حـیا یعنی بدونی ڪه ارتباط پنهانی بانامحرم
رزق معنویتو از بین میبره و روشنایی قلب وچشماتو خاموش میڪنه . .!
رفیق چشم بی نور
راه رو درست نمیبینه (:
کلا یه آدم تنوع طلبی ام
دوست ندارم ثابت باشم
نمیخوام زندگیم یک نواخت باشه
اما این وسط خیلی چیزا مانع میشه که نه تنها یه قدم نری جلو بلکه سه قدمم بری عقب
این خیلی دردناکه
فڪر میکنم شدیم ادعا
من خودمو میگما
با دو رکعت نماز عجب میگیرتمون..
میگیم شہادت
میگیم سرباز سیدعلی
خادمالمهدی و ... اما هیچ بویی از اصلش نبردیم
هیچڪاری نمیکنیم.
من اون اوایل اسمم کنیزفاطمه بود
دیدم نه بابا لایق این اسم نیستم .
با نشستن و دست رو دست گذاشتن به هیچجا نمیرسیم
اونی گفت شهادت براش تلاش کرد
یکی مثل داداش مصطفی
دو سه روز بعد از چهلم داداش، شهیدسجادعفتی هم رفت
پشت بند داداش سجاد، شهیدآژند هم رفت.
چن روز بعد داداش هم ابوعلی رفت
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
اونی گفت شهادت براش تلاش کرد یکی مثل داداش مصطفی دو سه روز بعد از چهلم داداش، شهیدسجادعفتی هم رفت
داداش مصطفی با شهید ابوعلی قول قرار گذاشته بودن که هرکی زودتر شهید شد باید برع پیش ارباب بست بشینه تا شهادت اون یکیام بگیره
داداش مصطفا پا قولش موند . .
سر تشییع داداش مصطفی،
شهید محمد آژند داد میزد
داد میزد میگف مصطفی سلام منو به حضرت زهرا برسون
سلام منو به حضرت زینب برسون . .
حاج آقا بهرامی میگن انگار محمد همون روز شهادتش امضا شد
بریم ببینیم چیکار کردن اینا ؟
داداش مصطفی تو کارفرهنگی بود
خوراکش کار فرهنگی..
من که خود داداش بم گفت با این وضعی که داری بهمون نمیرسی😭
تالا چن نفرو کشوندیم تو خیمه امامزمان؟
در واقع یکی باید مارو ببره تو خیمه😅
بیایید آدم شیم:)
.
یاربّنا اغفرلنا
پاشید حرف بزنیم با خدا
انگار یه فاصلهای افتاده بینمون.
۲۱ رمضون قبل اذان نمیدونم چیشده بود
یا همینطوری بود ،
گفتم خدایا اینهمه من بات حرف زدم
میخوام قرانو باز کنم ببینم تو چه حرفی داری باهام!
صفحات۵۰۱و۵۰۲برام اومد
.
الان نشسته بودم دفترمو نگا میکردم
اینارو دیدم..
الان اومدم قرانو باز کردم صفحه۵۰۱،۵۰۲!
برید بخونید معانیشو
واقعا قشنگه!