eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
سلام ممنونم بابت کانال خوبتون.درباره فرمایش خانومی که گفتن برای پسندیده شدن باید مقداری ارایش داشته باشیم باید بگم اگه ادم واقعا همه جوره به حضرت زهرا اعتقاد داشته باشه حتی اگه بدترین قیافه رو داشته باشه خانم بهترین مرد رو نصیبش میکنه.من توی ایتا عضو کانالی هستم برای ازدواج خدا شاهده بیشتر دنبال قیافه دختر هستن و یا برعکس خانم ها دنبال قد بلند و خوشتیپی اقا!! به خدا اینا ملاک برای زندگی کردن نیست...بعضی ادما شاید قیافه خوبی ندارن اما باطن خیییلی زیبایی دارن.به خدا هرکی چادر میپوشه حضرت مریم نیست هر کی هم ریش میزاره مذهبی نیست تو رو خدا توی انتخاب کردن هاتون دقت کنید مخصوصا تو دوران نامزدی چون بعضیا تا قبل عقد ظاهر سازی میکنن بعد عقد یه ادم دیگه میشن.دعا کنیم ان شاءالله خدا همسرانی با سیرت زیبا به ما عطا کنه.... @mojaradan
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
با سلام من هم می خواستم مطلبی بگم یکی از بستگان من که دختر بسیار خوب ،محجبه وتحصیلکرده ای است خواستگاران زیادی داشت ،در نهایت سادگی وحداقل مخارج با یه آقای به ظاهرا مذ هبی واز خانواده ظاهرا مذهبی وخانواده شهید عقد کردند اما بعد از سه ماه متوجه شدند که این آقا انحرافات اخلاقی زیادی دارند وا رتباطات نامشروع زیادی در دوران مجردی وحتی دوران عقد داشتند ومجبور به جدایی شدند الان متاسفانه خواستگار ندارند با این که هنوز دوشیزه هستند و واقعا هیچ تقصیری در این ماجرا نداشتند کاش خانواده های مذهبی با ذهن بازتر ومنطقی تر با این موارد برخورد می کردند @mojaradan
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
من به شخصه هم طلبه هستم و هم تحصیلات عالیه آکادمیک، منتهی به نظرشخصی خودم، خانم باید چهره اش دلنشین باشه یا به اصطلاح نمک داشته باشه پس صرف زیبایی نیست. گاهی خانم هایی بودند که زیبا بودن اما معیار ها و رفتارشون با صورتشون نمی خوند، نمک نداشتند.. و اگر بخوام از کلام خدا بگم، مودت بین زن و شوهر یک امر فوق العاده است که چهره بخشی از اونه. ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا. یعنی ایمان و عمل صالح مودت میاره. برای همه دختر خانم ها و آقا پسرهای گل خصوصا برو بچ مذهبی بهترین مصلحت ها رو آرزو می کنم. انشاءالله نیمه دیگرمون رو پیدا کنیم. التماس دعا @mojaradan
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
سلام علیکم بنده با نظر این دوستمون موافق نیستم شاید بعضی از آقایون مذهبی اینطور باشن ولی نباید همه رو جمع بست بنده خودم دراطراف آقایون طلبه ومذهبی دیدم که همسرانی معمولی رو انتخاب کردند به نظر من اگر فردی عاقل باشد زیاد دنبال زیبایی صورت نیست دنبال زیبایی سیرت هستش چون سیرت که داخل زندگی خیلی نقش مهمی داره وهستند آقایونی که ملاکشون برای زندگی چیزهای مهم تری است. اگر ما واقعا مذهبی هستیم نباید به خاطر اینکه همسری برای پیدا شود پای رو اعتقاداتمان بزاریم. وبه قول یکی از دوستان خدا اگه طولش میده قشنگترش میکنه پس صبر داشته باشیم انشاءالله که همسرانی علوی وزهرایی نصیبمون بشود @mojaradan
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
راستش بنده توی کانالتون چیزایی که خوندم معمولا ضد طلبه ها صحبت میکنید و همه طلبه ها رو جمع می بندید شما از کجا میدونید که همه دنبال ظاهر هستن باطن اگه زیبا باشه همیشگیه اما ظاهر موندگار نیست در جواب دوستی که همه را جمع بسته بود چی بگم والا حق دارم وقتی دختر خانوما مهریه آنچنانی میزارن چی دارم بگم درسته حقشونه ولی حضرت زهرا هم مهریه داشت جهازشون هم بسیار ساده بود باور کنید بنده به عنوان طلبه هبچ انتظاری از همسر آینده ام ندارم چون میدونم میخام براش یه زندگی ساده بسازم ولی درعین عشق و محبت و اگر بخام زندی ساده بسازم دلیل نداره جهیزیه او هم تجملاتی باشه گاهی ساده بودن قشنگه در همین کرمان یه خانم مهریه چهار میلیاردی خودش رو خاست و اونم این بود که باید چهار مبلیارد گل رز برای گلزار شهدای کرمان به خاطر حاج قاسم برده شود آیا حاج قاسم راضیه قضاوت باشما آره واقعا جمع بستن کار درستی نیست وگرنه رهبر ماهم طلبه هست او هم اشتباه کرده و از روی هوا و هوس ازدواج کرده ؟ تازه در 19سالگی هم ازدواج کردند و توصیه هم کردند که در همین سن و سال ازدواج کنید @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#رهایی_از_رابطه_حرام قسمت_دهم ☢️ نکته بعد برای رهایی از این روابط اینه که حتما هر نوع راه ارتباطی
⭕️ یکی از مسائلی که در این گونه رابطه ها وجود داره وعده هایی هست که دو طرف به همدیگه میدن و معمولا هم دختران و زنان زودتر و بیشتر فریب این وعده ها رو میخورن. 💢 خیلی وقتا خانم ها به خاطر صفای باطن بیشتری که دارن، احساس گناه میکنن و میخوان که رابطه تموم بشه ولی آقایی که طرف مقابل هست وعده های مختلفی میده تا بتونه اون خانم رو توی رابطه نگه داره! 🔶 گاهی میگه من تا شرایطم برای ازدواج باهات جور بشه میام خواستگاریت! یا میگه فقط منم که میتونم تو رو خوشبخت کنم و صبر کن تا یک ماه دیگه میام میبرمت و... 💢 همه خانم های بزرگوار باید حواسشون باشه که فریب این وعده ها رو نخورن و هر چه زودتر به این رابطه خاتمه بدن. ✅ بله اگه اون طرف مقابل واقعا راست بگه و عرضه داشته باشه خب باید بیاد و طبق رسومی که هست ازدواج کنه. اما اینکه بخواد با وعده های برجام گونه، آدم رو وسط گناه نگه داره اصلا منطقی نیست!🙄 💢 حتی اگه یه نفر واقعا هم خواستگار هست بهش بگو: اگه واقعا منو میخوای باید مثل بقیه زحمت بکشی و شرایط رو فراهم کنی و بیای خواستگاریم. من دیگه ادامه این رابطه رو به صلاح خودم و شما نمیبینم. موفق باشید. ❇️ در همین حد هم که به طرف مقابل بگید اگه واقعا عاشق شما باشه زحمت میکشه و شرایط رو فراهم میکنه و ازدواج سر میگیره. ولی این بی تکلیفی و توی گناه نگه داشتن از هر چیزی بدتره. پس مراقب وعده ها باشیم.... @mojaradan ——🌀⃟‌————
مجردان انقلابی
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
سلام‌علیکم‌خدمت اعضای کانال مجردان انقلابی درجواب به این حرفای دوستمون منم باایشان موافقم وباکمال احترام‌حرفاش قبول دارم..من که خودم‌دخترم وطلبه هستم واهل آرایش‌کردن بیرون نیستم چون آرایش باعث میشه چهره ات اون‌چیزی بشه که نیست بعدپسرمیادخواستگاری باهمین‌چهره ات که ارایش کرده بودی پسندت کرده اماچهره واقعی ندیده داستانی شنیدم دررابطه باهمین بحث..وگله ام ازپسرامذهبی مون این هست که چراملاک ازدواج روبرمبنای زیبای می زارند بااینکه حرف خودشون برای نصحیت شخص یاپای منبرهاشون اینکه آرایش نکنیدجلب توجه میشه وگناه محسوب میشه...چرااین طرزفکررو این ملاک روسرلوح خودشون قراردادند ومن ازچنین پسرای که دنبال خوشگلی همسرش هستندقبول ندارم ....زیبایی روخداآفریده ولی پسرامذهبی مادیگ خیلی روی زیبای تاکیددارند ویااینکه پسرامذهبی وطلبه چنان معیارای برای انتخاب همسرقرارمیدندکه همین مدتی پیش خواستگاری برای دوستم اومد طلبه ام بود یکی ازانتخاب همسرش این بودکه حافظ قرآن باشه...😒دوستم‌ازلحاظ زیبای وهمه چی تموم‌بودولی این معیارای که پسرامیزارندانگاربایدخدا نعوذ بالله براشون باتوجه به سلیقه اش دربراشون خلق کنه😂 بخدازیبا زیادملاک نیست مهم اخلاق امامتاسفانه توجامعه زندگی می کنیم که مذهبی نماخراب می کنن.من اعتقاددارم کسی که دنبال خوشگلی ومعیاری که باتوجه به علاقه اش باشه هیج وقت زودازدواج نمی کنه کاش پسرامابیشترفکرکنن وبه خودشون مگ دخترای ساده ومعمولی چه گناهی کردن حضرت فاطمه وامام علی ام ساده بودند یکمی تفکر❗️❗️❗️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت بیست و هفتم ⚜ بهشتِ عمران،، 🌾 وسایل ضرروریمو توی یک ساک کوچیک ریختم و چادرمو سرم
⚜قسمت بیست و هشتم ⚜ بهشتِ عمران 🌾 کنار جاده با عمران منتظر مینی بوس وایستاده بودیم هنوز هم استرس مانع آروم گرفتنم میشد برگشتم سمت عمران و گفتم :مینی بوس کیه؟ _صولت +همون که کر و گنگه؟شیر و لبنیات آقا سید و میبره شهر؟ _آره همون +میدونه برای چی داریم میریم شهر؟ _نه مگ قراره بدونه؟ هزار نفر و سوار میکنه میبره هر روز دو تا از اون هزار تا هم ماییم اهانی گفتم و دوباره مضطرب خيره شدم به جاده مینی بوس قرمز قدیمی صولت از دور آروم آروم پیداش شد برق لبخند روی لب های هر دوتای ما نشست که عمران گفت :وقت شناس هم هست، ساکتو بده من ساکمو از دستم گرفت و گفت :چی توش جا دادی که اینقدر سنگینه دختر؟ +وسایلم دیگه لبخندی از سر رضایت زد و مینی بوس همزمان جلوی پای هر دوی ما متوقف شد صدای بلند رادیوی مینی بوس گوش آدم و کر می‌کرد و با این حال پنج نفری که توی مینی بوس بودند خواب هزار ساله ایی رو رفته بودند عمران کمکم کرد سوار شدم و ساکمو گذاشت بالا همزمان که ساک و ازش گرفتم و خواستم کیف دستی شو ازش بگیرم صدای بوق یکسره ایی از پشت سرمون شنیدم قبل از اینکه برگردم و به عقب نگاه کنم دلم هری ریختم آب دهنم خشک شده بود و آروم به عمران نگاه کردم چهره اونم رنگ پریده شده بود خودش بود! یاسر... دستش و یه سره کرده بود روی بوق و از دور دائم چراغ میداد عمران خيره شده بود به من نگاه تحلیل رفتم بوی مرگ داشت بوی ته خط رسیدن بوی بیچارگی حتم داشتم سالم به خونه برنمیگردیم اشک آشفته م روی گونه ام چکید و همزمان ابروهای عمران توی هم پیجید خودم با چشمای خودم قطره ی عرقی که از پیشونیش چکید و دیدم لرزش دستاش و حس کردم پریدن گوشه ابروشو و دیدم عمران اما... عمران اما مسیر آینده هر دوی ما رو با جمله ی بعدش عوض کرد _برو بهشته، برو، برو اصلا برنگرد، من دست به سرش میکنم، تو فقط برو دهنم قفل شده بود چونه ام میلرزید عرق از سر و صورتم روونه شده بود صدای دویدن یاسر روی شن های کف زمین و به وضوح می‌شنیدم جلاد من و عمران داشت نزدیک میشد و اینطرف عمران برای زنده بودن هر دوتای ما دست و پا میزد توی یه حرکت ناگهانی از مینی بوس پیاده شد و گفت :بهشته مرگ عمران برنگرد، من میام دنبالت، به جون مادرم میام، به شرفم قسم میام، فقط برو، تو رو به هرکی میپرستی برووووو و در مینی بوس و محکم بست و به طرف یاسر دوید نمیدونستم باید چیکار کنم زانو هام سست شده بودند تصویر سیاهی از آینده بعد از پیاده شدنم روبه روم نقش‌ بست و سیاه تر از اون... آینده گنگ رفتن با این ماشین صدای درگیری یاسر و عمران بلند شده بود مینی بوس بدون نظر خواستن از من حرکت کرد... و آروم آروم منو از عشق زندگیم جدا کرد منی که از پشت شیشه ی غبار آلود، با مشتی عرق کرده، به خاک و خون کشیده شدن عمران و تماشا میکردم و همونجا ناله میزدم ادامه دارد... @mojaradan
⚜قسمت بیست و نهم ⚜ بهشتِ عمران 🌾 فصل دوم💞 با ریختن یه سطل آب یخ از اغما بیرون اومدم. زیر چشمام به شدت درد میکرد و بدنم... بدنم انگار زیر کامیون مونده بود! وقتی چشمامو و کامل باز کردم چهره خشمگین یاسر روبه روم نقش بست و پشت سرش آقا که توی هاله ایی از دود سیگارش فرو رفته بود نفسم به سختی بیرون میومد و همین باعث شد به سرفه بیوفتم توجه بقیه بهم جلب شد و یاسر به طرفم اومد و دستش و توی موهام انداخت و به طرف خودش کشید و با غیض گفت :اشغال بی ناموس، بیدار شدی ها؟ و موهامو می‌کشید و دائم جمله ی با دستای خودم خفت میکنم و تکرار می‌کرد نایی نداشتم برای اعتراض کردن چهره نگران بهشته جلوی چشام بود و قلب و روحم نگران اون که الان توی اون شهر غریب چیکار میکنه؟ آقا به سمتم اومد و دستش و گذاشت روی شونه یاسر و مانعش شد یاسر به ناچار از کتک زدن من دست کشید و عقب رفت آقا ته سیگارش و زیر پاش له کرد و روی صندلی روبه روم نشست چشمام به زور باز مونده بود و خواب شدیدی از درد وجودمو گرفته بود +کجا گفتی بره.؟ از لای چشمام به سختی قیافه سرد آقا رو دیدم اما جوابی نداشتم! خودشو کشید به سمتم و گف :هرچیزی تاوانی داره پسر جون، دلم نمیخاد تاوان کاراتو عزیزات بدن میفهمی که؟ ذهنم به سمت بابام رفت این حیوونا به هیچکی رحم نمیکنن چه برسه به یه پیرمرد ضعیف و مریض اما من نمیدونستم واقعا کجاست! نمیدونستم و همین آتیشم میزد! _من... نمیدونم یاسر غیضکی داد زد :تو غلط کردی که نمیدونی، بی ناموس عوضی و به سمتم یورش برد که آقا جلوشو گرفت +باشه پسر جون، مجبورم کردی به شیوه خودت باهات رفتار کنم و به یاسر گفت :بیارش تو... با نگرانی از تصور چیزی که قراره ببینم آب دهنمو قورت دادم و خیره شدم به در... ادامه دارد @mojaradan