eitaa logo
مجردان انقلابی
14.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[📽✨] پاسخ دڪتر انوشہ به دخترے ڪه خیلیا روش داشتن👀😂 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
❌این که ما ازدواج را صحنه‌ی تفاخر قرار بدهیم، غلط اندر غلط است 💍رهبر انقلاب: بعضیها را که یک امر عاطفی و انسانی و وجدانی است، به صحنه‌ی تبدیل می‌کنند. مثلاً می‌گویند که ی ما این‌چیزها را داشت؛ آیا جهیزیه‌ی دختر شما هم اینها را دارد؟! تفاخر و تنافس! این‌که ما این‌جا را صحنه‌ی تفاخر قرار بدهیم، غلط اندرغلط است. هم محیط ازدواج را آلوده‌ی به مادّیات می‌کند، هم این صحنه‌ی پاک و لطیف وجدانی را صحنه‌ی تفاخرها و تنافسها و زیاده‌رویها می‌کند، بعد هم این دختر و پسر از اول عادت می‌کنند که بایستی زندگی آنان بر و بگذرد؛ چرا؟ بگذارید از اول به یک زندگی متوسط عادت کنند. ۷۰/۰۴/۲۰ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آریایی‌های وطنی!! ▫️کاری که بعضی آریایی ها!!! تو موقع خواندن کردن مثل اینه که بری بعد موقع کف بزنی!!! دیوونه ها حافظ خودش قرآن بوده... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان 🌙 🍃💐 بسم الله الرحمن الرحیم 💐🍃 🤲 اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِیتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ 🤲 🤲 خدایا در این روز مرا به نفس سرکشم, وامگذار تا پی طغیان و نارضایتی تو روم و مرا با تازیانه خشم و غضبت ادب مکن، مرا از موجبات ناخرسندیت, بر کنار بدار، به حق مهربانی و نعمت نوازیت، ای نهایت آرزوی مشتاقان 🤲 التماس دعا 🤲 ‍🌺🌹🌺 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
tahdir 06.mp3
4.04M
••|📿🤗|•• جــزء ششم✨🌱 ⛄️🐾•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´خرداد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『🧡🌾』•• اسم های خـدا رو فارسی خوندن چه قدر قشنگـه... 😍 🧡•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
طاعاتتون وعباداتتون قبول درگاه حق ان شاءالله ممنون از کانال خوب و مفید شما نزدیک مراسم عقد محضری هست ولی مادربزرگ همسرم بستری شده از دیشب بیمارستان از شما واعضای التماس دعا فراوان دارم لطفاً براشون امن یجیب وحمد شفابخونید ممنون از شما ان شاءالله مبارکتان باشه و خوشبخت دو عالم باشید بزرگواران و دوستان دعا کنید مادر بزرگ همسر ایشون هر چه زودتر سلامتیشون به دست بیارن جاش این بزرگوار سر خطبه عقد خواندن همه مجردان کانال دعا می کنند که ازدواج کنند و خوشبخت بشن و ازدواج بدون پشیمانی داشته باشن .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت بیست و هفتم به قلم حاء_رستگار محبوبه اما در میان جنگل خشکش زده بود. دس
🍂 🍁 قسمت بیست و هشتم به قلم حاء_رستگار مجید عرق کرده بود. تمام وجودش شده بود گوش و به صحبت های محبوبه گوش می‌کرد. نمی‌دانست باید چه بگوید. رعشه به تنش افتاده بود. این اولین مواجه اش با احساسات محبوبه بود. همه چیز خيلي سریع رخ داد. آنقدر سریع که نمی‌دانست حالا باید به چشم های منتظر این زن چه بگوید. اصلا نمی‌توانست حرفی بزند. بارها خودش را لعن کرد که زبانش الکن است و شکایت کرد از گنگی زبانش. حالا که دلش را سپرده بود به دست کسی، حالا که محبت از میان دست هایش چکه میکرد، حالا که وقت صحبت کردن بود، تقدیر نامیزان مانع سخن گفتنش میشد. برای همین سرش را پایین انداخت و آرام دستان محبوبه را گرفت. دستان سبزه زن در دست های بزرگ مجید عجیب کوچک جلوه می‌کرد. دیگر برایش هیچ چیزی مهم نبود. او سهم خودش از زندگی را یافته بود. دستان محبوبه را بالا آورد و آرام لبخند زد. محبوبه شروع به گریه کرد و اشک هایش را حواله نگاه مجید داد. مجید بدون هیچ حرفی دستش را کشید و سمت پنجره برد. او را لبه ی طاقچه نشاند و پنجره را گشود. عطر سبزه و بهار نارنج به مشام شان حمله ور شد. آسمان از ستاره دم کرده بود. مجید در سکوت خیره شد به ستاره ی بزرگی که در آسمان وسیع عجیب جلوه می‌کرد. بعد انگشت اشاره اش را به سمت آن گرفت و محبوبه را متوجه آن ساخت. محبوبه با چشمان اشکی ستاره را دنبال کرد و لبخند زد. مجید دست چپش را مشت کرد و کوبید روی قلبش. بعد با لبخند آن را مقابل محبوبه باز کرد و به صورت نمایشی محتوای آن را به سمت او پوف کرد. محبوبه میان گریه به خنده افتاد و عین همان کار را انجام داد. محبوبه با خودش اندیشید درست آنجایی که گریسته، عشقی نو متولد شده بود.
🍂 🍁 قسمت بیست و نهم به قلم حاء_رستگار دو روزی میشد که مجید با ملاهادی رفته بود به گلستان تا زمین های پسر عموی ملاهادی را زنده کنند. محبوبه دست و پا شکسته از ملاهادیو فهمیده بود پول خوبی نصیبشان می‌شود. اما محبوبه تنها حضور مجید را میخواست، نه چیز دیگری. در این مدت کوتاه با مجید نوشتن را تمرین کرده بود. مجید استعداد خوبی از خودش نشان داده بود و توانسته بود کلمه محب را بنویسد. محبوبه فهمید مجید دوست دارد او را محب صدا بزند. همین محب نوشتن هم شده بود رمز بین‌شان. هنوز تازه همه چیز به آرامش رسیده بود که ملاهادی مثل کاسه نشسته پریده بود وسط و مجید را از او دور کرده بود. این دو روز را نمی‌دانست چطور سپری کرده بود. و حالا غم اینکه چرا روز ها کش می آیند وجودش را به آتش کشیده بود. تصمیم گرفت برود در جنگل تا کمی قدم بزند. سبد حصیری اش را برداشت تا در جنگل کمی سبزی کوهی جمع کند. بوي مطبوع سبزه ها وجودش را پر کرده بود. سبد حصیری اش که پر شد عزم برگشت کرد. قصد داشت با آمدن مجید آش درست کند. می‌دانست مجید آش دوست دارد. به چند متری خانه که رسید از تعجب و ترس میخکوب شد. نگاهش دوخته شده بود به در کلبه شان و نمی‌توانست تکان بخورد. آن چیزی که میدید برایش باور کردنی نبود. باباحاجی و برادرانش در کلبه منتظرش بودند. یک آن سرش گیج رفت. باور نمی‌کرد که آنها را دوباره می‌بیند. بعد از آن بلاهایی که سرش آورده بودند، حالا چگونه پیداش کرده بودند؟ می‌دانست خطر و دردسر در چند قدمی اش لانه کرده. برای همین قدم کج کرد که بزند به دل جنگل که یک لحظه حاجی بابا متوجه اش شد و دو برادرش، یحیی و یاسر را صدا زد و دنبالش افتادند. محبوبه از ترس شروع به دویدن میکرد قلبش چون گنجشک یتیمی که از ترس چنگال عقاب شروع به پریدن کرده، به طپش افتاده بود. قدم هایش را بلند برمی‌داشت و بی توجه به فریاد برادرانش تنها میدوید. اشک از گونه هایش سرازیر شده بود و با تمام وجود آرزو میکرد کاش مجید آنجا بود.
4_6021408745853029079.mp3
11.09M
••|🎓💬|•• 🔅مهمانیِ عجیبی است، با قوانینی دقیقاً برعکسِ همه‌ی مهمانی‌های عالم! ٭ حتماً عزیزترین مهمانانش هم، عجیب‌ترین مهمانان این مهمانی‌اَند! یعنی چگونه‌اَند؟ 🎤 🎤•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیر خدا را خلف درّ سه بحر شرف آینه ی کبریا یا حسن بن علی حای تو حسن ازل سین تو سرّ ابد نون تو نور الهدی یا حسن بن علی 🎥 مراسم مناجات 🎙 مداح: حاج محمود کریمی 📍 حرم امام رضا (علیه‌السّلام) .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
•🍃💚• رَبَّنا‌مالِ‌توای‌زاهدِ‌پاکیزه‌سرشت دمِ‌افطار،همین‌ذکر‌حسین‌ما‌رابس..♥️ 🌱   •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• 🍃|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• دلم دست تو باشد بهتر است! حال ضربان قلب ناآرام را خودت آرام ڪْن...! 💚•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
دختر تا چه حد باید از جزئیات زندگی خود در جلسه خواستگاری به آقا بگوید ؟ # پاسخ - 👈 لازم نیست خانم و آقا وارد حریم خصوصی یکدیگر بشوند . در مورد گذشته و سابقه و جزئیات نباید وارد شوند . مسائل کلی زندگی زناشویی در آینده را مطرح می کنیم . یکسری مسائلی هست که باید گفته بشود . یک بیماری حاد جسمی و روحی که طرفین دارند ، یک اختلال روحی روانی و عصبی و افسردگی حاد و پرخاشگری عصبی وسواس شدید ، اعتیاد آقا ، ازدواج قبلی . ولی بیماری که ده سال پیش بوده و حل شده ، احتیاجی نیست که گفته شود . حتی لازم نیست سوال شود که آیا شما بیماری حاد داشته اید یا خیر . حالا یک افسردگی بوده و درمان شده و اثری از آن هم نیست . نباید گفت . ما وارد مسائلی که بوده و تمام شده نمی شویم . مثلا گناهی کرده و توبه کرده ، احتیاج نیست که این را بگوید مگر اینکه تبعی داشته باشد . در مورد بیماری حاد ، آخر جلسه اول بگویید . چون در آخر جلسه به یک جایی میرسید که طرف به دردتان می خورد یا خیر . دیگر اینکه آقایان در مورد کلیت مهریه صحبت کنند . آیا شما اعتقاد به مهریه کم یا زیا د یا متعادل دارید ؟ وارد رقم نشوید . رقم برای جلسه بله بران است . شما در جلسه اول جواب مستقیم یا غیر مستقیم ، چه منفی و چه مثبت ، نمی دهید . باید سوالات جمع بندی بشود و گفتگو و تحقیق بشود و بعد به جواب برسید . ✨⃟ ⃟🌈•> ٣🦅 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
✨⃟ ⃟🌈•> 📱 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|⛔️‼️|•• ⚠️•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
📌 اسیر کردن یکدیگر نیست. ازدواج مقدمه با هم پیمودن راهیست رو به روشنایی … در این راه شانه به شانه هم راه رفتن به این معنی نیست که بدون یکدیگر نمی توان به راه ادامه داد یعنی تا تو هستی تا من هستم هر جای راه که خسته شدیم به هم انگیزه می دهیم برای پیمودن ادامه مسیر…. یعنی تو مرا تکمیل می کنی ، من تو را اما باید قبول کنیم هر کداممان انسانهای کاملی هستیم با درایت کافی….. در این راه می توانیم با هم کشف کنیم اقیانوس های جدید را…. یعنی با هم دنیا را بگردیم و به تنهایی راکد نمانیم….. 👈 ازدواج مثل شنا کردن دو ماهیست در رودخانه ای که به دریاها، اقیانوس ها ختم می شود با هم مسیر را شنا میکنند اما نه این راه آن را سد می کند نه آن یکی را دیگری را……. ازدواج یعنی تازه شروع دوستی ، شروع ماجراجویی های جدید برای اینکه دو نفره بگردیم و پیدا کنیم زندگی را .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜ ازدواج ترسناک نیست؟! بالاخره یکی کنارت باشه باهم بترسید خودش قوت قلب میشه .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 😱ترسیدن از غیر خدا بدبختی میاره! ⭕حتما تماشا کنید⭕ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´