🍁🍁 #1پارتهدیه به عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستن و همراه ما شدن😍🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت_38
سلام به روی ماهت عاطی گلی دلم برات تنگ شده بود عشقم
از اینکه میدید بازم مثل قبل باهاش شوخی می کنم شوکه شده ب ود ولی سعی می کرد به روی من نیاره
-بیا تو عزیزم بیا که حسابی به موقعه رسیدی میخواستم شام بخورم
-آخ جون غذا دارم از گشنگی میمرم
-پس بدو تا سرد نشده
-ولی باید قبلش یه دوش بگیرم عادتم رو که میدونی تا دوش نگیرم چیزی از گلوم پایین نمیره
-باشه عزیزم برو زودی بیا
بعد از یه دوش که حسابی هم بهم چسبید و خوردن شام.دوتا چای ریختم و کنار مامان نشستم:
مامان:خوب بگو بینم خوش گذشت سفر
-عالی بود ، مگه میشه پیش امام باشی خوش نگذره ؟ حسابی جات رو خالی کردم
-ممنون عزیزم انشالله بزودی دوباره با هم میریم
-حتما
-حالا چکاره ای ؟
-فردا میرم بیمارستان باید شروع به کار کنم
-مطب چی نمیخوای مطب بزنی
-نه نمیخوام زیاد وقتم درگیر بشه میخوام وقتم رو برای تخصص بزارم
-کار خوبی می کنی هر کمکی لازم بود فقط به خودم بگو
-چشم
-بی بلا دخترم
با لبخند خیره صورتم شد ، عشق رو تو ی چشماش می دیدم خیلی خوشحال بود که بعد از چند سال به خونه برگشتم
دستاش رو تو ی دستم گرفتم آروم بوسه ای روی دستاش نشوندم :
-ببخش مامان خیلی اذیتت کردم این چند سال
اشک از چشماش جاری ش د:
-من از ت دلگیر نبودم که بخشم من اگه حرفی هم میزدم برا ی خودت بود ولی اشتباه کردم الان میگم تصمیم با خودته تو حق داری برای زندگیت تصمییم بگیری
- قربونت برم
دوباره دستاش رو بوسیدم
یهوی انگار یاد چیزی بیفته گفت :
-آخ اگه بدونی چی شده ؟
با تعجب از حرکت ناگهانیش گفتم :
-چی شده؟
-وای دریا گیتی داره ازدواج میکنه
از جا پریدم و با داد گفتم :
- چی؟با کی؟پس چرا به من چیزی نگفت دیروز باهاش حرف زدم
-من بهش گفتم بهت نگه میخواستم سوپرایزت کنم
- واقعا هم سوپرایز شدم ،حالا کی هست این آقا داماد
آهی کشید و گفت:
-ب ا لاخره به مراد دلش رسید با آوش
شوک زده گفتم :
- آوش ؟ مگه با کسی دیگه ازدواج نکرده بود؟
-چرا ظاهرا چند سال بعد ازدواجش زنش برای همیشه ترکش کرده و رفته
-پس این همه وقت کجا بوده چر ا الان بعد این همه سال؟
- چی بگم خودت که گیت ی رو می شناسی ظاه را این چند سال چند بار سراغ گیتی اومده اما گیت ی هر بار ردش کرده
دوباره تعجب کردم چرا گی تی بعد این همه عشق ردش کرده و چرا الان بعد این همه سال قبولش کرده فکرم و به زبون آوردم
مامان:مثل اینکه آوش بعد جدا شدن از زنش به طور اتفاقی با گیتی روبه رو میشه بیچاره آوش اصلا از عشق گیتی خبر نداشته وقتی دوست
نویسنده : آذر_دالوند
#ادامه_دارد
#با_ما_همراه_باشید
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁