8396270867.mp3
6.88M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه چهل و هشتم
◉مکاشفهی امام سجاد ع
◉تذکر به امام معصوم
◉جایگاه حضرت خضر ع
⏰ مدت زمان: ۱۳:۰۴
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_بالغ
✳️ واقعیت این است که یک عشق بالغ، به معنای چسبیدن به یکدیگر نیست
هیجان عشق آرامآرام از زندگی شما فاصله میگیرد و جایش را به یک دوست داشتن عمیق اما آرام میدهد
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آتو_سربازان_خفن_بین_المللی:
روایت طنزگونه ماجراهای گروهی از سربازان خفن بینالمللی که برای نجات دنیا توسط سران کشورهای آمریکا، فرانسه، انگلیس و رژیم صهیونیستی تشکیل میشود.
#پویا_نمایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوتهای روانشناختی زن و مرد
➕ خاطره جالب #استاد_پناهیان از یک اردوی دانشجویی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #یوزارسیف💗 قسمت۸۹ پسرک صدا میزد خاله...خاله..شما همون خانومی هستید که با عمویوسف عروسی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت ۹۰
سمیه درحالیکه عباس را بغل گرفته بود به سمت در رفت وگفت:بفرمایید ,مااینجا مهمانیم,صاحبخانه شمایید..
پشت در زنی جوان بالباس افغانی بود وبا شرمی در صدایش گفت:ببخشید ,این عباس اقای ما اینجاست؟ کل محوطه را زیر پا گذاشتم تا پیداش کنم ووقتی یکی از خانمها گفت که حاج اقا سبحانی امده,فهمیدم که عباس را باید دور وبر ایشون پیدا کنم...
لبخندی زدم ودستش را گرفتم وبا زور اوردمش داخل وگفتم:پسرتون عباس خیلی شیرین زبانن,خدا براتون نگهش داره,بفرمایین بشینین تا یه کم با هم اشنا بشیم و بدونیم اینجاها چه خبره؟
هنوز خانومه لب,به سخن نگشوده بود که عباس به حرف در امد وگفت:زن عمو,خاله راحله مامانم که نیست,من پسر مامان سلیمه وبابا غفار هستم که خاله راحله میگه بابا ومامان باهم رفتن پیش خدا ومن میدونم که بالاخره یه روز برمیگردن ومنم قول دادم تا اونروز پسر خوب وحرف گوش کنی,باشم ,اینجوری شاید زودتر بیان...
خلاصه ی زندگی عباس را که با خیالاتش عجین شده بود را از زبانش شنیدم ,لرزه به اندامم افتاد,اخه چرا؟؟این بچه با این سن کم,چرا؟؟به چه گناهی باید اینچنین تنها باشه...
توهمین خیالات بودم که با صدای راحله که روبه عباس حرف میزد به خود امدم:هااا طفلک برا همین که طفل خوبی,بودی یک ساعته من دنبالت همه جا را زیر ورو کردم؟؟؟
سمیه که هنوز,تو بهت حرفهای ساده ومملو از حقیقت تلخ,عباس بود یه بوسه از گونه ی,عباس گرفت وگفت:راحله خانم ,عباس را به خاطر ما ببخش خصوصا ,اشاره به من کرد ,به خاطر عروس حاجی سبحانی که فکر میکنم اینجا محبوبیتی خاص داره,ببخشید وبه طرف کیفش رفت که همیشه مملو از,خورامی وهله هوله های رنگارنگ بود رفت وکلی,خوراکی جلوی عباس,گذاشت,پسرک همانطور که با دهان اب افتاده به خوراکیها نگاه میکرد اما بازهم از راحله چشم میزدوگفت:خاله راحله اجازه هست ازاینا بردارم؟
راحله خانم در حالیکه آه میکشید وبا تعارفهای ما میخواست بشنه ,با تکان دادن سرش به عباس اجازه خوردن داد..
🍁نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۱
راحله خانم اول با لحنی خجول رو به من کرد وگفت:ببخشید خانم,شما با حاج اقا سبحانی ازدواج کردید؟بعدش به نظر میاد افغانی نباشید یا شایدم بزرگ شده ی ایرانید چون اصلا لهجه تان شبیهه افغانی ها نیست,البته شباهت ظاهری هم ندارید..
لبخندی زدم وگفتم:درسته من ایرانی هستم وبا حاج اقا ازدواج کردم واین سفر هم ماه عسل ازدواجمان است واشاره کردم به سمیه که حالا غرق بازی با عباس بود وادامه دادم:ایشون هم دوستم سمیه,خانم علیرضامحمدی ,همون دوست حاج اقا,است..
عباس که از شیرین زبانی وبازی با سمیه لذت میبرد رو به سمیه گفت:خاله...خاله,میشه با من بیاید بیرون,یه جا خوب بلدم....میخوام نشونتون بدم...
خنده ای کردم ورو به سمیه گفتم,برو سمیه جان ,تا من گپی با راحله جان میزنم,توهم با رفیقت برو ددر و چشمکی زدم وادامه دادم اخه قدیمیا گفتن کبوتر با کبوتر....
سمیه که حسابی از کارهاوحرفهای بامزه عباس سرذوق امده بود,روبه راحله گفت:پس با اجازه وعباس را بغل کرداز من خداحافظی کرد ورفتند بیرون...
حالا که تنها شده بودم ,دوست داشتم سراز زندگی عباس دربیارم ,برا همین گفتم:شما چندوقته اینجا هستید؟عباس وخانواده اش را از کی میشناسین؟خانواده اش چی شدند و...
راحله لبخند تلخی زد وگفت:من یک ساله که ازدواج کردم,شوهرم از,لشکر فاطمییون هست هر از گاهی باایشون میام مناطق جنگی سوریه,پدرومادر عباس هم همین وضع را داشتند,همه ی ما از اهالی بامیان افغانستانیم,همین جا با هم اشنا شدیم,حتی میگفتند عباس همین سوریه به دنیا امده متاسفانه چهار ماه پیش,عباس پهلوی من بود وپدرمادرش باهم سوار ماشین بودند که مثل اینکه,ماشینشان خمپاره میخوره وباهم شهید میشن..
به اینجای حرفش که رسید انگار یاداوری اون خاطرات براش خیلی تلخ بود,اشک از چشماش سرازیر شد..
خیلی ناراحت شدم وگفتم:خوب پس الان تکلیف عباس چی میشه؟اصلا چرا اینجا,تومناطق جنگی نگهش داشتین؟؟سرپرستیش با شماست؟؟
راحله همانطور که اشک چشماش را باشال زر دوزی شده افغانیش پاک میکرد گفت...
🍁نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۲
راحله اشک چشماش را پاک کردوگفت:راستش این بچه بعداز شهادت پدرومادرش ,حیران وسرگردان شده وهروقت پیش یکی از خانومهای مدافع حرمی ست که همراه همسراشون میان منطقه عملیات الانم پیش من هست وقراره,اخر ماه اگه ما رفتیم بامیان,عباس هم ببریم جستجوکنیم وببینیم از اشناهاشون کسی را میتونیم پیدا کنیم که عباس را بسپریم دستشون...
خیلی خیلی از وضعیت عباس ناراحت شدم وگفتم:آخه تا اخر ماه هم خیلی راهه,اخه بچه تواین منطقه خوف وخطر ,روحش لطمه میبینه,الان شما حتما اخر ماه میرین؟
راحله که انگار از,این سوال من یه شرم زنانه رو صورتش نشست ,گفت:رفتن که میریم,اخه...اخه من تازه متوجه شدم باردارم وخانواده ام اصرار دارن برگردم اونجا چون شرایط,زندگی اونجا خیلی بهتر از,اینجاست..
راحله تازه گرم صحبت شده بود که با صدای,انفجار مهیبی که از,بیرون به گوشمان رسید زهره ام ترکید ومثل فنر از جا پریدم..
راحله خیلی با طمانینه نگاهم کرد وگفت:برای ما دیگه این صداها عادی شده,شما هم چندروز بمانید عادت میکنید
دلم گرفته بود اخر این جا,جای خوبی,برای ماندن کودکی به سن عباس حتی برلی,یک ساعت, نبود .
اما من خبر از اینده وچرخ روزگار دوار نداشتم وهرگز نمیتوانستم حدس,بزنم که سرنوشت عباس با زندگی من گره میخورد...
🍁نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۹۳
ازاینکه با یک صدای انفجار اینهمه خودم را باختم ,خجالت کشیدم ومیخواستم دوباره برجای خود بنشینم ناگاه صدای انفجاری مهیب تر برخاست ,انگار از فاصله ی بسیار نزدیکی بود,با بهت به راحله نگاه کردم که بلافاصله بعد از انفجار صدای همهمه ای شدید به گوش رسید,راحله درحالیکه رنگش پریده بود از جا بلند شد,انگار واقعا این صدای دوم ,آژیر خطری را درگوشش به صدا دراورده بود ,به سمتش رفتم,حالا که میدانستم بارداراست,دستش را گرفتم وگفتم,ارام تر عزیزم,استرس نداشته باش برات خوب نیست,خودت میگفتی این چیزا اینجا عادیست وهر روز بارها وبارها صدای انفجار وتیر وتفنگ اینجا طنین انداز میشود.
راحله همانطور که با دستهای سردش دستهام را فشار میداد گفت:درسته,اما نه اینقدر نزدیک حتما داخل اردوگاه را زدند...باید بریم ببینیم چی شده...خدا کنه نزدیک اردوگاه را نشانه نرفته باشند.
تااین حرف را زد ,بی اختیار دستش را رها کردم وبا عجله ای بیشتر,از راحله در راباز کردم وخودم را به محوطه رساندم...
تعداد زیادی زن به سمت نقطه ای دورتر حرکت میکردند,یکی از انها با لهجه افغانی فریاد زد,کثافتها زمین بازی بچه ها ,پشت اردوگاه را زدند...بااین حرف,مو برتنم سیخ شد ,اخه بچه ها چه گناهی کردند,اخه ظلم وجنایت تاکی وکجا,یکدفعه یاد عباس وسمیه افتادم...وای خدای من نکنه....نکنه....
حالم دست خودم نبود ,همراه بقیه ی زنها شدم وبا سرعت خودم را به سمتی که جمعیت روان بود رساندم که...
🍁نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4_5918228281189992814.mp3
5.54M
ازدواج و حواشی آن (جلسه سوم
استاد غفرانی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" هَل مِن مُعينٍ فَاطيلَ مَعَهُ العَويلَ وَالبُكاءَ؟ "
آيا ياورى باشد كه با او ناله یِ
فراق و گريه طولانى سر دهم؟ باشد؟
#شبتون_مهدوی
#پایان_فعالیت
💚♡@mojaradan
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
«💙🦋 »
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
هَرگُنـٰاهۍیہِاَثَرخـٰاصۍدـاره
مَثَلـٰابَعضۍاَزگُنـٰاههـٰانِعمَتهـٰارۅاَزَمۅن
میگیرَندۅَحـٰالخۅبرۅمیگیرَند
اَشڪِبَراۍسِیداَلشُھَدارۅمیگیرَند
رِفیقـٰاۍخۅب،حـٰالِخۅب
ۅَدَر؏ِـینحـٰالهَمحَۅـاسِمۅننیستـٰا..
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#یامهدی(عج)❤️
بی تو این فاصله ها طاقت من را برده
ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده
کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم
این دل خسته ام از دوری تو پژمرده
اللهم عجل لولیک الفرج✨🌺
@mojaradan
❤️💍❤️
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔰 #اختلاف_سنی_در_ازدواج
💟اختلاف سنی زیاد و بیش از ده سال مشکلات زیادی را در تفاهم و تعاملات بین فردی ایجاد می کند.
موارد قابل مذاکره از موارد غیرقابل مذاکره را تفکیک کنید
💥مواردی مانند اختلاف سنی، خانوادگی و ازدواج مجدد قابل گفت و گو هستند و مواردی مانند اختلاف سلامت روانی و شخصیتی قابل مذاکره نیست.
✨افرادی که از اختلال شخصیتی رنج می برند اغلب از بیماری خود مطلع نیستند و رفتار خود را طبیعی می دانند اما رفتارهایی مانند سوءظن و شک که از آن ها سر می زند برای همسر کاملا غیرقابل تحمل است ، در اینگونه موارد بهتر است به مشاور ازدواج مراجعه کنیم تا با نشان دادن موانع سعی در برطرف کردن مشکل یا آگاه کردن طرفین کند.
نگویید خودش مهم است، نه خانواده اش!
✨اگر هنگام تحقیق درباره همسر آینده تان متوجه شدید که در خانواده او مشکلاتی از قبیل اعتیاد وجود دارد و یا اینکه یکی از اعضای خانواده اش در زندان است چه باید کنیم ؟ آیا وصلت با چنین خانواده ای صحیح است؟
💫قبل از وصلت با چنین خانواده ای باید تامل بیشتری کنیم و ازدواج را به تاخیر اندازیم و به مشاور مراجعه کنیم. تا #شفافیت سازی ایجاد شود. مشاور در این مورد تا حدودی شما را شخصیت فرد و خانواده اش آشنا می کند . از آن جا که مشکلات خانوادگی ممکن است در تربیت فرزند نیز اثر بگذارد وصلت با چنین خانواده هایی که در آن ها چند معتاد وجود دارد یا میزان طلاق در اعضای خانواده و حتی بستگان درجه اول بسیار بالاست ، پر خطر محسوب می گردد و ممکن است در آینده مشکلاتی را به وجود آورد.
┈┈•✾🕊✨💐✨💚✨💐🕊✾•┈┈
💞 #مشاوره_قبل_از_ازدواج
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
از کجا بفهمیم خواستگار دخترمون هوس ران هس یا....
@mojaradan
#زن_خوب_پیدا_میشه_اما ⁉️
یه بنده خدایی میگفت کسی را پیدا نمی کنم برای ازدواج😑
گفتم: چی شد که به این نتیجه رسیدی؟🧐
گفت: تا الان با چند تا دختر آشنا شدم اما بعد از یه مدتی فهمیدم هیچ کدومشون به درد ازدواج نمی خورند؟😕
گفتم: چی شد که فهمیدی به درد ازدواج نمی خوردند؟🤔
گفت: یا به فکر خوشگذرونی بودند یا دلشون به جز من با یکی دو تا دیگه هم بود یا...😥
عگفتم: برای همین می گی دختر خوب پیدا نمی شه؟😒
گفت: بله☹️
گفتم: اشتباهت همینه دیگه!🙂
گفت: اشتباهم چیه؟🧐
گفتم: خانمی که خوب است و یا با معیارهای حضرت زهرا نزدیک است که پیدا نیست. بلکه باید بگردی و پیداش کنی! نه با رابطه ی حرام اون هم تو فضای مجازی و یا فضاهای دیگر
گفتم خودت پاک باش تا خدا پاکی را سر راهت قرار دهد با همسر و فرزندان پاک😊
گفت: منظورتون چیه؟🙁
گفتم: ببین یه سنگ معمولی توی هر جایی پیداست🤷🏻♀ ولی طلا و الماس رو باید بری بگردی پیداش کنی.😁
+گفت: می شه بیشتر توضیح بدید؟😅
گفتم: یه دختر خوب و یا یه خانم خوب متکی به داشته های باطنیشه نه داشته های ظاهریش،برای همین خیلی کم به چشم میاد و اصلأ با نامحرم ارتباط نمیگیرد و فقط خدا را مد نظرش میگیرد
گفت: یعنی چی؟🤦🏻♀
گفتم: یعنی اینکه یه خانم خوب اونقدر به درجه ای از کمال و فهم و شعور رسیده که برای به دست آوردن دل هیچ پسری یا مردی، دست به جلوه گری و تظاهر نمی زنه و ارتباط حرام و بیش از حد با نامحرم ایجاد نمی کنه که فتنه و آسیب و حق الناس بر گردنش بماند
پس تو باید خیلی بیشتر دقت کنی که یه خانمی که با معیارهای ائمه و حضرت زهرا سنخیت داشته باشد را پیدا کنی
که خوشبخت و عاقبت بخیر ، دنیا و آخرتت باشی.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانــــــه مذهبی😍
@mojaradan
#ارسالی_از_کاربران
سلام.خوب هستید .خدا قوت .
ممنون بابت مطالب کاربردی و عالیتون .مبحث جالبی با عنوان (زن خوب پیدا میشه اما؟)رو تو گروه گذاشتید که جلب توجه کرد .به عینه در اجتماع و حتی متاسفانه در قشر مذهبی میبینیم دخترانی که به قول شما متکی به داشته های باطنیشون هستند نه داشته های ظاهریشون و اهل ارتباط گرفتن با نا محرم نیستند اصلا به چشم نمیان .ممنون میشم بیشتر در این مورد صحبت بشه .
با تشکر و آرزوی توفیق روز افزون
سلام علیکم
عذرمیخوام فرمودیدفقط جهت تبلیغات پیام بدید،اما پیامی الان داخل کانال مجردان انقلابی به چشمم خورد،از حرفشون خوشم اومد،ان شاءالله راجع به این مباحث هم برامون به اشتراک بگذارید
#ادمین_نوشت
تشکر از شما خوبان که هر بار ما را شارژ میکنید با گفته هایتون چشم ان شاءالله
بزرگوارانی که مطلب دارن کلیپ دارن در مورد ازدواج جوانان و انتخاب همسر برای ما ارسال کنند خیلی خوشحال و خرسند میشیم ممنونم از اینکه کنارمان هستید و ما را حمایت میکنید
الهی به زودی زود خبرهای ازدواج مجردان کانال را به گوشمان برسانید و ما را هم در شادیهاتون شریک کنید
الهی به حق سر بریده امام حسین هر آرزوی و حاجتی دارید برآورده به خیر و عاقبت بخیر باشید
من الله توفیق
@mojaradan
8417236515.mp3
2.63M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه چهل و نهم
◉رابطه توکل و قناعت
◉ مراتب و درجات توکل
◉ معنای توکل
◉ از سه چیز محروم نمیشود کسی که....
⏰ مدت زمان: ۰۴:۵۶
#توکل
@mojaradan
✨﷽✨
#پندانه
✍ آنچه تو را به دیگران معرفی میکند، رفتارت است نه گفتارت
🔹روزی شخص بزرگی در خیابانی راه میرفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
🔸زن بیوقفه شروع به فحشدادن و بدوبیراهگفتن کرد.
🔹بعد از مدتی که خوب فحش داد، آن شخص کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرتخواهی کرد و در پایان گفت:
من فلان شخص هستم.
🔸زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت:
چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
🔹آن شخص در جواب گفت:
شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود، بعد من خودم را معرفی کنم.
💚♡@mojaradan 💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━