✍️#تاریخ
💠 درباره بانو سمیه
طولانی است اما حوصله کنید#بخوانیدش
او کنیز حبشی ابوحذیفه پسر مغیره، بزرگ قبیله بنی مخزوم بود.
🔹ابوحذیفه بردهاش "سمیه" را که شریفترین و عفیفترین کنیز وی بود، به همسری "یاسر" مردی از قبیله مذحج که او هم غلام بود، درآورد.
پس از آن ابوحذیفه سمیه را آزاد کرد و مقرر کرد که فرزندان این زن و شوهر نیز جزء آزادگان (احرار) شناخته شوند.
🔹حاصل این ازدواج، پسری به نام «عمار» در سال ۵۶۶ میلادی بود.
یاسر و سمیه فرزند دیگری به نام عبدالله هم داشتند که همراه پدر و مادر مسلمان شد.
🔹وقتی حضرت محمد صلوات الله علیه و آله به مقام نبوت مبعوث شد، یاسر و سمیه به پیشنهاد فرزندشان عمار، جزء اولین نفراتی بودند که به دین اسلام مشرف شدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند.
🔹ابوبکر که از مسلمان شدن سمیه آگاه شد، پیش ابوجهل و ابوحذیفه رفت و از آنها خواست که سمیّه را به او بفروشند!
🔹بنا بر روایت، هر چقدر ابوبکر قیمت را بالا برد آنها حاضر به فروش سمیّه نشدند. ابوبکر حتّی حاضر شد خونبهای سمیّه را به ابوجهل بپردازد تا ابوجهل در مقابل، سمیّه را آزاد کند امّا ابوجهل نپذیرفت.
پس از این، ابوجهل فروش برده به ابوبکر را ممنوع اعلام کرد.
وقتی حضرت محمّد صلوات الله علیه و آله از تلاش ابوبکر برای خرید سمیّه آگاه شد او را دعا کرد.
🔷به دعای حضرت رسول، آن دو ورق اعتقادی زندگیشان محکم شد.
🔹پس از اسلام آوردن آنها، ابوحذیفه، مغیره (پدر ابوحذیفه)، حَکَم پسر هشام، و ابوجهل (پسر برادر ابوحذیفه)، سمیه و شوهر و پسرش را به شکنجه گرفتند.
🔹مشرکان این سه نفر را در گرمترین مواقع مجبور میکردند که خانهٔ خود را ترک بگویند، و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند.
🔹 ابوجهل در گرمای سوزناک صحرای عربستان بر روی شنزارهای داغ به شکنجهٔ سمیه، یاسر و عمار میپرداخت.
🔹آنها سنگهای سنگینی روی سینهٔ هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آنها را شکنجه و آزار میدادند و از آنها میخواستند به پیامبر ناسزا بگویند یا از او بیزاری (تبری) بجویند و یا به پرستش لات و عزی (از بت های معروف عربستان پیش از اسلام) بازگردند.
🔹اما سمیه و همسر و فرزندش در زیر شکنجه، «الله اکبر» و «لا اله الا الله» میگفتند و از حضرت محمد بن عبدالله پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله با احترام یاد میکردند.
🔹استقامت و بردباری شگفت آور آنان، باعث می شد شکنجه های ابوجهل بر آن ها فزونی گیرد، او زره های آهنین بر بدن مبارکشان می کرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت.
در آخر زیر همین شکنجههای سنگین این زن و شوهر مظلوم، شهید شدند و عمار نزد پیامبر ماند.
یادشان گرامی باد.🌷🌷
♨️پ.ن: از رهروان معاصر راه آنان،
یک #شهید_طیب_حاج_رضایی،
دو #شهید_محسن_حججی،
سوم #شهید_آرمان_علی_وردی را میشود یاد کرد.
مجاورحرم
@mojavereharamm