eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 |عوامل مؤثر در انتخاب همسر ✅ اگر من خوب انتخاب کردم و خوب زندگی کردم، این زندگی خاصیتش عشق زا و عشق افزاست... ⁉️خانم ها چطور میتونن برا همسرشون جذاب باشن؟! 🎙 حجت الاسلام @mojaradan
🤵🏻 🌸🍃زنان تلفن زدن و پیام دادن از را نشانه ای برای عشق و علاقه مرد می دانند. بنابراین، زنان نمی توانند زمان زیادی منتظر بمانند تا مرد با آنها تماس بگیرد یا پاسخ پیام آنها را بدهد. 💖اگر تماس تلفنی یا پیام دادن از جانب مردان کم باشد، به تدریج احساس زن نسبت به مرد کاهش می یابد. 👈 حتما حداقل روزی یک الی دو بار احوال طرف مقابلتان باشید و پیامهای وی را زمانی که می بینید پاسخ دهید. 🌸🍃تماس نداشتن با زن یا دیر جواب دادن پیامهایش هرگز باعث نمی شود یک زن فکر کند شما شخص مهمی بلکه باعث میشود که زن احساسش را به شما از دست بدهد @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبخت ترینم چون تو رو دارم . . . آرام جانم همیشه کنارم باش ❤️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موشن‌گرافیک «به‌وقت‌ِنابودی» نابودی رژیم صهیونیستی و آزادی قدس شریف در آینده ای نه چندان دور قطعی و حتمی است. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت185 گوشی را قطع کردم. اعصابم نمی‌کشید حرفهایش را بشنوم. اگر بیشتر از این گو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت186 همین که در مغازه را باز کردم ساره خودش را داخل مغازه انداخت. کیف دستی نسبتا بزرگی با خودش آورده بود، اجناسی که روی پیشخوان چیده بود را جمع کرد و داخل ساکش ریخت و نگاه غضب‌آلودی خرجم کرد. به بیرون مغازه اشاره کردم. –اینو واسه چی آوردی اینجا؟ نگاهی به هلما انداخت. –داریم با هم میریم کلاس، گفتم اول من رو برسونه اینجا وسایلم رو زودتر جمع کنم یه وقت جای شما بیشتر از این تنگ نشه. کوله پشتی که قبلا به او داده بودم را از زیر پیشخوان برداشت و به طرفم پرت کرد. –بیا اینم مال خودت. کوله پشتی را به طرفش گرفتم: –ولی من اینو به خودت دادم. –دیگه لازمش ندارم. –ساره تو چت شده؟ میخوای از امیرزاده اجازه بگیرم دوباره... –اتفاقا دیگه التماسمم کنی نمی‌مونم. تو کلاسی که میرم بهم یاد میدن خودم همه چی رو به دست بیارم. –مگه چند جلسه رفتی؟ اگه خوبه، خب بگو منم بیام. تغییر رویه داد و با آرامش گفت: –اتفاقا می‌خواستم بهت بگم بیای، ولی چون دیروز ناراحتم کردی دیگه نگفتم. –شهریه‌اش چقدره؟ اصلا چه جور کلاسی هست؟ بدون جواب دادن به سوالهایم هلما را صدا کرد. –هلما بیا، تلما میگه میخواد تو اون کلاسها ثبت نام کنه. هلما وارد مغازه شد. احساس کردم هلما جور خاصی راه میرود انگار کنترل روی پاهایش نداشت. همینطور که دست ساره را گرفته بود گفت: –نه نمیشه، ساره متعجب نگاهش کرد. –تو که گفتی هر طور شده باید تلاش کنیم آدمهای بیشتری جذب کنیم. هلما چپ چپ نگاهش کرد. –مگه من بهت دلیل طلاقمون رو نگفتم، عمرا اون بزاره که دوستت حتی از یه کیلومتری این کلاسها رد بشه، ساره نگاهم کرد و حق به جانب گفت: –غلط کرده، مگه چیکارشه که اجازه نده، اصلا به اون چه مربوطه، هلما شانه‌ایی بالا انداخت. –مگه این که یواشکی بیاد. حالا بیا زودتر بریم نمی‌تونم سرپا وایسم. همان لحظه انگار زانوهایش خالی شد و تابی خورد. چیزی نمانده بود بیفتد. ساره فریاد زد. –چی شد؟ هلما با کمک ساره سرپا ایستاد. –هیچی بیا بریم اینجا پر از آلودگیه حالم رو بد می‌کنه. من شگفت زده به ساره نگاه کردم. ساره هم با تعجب نگاهش را در اطراف چرخاند و از هلما پرسید: –از کجا میفهمی؟ –از حال خودم. بعد از رفتن آنها امیرزاده وارد مغازه شد. سلام کردم و گفتم: –ببخشید اینجا به هم ریختس، الان جمع می‌کنم. بی تفاوت به حرفم با گره‌ایی که به ابروهایش داده بود پرسید: –اونا اینجا بودن؟ –بله، ساره امده بود وسایلش رو ببره، کمی فکر کرد و گفت: –به این رفیقتون بگید با اونا نپره‌ها، خودش رو بدبخت میکنه. –اونا؟ –آره، منظورم همون پسره که من رو با چاقو زد و خود هلما، –مگه اون پسره هم بود؟ –آره تو ماشین بود تا من رو دید پاش رو گذاشت رو گاز و با سرعت رفتن. هینی کشیدم. –وای ساره میدونه؟ –اهوم، اونم تو ماشین بود. احتمالا میخواد دوستتم با حرفهاش وسوسه کنه که مثل خودش این راه رو ادامه بده، شک نکن اونقدر از کارای خودش و استادش تعریف کرده که این دوستت الان فکر میکنه تا حالا چقدر عمرش هدر شده و از بقیه عقب افتاده. مطمئنم تو رو هم به رفتن به اون کلاسها تشویق میکنن. نگاهم را زیر انداختم. دیگر نگفتم به من هم پیشنهاد داده شده. –مگه زوریه؟ ساره خودش میفهمه، اگر جای بدی باشه خب نمیره. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت187 –نه زوری نیست. چون دیگه کلاسهاشون مثل قبل علنی نیست، شده از این کلاسهای زیر زمینی. واسه همین از طریق مجازی و دوست و آشنا بیشتر اطلاع رسانی میکنن. یه مدت جلوی این کلاسها گرفته شد، ولی الان به روش دیگه همون حرفها رو دارن به خورد مردم میدن. مثلا اسمش رو و کمی سبک و سیاقش رو عوض کردن. تشخیص خوب و بد بودنش هم اولش یه کم سخته، چون حرفهایی میزنن که اصلا فکرشم نمی‌کنی ته این حرفها به شیطان وصله. –مثلا چه حرفهایی؟ –این که انسان خوبی باشید، به همه کمک کنید، حتی بعضیها که مریض هستن به گفته‌ی خودشون اونجا خوب میشن. آرامش می‌گیرن، بعد یه مدت حتی وابسته‌ی اونجا میشن و خلاصه اونقدر علاقمند میشن که نمی‌تونن ول کنن. حتی زندگیشونم میزارن سر این راه. گاهی تشخیص خوب و بد خیلی سخت میشه ولی هر چیزی رو باید ببینی ریشه‌ از کجا گرفته، وقتی ریشه یابی کنی راحت میشه تشخیص داد، ریشه خیلی مهمه، این کلاسها ریشش شیطانه. از روی کنجکاوی پرسیدم. –ولی آخه شیطان که از این حرفهای خوب نمیزنه. دستهایش را در جیب شلوارش فرو برد. –چرا نمیزنه، اتفاقا شیطان نود و نه‌ تا حرف خوب میزنه که بتونه تو رو وادار کنه اون حرف صدم رو عملی کنه، –یعنی هلما هم تحت تاثیر این حرفها بود؟ سرش را تکان داد. –اولش من فقط برای این مخالفت کردم چون فهمیدم کلاسهاش مختلطه، ولی چون هلما خودش خیلی مقیٌد بود و نماز اول وقت می‌خوند و خیلی چیزها رو رعایت می‌کرد تونست قانعم کنه که مشکلی پیش نمیاد، اتفاقا اولش هر کسی راحت گول می‌خوره چون همش حرفهای انسانی میزدن. ولی کم‌کم بعد یه مدت دیدم هلما دیگه نماز نمی‌خونه، دلیلشم اینه که ما دیگه به مرتبه‌ایی رسیدیم که به جای نماز خوندم اتصال پیدا می‌کنیم. –اتصال؟ –آره، این کلا حرف اصلیشون بود، اتصال پیدا کردن. اختلافهای ما از همینجا شروع شد، وقتی جواب قانع کننده نمی‌تونست بده گریه می‌کرد. گاهی چند روز گریه می‌کرد تا بتونه رضایت من رو بگیره که دوباره بره بشینه سر این کلاسها، –شاید شما نمی‌تونستید قانعش کنید. سرش را تکان می‌داد. –اون مسخ شده بود اصلا حرف تو سرش نمی‌رفت. می‌گفتم اگر فقط اتصال باید باشه پس بزرگان، علما، ائمه نباید نماز می‌خوندن که... خلاصه یه روز که رفتم خونه، مادرم گفت چند نفر امدن رفتن خونتون گفتن میخوان خونه رو پاکسازی کنن، رفتم خونه دیدم تمام کتابهای دعا، قرآن، مفاتیح تابلو فرشی که روش آیه قرآن بود رو از خونه بردن. ما دوتا تابلو فرش داشتیم یکیش تصویرش یه گلدون گل بود یکی دیگه آیه‌الکرسی، با اونی که گل داشت کاری نداشتن ولی اون یکی رو برده بودن. حتی مادرم یه تابلوی کوچیک چهار قل توی پاگرد نصب کرده بود اون رو هم برده بودن. –دلیلش رو نپرسیدید؟ –چرا، اون روزا هلما همش حالش بد بود مدام سرگیجه و سردرد داشت، راحت نمی‌تونست به کارای روزانش برسه اونا به مادرم گفته بودن برای اتصال و حال خوب دادن بهش اینا رو جمع می‌کنیم که مانع نشن و آلودگی جمع نشه، خلاصه حرفهایی که قابل قبول نبود. ولی چون واقعا وقتی یکی دوتا از همون هم کلاسیهاش بهش انرژی می‌دادن یه چند روزی حالش خوب میشد منم چیزی نمی‌گفتم. البته بعد از چند روز دوباره مثل اولش میشد و میگفت تو از بس با من بحث میکنی من مریض میشم. به پشت پیشخوان رفتم و روی صندلی نشستم. –چقدر عجیب! امیرزاده آهی کشید. –بدتر از اون این بود که شاگردهاشون اجازه نداشتن به امام زاده یا حرم امامها برن، یه روز بهش گفتم بیا بریم مشهد متوسل بشیم به آقا خودش همه‌چیز رو درست می‌کنه. –گفت، نه، اونجاها اتصال قطع میشه، استاد گفته اونجاها انرژی زیاده موجودات غیر ارگانیک نمیان، نمیشه اتصال پیدا کرد و باعث آلودگی انرژی شما میشه. البته هیچ وقت مستقیم نمی‌گفتن که اینجور جاهای مذهبی نرن، همیشه با این مدل حرفهای به اصطلاح روشنفکری حرفشون رو خیلی نامحسوس میگفتن. –شما حرفهاش رو قبول می‌کردید؟ –اگه قبول می‌کردم که این همه اختلاف پیش نمیومد. می‌دونید چون چند نفر که مریض بودن و از طریق این کارها حالشون خوب شده بود دیگه همه بی‌چون و چرا حرفهای اون استاد رو قبول می‌کردن. –پس یعنی به قول شما شیطان می‌تونه مریضی رو درمان کنه؟ –شیطان خیلی کارها می‌کنه ولی ناقص، مریضی رو درمان نمیکنه، ولی می‌تونه انتقالش بده، مثلا از بدن من به بدن شما منتقلش میکنه. من حالم خوب میشه ولی شما مریض میشید. به فکر رفتم. نفسش را سوزناک بیرون داد. – البته این نوع مکتب روشش اینجوریه، مکتبهای دیگه هستن که روش‌هاشون کلا فرق داره. هر کس یه جور انسان‌ها رو از اون مسیر اصلی منحرف می‌کنه.... لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت188 زمزمه کردم: –آخه اونا چرا متوجه نمیشدن؟ –موضوع اینه که شیطان سیاستش گام به گامه، ما همین که بفهمیمم طرف شیطانه باید ازش دوری کنیم حتی اگر هم آسیبی به ما نرسونه چون شیطان آرام آرام کاری میکنه که انسان خودش امر به فحشا میکنه و از نظر خودشم کار بدی نمی‌کنه. چون کم‌کم اون تفکرات و ارزشهای قبلی خودش براش بی‌ارزش میشن و البته این اتفاق به یکباره نمیوفته. شما با همه‌ی این حرفهایی که شنیدید از فردا برید پای حرفهای اینا بشینید ممکنه طوری مسخ بشید که فکر کنید خیلی هم کار درستی می‌کنن، با خودتون می‌گید اصلا این یه رسالت برای منه که به مردم کمک کنم، حالا چه فرقی داره منبع این افکار و نگرشها چیه، در حالی که خیلی مهمه... از حرفهایش ماتم برده بود. پوفی کرد و زمزمه کرد. –اول صبحی ببین چطور اعصاب آدم رو به هم میریزن. سرش را تکان داد. – من فقط امده بودم بگم امروز باید برم جایی نمی‌تونی بیام مغازه، چون گوشیتون رو جواب ندادید مجبور شدم خودم بیام. گوشی‌ام را از کیفم خارج کردم. –آخ ببخشید. از دیروز رو سایلنت گذاشتم. پالتواش را از تنش درآورد و روی پیشخوان انداخت. بعد چهارپایه را کنار پیشخوان کشید و رویش نشست. دستش را لای موهایش برد و همانجا نگه داشت. به طرفش خم شدم. –می‌خواهید براتون یه چایی بیارم؟ –دارید؟ لبخند زدم. –نه، ولی سریع درست می‌کنم. لبخند کم‌جانی زد. –مگه میشه چایی خوردن از دست شما رو رد کنم. فوری برای دست کردن چایی به آشپزخانه رفتم. از همانجا گفتم: –آقای امیرزاده این چیزایی که گفتید رو منم کم و بیش شنیدم، حتی تو دانشگاه ما هم، بعضی از دانشجوها دنبال این جور مکتبها هستن. البته من اینجوری که شما میگید رو تا حالا نشنیده بودم. اصلا فکر نکردم ممکنه اینقدر نگران کننده باشه. جلوی در آشپزخانه ظاهر شد و نیم تنه‌اش را به دیوار تکیه داد. –شاید چون خوشبختانه خانوادتون درگیرش نشدن. آدم وقتی از دور می‌شنوه اصلا جدی نمیگیره. لبهایم را بیرون دادم. –اتفاقا همین چند وقت پیش از همین هلما خانم شنیدم که گفتن با همین کارا و کلاسها خیلی به آرامش میرسن. شیطان که به آدم آرامش نمیده. امیرزاده سرش را به علامت تایید حرفم تکان داد خیلی جدی شروع به توضیح دادن کرد. –اتفاقا اونا کاملا درست میگن. شیطان میتونه هر چیزی که تو این دنیا وجود داره بدلش رو بسازه، شیطان یه بدلساز حرفه‌اییه، –ببینید جن و شیطان میتونن وارد وهم و خیال انسان بشن و از همون طریق هم به انسان آرامش میدن... ابروهایم بالا رفت. –چطوری؟ صاف ایستاد و ژستی گرفت که بتواند خوب توضیح بدهد. –ببینید غم و غصه از محدودیت میاد از زندان، از حصر، از تنگنا، وقتی شیطان یه راه نفوذ از طریق خود انسان به وهم و خیال انسان پیدا میکنه اون رو گسترش میده بزرگش میکنه، از زندان خارجش میکنه واسه همین انسان احساس آرامش میکنه، هر کسی وقتی وهمش گسترش پیدا کنه احساس خوشحالی و آرامش میکنه. ولی ما همیشه باید دنبال منبع آرامش باشیم. باید ببینیم منبع این آرامشون از کجاست. شاید یکی یه موسیقی مبتذل هم گوش کنه خیلی هم آرامش بگیره، ولی اون منبعش الهی نیست درنتیجه آرامشی که میده سطحیه و در دراز مدت باعث خیلی مشکلات میشه، از جمله افسردگی و استرس و اضطراب... ولی اگه منبع این آرامش الهی باشه آرامشش دائمی میشه. طوری که حتی اگر انسان مشکلی هم داشته باشه راحت باهاش کنار میاد لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت189 فنجانی از تنها کابینت آنجا برداشتم. –خب این وسط چی به شیطان و دارو دستش میرسه که بخوان آرامش سطحی به انسان بدن یا ندن. وسط بحث جدی لبخند زد. –از سوالتون خوشحال شدم، پس معلومه هر چیزی رو همینجوری قبول نمی‌کنید. بعد لبخندش جمع شد و ادامه داد: –اتفاقا شیطان و به قول شما دارو دستش مجانی به کسی چیزی نمیدن، همین آرامش موقتی و سطحی رو که به درد لای جرز دیوارم نمی‌خوره رو میده یه چیزی از انسان میگیره، جوری هم می‌گیره که طرف اصلا متوجه نمیشه ولی زندگیش مختل میشه. –خب سوالم همینه، چرا این کار رو می‌کنن؟ چون من شنیدم تازه اونا به انسان نزدیک میشن و بهشون همه چی میدن. مثلا همین چند وقت پیش خواهرم می‌گفت اون خواننده مشهوره نمی‌دونم می‌شناسید یا نه، اسمش ساچیه، (سرش را به علامت تایید حرفهایم تکان داد) اون روحش رو به شیطان فروخته که پولدار بشه، معروف و مشهور بشه، در عوض این خواننده مثلا آدمهای بیشتری رو به طرف خودش میکشونه که اونا هم راهی رو برن که اون رفته، خب آخرش که چی؟ امیرزاده به داخل آشپزخونه آمد و فنجان دیگری از کابینت برداشت و به طرفم گرفت. –تنهایی چایی بخورم؟ لبخند زدم و فنجان را گرفتم و او رفت دوباره سرجایش ایستاد و مثل یک استاد شروع به صحبت کرد. –آرزوی جن اینه که خودش رو وارد وجود انسان بکنه و به کمالات انسانی دست پیدا کنه، برای همین اینقدر خودش رو به در و دیوار میزنه هر طور شده راه نفوذ پیدا کنه و تنها راه نفوذشم از خیالات و وهم انسان هست. –چرا؟ خب خودش بره کمالات کسب کنه. نگاهی به وسایل روی کابینت انداخت. –چون کمالات جن و شیطان از انسان پایین تره، و اونا حسرت دارن که مثل انسان باشن. برای همین وارد وجود انسانها میشن و حتی از طریق انسان تکثیرم میشن. شما فکر کنید اگر شیطان موفق بشه و آدمهای زیادی آرمی اون بشن چه اتفاقی میوفته، در اون صورت شیطان به تمام انسانهای دنیا می‌تونه حکومت کنه. البته الانم همچین بی‌توفیق نبوده. حرفهایش دلهره به دلم انداخت و انگار او متوجه شد. –البته این مبحث رو نمی‌خوام بیشتر از این بازش کنم، اگر دوست دارید بیشتر بدونید اون جزوه‌ایی که دیروز بهتون دادم رو مطالعه کنید. –حتما کامل می‌خونمش. سینی را آوردم و فنجانها را داخلش گذاشتم. –دارم فکر می‌کنم اگه اون روز که هلما واسه گرفتن مهریه امده بود رو نمیدیدم و باهاش آشنا نمیشدم. الان این همه اطلاعات در مورد این چیزا از شما... حرفم را برید... –خودش گفت امده واسه مهریه گرفتن؟ سرم را تکان دادم. پوزخند زد. –یک سالی میشه برای این که نبینمش اون نیم سکه مهریه‌اش رو هر ماه میدم مادرم میبره میده به مادرش، اون از روی عمد راه میوفته میاد. همون موقع هم که کرونا گرفته بودم مهریه‌رو بهانه کرده بود که خودش رو به من نشون بده، می‌دونه با دیدنش آرامشم به هم میخوره. آب جوش را داخل فنجان‌ها ریختم و با تی‌بگ رنگینشان کردم. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت189 فنجانی از تنها کابینت آنجا برداشتم. –خب این وسط چی به شیطان و دارو دس
سلام حالتون خوبه؟ ممنون بابت کانال خوبتون ای کاش این رمان رو سه ماه پیش ميزاشتید تا من بدونم چطوري باخواستگاری که ازدواج ناموفق داشته رفتار کنم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ ✨ 🎥 شادیِ بلاگر مصری با بیش از ۵ میلیون دنبال کننده از پیروزی‌های بدست آمده مقاومت فلسطین 🌟 دیشب؛ در کویت؛ بحرین؛ یمن؛ عربستان؛ مصر؛ ایران؛ امارات؛ افغانستان؛ ترکیه و نقاط مسلمان نشین اروپا و آمریکا؛ جشن عملیات مقاومت برگزار شد💛 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️قلب قاصدکےست که اگر پرهايش را بچينے ديگر به آسمان اوج نميگيرد ♥️قلب وسعتے دارد به اندازہ‌ی حضور خــدا ♥️من مقدس تر ازقلب،سراغ ندارم قلبتان هميشہ پرعشق 🤍 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
°•~♥️ امام"حُسـین"(ع)برای‌مـاهمون دوربرگردونیه، که‌وقتی‌ازهمه‌عالَم‌وآدم‌ می‌بُریم.! بَـرمون‌می‌گردونه‌به‌زندگی:)♥️ . ❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• آقـا ... امام‌زمانم یڪ‌چیزی‌بگم ؟! .. میدونستۍ‌عشق‌بہ‌توعہ‌کہ باعث‌میشہ‌تواین‌دنیاو آدَماش‌دووم‌بیارم ، میدونستۍ‌دل‌خوشۍدنیاے‌منۍ؟(:♥ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
💞 چگونه متوجه شویم معیارمان برای ازدواج چیست؟ ❣اینها تعاریف مهربان بودن از دید اشخاص مختلف است که شاید هیچ کدام برای شما معنای مهربان بودن را ندهد پس اگر گزینه‌ای در ذهن دارید ابتدا برای خودتان مشخص کنید و سپس به بررسی آن در شخص مقابل بپردازید یعنی اول گزینه را به طور کامل برای خودتان روشن و شفاف و بعد در شخص مقابل آن را پیدا کنید. ❣نکته قابل توجه دیگر این است که در بسیاری از فرهنگ‌ها و قومیت‌ها تعاریف مختلفی از خصوصیات افراد وجود دارد که توجه به این موضوع اهمیت بسیاری دارد مثلا در فرهنگی آهسته صحبت کردن زنان به عنوان یک حسن و در فرهنگی دیگر شاید یک ضعف باشد. در فرهنگی چند زوجی و ازدواج یک مرد با چند خانم کاملا بلامانع است. ❣در صورتی که در اکثر فرهنگ‌ها این کار ناپسند و به عنوان یک اعلام پایان برای یک رابطه است. در نظر گرفتن این گونه مسائل و نکات به ظاهر ساده می‌تواند متضمن پیشرفت یا شکست یک زندگی باشد. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳_۱🎭 سریال: 🏅 : اجتماعی / درام 3_ 4 ‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5839433390998160774.mp3
37.45M
🎙 توضیحات بسیار مهم و نکته دار از کلام دکتر داودی نژاد 🔖 با عنوان : سبک زندگی و طب 📋 هر کی معده اش مشکل داشته باشه بیماری ها ...... انشاءالله که همیشه زندگیاتون اهل بیتی باشه🌹 🌹🌹🌹 @mojaradan
سوءتعبیر در رابطه یک رابطه‌، به طور دائم در خطرِ سوءتعبیر قرار دارد. سوءتعبیرها معمولا ریشه در تجربه‌های  گذشته دارند. اگر هر کدام از طرفین، برای ناکامی‌هایی که در یک رابطه‌ رخ می‌دهد، دلایل توجیه‌کننده نداشته باشد، طرف  مقابل را مسبب آن ناکامی می‌داند و نسبت به او احساس خشم پیدا می‌کند. سوءتعبیر، ناشی از تمایل ذهن برای پر کردن جاهای خالی است. ، موقعیت‌های مبهم را آنگونه که خود می‌خواهد تکمیل و ادراک می‌کند. بنابراین تضمینی بر درستی آن وجود ندارد. مثلا وقتی شما فراموشی طرف مقابل‌تان را در انجام کاری، به بی‌تفاوتی یا بی‌اهمیتی تعبیر می‌کنید، به مغرتان این اجازه را می‌دهید که دنیای بیرون را آنگونه که می‌خواهد ادراک کند. 📌 گفتگو، یک راه مؤثر برای کنترل سوءتعبیر است.گفتگو به شما کمک می‌کند تا اطلاعاتی را که برای نتیجه‌گیری در اختیار دارید، آزمون کنید. همچنین با گفتگو، به طرف مقابل اجازه می‌هید که شما را در یافتن پاسخ‌های بهتری برای موقعیت‌های مبهم یاری دهد تا مجبور نباشید جهان بیرون را تنها از نگاه خود نظاره کنید.   @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجوری رفتار کن تا دیگه محبتش رو تکرار نکنه🥺 تکه ای از فیلم «سه کام حبس» @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه میشہ دوست نداشت... ‌‌ قلـــــب من راهی نداره♥️ @mojaradan