مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #داستان قسمت هفدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 ربع ساعتی خیره بودم به پنجره اش که درکمال ناباوری برق
🍁🍁🍁🍁
#داستان_شب
قسمت هجدهم🍃
راز میان چشم ها 💕
مکثی کردم و بلاخره زنگ در و زدم. از صبح منتظر تلنگری بودم که بیام عیادت رحمان که سرانجام خودمو رسوندم در خونه حاجی. در بعد چند دقیقه باز شد و چهره حاجی جلوم نقش بست
حاجی :سلام آقا هاشم، خوش اومدی پسر
+سلام حاجی ببخشید مزاحم شدم رحمان و میخاستم ببینم
حاجی :بیا تو بابا جان، بیا که رحمان هم تازه بلند شده
همراه حاجی به سمت خونه رفتیم. برام جای تعجب داشت که منو نبرد زیر زمین
+حاجی مگه زیر زمین نبود؟
حاجی :مریض و که اونجا نگه نمیدارن بین بوی تند سرکه و ترشی
سری به نشونه تایید تکون دادم و یا اللهی کردم که حاجی گفت :کسی نیست راحت باش،میرم یه چای بریزم توهم برو جا رحمان
+دست شما درد نکنه
حاجی که رفت وارد اتاق آخر راهرو شدم و دیدم رحمان کنار صندوقچه ایی دراز کشیده و به پنجره خیره شده
+بسوزه پدر عاشقی
رحمان با شتاب سرش و چرخوند و گفت :هاشم تویی؟
+نَ پَ روحمه
رحمان :اینجا چکار میکنی پسر؟
+اومدم ببینم چلاق شدی یا نه!
خنده ایی سر داد و گفت :یادم شد ازت تشکر کنم اگه تو نبودی معلوم نبود چه بلایی سرم میومد، چرا واستادی بیا بشین
رفتم کنارش نشستم وگفتم :بازوت بهتره؟
رحمان :آره یه تیر کوچیک بود که مالیده شد و رفت
اشاره ایی به حال و احوالش کردم و گفتم :مطمعنی مالید و رفت؟
رحمان خندید که همون موقع حاجی اومد تو و با دیدنش از جا پاشدم و سینی رو گرفتم
حاجی :خوش اومدی پسرم، رحمانم کم کم داشت حوصله اش سر میرفت
+ممنون حاجی
چند دقیقه ایی بین ما سکوت شد. ذهنم پر سوال بود و نمیتونستم نپرسم اما از طرفی خجالت میکشیدم.
حاجی انگار از حالتم فهمیده بود که گفت :بگو پسرم چی میخای بگی؟
+راستش، چطور بگم میخام بدونم چرا این کارو میکنید؟
حاجی :چکار؟
+همین که میخاین مملکت و بهم بریزید، البته این و شنیدم که میگم، ولی همین اعلامیه دادن و این چیزا منظورمه
حاجی نگاهی به رحمان کرد و بعد به من گفت :ما اون چیزی که تو فکر میکنی نیستیم پسر، فکر کنم رحمان باید یه توضیحاتی بهت بده..
#نویسنده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
۞﴾﷽﴿۞
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم
°|اربابحسیݩجانم_ع|°🕊💌
"ﺍﺯﻫﺮﭼﻪﺑﮕﺬﺭﻡﺳﺨﻦﺩﻭﺳﺖﺧﻮﺵﺗﺮﺍﺳﺖ"
ﺍﺯﺩﻭﺳﺖﺑﮕﺬﺭﻡ... ڪــﻪﺗــﻮﺍﺯﺩﻭﺳﺖﺑﻬﺘﺮﯼ...!
.
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
آقاجان ڪی میاے؟😔
دلیلش را
نمیدانم امّا🍃
انگار
باران ڪه میبارد غم دورے 🌧
تو تازه میشود...
و من
بیشتر از
همیشہ دلتنگِ تو میشوم...♥
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند 🤔
✅ فرآیند انتخاب همسر مرحله ای بسیار مهم و اغلب دشوار است.❗️
شاید كمتر انتخابي تا این اندازه در طول زندگی مركز توجه و با اهمیت تلقی شود.😊
🍀به طور مکرر اتفاق میافتد كه در دوران عاشقی، جوانان اغلب مشكلات اساسی را در ازدواج نادیده می گیرند ❗️و یا اینكه آنها را بررسی نمی كنند.❗️
🍀علاوه بر این برخی از نگرش ها و باورهای خاص موجب ناامیدی جوانان و نارضایتی از فرآیند انتخاب همسر می شود.😐 این گونه باورهای خاص در فرآیند ازدواج و انتخاب همسر غیرمنطقی و محدودكننده به نظر می رسند و زمان ازدواج و انتخاب فرد موردنظر را به تعويق مي اندازد ويا محدود می كنند.😐
غالباً چنين محدويتهائي از بررسی دقیق توانایی ها و ضعف های بین فردی و شناختن عوامل قبل از ازدواج كه در موفقیت بسیار موثرند جلوگیری می كنند❗️
و اگر اين محدوديتها تداوم داشته باشند مشكلات و موانع در انتخاب همسر مزمن ميشوند و قدرت و انرژي فرد را براي مديريت مشكلات به حداقل می رسانند.❗️😊
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁
#داستان
قسمت نوزدهم🍃
راز میان چشم ها 💕
حاجی بلند شد و از اتاق بیرون رفت. منتظر به رحمان نگاه کردم که گفت :هاشم اگه یه روزی مثلا یه همسایه بیاد تو محله تون که به همه زور بگه و مردم محل هم زیر بار زورش برن چکار میکنی؟
+خوب میزنم دک و پوزش و میارم پایین
رحمان :اگه خیلی گردن کلفت بود چی؟
+از من که گردن کلفت تر که نیس.
رحمان :تو فرض کن که هس
+چی میخای بگی؟
رحمان :ببین اصن قضیه همسایه رو ولش کن، من و تو و خیلی از آدمای این کشور شاید نصف گند کاری های این حکومت و هم ندونیم، اگه بخام برات همونقدری که میدونمو بگم کلی رگ غیرتت جوش میاد، حالا یکی پیدا شده که میگه رسمش نیس، این رسمش نیس که به بقیع زور بگی، یا حق بقیه رو بخوری، ما هم پیرو همونیم و میخایم با این بی عدالتی و خفت مبارزه کنیم
+اقا خمینی و میگی؟
رحمان :آره آیت الله خمینی
+ببین من یکمی سیمام قاطی کرده، یعنی چی ظلم.؟ ظلم به کی؟
رحمان اشاره ایی به صندوقچه کرد و گفت :درش و باز کن و یه کتاب با جلد سبز و ازش بیار بیرون
درصندوق و باز کردم و از بین اون همه لباس کتاب و پیدا کردم و دادم بهش
رحمان :سواد که داری؟
+آره شیش کلاس درس خوندم
رحمان :خوبه برو و این کتاب و بخون، اونوقت جواب همه سوالا تو میگیری
نگاهی به جلدش کردم که روش نوشته بود اسلام واقعی
نمیدونم چم شده بود که کارم به جایی رسیده بود که پا درس یه بچه ایی بشینم که از خودم کوچیکتر بود، یا کتاب بگیرم دستم و به چیزایی گنده تر از خودم فکر کنم اما فقط میدونستم که دست خودم نبود و انگار یکی هولم میداد
#نویسنده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🧕 زن باید لطافتش و نجابتش رو حفظ کنه
🧔 مرد استقامتش رو
ولی چه جوری ⁉️
🎤 دکتر حبشی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
إِلَهِي..!
إِنْ حَرَمْتَنِي
فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي
🍃خدایا..!
اگر تو محرومم کنی،
چی کسی روزیَم را می دهد؟🍃
#مناجات_شعبانیه
#لذت_مناجات
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✍ @mojaradan