فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تشویق_جوانان_به_ازدواج
#تعقیب_گریز😂😍
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
44.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارگاه_مزاج_شناسی
ویژگی های مزاج صفراوی ها و دموی ها
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مشاوره
❓ پیام: سلام وقتتون بخیر دانش آموز ۱۶ ساله هستم و کلاس یازدهم انسانی تحصیل میکنم .من خیلی زیاد دچار استرس و اضطراب هستم و وقتی کلا به درس فکر میکنم یا میخوام برای امتحانات بخونم استرس جوری روی بدنم تاثیر میزاره که اصلا نمیتونم بخونم و حالم بد میشه و مجبور میشم یا برم دکتر یا ساعت زیادی رو استراحت کنم تا به حالت نرمال برگردم و راهکار هایی مثل منقبض کردن بدن از سر تا پا و حتی حرف زدن با خدا یا نوشتن و سوزوندن افکار منفی رو هم امتحان کردم ولی تاثیر خاصی نگرفتم. اینکه گفتم وقتی به درس فکر میکنم استرس میگیرم به حدی زیاده که چون چند روز دیگه مدارس باز میشه و همچنین امتحانات نهایی و شبه نهایی بیشتر و بیشتر میشه و نمیتونم درس بخونم وضعیت درسیم هم به خاطر این استرس خوب نیست به هر حال ممنون که به حرفام گوش دادین و از کمکی که بهم خواهید کرد سپاسگزارم 🙏🫂🌻
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌕🌕مدیریت مالی زندگی زناشویی | شهرام اسلامی
🎥#دکتر_اسلامی
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💜
به قلب همسرتان راه بیابید
راهکارها🔰
🔸🔹آقایان، زنان نازک دلند، لطیفند و حساس، تنها آن ها قادرند بار عاطفه ها را به دوش بکشند، بیشتر درک شان کنید تا شما را معجزه گر بخوانند.
🔹🔸گپ های عاشقانه را عشق ورزی می گویند، زنان را از این نظر سیراب کنید تا تحمل شان نسبت به سختی ها زیادتر شود.
🔹🔸از گفتن کلمه (دوستت دارم) غافل نشوید، اگر سخن دل را به زبان بیاورید، مقبول تر می افتید.
🔸🔹نگویید چون می داند که دوستش دارم پس لازم نیست آن را به زبان بیاورم، زن ها با مردها فرق دارند.
🔹🔸لمس کردن، در آغوش گرفتن و نوازش کردن را (عشق ورزی) می گویند، این کارهای هستی بخش را با کلمه دوستت دارم در آمیزید.
تا برق طلا کم رنگ تر شود.
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
💗رمان سجاده صبر💗 قسمت بیست هفتم بعد از رفتن شیدا، سهیل به سمت بچه ها برگشت، تعجب بچه ها و چهره گر
💗رمان سجاده صبر 💗 قسمت بیست هشتم
دست سهیل محکم روی زنگ بود و برنمیداشت، شیدا که مطمئن بود سهیل پشت دره، دامن و تاپی که پوشیده بود رو مرتب کرد و برای آخرین بار خودش رو توی آیینه نگاه کرد تا مطمئن بشه آرایش غلیظش به اون لباسش میاد و بعد از دست کشیدن به موهاش در رو باز کرد. تا سهیل بیاد تو عطری به موهاش زد و آماده و لبخند به لب جلوی در ایستاد.
سهیل با دیدن شیدا در اون وضع لحظه ای مکث کرد، دختر بزک دوزک کرده ای که به طرز باورنکردنی ای به نظرش چندش آور شده بود، میترسید وارد خونه این زن افریته بشه، خودش هم میدونست که گیر چه مار مولکی افتاده. اما عصبانیتش بر عقلش حاکم شده بود. وارد خونه شد و در رو محکم پشت سرش بست، بعدم تمام قد رو به روی شیدا ایستاد و با حالتی که عصبانیت ازش موج میزد گفت:
-تو امشب، توی خونه من چه غلطی میکردی؟ هان؟
با هر کلمه یک قدم به شیدا نزدیک تر میشد، ابهتش که خیلی شیدا رو ترسونده بود باعث میشد با هر قدم اون، شیدا هم یک قدم عقبتر بره، سهیل ادامه داد:
- افریته عوضی؟ مگه من بهت نگفته بودم حق نداری به زندگی من کاری داشته باشی؟ هان... لال شدی... جواب بده
شیدا که دیگه به دیوار رسیده بود ایستاد. سهیل هیچ فاصله ای باهاش نداشت، دستش رو بلند کرد و به دیوار تکیه داد، با دست دیگش صورت شیدا رو محکم نگه داشت، فشار دستش به حدی بود که شیدا صدای تلق تولوق استخوناشو میشنید، اما می ترسید حرفی بزنه
سهیل گفت:
-دیدی به چار تا حرفت گوش دادم، زنجیر پاره کردیو وحش شدی؟ ... فکر کردی از پس تو ماده سگ وحشی بر نمیام؟ ... بلایی به سرت بیارم که از اومدنت به اون خونه پشیمون بشی.
بعدم دستش رو از روی صورت شیدا برداشت و رفت توی اتاق و هر چیزی که دم دستش بود، از لب تاب شیدا گرفته تا تمام سی دی هایی که اون جا بود، آیینه، گلدون، و هرچیز شکستنی دیگه رو شکست و برگشت توی هال.
رو به شیدا تهدید کنان با حالتی که شبیه فریاد بود گفت:
-دیگه دورو بر زندگی من پیدات نشه، و الا این دفعه به جای این خرت و پرتا استخوناتو میشکنم، فهمیدی؟
شیدا که به آرومی گریه میکرد داد زد گفت:
+ فکر کردی عکسها و فیلمات توی اون لب تاب یا اون سی دی ها بود؟... یعنی فکر کردی من انقدر احمقم
سهیل که پشتش به شیدا بود برگشت و نگاه ترسناکی به شیدا کرد و گفت:
-نخیر، میدونم تو خیلی شیطان صفت تر از این حرفهایی... اما وای به اون روزی که منم مثل الان خودت وحشی شم.
بعدم کفشش رو پوشید و از خونه زد بیرون.
شیدا در حالی که از گریه به هق هق کردن افتاده بود به سمت اتاق رفت، اتاق به هم ریخته ای که از همه جاش بوی شکست به مشام میرسید حتی از تخت دو نفرش.
یاد دوران کوتاهی که صیغه سهیل شده بود افتاد، انگار همین چند روز پیش بود، چه روزهای جالبی بود، بعد از جدایی از خانوادش و فرار کردن از اون روستای عقب افتاده، فقط تو اون مدت دو ماهه کوتاهی که با سهیل گذرونده بود معنای واقعی زندگی رو فهمیده بود، درسته که سهیل هیچ وقت مال اون نبود و خودش هم این رو میدونست، درسته که فقط هفته ای دو روز با هم بودند، اما همون هم به یک دنیا می ارزید ...
💗رمان سجاده صبر💗 قسمت بیست نهم
آروم روی تخت نشست و سی دی های شکسته رو با دستش پس زد، ملافه مچاله شده رو کنار زد و روی تخت دراز کشید و زار زار شروع کرد به گریه کردن، فکر میکرد می تونه سهیل رو مال خودش کنه، با اینکه می دونست چقدر سهیل فاطمه رو دوست داره، اما همیشه به سادگی فاطمه می خندید و روزی که سهیل ازش خواست که با هم صیغه کنند مطمئن بود می تونه هر جور شده سهیل رو برای همیشه از چنگ فاطمه در بیاره، اما تمام نقشه هاش نقش بر آب شده بود و طبق قرار دادشون بعد از تموم شدن مهلت صیغه سهیل رفت که رفت ....
و حالا اون میخواست با تهدید هم که شده صاحب چیزی بشه که در واقع مال کس دیگه ای بود.
شیدا تصمیم نداشت دست از تلاش برداره، اون فقط یک بار عاشق شده بود، همین یک بار و عاشق مردی به اسم سهیل...
ساعت 4 شب بود و سهیل بالای تپه ای ایستاده بود که تمام شهر مثل یک فرش زیر پاش چشمک میزد، به خونه ها نگاه کرد و با خودش گفت:
- الان توی هر کدوم از این خونه ها یک سری آدم دارند زندگی میکنند، چه چار دیواری کوچیک و قشنگی ...
اما چار دیواری خونه اون چی؟ کوچیک بود، اما قشنگ هم بود؟ ...
آروم به سمت تخته سنگی حرکت کرد که اون نزدیکی بود، تخته سنگی که برای اون و فاطمه یک خاطره بود، دوران نامزدی هر وقت دعواشون میشد یا اینکه به هر دلیلی فاطمه از دستش ناراحت میشد کافی بود بیارتش این بالا ، روی
همین تخته سنگ مینشستند و به شهر نگاه میکردند، به خونه ها، به راهها، حتی به کوههایی که پشت شهر بود. این صحنه همیشه فاطمه رو سر ذوق می آورد و هر ناراحتی که داشت برطرف میشد.
روی تخته سنگ نشست، باد خنکی میوزید که کمی از گرمای وجودش رو کم میکرد، چشمش به ساختمون بلند چند طبقه ای که وسط شهر بود افتاد، عین فاطمه دستش رو بالا برد و با انگشت شست و سبابه ارتفاع اون ساختمون رو اندازه گرفت، هنوزم خیلی کوچیک بود.
فاطمه همیشه این کار رو میکرد و بعدش به سهیل میگفت:
+ ببین این ساختمون که بلندترین ساختمون شهر ماست از این بالا چقدر کوچیکه؟ بین دو تا انگشتمون هم جا میگیره. از این بالا که نگاه کنی، همه چیز دنیا کوچیکه، جز یک چیز ... فقط خداست که این بالا هم همون قدر بزرگه.
بعدش هم بوسه فاطمه به دستهای سهیل بهش می فهموند که دیگه همه دلخوری ها تموم شده و اون وقت بود که فاطمه سرش رو روی پای سهیل میگذاشت و منتظر نوازشش میشد. با هم به شهر نگاه میکردند و عین روز اول عاشق عاشق میشدند.
سهیل لبخندی زد و به دست خودش نگاه کرد، چقدر این دست دلتنگ بوسه فاطمست و چقدر بی تاب نوازش سرش.
آره از این بالا همه چیز کوچیکه، جز همون خدا. چقدر خدای فاطمه بزرگه. خوش به حالش ... لحظه ای به خدای فاطمه فکر کرد، اما می ترسید، هیچ وقت توی زندگی به خدا فکر نکرده بود، فقط مواقعی که بدجوری توی منگنه قرار میگرفت و دستش از همه چیز کوتاه میشد، از خدا کمک می خواست. شاید حالام وقتش باشه خدا رو صدا بزنه، آخه بدجوری توی منگنه قرار گرفته... اونم حالا که صبر فاطمه باعث شده بود تصمیم بگیره دیگه با هیچ زنی رابطه نداشته باشه... اما حضور شیدا باعث شد فاطمه جور دیگه ای فکر کنه
فقط چند جمله گفت:
- خدایا تو که اینجا بزرگیت بیشتر تو چشم میاد، بزرگیتو به منم نشون بده و کمکم کن به فاطمه ثابت کنم من به قولم وفا کردم، کمک کن که باورش بشه. حداقل تو که میدونی من توی این دو سال هیچ کار به قول فاطمه حرامی انجام ندادم، همش حلال بود، حلالی که خودت تعریفش کردی. همون حلالش هم دیگه تموم شده بود.
خودت شر شیدا رو از زندگیم کم کن... خودت اطمینان فاطمه رو بهم برگردون...
جریان تخریب قبور بقیع
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
در سال ۱۲۲۰ق، وهابیان پس از یک سال و نیم محاصره و در نتیجه شیوع قحطی در مدینه، شهر را به دست گرفتند. بنابر منابع موجود، سعود بن عبدالعزیز، پس از تسلیم شدن مدینه، همه اموال موجود در خزانههای حرم نبوی را توقیف کرد و همچنین دستور ویران کردن همه بناها و گنبدهای مدینه و از جمله قبرستان بقیع را صادر کرد. بر همین اساس، بارگاه چهار امام شیعه و همچنین گنبد منسوب به حضرت فاطمه(س) که بیت الاحزان خوانده میشد، در حمله نخست وهابیان در سال ۱۲۲۰ق از میان رفت، و یا دچار خسارت جدی شد.
پس از این رخداد، دولت عثمانی، لشکری را برای تصرف مدینه و بازپسگیری آن از وهابیان فرستاد و در ذیالحجة ۱۲۲۷ق، حکومت بر مدینه را پس گرفت. بر همین اساس، محمود دوم، سیامین سلطان عثمانی، در سال ۱۲۳۴ق دستور بازسازی بارگاهها را صادر کرد.
وهابیان بار دیگر در صفر ۱۳۴۴ق به مدینه حمله کردند.در این حمله، خسارتهایی به حرم نبوی و اماکن مذهبی وارد شد. هفت ماه بعد، در رمضان ۱۳۴۴ق، شیخ عبدالله بن بُلَیهد (۱۲۸۴-۱۳۵۹ق) که از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۵ق، قاضی القضات مکه بود، وارد مدینه شد و با استفتائی از مفتیان مدینه، حکم تخریب قبور را دریافت کرد. در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ق، همه آثار تاریخی قبرستان بقیع، و از جمله بقعههای بقیع، بهفتوای شیخ عبدالله بلیهد، قاضیالقضاة سعودی، با اتکا به فتوای مفتیان مدینه ویران شد. ۱۵ تن از مفتیان مدینه در فتوای مذکور، ساختن بنا بر قبور را اجماعاً ممنوع دانسته و به تخریب آن حکم دادند. با این حال، بر خلاف باور وهابیان، بنای قبور به باور مشهور اهلسنت و شیعیان، با اعتقادات اسلامی تضادی ندارد و زیارت قبور بزرگان دین و مزار مؤمنان، مستحب دانسته میشود.بر اساس اسناد موجود، پس از تخریب، ملک عبدالعزیز، پادشاه عربستان، در نامهای به تاریخ ۱۲ شوال ۱۳۴۴ق خطاب به عبدالله بن بلیهد، اقدامات وی در این باره را تحسین کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم گرفته...
دلم برا بقیع بی حرم گرفته
دل تموم عاشقا رو غم گرفته
◼️ #سالروز_تخریب_بقیع◼️
29.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_اربلبم
نامه اي به تمامِ خستگانِ جهان؛
باشد که اشكِ بعدي شما
اشكِ شوق باشد :)
- شوقی بخاطرِ دیدنِ
بارگاه حسین'ع ♥️🥲
#دلبرعراقےمن
#صلی_الله_علیک_یا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_الغریب
مولای غریبم
من دلم روشن است
روزي تو از راه میرسی
و کوچه بوی عطر تو را میگیرد
دیوار ها گل میدهند
پنجره ها عاشق میشوند
و دنیا خوشبخت....
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💢انتظارات اشتباه در ازدواج
انتظار داشته باشی هر زمان ناراحت میشی یا عصبی میشی طرف مقابل بتونه آرومت کنه.
انتظار اینکه طرف مقابل خیلی سریع بتونه مطابق خواسته شما تغییر کنه و تمام اخلاقهای بد رو کنار بذاره.
این رو بدونید ازدواج قرار نیست تورو لزوماً به طور کامل و همه جوره خوشبخت کنه و نکته مهمتر اینکه همیشه همه تفسیرها و برداشتهای شما نسبت به طرف مقابل صحیح نیست.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «رد پا»
🔸 به فراخور ۲۹ فروردین، روز ارتش!
🎞 فیلم کوتاه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
456_12342343891030.mp3
1.91M
🎙️سمینار ازدواج موفق💫
▫️قسمت: 14
▫️زمان: 12 دقیقه
▫️دکتر: شاهین فرهنگ
قسمت قبلی | قسمت بعدی
#پادکست
#شاهین_فرهنگ
#ازدواج_موفق
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
وقتی با یک نفر ازدواج میکنین در واقع با تمام اینها ازدواج میکنین:
- با آسیبهای اون آدم در گذشته
- با خانوادهاش
- با عادتهاش
- با ترسهاش
- با فرهنگی که توش بزرگ شده
- با عقاید، باورها و جهانبینیش...
✍️ شستاکوویچ
#توییت
#ازدواج
#تفاهم
#کنارهمبودن
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 برای آقایون...☺️🕊🌿
محبت به خانمها
خانمها ۴ نوع هستند
#استاد_دهنوی
پ ن : من نوع چهارم رو قبول ندارم . به نظر من وقتی از اون سه تا ناامید شدن میخوان دلشون رو به چهارمی خوش کنند یا اینکه اون ابراز علاقه ها رو باور نمی کنه می خواد ببینه آقا حاضره برای خانم هزینه کنه ؟
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
خواستگارهای مجازی رو با خواستگارهای نداشته ی واقعی مقایسه نکنید ننجون خدا بیامرز منم زنده بود پیج میزد ۵۰ تا خواستگار داشت کلی هم می خواست شرط و شروط بذاره.
از توهمات خارج بشین وگرنه خلاف رفتار طبیعت عمل کنید باخت دادین