eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂دختر، بود و در دام یک نابه‌جا افتاده بود. مادر، آرام و قرار نداشت. هر چیزی را می‏توانست کند، جز این. 🍂وقتی به او گفتند که دخترت را به همراه یک دیده ‏اند، آرزوی مرگِ دخترش را کرد. دختر که به خانه آمد، تا می‏توانست او را به باد کتک گرفت. به هر زوری که بود، دختر را وادار کرده بود که نزد برود. دختر می‏ گفت: من خودم دردم را می‏دانم، نیاز به مشاوره نیست؛ امّا راهی برای ندارم. 🍂مادر که می ‏پرسید: «دردت چیست؟»، دختر، سکوت می‏کرد و مادر، عصبانی‏تر می‏شد. 🍂مادر، روی می‏نشیند و دختر، ایستاده. به دختر هم می‏گویم که بنشیند. کمی با فاصله از مادرش می‏ نشیند. 🍂مادر که حرف می‏زند، از بس عصبانی است، از واژه واژۀ حرف‏هایش، آتش می‏بارد. پای دختر، کبود است. معلوم است که بد کتک خورده. سرش را هم که بالا نمی‏گیرد، برای همین است. نمی‏خواهد کبودی چشمانش را ببینم. 🍂 حرف‏های مادر را می‏شنوم: _ باور کنید به هر چیزی فکر می‏کردم، جز این که یک روز دخترم را با پسری ببیننم. مگر دختر من چند سال دارد؟ یک دانش‌آموز راه‌نمایی چه‏ قدر باید جسور باشد که بتواند چنین کاری بکند. مگر من و پدرش برای تربیتش کم گذاشتیم؟ برای این بچّه‏ ها، روز و شب نداشتیم. حالا نمی‏دانم چه کنم؟ اگر پدرش بفهمد، تکّۀ بزرگش گوشش خواهد بود. خدا می‏داند روی پدرش در چه حساب‏هایی که باز نمی‏ کنند. _ حالا من مانده ‏ام و یک لکّۀ ننگ که در کنار من و در شما نشسته. شما می‏گویید من با این افتضاحی که این دختر به بار آورده، چه خاکی به سر بریزم؟ 🍂‏هایش که تمام می‏ شود، نگاه خشم‏ آلودی به دخترش می‏کند. بعد هم چادرش را روی می‌کشد و زار زار گریه می‏ کند. 🍂چیزی نمی‏گویم. دختر هم ساکت است. اتاق را هِق هِق گریۀ مادر و زمزمه‏ هایی می‏شکند که او زیر لب با خدا دارد. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص ۱۰۸ .... @mojaradan