eitaa logo
کلاس مجردها
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
⚘آشنایی(آمادگی)با مسائل ازدواج و دوران عقد⚘ ⚠️دیر ازدواج کردن، بهتر از#ازدواج_اشتباه است. ✅مشاوره،هزینه نیست،سرمایه‌گذاری است. 🍒اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فَرَجَهُم🍒 📥مدیرکانال(شاکری کرمانی.مشاور دانشجوئی) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍(❤️) 💢 (۴۲) 🌿یه جا رفتیم خواستگاری  قرارمون ساعت ۵ عصر بود . دقیقاً سر ساعت زنگ  زدیم و با مادرم وارد خونشون  شدیم . 🍃با آنکه شرط کرده بودیم برای جلسه اول آشنایی اولیه ، فقط ایشون و مادرشون باشن اما دیدم پدرشون هم خونه بودند 🍃هر چه نشستیم خبری از دخترخانم نشد . مادرم چند بار سراغ ایشون رو گرفت و مادرشون مدام می گفتند : الان خدمت می رسند. ۲۵ دقیقه گذشت و خبری از اومدن دخترخانم نبود . 🍃من که حسابی کلافه و متعجب بودم به مادرم اشاره کردم که بلند شود تا بریم. 💥مادر دختر فهمید و گفت الان میاد بشینید . دخترم داره نماز ماه رجب می خونه فقط این سری کمی طولانی شده 😳😳😳 ⚡بنظرم این بدترین کاری بود که یک آدم  مذهبی می توانست انجام بده. 🔰درک نادرست از شرایط و تظاهر یعنی این چه ضرورتی بود به انجام نماز مستحبی وقتی واجب بود به وعده اش با ما عمل کنه... 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
🔍(❤️) 💢 (۴۳) 🍃همسرم وقتی خواستگاری من اومد کل حقوقش اندازه‌ی قیمت گوشی بود که پدرم بابت قبولی دانشگاه برای من هدیه گرفته بود.😳 یه موتور داشت درحالی که پدرم تازه برای من ماشین خریده بود.😬 وقتی با هم صحبت کردیم. فهمیدم واقعا اهل کار و تلاشه💪 🌿ایمان و اخلاقش هم توجهم رو جلب کرده بود. و در حالی که خانواده ام کاملا به خاطر مسئله مالی مخالف بودن، من موافقت کردم. پدرم خیلی سعی کرد برام شفاف کنه که زندگی باهاش سخته که درگیر احساسات نشده باشم اما وقتی عزم من رو دید یجورایی به خاطر تنبیه ریز من و چشیدن طعم زندگی با بی پولی،ماشین رو خیلی زیر پوستی ازم گرفت😂 🌱بعدم پول تو جیبیم رو نصف کرد😏 موقع خرید عروسی من مراعات کردم و خیلی چیزها رو نگرفتم و جشن رو به ساده ترین شکلی که خانواده ها رضایت دادن برگزار کردیم. با این حال طوری رفتیم زیر قرض و قسط که اوایل ازدواج شاید چندین ماه می‌گذشت و ما حتی نمیتونستیم یه کیلو گوشت بخریم🙊 ☘اما با  کم و زیاد اخلاقی و مالی هم ساختیم امروز که نزدیک به ۷ سال میگذره خونه و ماشین و مهم تر از همه همراهی هم رو داریم. همسرم بین داماد های خانواده ی ما بهترین شغل و درآمد رو داره احترام زیادی توی خانواده داره و واقعا با من زیاد راه میاد و کمک میکنه. توی کارهای خونه ، بچه داری ، مسائل کاری و... مسائل مالی اولویت نیست جربزه ی کار کردن و جوهره ی تلاش خیلی خیلی مهم ترن... 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
🔍(❤️) 💢 (۴۴) 🍃یک روز من سر کار بودم از همه‌جا بیخبر، تلفنم زنگ خورد، یه خانمی بود گفت جهت امر خیر مزاحم شدم، گفتم اشتباه گرفتین ما دو تا برادریم مورد امر خیر نداریم. گفت: نه برای خودتون تماس گرفتم،گفتم:جان! ادامه داد که برای خواهرش دنبال گزینه‌ی خوب و اما‌م‌زمانی بودن که دوستان لطف داشتن من رو معرفی کردن. توضیحاتش رو کامل کرد و آخرش گفت: مادرم با شغل شما مخالفه، اصلا قبول نمیکنه. من یک دقیقه هنگ کرده بودم😐. ⚡ گفتم که متوجه نمیشم، شما خودتون تماس گرفتین بعد الان میگین مادرم راضی نیست، پس کنسله دیگه. گفت: نه حالا، دختر و پسر باهم صحبت داشته باشین. گفتم: وقتی مادرتون راضی نباشه نیازی به صحبت کردن نیست. 🌿دو روز بعد دوتا خانم اومدن محل کارم. رفتم دم در، خانم گفت من فلانی هستم که زنگ زده بودم. ما الان با خواهرم یه کافه بودیم، یه خواستگار رو رد کردیم اومدیم دنبال شما، اگر وقت دارین با خواهرم صحبت کنین.😑 با دختر خانم صحبت کردم. فرداش پیام دادم که نتیجه چی شد؟ گفت خواهرم مشکلی برای ادامه آشنایی نداره ولی مادرم همچنان مخالفه، میگه من باید برم پسره رو بیینم خوشم بیاد و به‌دلم بشینه تا با شغلش کنار بیام. گفتم ما از خانواده‌ای هستیم که از لحاظ مالی و اجتماعی و فرهنگی متوسط و روبه‌بالاییم، اینکه مادر شما بخواد بیاد منو ارزیابی کنه که آیا ما در حد شما هستیم یا نه، محترمانه نیست. 🌱دو روز بعد مادرشون خودش بدون هماهنگی اومد محل کارم و تصادفا پدرم هم داخل مغازه بود، با مادر دخترخانم صحبت کردیم، بسیار از خودش تعریف کرد، از تلاشش برای  شاغل شدن بچه‌هاش گفت و مدام بین صحبت‌هاش به پدرم تذکر می‌داد که چرا نسبت به شاغل شدن ما در سازمان‌های دولتی بیخیاله و پدرم با لبخند جوابش رو می‌داد. آخر صحبت‌ها گفت: تا موقعی که شغل دولتی نگرفتی فکر دختر منو از سرت بیرون کن.🙃 من تا اون لحظه نمیدونستم دخترخانم کارمند رسمی شهرداریه، گفتم شما جای مادر من هستی احترامتون واجبه ولی من به دختر شما اصلا فکر نمیکنم، نظری هم که شما درباره شغل من دارین با همه‌ی احترامی که برای شما قائلم محترمانه نیست. این هم که شما گفتید تا شغل دولتی نگرفتی ... ، در واقع شرط گذاشتن هست و برای زمانیه که طرف عاشق باشه که من نیستم، اگر شما شرایط مارو قبول ندارید خب یعنی جوابتون منفیه، خدا بزرگه، جای دیگه میریم خواستگاری. گفتن که حالا دختر و پسر باهم بیشتر حرف بزنین. گفتم متوجه ادامه با وجود مخالفت شما نمیشم. ⚡چند روز بعد خواهر دخترخانم زنگ زد که مادرم اول نمی‌خواست حتی بیاد داخل مغازه ولی من راضیش کردم و حالا خیلی از شما خوشش  اومده و به‌دلش نشستی ولی با شغلت مشکل داره(مغازه‌دار😊) راضی نیست. گفتم پس کنسله دیگه، خدا نگهدارتون. ایشالا یه آدم با ایمان با شغل دولتی دامادتون بشه و خواهرتون هم خوشبخت بشه. دو روز بعد باز خواهرش تماس گرفت😤 که با مادرم صحبت کردیم راضی شد، گفتم پس شماره مادرتون رو بدین که مادرم تماس بگیره با هم قرارهای آشنایی رو بذارن. گفت : نه مادرم اجازه نمیده میگه اول دختر پسر باهم بیشتر صحبت کنن شاید اصلا از هم خوششون نیاد. من هم به خدا توکل کردم. 🌿رفتیم کافه، خواهرشون هم اومده بودن و من تاکید کردم که اگر مادرتون با شغل مخالفه ما اصلا حرف نزنیم، گفت: نه با مادرم صحبت کردم، با شغل شما هیچ مشکلی نداره. حدود دوساعت صحبت کردیم. دختر خانم مایل به آشنایی بیشتر بود، ظاهرا تا الان هرچی خواستگار داشت، خواستگار شغلش بود نه خودش، در مقابل من کاملا از ادامه آشنایی اکراه داشتم چون با اون مادر و خواهر که دیده بودم میدونستم که خوب پیش نخواهد رفت. چند روز بعد خواهرش تماس گرفت که ما منصرف شدیم. مادرم وقتی دید خواهرم داره درباره آشنایی بیشتر صحبت میکنه، فشارش افتاد، بردیمش بیمارستان تا صبح بیمارستان بود و همش میگفت اگر دخترم با کسی که شغل دولتی نداره ازدواج کنه بدبخت میشه. گفتم پس دیگه تموم شد، جوابتون منفیه. شما رو بخیر مارو بسلامت. 🔰یک هفته بعد خواهرش باز پیام داد😡 که مادرم وقتی ناامیدیِ خواهرم از جواب رد دادنش به شما رو دید خواب‌نما شد، خواب دید که شما در بهشت هستید و خودش توی جهنمه، میگه حق‌الناس به گردنمه، پسره اگر میخواد دوباره اقدام کنه.🙃 من و خانوادم اینقدر از رفتارشون نارحت بودیم، اینقدر بهمون بی‌احترامی شد که هیچ جوره نتونستیم قبول کنیم دوباره قدمی برداریم، کلا شمارشون رو بلاک کردم. دو هفته بعد خواهره با شماره‌ی دیگه دوباره پیام داد که ما فکر میکردیم شما پیگیر باشی ولی چون شما پیگیری نکردی، ما هم ادامه ندایدم. پس دیگه حقی به گردن ما نیست، گفتم شما نگران حق من نباشین اینجا حقی از من به گردن مادر شما نیست ولی حق‌الناس خواهرتون به گردن شما خواهد بود، چون مطمئنم در این رفتار نادرست، من اولی نبودم.
💢 (۴۵) ❣سال قبل با دوستم اومدیم اعتکاف چون حافظ قرآنم شروع کردم قرآن خوندن پشت میکروفون من حلقمو نینداخته بودم دستم یهو یه ننه مثل عقاب تیز چشم اومد ازم خواستگاری کنه، ❣اومد پیشونیمو بوس کرد گفت این حنجره رو خداااا داده، خوشبحال خانوادت، من طمع کردم اومدم تو رو برای پسرم خواستگاری کنم😕😅 گفتم حاج خانوم من نامزد دارم حاج خانومه گفت نه تو دروغ میگی کو حلقت؟ 😐 ❣حالا هر چی بهش میگم جا گذاشتم باورش نمیشد میگفت دخترا الکی میگن نامزد داریم که ننه ها بهشون گیر ندن ❣دو ساعت حرف زد که درست نیست دروغ بگین، پاشو برو حلقتو بینداز ببینم😐 آخر سر گوشیو درآوردم عکس جشن نامزدیمو نشونش دادم، یه لبخند کج بهم تحویل داد با یه چشم غره به عکس من و همسرم و در افق محو شد 😕 خواهشا ننه ی بد بین نباشیم 😅 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۴۶) 🔖پدرومادرم مدام دعا میکردن که یه داماد خوب گیرشون بیاد و از اونور هر پسری میومد  کلی انتظارات مثل شغل دولتی و پول و ماشین و خونه ازش داشتن 🌿یه مورد اومد که بچه با ایمانی بود منتهی خانواده میخواستن ردش کنند. اینجا واسط اومد وسط و گفت از خدا به اون بزرگی فقط یه داماد خوب میخواید و اونوقت از این داماد به این کوچیکی‌ دنیای دخترتون رو میخواید. خب همون خدا که داره این پسر خوب رو برات میفرسته پشت بندش روزی رو هم میده دیگه. خدا خیرش بده با این حرفش باعث شد خانوادمون رضایت بدن و ما به هم برسیم 😍 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۴۷) 💠یه خواستگار داشتم که وقتی رفتن مامانم گفت وقتی توی اتاق بودید مادر پسره گفته : من یه پسر دارم آقااااست مااااه کاری به کاره کسی نداره ، زندگیشو مدیریت میکنه ، درامد داره ، خوش اخلاقه ، نماز اول وقت خون و...... 🌿حالا اینو میبینی(خطاب به پسره که با من توی اتاق داشت حرف میزد) این واااقعا ازش راضی نیستم! یکم غذاش دیر و زود بشه غوغا به پا میکنه ، عین باباشه ، زندگی کردن بلد نیست ، با جبهه باباش رفته دانشگاه و پز میده و... 🌾بعد ما که جواب منفی دادیم ، مادرش زنگ زد صدارو گذاشت روی آیفون گفت بیایید به پسرم بگید که خودتون جواب منفی دادید من کاری نداشتم😂😂 حاج خانوم خدا حفظت کنه مآاااادر ما چقددددر بعدش خندیدیم😄😄😄 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۴۸) 💠یه خاطره ای از اعتکاف دارم ک هم متفاوته هم خنده دار 🍃من تابحال خواستگار نداشتم و هیچ وقت هم یه ننه فلافلی ب پستم نخورده☺️ 🍃یه سال ک اعتکاف رفته بودم، مشغول پذیرایی بودم ک یه خانمی بهم گفت من خیلی از تو خوشم اومده، منم چشمام😍شد😅 🍃بعد گفت ولی پسر ندارم، اگه میداشتم حتما تو رو واسه پسرم انتخاب میکردم😂 جالب اینجا بود ک تا روز آخر همین جمله رو تکرار میکرد😅 خوب مادر من پسر نداری چرا دختر مردم و امیدوار میکنی🤷‍♀️ 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۴۹) 💠روز خواستگاری من ۱۰فروردین بود که مادرم واسه همه آجیل و میوه گذاشته بود.  🍃خواهر زاده داماد که ۵سالش بود یه بار بلند میشه پاش میخوره به کاسه ی آجیل و میریزه و بعد چند دقیقه برادر زاده داماد که اون هم ۴سالش بوده بلند میشه پاش میخوره به کاسه آجیل و میریزه 😁به خاطر همین مادر داماد خجالت میکشه و میگه ببخشید این دخترای ما خیلی بی دست و پا هستند حالا کی میاد اینا رو بگیره😁 🍃درست همون لحظه من با چایی وارد سالن شدم و وقتی داشتم چایی میدادم پام خورد به کاسه ی آجیل و ریخت 😵‍💫 🔖مامانم گفت یکی مثل خودتون میاد میگیرتشون، کل سالن از حرف مامانم زدند زیر خنده😂😂 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۵۰) 🔖خواستگار من با ۳۴ سال سن و استاد دانشگاه بودنش، وقتی براش چای بردم اول از مامانش اجازه گرفت بعد چای برداشت. کلا وقتی پذیرایی میکردیم اول از مامانشون اجازه میگرفتن، اگر مامانه اجازه می‌داد چیزی برمی‌داشت😐 آفرین درست حدس زدین😃 فردای خواستگاری بهشون جواب منفی دادیم 🥰 💠چون به نظرم تو چشم یه دختر هیچی بدتر از این نیست که حس کنه اون پسری که اومده خواستگاریش مستقل نیست 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۵۱) 🔖من خواستگارم روزی که برای اولین بار اومدن خونمون و همو دیدیم قرار شد بریم توی اتاق باهم حرف بزنیم. مامانم ظرف میوه براشون آورد بعد وسط حرف زدن من بهش تعارف کردم میوه بخوره. یهو موز رو برداشت از طول نصف کرد مثل خربزه🤣 بعدم یه سری برشهای افقی زد وشروع کرد به خوردن منم فقط محو تماشای مدل موز خوردنش بودم🤣🤣🤣 🌱بله دیگه الان دوازده ساله همسرشم و عاشقشم و بعد اون هیچ وقت ندیدم اون شکلی موز بخوره خودشم میگه نمیدونم چرا اون موقع اینکارو کردم🤣🤣 🍀خواستم بگم گاهی حرکات آقایون توی خواستگاری ناشی از هول شدن یا اضطرابه به هیچ عنوان با یه بار دیدن یا به خاطر یه حرکت کوچیک طرف رو قضاوت نکنید و به خاطر این چیزا اون رو رد نکنید. 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۵۲) 🔖هفت سالم بود، یه شب که با مامانم برمیگشتیم خونه خودمون، موقع رد شدن از خیابون  یه موتوری باهامون تصادف کرد. من سرم شکست و مامانم کارش به بیمارستان و بستری و.... کشید. 💠بعد از مرخص شدن مامانم، مامان آقای موتورسوار اومدن خونه مون. فکر کردیم برای عیادت و دلجویی اومدن ولی برای خواستگاری از خواهرم اومده بودن😐😂 خلاصه خدا خواست و اون آقا سالهاست که داماد خانواده ما شده 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯
💢 (۵۳) 🍂ما توی دانشگاه همکلاسی بودیم و چند بار هم برگه های امتحانی هم رو تصحیح کردیم. من شاگرد اول کلاس بودم و ایشون شاگرد دوم. البته اگر فکر کردید منظورم شوهرمه سخت در اشتباهید😌 من با پدر شوهرم هم کلاسی بودم و ایشون واسطه ازدواجمون بودن😂 که به گفته خودشون بعد دوسال زیر نظر گرفتن من اومدن خواستگاری😁 💥خاطرات خود را به عنوان پند آموز جهت نشر در کانال به مدیر کانال ارائه کنید 💞@mojaradha ╰━━💖💍🍎💍💖━━╯