با هشدار پلیس در حال بازگشت به سمت نیروهای انتظامی است، تصور میکنند که این ماشین از نیروهای انتظامی-امنیتی است که کار شناسایی انجام میدهد و بعد اقدام به تیراندازی و به شهادت رساندن کیان و چهار نفر دیگر میکنند.
🔹بررسی واکنش رسانههای اغتشاشاگران در اینستاگرام هم این روایت را تایید میکند.این رسانهها در ابتدا گفتند که دو موتور با نزدیک شدن به نیروهای پلیس آنها را به رگبار بستند و از این اقدام تروریستی ابراز خوشحالی نیز کردند. همچنین باتوجه به اینکه ماشین خانواده پیرفلک از طرف راننده در معرض شلیک قرار گرفته، مادر کیان تروریستها را اصلا ندیده است!
🔹فارغ از همه این مسائل آنچه که در روایت زینب مولاییراد غایب است
براۍ بچهم قرآن پخش نڪنید، ا
اینم دقیقا عین جریان #مهسا_امینی
شد که مامانش میگفت بخدا قسم دختر من از فاطمه زهرا"س" پاکتر بود:/
استغفرالله...
#کار_خودشونه
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 اگر بخواهیم نسلی را تا 50 سال آینده بیمه کنیم، باید دستش را از همان اول در دست اهلبیت بگذاریم
🎥 حجتالاسلام #سیدعلیرضا_تراشیون
#هیأت
#تربیت
#اهلبیت
#امام_زمان
@mojaradan
#ازدواج_موقت
#قسمت_سوم
در حقيقت اين نيز نوعي آزادي ديگر است كه بزوجين داده شده است.
اثري كه از اين ازدواج توليد ميشود يعني فرزندي كه بوجود ميآيد با فرزند ناشي از
ازدواج دائم هيچگونه تفاوتي ندارد.
مهر، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت. با ا ين تفاوت كه در ازدواج موقت،
عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم، عقد باطل نيست. مهرالمثل تعيين
ميشود.
همانطوريكه در عقد دائم، مادر و دختر زوجه بر زوج، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و
محرم ميگردند در عقد منقطع نيز چنين است و همانطوريكه خواستگاري كردن زوجه دائم
بر ديگران حرام است، خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران نيز حرام است، همانطوريكه
زناي با زوجه دائم غير، موجب حرمت ابدي ميشود، خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران
ابدي ميشود، زناي با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدي ميشود. همانطور كه زوجه دائم
بعد از طلاق بايد مدتي عده نگهدارد، زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت يا بخشيدن
آن بايد عده نگهدارد. با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است
#ادامه_دلرد
#مطالب_فوق برگرفته از کتاب نظام زن در اسلام است از شهید مطهری
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️#ذکری_برای_تمام_امور_حاجات
🍃#پیشنهاد_مشاهده
💢ذکری برای پاکسازی فکر
💥ذکری بسیار مجرب و حَلّال مشکلات
🎤#امیر_حسین_دریایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشف حجاب جوانان دهه هشتادی !
برای مصی جون 🤣🤣🤣
#کشف_حجاب_برای_مصی_جون
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرد_میدان
🇮🇷 مردم میدان «ابوذر روحی»
@mojaradan
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۱۶: ریاض، همسایه ی الجزایری ام گفت: «ما چاره ای نداریم. باید
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
#سفیر
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش ۱۷:
امبروژا ادامه داد:
«من نمی تونم بپذیرم بچه هام صبح تا شب از این مزخرفات ببینن. خودم هم هیچ علاقهای به این فضای فاسدی که فرانسه ایجاد کرده ندارم.»
گفتم:
«توی آمریکا مگه از این پوسترها نیست؟»
گفت:«نه! اینا دیگه گندش رو آوردن. اون جا قانون اجازه ی نصب همچین چیزی رو نمی ده. اگر هم کسی این کار رو بکنه باید جریمه بده. اما این جا همه چیز آزاده! احمقانه است.»
گفتم:
«همه چیز جز دین داری!»
با یه تأکید خیلی قوی گفت:
«دقیقا! دقیقاًً! همه چی جز خدا.
مسخره است!»
- می دونی که؛ فرانسه کشوری لاییکه.
- این که مسخره تر از همه ی اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن ۲۱ هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمیفهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیر ممکنه.
اون شب تا دیر وقت درباره ی جایی برای زندگی با امبر صحبت کردیم؛ جایی که مناسب باشه، جایی که هیچ ظالمی به خودش حق تجاوز به دیگری رو نده، جایی که حتی اگر رفاه زیادی نداشته باشه، اطرافت رو آدمای عاقل و معتقد گرفته باشن؛ آدمایی که از دیدنشون و همنشینیشون، کلی لذت ببری و وقتت هم تلف نشه. اینا چیزایی بود که برای امبروژا خیلی مهم بود. براش دنبال سرزمین می گردم.
.....🍀.....
«مارمولک پخته یا حلزون برشته»
استادم از دو سه روز قبل گفته بود که قراره بریم لَوَل؛ شهری که نصفه ی دوم لابراتور اون جاست. اون روز همه انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتور ما که تازه انسم شده، تا هم با دانشجوهاش آشنا بشن، هم دانشجوهای ما با اونا آشنا بشن، هم ناهار توی یه رستوران هشل هفت، مهمون هم دیگه باشیم، و هم کلی «هم» های دیگه.
اما من که باهاشون آشنا بودم! نبودم؟ خانم استاد بوشَغد محترم رو که یادتون هست؛ همون که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم، به این دلیل که غیر ممکن بود (!) و استاد اوسط عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم، به خصوص که با آقایان دست هم نمی دم.
وای وای دختره ی مسلمون! همه شون توی اون روز پر شکوه حضور به هم می رسوندن و تصور کنید چه قدر لذت میبردن از این که یک محجبه دست نده در جمع مهربون و صمیمی انسم حضور داشته باشه!
روز موعود توی لول بودم. چه قدر خانم استاد بوشغد سختش بود طفلی! شما هم اگه بودید، پدرتون در می اومد؛ اون هم وقتی مجبور باشید هفت ساعت تمام نشون بدید اصلا متوجه حضور تنها محجبه ی جمع نشدید کسی که دست بر قضا دور میز کنار شما هم نشسته و از شانس بد شما خودکارتون، که همه ی حواستون بهشه می افته تو بغل طرف و شما نهایتا مجبور به طرز یهویی (!) متوجه حضورش بشید؛ اون هم وقتی بهتون لبخند می زنه و خودکارتون رو می ده دستتون!
- سلام خانم بوشغد
- اوه سلام شمایید؟ (!)
عجب، برای من مثل این بود که یه مادر بعد از به دنیا آمدن بچه ش بگه:
اوه من بچه داشتم؟!
ناهار مهمون لابراتور بودیم؛ اون هم توی رستوران چینیا! بوی مارمولک پخته فضایی رستوران را گرفته بود. پروفسور غیشیغ توضیح داد که همه ی رستوران های اطراف رزرو بوده ن و اون از این فرصت استفاده کرده تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم. من نمی فهمم آخه «موش برشته» هم آشنا شدن داره؟ باز هم از سر اتفاق سر میز ناهار نشستیم و رو به روی خانم بوشغد.
یکی از دخترای انسم سمت راستم بود. اسمش سلین بود، فوق العاده مهربون و خوش اخلاق. گفت:
«ببخشید، چه قدر این مانتوی شما قشنگه! این لباس محلی شماست؟»
- نه، این یکی از پوشش های رسمی کشور منه؛ برای وقتی که یه خانم می خواد از محیط خونه بیرون بره. این نقش هم سنتی ایرانه.
- شما ایرانی هستید؟!
- بله
وای چه جالب!
و سر صحبت باز شد درباره ی همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی.
پیش خدمت یه خانم چینی بود با یه پیشبند قرمز که روش یه اژدهای زرد رنگ بود. اومد جلو و نفری یه فهرست غذا داد دستمون. جلوی هر غذا همه ی مواد به کار رفته نوشته شده بود. وسط اسم های عجیب و غریب، دنبال کلمه ای آشنا می گشتم که بشه خورد و نمُرد.
از سلین پرسیدم:
«تو می خوای چی سفارش بدی؟»
فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزه است! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی داره ها. راستی، شما توی ایران صدف میپزید؟
- نه.
- خب، تو اگر نمی خوای صدف بخوری، خرچنگ هم خوشمزه است!
سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم؛ اما فایده نداشت. ای بابا مقبول ترین غذاش «حلزون و سبزیجات» بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها. یکی یکی خوندم ببینم توی هر کدام چی پیدا می شه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی!
………………………………………
@mojaradan
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش ۱۸:
به سلین گفتم:
«ببخشید این کلمه ای که نوشته چیه؟ گوشته؟»
- نه! یعنی تقریبا آره گوشته.
پرسیدم که گوشت چیه براش توضیح دادم که من چی رو می تونم بخورم و چی رو نمی تونم. با توضیحات سلین دستگیرم شد که دریاییه و چیزی شبیه میگو؛ اما از خاندان صدف اینا هم نیست. سفارش غذا رو دادم؛ یه سوپ و یه سالاد. سفارش بقیه چی بود؟ یک پیش غذا و یک پرس غذای حسابی و سالاد. پیش دستی کردم و برای سلین،که یه کم از نوع سفارش من متعجب شده بود از عشق وافرم به سوپ و سوپی جات تعریف کردم تا قبل از این که سؤالی بپرسه جوابش رو گرفته باشه.
- نه بابا! جدّی جدّی این قدر سوپ دوست داری؟
- آره خیلی زیاد. سوپ باشه، حالا از هر نوعی بود بود. ایران هم که بودم همین طور بودم. مهمونی هم که می رفتیم ترجیح می دادم به جای هر غذایی فقط سوپ بخورم. در واقع بهتره بگم نمی تونم سوپ نخورم.
- چه قدر جالب!
چشمتون روز بد نبینه! کاسه ی سوپ رو گذاشتن جلوم، چشمام گرد شد. اون قدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدم به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه. توی دلم بد و بیراه بود که نثار طباخی چینی می شد. نامردا! حالا چون من حلزون و صدف نمیخورم باید سوپ ملخ بهم می دادید؟ از کجا مطمئن می شدم که ملَخه پخته و یهو پر نمی زنه بیاد روی سر و صورتم؟! همه ی تخیلم به کمکم اومده بود تا هر چه بیشتر حالم از غذا به هم بخوره.
ای بابا! باید چه کار می کردم؟ تصمیمم رو گرفتم با خودم گفتم:
«فقط سالاد می خورم و توی یک فرصت مناسب که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدن هستن، سوپ رو با مَلَخاش تحویل یکی از این پیش خدمت ها می دم.»
شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که دو تا برگ کلم و پنیر هم کنارش بود.
سلین گفت:
«اِ... پس چرا سوپ نمی خوری؟»
گفتم:
«خب خیلی گشنم نیست. یکیش رو بیشتر نمی تونم بخورم. ترجیح می دم سالاد بخورم. درسته که سوپ فوقالعاده است اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره!»
من از سرگشنگی و بی غذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید غذاهای گیاهی حرف می زدن و هی من رو تشویق میکردند و می ستودن! به به و چه چه که به هوا بلند بود و من سر تکون می دادم که تشویق دوستان بی جواب نمونده باشه. غذای بقیه و کاهوی من که تمام شد، نوبت دسر شد. توی فهرست دسرها دنبال یک دسر بزرگ و حجیم می گشتم؛ بلکه به زور و ضرب دسر یه کمی سیر شم.
همه سفارشهامون رو دادیم. هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رعایت غذایی من تمام نشده بود که پیش خدمت جلو چشم اون جماعت، یک ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوله ی خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه میکردم که جرأت سؤال کردن برای هیچکس نموند. ته دلم با بستنی ها درد دل می کردم و از جفای روزگار میگفتم و این که اون روز چه قدر گشنه مونده م و اون بستنی ها مثل نوریه در تاریکی معده! اون قدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا ته بستنی ها رو بخورم.
صدا از کسی در نمی اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا اون لحظه برام فرقی نمی کرد. اگر کسی هم چیزی میگفت، من نمی شنیدم؛ چه در تحسین دستور غذایی چه در نکوهش اون. همیشه معتقد بوده م نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد!
⏪ ادامـه دارد...
………………………………………
@mojaradan
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
رهبر انقلاب:
#شهید_امنیت، جان خودش را میدهد برای اینکه دیگران در امنیّت زندگی کنند؛
#استورۍ_رهبرۍ C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهہنودیهاۍانقلابۍ
#جانم_فدای_رهبر
خیلی شیرین بود حیفم آمد نزارمش
❥︎❈••••••••••••••••••••••
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
#۸
گاهی خدامیخواد امتحانت کنه!
پس صبر کن رفیقِ خوبم♥️
+بلاخرهجوونهمیزنیم🌱!
#شبتون_خدایی
#پایان_فعالیت
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاموشی_کانال
از آدمین های محترم کانال خواهش میکنم هیچ پستی وارد کانال نکنند چراغ های کانال را خاموش کردیم😉 کار کانال یه پایان رسیده فردا برای خدمتگذاری آماده هستیم 😍
وقت تبادل و تبلیغ هست لطفا صبور باشید
همتون به خدا می سپارم
تا فردا صبح
محـبوبحسین؏`باش
نھمعروفجماعت꧇)✋🏼💔
#شبتون_روشن
#خواب_امام_زمان_ببینید
@mojaradan