eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
✍در شبهای قدر مهمان امام زمان هستیم قراره پرونده هامون به محضر ایشون برسه اقا نگاه میکنن که ما چی میخوایم و براش چکار کردیم ، اگر خواسته هامون سطحی و پوچ باشه ناراحت میشن واگر بهترین خیرات دنیا و آخرت رو خواسته باشیم خوشحال میشن وامضا میکنن زیر لب گفت ، او شد یار من ... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌹گرامیباد دوازده فروردین روز همه پرسی ورای قاطع ملت به جمهوری اسلامی ایران. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
شادی روح پدری مهربان همسری فداکار یاور محرومان شهید محراب همراز مادر پهلو شکسته مون حضرت زهرا ابالحسن و الحسین جنگاوری بی بدیل استاد رزم قمر منیر بنی هاشم نزدیک ترین یار رسول‌الله آیت الله العظمی آقا جانم علی ابن ابی طالب الفاتحه مع الصلوات
تمام شد.... شیعه یتیم شد........ فاطمه مهمان دارد😭😭😭
🥀 شب قدر است و من قدری ندارم ، ▪️ چه سازم توشه قبری ندارم ، 🥀 شب عفو است و محتاج دعایم ، ▪️ ز عمق دل دعایی کن برایم ، 🥀 اگر امشب به معشوقت رسیدی ، ▪️ خدا را در میان اشکهایت دیدی ، 🥀 کمی هم نزد او یادی زمن کن ، ▪️ کمی هم جای من او را صدا کن ، 🥀 بگو یارب فلانی رو سیاه است ، ▪️ دو دستش خالی و غرق گناه است ، 🥀 بگو یا رب تویی دریای جوشان ، ▪️ در این شب رحمتت بر وی بنوشان 🙏 التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۷۹ و ۸۰ سیدمحمد سرش را تکان داد و از خاطراتش بیرون آمد: _دیگه بریم سایه جان؛ آیه نیاز به کسی نداره. خودش عاقل و بالغه! آیه روی تختش دراز کشید ، و به حرف‌های رها و سایه و سیدمحمد فکر کرد. آن‌هایی که خود را محق میدانند که برایش تعیین تکلیف کنند... * مریم نگاهی به خانه انداخت. از خانه بی‌بی و سید بهتر بود. همه‌ی خانه بوی تازگی میداد. محمدصادق برایش گفته بود که فقط لوازم شخصیشان را به طبقه پایین منتقل کرده‌اند. از اینکه مزاحم زندگی مردم شده بود راضی نبود. دلش همان دو اتاق بی‌بی را میخواست.. پدری‌های سید... دلش تنگ بود برای حاجی یوسفی و همسرش... قنادی و کیک پختن‌هایش... دلش کمی نقش زدن بر روی آن کیک‌های نرم و لطیف را میخواست... دلش درس و دانشگاه میخواست، آرزوهای پدر که در خاک رفت، همین یک آرزوی پدر را میخواست برآورده کند. موهای زهرای کوچکش را شانه کرد؛ درس‌های محمدصادقش را دوره کرد. ملاقات مادر در بیمارستان رفتند. غذا پخت... همه کار کرد... از نگاه کردن به صورتی که روزی عاشقانه نوازششان کرده بود، جای بوسه‌های که هنوز حس میکرد. به روزهایی که گذشت فکر کرد. به مسیحی که پابه‌پایش می‌آمد. به مسیحی که سایه‌اش شده بود. مسیحی که پسری میکرد برای مادرش؛ مسیحی که در تمام سختی‌ها بود. مرد بود و مردانگی خرج تنهایی‌هایشان میکرد. برای زهرا کودک میشد و مردانه با محمدصادق قدم میزد؛ اصلا این جماعت را درک نمیکرد... نمیفهمیدشان، کمی درک این جماعت سخت است؛ جماعتی که هم از مایه میگذارند هم از ؛ اصلا چرا اینگونه‌اند؟ در این غوغا و آشفتگی دنیا که هرکس میخواهد از دیگری بِکَند برای خودش، این جماعت چرا وصله‌ی ناجور شده‌اند؟ چرا از خود میکنند و زخم‌ها را التیام میدهند؟ صورتش می‌سوخت و نمی‌دانست ، زنانی که ندانسته محکوم و مجازاتش کردند حقیقت این جهان‌اند یا این جماعت وصله‌ی ناجور زمانه؟ سایه را دوست داشت... پا به پای آن مرد، همان دکتری که شوهرش بود، می‌آمد؛ پا به پای تنهایی‌های مریم می‌آمد... برای دردهایش گریه میکرد و برای غصه‌هایش دل می‌سوزاند؛ سایه دوست‌داشتنی‌تر از دیگران بود؛ شاید چون هم‌سن‌وسال بودند، شاید همان حرف سایه درست باشد و دارد جبران میکند؛ سایه می‌گفت روزی آیه برایش اینگونه بوده و پابه‌پایش آمده... میگفت آیه‌ی این روزها را نبین؛ میگفت آیه را باید با سیدمهدی میدیدی... میگفت آیه شکسته... میگفت دلش چینی‌بندزنی میخواهد که خیلی وقت است صدایش در کوچه‌ها نمی‌آید؛ همانکه روزگاری در کوچه‌ها با ارابه‌اش می‌آمد و میگفت چینی‌بندزنه..چینی دلش که بند زده شود درست میشود؛ کاش آیه دلش را دست چینی‌بندزن بدهد، تا دوباره آیه‌ی رحمت خدا شود! میگفت میخواهد مثل آیه‌ی آن روزها باشد و شوهرش که این جمله را شنیده بود خندیده و گفته بود: " که بعد از رفتن منم، توئم دختر شهرآشوب بشی؟ همون آیه برای هفت پشت همه‌ی ما بسه!" به آیه میگفت دختر شهرآشوب ، و مریم به آشوبی می‌اندیشید.... ارمیایی که رفت... رهایی که فریاد زد... آیه‌ای که عصبانی بود... زینب‌سادات بغض کرده... حاج علی کلافه... زهراخانم بیقرار... محبوبه خانم پریشان... مسیح هم که گویی چیزی را گم کرده...نه ارمیا را درک میکرد و نه آیه و نه مسیح را... این خانه عجیب بود؛ بهتر بود دنبال کاری باشد تا زودتر از دست این عجیب‌ها راحت شود... *** شب دیر زمانی از راه رسیده بود. ارمیا هنوز روی شن‌زار دراز کشیده و خیره به آسمان سیاهپوش ستاره باران بود. دلتنگی برای کسی که دوستت ندارد عجیب است؟ ارمیا دلتنگ زنش بود. هرچند که هنوز آیه را امانت سیدمهدی میدید؛ هرچند که هنوز آیه دل و دل و دل . تلفن همراهش زنگ خورد... تلفنی که هیچگاه نام آیه زینت‌بخش آن‌نشد و چقدر حسرت‌های کوچک دارد دل این مرد! با بیحوصلگی تلفن را نگاه کرد... باز هم سیدمحمد بود که زنگ میزد.این چند روز از دست او و صدرا کلافه شده بود؛ از تکرار حرف‌هایشان خسته نمیشدند؟ چرا نمی‌فهمیدند ارمیا به سیدمهدی داده؟ چرا نمی‌فهمیدند آیه امانت سیدمهدی است؟ تماس که وصل شد صدای بلند سیدمحمد پیچید: _چرا جواب نمیدی؟ خوشت میاد گوشیت زنگ بخوره؟ خوب آدمو دق میدی تا جواب بدی؛ حالا چرا ساکتی؟ الو... الو... ارمیا: _تو به آدم امون میدی که حرف بزنه؟ صدای خنده آمد: _سلام برادر ارمیا: _سلام؛ چیکار داری هی هرشب هرشب مزاحم خلوت من و آسمون میشی؟ سیدمحمد: _میترسم زیاد غرق شی و تو هم آسمونی بشی؛ اون‌وقت.... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۸۱ و ۸۲ سیدمحمد: _میترسم زیاد غرق آسمون شی و تو هم آسمونی بشی، اونوقت دوتا حسرت تا ابد تو دل آیه میمونه. ارمیا: _فعلا که بیخ ریش زمینم؛ کارتو بگو! سیدمحمد: _برگرد! ارمیا: _نه! سیدمحمد: _با رفتت چیزی درست نمیشه؛ آیه باید بفهمه شوهر داره! ارمیا: _مجبور به قبول چیزی که نمیخواد نیست، اونا دستم امانتن. سیدمحمد: _پس چرا نیستی؟! اینه امانتداریت؟ ارمیا: _بودنم عذابشون میده؛ رفتم که راحت باشن؛ فکر کنه. سیدمحمد: _آیه نیاز به داره تا بیدار بشه. ارمیا: _من اون تلنگر نیستم. سیدمحمد: _میترسم از اینکه خوابت تعبیر بشه و ایمان آیه رو باد ببره! ارمیا: _به حاج علی بگو مواظب زندگیم باشه. سیدمحمد: _چرا شبیه وصیت کردن حرف میزنی؟ ارمیا: _کی از فرداش خبر داره؟ شاید حرفای آخرم باشه! سیدمحمد: _اینجوری نگو! ارمیا: _چطوری بگم؟ سیدمحمد: _بگو میام..بگو زندگیمو میسازم! ارمیا: _میام و میسازم! سیدمحمد: _میترسم ارمیا: _از چی؟ سیدمحمد:_از نبودت...از ..مامان دلتنگته؛ بیا دیدنش! ارمیا:_میام؛ منم دلم تنگه. سیدمحمد: _خداحافظ. ارمیا: _خداحافظت. ارمیا این روزها را دوست نداشت، اما چقدر از روزهای عمرش دوست‌داشتنی بودند؟ دلش برای تنهایی دلش سوخت. "خدایا... چرا پدر مادر ندارم؟! چرا تنهام؟! چرا دوستم نداره؟! به خوبی سیدمهدی نیستم؟! مزاحمم؟! از قیافه‌م خوشش نمیاد؟! خدایا...چیکار کنم؟! " ارمیا مانده بود و هزاران خیال، و حرف‌هایی برای سیدمهدی... یاد آن روزها و کمک‌های سیدمهدی افتاد. خنده‌دار است ولی رفاقتش با سیدمهدی واقعی و دوست‌داشتنی بود. یوسف آن روزها مجنون صدایش میزد، و مسیح کمی بیشتر درکش میکرد. آن شب‌هایی که تا سحر بر سر خاکش قرآن میخواند، آن روزهایی که سید مهدی خدا را به او نشان میداد؛ وقتی که پایش را جای پای اویی که شده بود میگذاشت. روزی که همه با عشق شد و صورتش را دیگر سه تیغ . حاج علی هم آن روزها پدری میکرد. آن روزهای پر از شک و تردید، آن روزهایی که ارمیا استخوان ترکاند. آن روزها که پیله را پاره کرد و پروانه شد و اوج گرفت. تا... شاید تا سید مهدی! چه کسی میداند ارمیا تا کجا اوج گفت؟ * مسیح رو به یوسف که مشغول اتو کردن لباسهایش بود گفت: _پس چرا ارمیا نمیاد؟ الان که بهش نیاز دارم کجا رفته؟ یوسف زیر چشمی نگاهش کرد: _حالا چیکارش داری؟ مسیح: _لااقل به بهونه دیدن ارمیا میرفتم اونجا. یوسف دست از اتو کردن کشید: _درکت نمیکنم؛ داری چیکار میکنی؟ازدواج تو با اون دختر، مسخره‌تر از ازدواج ارمیاست! تو اصلا چقدر میشناسیش؟ با یه نگاه؟ مسیح: _ ، ، ، ! چی کم داره؟! شاید اون منو به خاطر شرایطم نخود؛ اما من همه جوره پسندیدمش. یوسف: _چی رو پسندیدی؟ مسیح: _خودشو، خانواده‌شو. یوسف: _میدونی اگه با اون ازدواج کنی باید دوتا بچه بزرگ کنی؟بدتر از ارمیا! اون لااقل یکی داره! مسیح: _من که راضی‌ام! تو چته؟ اون خانواده‌ای داره که نیاز به حامی دارن، منم خانواده‌ای میخوام که حمایتشون کنم! روز اولی که دیدمش فهمیدم کسیه که سال‌ها منتظر بودم پیداش کنم. یوسف: _تو و ارمیا دیوونه شدید! عاقبت ارمیا رو ببین! چند روز تو اون خونه کنار زنش زندگی کرده؟ از روزی که به اون سفر رفت دیگه رنگ زندگی رو ندید؛ یادت رفته چه شب‌ها که تا صبح مثل بچه‌ها گریه کرد؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مسیح: _از ارمیای قبل هم راضی نبودی. اون روزا بهش گیر میدادی که کاراش از روی اجبار و ریاست. حالا گیرت به گریه‌های از سر توبه و استغاثه اونه! ارمیای الان پر از آرامشه؛ مگه بده؟زندگی اونه؟ زندگیشم درست میشه. یوسف: _الان بحث ارمیا نیست. این دختر کلی مشکل داره، میفهمی؟ چرا از داشتن یه ازدواج آسون فراری شدید؟ سرتون درد میکنه برای دردسر؟ مسیح: _میرم یک زنگی به صدرا بزنم؛ شاید فرجی بشه امشب دعوتمون کنه اونجا! یوسف اتو را به دست گرفت: _با فرار کردن از واقعیت به جایی نمیرسی. مسیح: _جایی نمیرم که برسم؛ من میخوام با مریم ازدواج کنم! یوسف: _حتی با اون وضع صورتش؟ مسیح: _سرت به کار خودت باشه؛ الان خیلی خوب شده و سیدمحمد میگه بهترم میشه. یوسف: _خدا عقلتون بده. مسیح: _میترسم خودت به دردش دچار بشی برادر من... * مثل آن روزهای بعد از سیدمهدی ، و روزهای قبل از ارمیا، همه جمع بودند. محبوبه خانم هم دلش به اینها خوش بود. مریم خجالت میکشید؛ نمی‌دانست این جمع، وصله‌های ناجوری بودند، که باهم جور شدند. محمدصادق احساس مردانگی میکرد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|🌑🌛|•• خدا جونم ... امشب شب قدره همون شبی کِه گفتی بهتر از 1000شبِ ... خدايا؟! بهم لياقت ميدی کنار بنده های خوبت بشينمُ اِسمای قشنگتُ دونه دونه صدا بزنم؟؟ يا کاشِفَ کُلّ مَکروب...غمگينم، غمخوارم ميشی؟؟ يا مَن يَشْفِی المَرضی...مريض منُ شفا ميدی؟؟ يا اَنيسَ مَن لا اَنيسَ لَه...همدمِ تنهاييام ميشی؟؟ يا رَفيقَ من لا رَفيقَ لَه...ميخوام باهات آشتی کنم، دوستم ميشی؟؟ سُبحانَکَ يا لا الهَ الّا انت الْغَوث الّغَوث خلّصنا مِنَ النّارِ يا رب برای همدیگه دعا کنیم 🖤باز امشب "ليله القدر"... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️مومنین خوب خدا التماس دعای‌فرج🤲🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌠•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
••|📿🤗|•• اعمال شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان🌙 ⛄️🐾•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 کی مثل علی 🕯 به جان رسیده است کسی 🖤 کی همچو علی 🕯 رنج کشیده است کسی 🖤 تاریخ گواه است که 🕯 در روی زمین 🖤 مظلوم تر از علی 🕯 ندیده است کسی قسم به زخم سر حیدر الهی الا عفو 🏴 (ع) 💔 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
692_38156160290972.mp3
29.76M
دعای #کبیر روایت شده است از امام سجاد (ع) که دعای جوشن کبیر را جبرئیل علیه السلام در یکی از غزوات برای پیغمبر (ص) آورد در حالیکه بر تن آن حضرت جوشن سنگینی بود که سنگینی آن بدن مبارکش را به درد آورده بود. پس جبرئیل عرض کرد که یا محمّد پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید که بکن این جوشن را و بخوان این دعا را که او امان است از برای تو و امّت تو. التماس دعا .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه عملی در جواز عبور از صراط میدهد؟! خیلی ها میخوان بدونند که در شب قدر باید چه کارهایی انجام بدهند. این کلیپ را تا نهایت استفاده را از شب قدر ببرید. 👌استاد 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟شب قدر است 💫و قدر آن بدانیم 🌟نماز و جوشن و قرآن بخوانیم 💫شب تقدیر و 🌟ثبت سرنوشت است 💫دعا بر مومن و ⭐️انسان بخوانیم 💫شبهای آسمانی قدر را قدربدانیم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔹🕊✨📿💎📿✨🕊🔹 🌙 💫 💫 ✨نماز،ادعیه،اذکارواعمال ماه مبارك رمضان✨ 🌴نماز شب بيست و يكم ماه مبارك رمضان ✨حضرت علي (ع) مي فرمايند: کسی که در شب بيست و يكم ماه رمضان هشت ركعت نماز بگذارد، بعد از حمد، هر سوره اي كه بخواهي بخوان يكمرتبه. ❣️ثواب: حضرت علي (ع) فرمود: هركس كه اين نماز را بخواند، گشوده ميشود درهاي آسمان براي او. 📚منبع: مفاتیح الجنان 💫التماس دعای فرج (صلوات)💫 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
45.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ویژه شهادت امام علی علیه السلام خدانگهدار.... بابای بی‌کسم تموم نفسم به تو کی برسم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجف اشرف شب های قدر .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم در آسمانی نگاهت پر بگیرم  ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق دست شما را جای قرآن سر بگیرم  ای کاش می شد تا برای سجده از تو مهری زخاک تربت مادر بگیرم  تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم  ای کاش ها را کاش از این در بگیرم .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احيا گرفته ام که تو احيا کنی مرا قدرم اگر که با تو مقدر شود ،‌ بس است 🌙 😔 همه مجردان کانال بخت خوب و عالی نصیبشان بشه سال دیگه شب قدر با همسرانشان قرآن سر بگیرن التماس دعا ادمین جانتون فراموش نکنید .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز تو کسی که مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هر شب احیای ما بیا آقای من قرآن به سر گرفته ای و گریه می کنی هر شب برای محشر دنیای ما بیا 🎙مداحی آقای حاج محمود کریمی در آغاز دعای جوشن کبیر .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. امشب شهادت نامه عشاق امضا می‌شود 😭😭 .