eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 قسمت اول مادر مصطفی: سال سوم دانشگاه بود،بهم زنگ زد،گفت:دختر خانمی تو دانشگاهمون هست که از لحاظ اعتقادی ملاکش قابل قبوله.اگه اجازه بدین،توسط همسر دوستم؛روح الله اکبری و در حضور ایشون می خوام تو دانشگاه با این خانم صحبت کنم،ببینم نظرش چیه. گفتم :اشکالی نداره. چند بار تاکید کرد:مامان جون،خودت داری اجازه میدی ها!بعدا حرف و که نیست؟. گفتم :نه مادر.چه حرف و حدیثی؟ صحبت های مقدماتی رو در همسر آقا روح الله اکبری،تو مسجد دانشگاه شریف انجام داده بود.منم بزرگش ؛مرضیه رو فرستادم یه دیدار و صحبتی با ایشون داشته باشه و ببینه اجازه می دن بریم خونشون؟ یک سال فاصله افتاد. شد به فارغ التحصیلی مصطفی. ادامه دارد..... 📲 @mojaradan
مجردان انقلابی
#داستان_خواستگاری_مصطفی😍 قسمت اول مادر مصطفی: سال سوم دانشگاه بود،بهم زنگ زد،گفت:دختر خانمی تو دان
😍 قسمت دوم مصطفی فارغ التحصیل شد،ولی هنوز سربازیش رو انجام نداده بود.من از پدر و عروس برای فردا ساعت پنج عصر وقت گرفتم.از قضا اتوبوس همدان تهران تو راه خراب شد و من به قرار نرسیدم.وقتی وارد تهران شدیم،شب شده بود.رفتم خونه ی همین آقای روح الله اکبری. زنگ زدیم و قرار رو موکول کردیم به فردا.بعد از ظهر فردا رفتیم خدمت پدر مادر فاطمه خانم.با مادرش و مادربزرگش صحبت کردم و اونا کلیاتی رو از من سوال کردن. خانم اومد،دیدمش.یه فرصت کوچولو پیش اومد که مادرش رفت تلفن جواب بده.من بهش گفتم:فاطمه خانم،مصطفی تک پسر منه.عروس یه دونه شدن خیلی سخته.میتونی؟ گفت:حاج خانم سعی می کنم که بتونم.می دوم سخته،ولی سعی می کنم که بتونم. کل صحبتی که بین من و خانم رد و بدل شد،همین بود.می خواستن رو هم ببینند.ایشون تو کوچه منتظر من بود.اومدم پایین بهش گفتم:حالا که شما می خوای بیای تو،بریم گل و شیرینی بگیریم. برگشتیم گل و گرفتیم و رفتیم تو.صحبت مصطفی با پدر فاطمه خانم حول وحوش دو سه ساعتی طول کشید. ادامه دارد..... 📲 @mojaradan
😍 قسمت سوم تو جمع خانوادگی،خیلی اهل بگو بخند بود،ولی تو جمع نامحرمی ،ملاحظه می کرد.به ویژه از وقتی بزرگتر شد.تا جایی که دوستای خانومش گفته بودن:تو میخوای با این ازدواج کنی؟این آدم اخموی😠 بد اخلاق که همیشه سرش پایینه؟ بعد که رفته بودن پیش بچه های تحقیق کرده بودن،هم خوابگاهیاش گفته بودن این اصلا وارد هر اتاقی میشه بمب خندس! بعد از آشنایی اولیه،کلی فاصله افتاد تا شد نزدیک عید غدیر.من وباباش اومدیم برای طی کردن مهر ویه هم آوردیم. مصطفی روی تا سکه تاکید داشت،ولی پدر فاطمه خانم می گفت:ما دختر بزرگمون مهرش خیلی بیشتر از این حرفا بوده.حالا خوب زشته،فردا این دو تا خوب خواهرن،میگن چه طوری بوده که این خواهر این طوری،اون خواهر اون طوری.حرف وحدیث پیش میاد. پدر فاطمه خانم روی ۱۱۴ تا راضی بود.اقا رحیم گفت:نه.چون مهر خواهرش بالاتر بوده ،منم برام مهمه که فردا کسی نشینه حرف وحدیث درست کنه.هرچند اینا اصلا خوشبختی نمیاره. آقا رحیم گفت:۵۰۰ تا سکه.😳 ادامه دارد..... 📲 @mojaradan