eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
من زمین گیرم گرفتارم دعایم کن حسین از خــودم واللّه بیــزارم دعایم کن حسین بر در این خانه از نام و نشان باید گذشت دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبـہآمـارزمینمشڪوڪم اگرایـنسطـحپرازآدمہاسـت پسچرایـوسفزهـراتنہاسـت🖐🏿؟!(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☀️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ من
❤️ آیا برای کافی است؟ 😳😳😳 🔹 دو نفر که عاشق یکدیگر هستند، هر کدام دیگری را ایده آل می داند. مانند دو نوازنده که هر کدام از دید دیگری بسیار زیبا و دلنشین می نوازد. اما بعد از ازدواج این دو نفر باید با هم یک آهنگ و یک موسیقی را ارائه کنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی، نیاز به هماهنگی دارد و عنصر هماهنگی آن چیزی است که فراتر از عشق است. هماهنگی در زندگی مشترک تا حد زیادی قابل یادگرفتن است. 🔹 ارزیابی و توانمندسازی زوجین در زمینه « خودشناسی»، «مهارت های زندگی»، «خانواده» و «ازدواج» در مشاوره قبل از ازدواج، کمک می کند تا زوجین با تصمیم آگاهانه انتخاب بهتری داشته باشند. مسایل .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال『 』7 ژانر: درام،خانوادگی‌قسمت4 🤍 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام صبح شما بخیر این فکر که قران بزارید عالیه واقعا خدا خیرتون بده من هر روز گوش میدم به خصوص با این صدا 🌹 من خودم عاشق صوت قرآن هستم و روزی که قرآن حتی ۱۲ ثانیه گوش ندم انگار اون روزم یک چیزی گم کرده دارم و حال و روحیم خوب نیست اوایل فکر میکردم نظر خودم بهتون تحمیل کردم .خدا را شکر که قرآن هم شما دوست داشتید .❤️ الهی قرآن حافظ و نگهدارتان باشه و توی تمام مراحل زندگی یاورتون باشه . .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『💑💍』•• احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت... 👫•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔴 💠 فردی که است از او توقّع نداریم که نیازها یا محبّت خود را با زبان بیان کند بلکه زبان او همان رفتارهای اوست. در واقع سعی می‌کنیم تمام احساسات، منطق، حالات روحی، نیازها، گلایه‌ها و او را با ظاهر رفتارش تشخیص دهیم. 💠 درست است که در زندگی مشترک، زن و مرد باید کلامی و گفتگو داشته باشند امّا یک تکنیک که می‌تواند ابراز محبّت کلامی و گفتگوی صمیمی بین شما را تقویت کند این است که فرض کنید همسر شما است و مجبورید تمام رفتارهای او را ترجمه کنید. 💠 در این تکنیک مجبور هستید به ظاهر رفتارهای کوچک و بزرگ همسرتان و آنها بیشتر دقّت کرده و برداشت‌های جالبی از رفتارهای او کنید. مثلاً اگر همسرم می‌شوید یا غذا می‌پزد یعنی دارد در دلش داد می‌زند من همسرم را دوست دارم که دارم برایش غذا درست می‌کنم یا اگر همسرم برای خانه نان و میوه می‌کند یعنی دارد با زبان بی‌زبانی می‌گوید همسرم را دوست دارم که دارم به او خدمت می‌کنم. خودتان به تمام رفتارها و خدمت‌های ریز و درشت همسرتان دقّت کنید و از آنها برداشت‌های و عاطفی نمایید. 💠 این روش می‌تواند توقّع فردی را که همسرش ذاتاً کم حرف یا است و در ابراز‌ محبّت ضعف دارد تعدیل کرده و تا حدّی مانع روابط آنها شود. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دارد که بدون چشم داشتی خود را برای دیگران سوزاندن... درد دارد که خدا کاری کند که از درد هـمه باخبر باشی ولی خودت دردت را از همه پنهان کرده باشی... درد دارد کـه به خاطر درد دیگران درد زخم زبانها را تحمل کنی تا درد دردهایشان را درمان کنی... درد دارد... دردش همچون سوزاندن خورشید در بیابان بی آب درخت است... برای همینکه گفتن... برای هیچکس خود را نسوزان آفتاب تمام روز خود را میسوزاند ولی مردم تعریف از زیبایی ماه میکنند... 🌾•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂◍💌◍▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂ـ 📸⃢⃢⃢💍✦| ༺♡ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸محمود شهریاری مجری دوزاری که توی پیجش اموزش اغتشاشات و کوکتل مولوتف میذاشت الان میره فروشگاه‌های رفاه قِر میده بلکه به نون و نوایی برسه ❗️ فروشگاه رفاه تهرانپارس که جشنواره فروش بر خلاف عفت عمومی جامعه برگزار کرده بودند دیروز عصر توسط پلیس نظارت بر اماکن عمومی فراجا گردید .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمون بمونه امسال چی گذشت و چطور گذشت و یادمون باشه مایی که الان سفره های هفت سین سال نو رو میچینیم ، مدیون خیلیها هستیم که امسال کنار خانواده نیستن ...💔😭 ...بخاطر عزت و افتخار و آزادی ما...🇮🇷♥️ خدایا ... به خانواده‌هاشون صبر عطا کن ...😭 🖤 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید شوما مبارررک😁 عید باستانی نوروز و همچنین بهار قرآن ماه مبارک رمضان پیشاپیش مبارک باد❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصور مامان ها از مهمونای عید 😂😂😁 آقایون کانال بگین ، تو کارای خونه و خونه تکونی کمک هم میکنین؟🧐 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم. 📗عنوان داستان : 🖌️به قلم :حاء_رستگار 🍁🍂قسمت اول چراغ نفتی را از لب طاقچه برداشت و گذاشت روی کرسی. بعد به آرامي خزید زیر آن و جریان مطبوع گرما به سرعت او را به آغوش خود کشید. حس دلپذیری در وجود سردش شروع به چرخیدن کرد و همین باعث شد چند دقیقه ایی دنیای مشوش افکارش را بگذارد پشت پلک هایش و تنها گوش شود برای شنیدن. صدای عوعوی سگ جعفر از دور شنیده می‌شد. می‌گفتند امسال هشت ساله می‌شود.همزمان نور چراغ تراکتور پر سر و صدای مشهدی مرتضی توی اتاق کوچکش افتاد و باعث شد جعبه ی شیرینی که ملاهادی عصری آورده بود به چشمش بیاید و همین شد که داغ دلش تازه شد. آنقدر که جریان گرما به آنی از نوک انگشت های پایش با سرعتی عجیب به سمت سرش حرکت کرد و باعث شد چند قطره‌ ی درشت عرق متولد شوند! از زیر کرسی درآمد و به سمت پنجره رفت. آن را باز کرد و سوز زمستانی که برف را با خود آورده بود، تمام صورتش را خراشید. می‌دانست ممکن است بیمار شود اما برایش مهم نبود. چندی میشد که دیگر هیچ چیزی به چشمش خطرناک نمی آمد یا حتی ارزش فکر کردن نداشت. نشست لب پنجره و از توی جیبش سیگاری درآورد. تازگی ها سیگاری شده بود اما به طور پنهانی. آنجا یک کف دست روستا بود که مردمش فضولی را هر روز صبح لقمه می‌کنند به دهانشان! یاد عصر افتاد. حرف های ملاهادی مثل پتک مغزش را تکه تکه می‌کرد. تصور اینکه فردا بخواهد زنی را به این خانه بیاورد که ذره ایی به او علاقه ندارد شده بود ماتم دلش. می‌گفتند بیوه ی کاظم است. کاظمی که شش ماه پیش توی جنگل به قول جنگلی ها سقط شده بود. از بس بی رحمی کرد و افتاد به جان حیوان های بیچاره و شکار غیر قانونی، تهش با گلوله ی جنگل بانی، رفت ته جهنم. چند باری او را توی جنگل دیده بود.ادم درشت هیکل و اخمویی بود. با هیچکس دم خور نمیشد. انگاری شکار روی خلق و خویش تاثیر گذاشته بود. از تصور اینکه باید زیر بار مسئولیت یک مرد مرده برود که زن بیوه اش را گذاشته بود روی دستانش ملول گشته بود. اما چه می‌توانست کند؟ خودش می‌دانست اگر بی کس و کار و بی زبان و لال نبود و از بچگی با تو سری خوردن بزرگ نشده بود، لااقل الان می‌توانست مثل یک مرد نه بگوید و گور بابای بلند و بالایی حواله ی غضب های ملاهادی کند و برود دنبال زندگی اش! اما افسوس که دردی عمیق است بی پدری! از این و آن شنیده بود وقتی خیلی کوچک بوده پدر و مادرش توی جاده ی ساری تصادف می‌کنند و او می‌ماند و صدای ونگ ونگش توی یک سبد چوبی. شبیه موسی وسط دریا! همین ملاهادی برمیدارتش میبردش پیش تنها عمه اش در بابل و می‌گوید این شما و این توله ی برادرتان. عمه خانم هم که هشتش گرو نه اش بوده بچه را محکم می‌زند زیر بغل ملاهادی و می‌گوید سال به سال برادرش را نمیدیده، حالا هم توی خرج پنج تا یتیم شوهر الدنگش مانده و او را چه به خویشاوندی و دلسوزی؟! خلاصه ملاهادی که دست از پا دراز تر برمی‌گردد روستا می‌فهمد که این شتر حالا حالا ها قصد خوابیدن در خانه ی خودش را دارد.! برای همین او را بزرگ می‌کند و می‌کند‌ش غلام حلقه به گوش برای روز های نیاز. کم کم که بزرگ تر میشود و می‌فهمند نمی‌تواند حرف بزند گل از گل ملاهادی میشکفد که چه بهتر؟! حرف هم نمیزند و کار ما راحت تر. در عوضِ جای خواب و لقمه نان و جرعه آبی بیست و پنج سال ازگار کار می‌کند برایشان. نصف شالیزار هایش را خودش آباد کرده. با همان دستان بزرگش که بزرگی شان خیلی به چشم می آید. حالا هم ملاهادی از در مصلحت جویی وارد شده و دیروز جلوی چشمان خودش پر رو پر رو میگفت باید زن بگیرد و جوان عذب می‌شود آفت زمین. آن هم چه زنی؟ الله اعلم. نه دیده اش و نه دختر است و نه تر و تازه. درست است زبان ندارد ولی مرد است و می‌فهمد زنانگی یعنی چه! پنجره را می‌بندد و برمی‌گردد زیر کرسی. کلاه پشمی اش را در می آورد و دسته ی موهای فر فری اش میزند بیرون. باید بخوابد. شاید فردا روز بهتری باشد. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
📗عنوان داستان : 🍂🍁قسمت دوم 🖌️به قلم :حاء_رستگار با سماجت بسیار ریشه ی محکم علفی که هرز است را بیرون می‌کشد. این علف هرز با این ریشه های بلند وسط انبار کاه برایش عجیب و غریب است. فکر می‌کند چقدر دور و برش ریشه های هرزگی تنومند شده اند. مشغول کار می‌شود و می‌گذارد دنیا با سرعتی ملایم به کار خود ادامه دهد. دنیا و او مشغول به تازیدن بودند که صدای ملاهادی را از دور میشنود.در دل آرزو می‌کند کاش به جای لال بودن کر بود تا دیگر هرگز صدای آن پیرمرد نخاله را نشنود. ملاهادی دستش را به شانه ی او می‌زند و با لحن خاصی می‌گوید :اوقات بخیر شاه داماد… بعد هم از لفظ شاه داماد خنده اش شدید تر میشود. نمی‌داند در آن موقعیت باید چه کند. تنها بیل را محکم تر از قبل به زمین می‌کوبد که ملاهادی ادامه می‌دهد :زری عروس خانم رو برده چیتان پیتان. تو هم بهتره دستی به سر و صورتت بکشی و از این حالت یالغوزی در بیای. ساعت چهار خونه ی ما باش. خودم خطبه عقد رو میخونم. ان شاء الله مبارک باشه. بعد بدون حرف دیگری راهش را می‌کشد و می‌رود. این اولین باری ست که لحنش ملایم است. با خودش فکر می‌کند خطبه ی عقدی که او بخواند از الان تهش فاجعه است. آدم ناسپاسی نیست. ملاهادی برایش زحمت زیاد کشیده اما او فرق بین لطف و محبت را با منت و مجبوری می‌فهمد. تنها زبان ندارد که آن ها را به همه داد بزند. محکم بکوبد به تخت سینه اش و بگوید در خلوت خود چه اندازه بابت اندوه های فراوان دلش گریسته. تا چه اندازه این مرد او را در کودکی تحقیر کرده و حالا آن حقارت های کوچک، بزرگ شده اند و هر روز دارند بزرگ تر می‌شوند. اما نه می‌تواند خودش را نجات دهد نه انگیزه ایی پیدا می‌کند برای ادامه دادن. او تنها می‌داند باید تا جایی که خدا می‌خواهد زندگی کند. هر چند از خود خدا هم دلگیر است اما این را به عنوان حقیقت زندگی خود درک کرده که او چیزی جز یک اجبار جان دار نیست! بیل را آنقدر محکم می‌کوبد که دهانه ی آهنی اش کج می‌شود. باید فکری به حال این خشم فروخفته کند. خشمی که روز به روز بیشتر به زبانه کشیدنش ادامه می‌دهد. کارش که تمام می‌شود برمی‌گردد سمت خانه. چکمه های سفیدش حالا گلی رنگ شده اند. هوا سرد است و جز چند کلاغ پر سر و صدا کسی در این طبیعت مرموز نفس نمی‌کشد! سر راه می‌رسد به مغازه ی اکبر. سرش را می‌کند داخل مغازه و گرمای هوا را به ریه هایش وارد می‌کند.اکبر دارد روزنامه می‌خواند. تا چشمش به او می افتد لبخندی میزند و می‌گوید :به آقا مجید، آقا داماد… چیزی میخوای؟ به چکمه هایش نگاهی می‌کند که اکبر می‌فهمد و می‌گوید :بیا تو ایرادی نداره. سر به زیر وارد مغازه ی چند متری و کوچک اکبر می‌شود. بعد به اکبر نگاه می‌کند و با دستانش به صورت نمایشی مشغول شستن سرش می‌شود و لب می‌زند و نا نفهموم به اکبر می‌رساند که شامپو می‌خواهد. اکبر اهانی می‌کند و یک شامپوی تخم مرغی می‌گذارد جلویش. او هم چند اسکناس مچاله را روی ترازو می‌گذارد و خیره می‌شود به عقربه های ترازو. ترازو تکان نمی‌خورد. اکبر می‌خندد و می‌گوید اسکناس که وزن خاصی ندارد مجید آقا. او هم بدون حرف دیگری شامپو را چنگ می‌زند و از گرمای مغازه خداحافظی می‌کند. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
••『🧡🌾』•• عیــد‌ که‌ مــیشه‌ همه‌ مــیرن‌ به‌ دید‌و‌ بازدید‌ فامـیل و‌دوست‌ و‌ رفیق... کـاش‌ یه‌ روز‌ هم‌ برسه‌که‌ ما‌به‌ دید‌و‌ باز دید‌ خودمون بریم... یه‌ سر به‌ کودک‌ درون‌ خود‌ که‌ امانت‌ خدا‌ بــه‌ ماست‌ بزنیم... ببینیم‌ حالمون‌ چطوره حال دلمون چـطوره داریم‌ چیکار‌ می‌کنیم... این‌ مــدت‌ با‌ خودمون‌ چیکار‌ کردیم، چه‌بلایی‌ سرخودمون‌ آوردیم... اصلا مـا‌ خودمون‌ رو‌ یادمون‌ هست...!؟ گاهی‌ مــنِ‌ نزدیک‌ به‌ خـود‌،فـرسنگ‌ها‌ از‌خـویش‌ دورمـــ.... «دیر گاهی‌ است که‌ افتاده‌ام‌ ازخویش‌ به‌ دور شاید این‌ عید به‌ دیـدار خودم‌ هم‌ بروم...» ✍🏾قیصرامین‌پور... 🧡•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
دعای تحویل سال.mp3
11.24M
(ره) ※ قرنهاست دعا می‌کنیم و اجابت نمی‌شود! چرا؟ ※ خنده‌دار نیست، هنوز هم امید داریم به داشتن امام، و باز هم قرار دعای دسته‌جمعی می‌گذاریم؟ • پویش همگانی (قرائت دسته‌جمعی دعای "الهی عظم البلاء" درلحظه تحویل سال) ⚠️•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸 💚 خودمون رو برای ماه مبارک مهمانی خدای مهربان آماده کنیم🤍 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| -خودم قربونت بشم اینجا یا کربلا...🥲♥️ -چقد قشنگ و دلچسب این کلیپ🥹☺️ -همخوانی چندتا زائر کوچولو .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´