🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت52
نه بی بی خودشه من اشتباه کردم
-چه اشتباهی ؟
-من تازه متوجه شدم این کیه
-وا بسم الله مگه چند ماه همکار نیستید ؟چطور نمیدونستی کیه؟اصلا بزار بینم مگه کیه؟
-چرا همکار هستیم ولی من تا حالا متوجه نشده بودم که این همون خانم مجدیه که چند سال پیش همکلاسم بوده این مدت عمدا خودش رو از پنهان می کرد تازه دارم میفهمم که چرا همی شه ماسک میزد منه ساده فکر کردم آلرژی چیزی داره
-چرا باید خودش رو از تو پنهان کنه مگه بینتون چی زی بوده؟
-بی بی اجازه بدین نگم چیزی ای که چند سال پیش بوده گذشته الان درست نیست بازگو بشه
- هرطور صلاحه پسرم ،ولی هرکی که هست خیلی دختر خوبیه این مدت حسابی به من و رقیه رسیده ازش تشکر کن
باشه آرومی گفتم و به بهانه استراحت به اتاقم رفتم افکار مختلف به ذهنم هجوم آورد:
یعنی چی ؟ چطور شده که الان این دختر با این ظاهر جدید باورم نمیشه دارم خل میشم نکنه نقششه به من نزدیک بشه ؟
به خودم نهیب زدم:
- دیونه شدی خوبه این بنده خدا قبل اومدن تو توی بیمارستان بوده تازه اصلا کاری هم به کارت نداشته خودت رفتی سر اغش گفتی بیاد سر به بی بی بزنه از اینا گذشته اصلا نگاهتم نمی کنه مگه ندیدی ؟
چیزی توی ذهنم جرقه زد ،تسبیح دستش ، این تسبیح منه ولی دست مجد چکار میکنه ؟ چرا همیشه همر اشه ؟ چند بار متوجه شدم دور دستشه با اینکه سعی داره پنهانش کنه ولی نمیدونه من چندبار دیدمش
از ذهنم گذشت :
-یعنی هنوزم دوسم داره ؟
اوووف به چه چیزای فکر میکنی بابا بی خیال گیریم که دوس داشته باشه که چی ؟ توکه اونو نمیخوای
ولی خوب الان کلی فرق کرده،دوباره به خودم تشر زدم تغییر کرده باشه مگه خودت نبودی میگفتی آدم خوبه از اول شخصیتش رشد کنه
بی خیال بابا اون موقعه من حتی یه درصدم فکر نمی کردم این دختر این همه عوض بشه،از خودم سوال پرسیدم:یعنی اگه احتمالا میدادی دل به دلش میدادی؟؟؟؟
-خوب نه فکر نکنم چون هیچ احساسی ندارم
با این فکر کمی آشفتگی ذهنم آروم شد و تونستم بخوابم
**
از زبان دریا
-چیزی که ازش می ترسیدم به سرم اومد بالاخره امیر فهمید من کیم حالا چطوری باهاش رودر رو بشم کاش هیچ وقت پیشش اعتراف نمیکردم حد اقل الان اینقدر سختم نبود که ببینمش،به خودم تشر زدم:
-اوف دریا بی خیال کاریه که شده خودتم میدونستی بالاخره روزی این اتفاق می افتاد، الانم بهتر شد دیگه استرس این که بفهمه رو نداری
خوب حالا برنامه چیه از امروز باید چکار کنم جناب عقل
-هیچی خیلی عادی مثل این مدت رفتار میکنی اصلا فکر کن امیر علی نیست
نمیشه ای خدا پس این دل بی صاحب رو چکار کنم
-معلومه هیچی وقتی اون تورو نمیخواد باید دلت رو ساکت کنی بزاریش یه گوشه
باشه بابا باشه با اینکه سخته ولی حرفت رو قبول دارم من نباید اشتباه گذشته رو تکرار کنم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁