فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ سخنرانی
✅ باطن مال حرام
💐استاد حاج حسین انصاریان
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
هدایت شده از رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ گمان حرام
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...»
«ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﻫﺎ [ ﺩﺭ ﺣﻖّ ﻣﺮﺩم ] ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﺪ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﮔﻨﺎﻩ است...»(حجرات : ۱۲)
✅ گوشت رایگان
انسان سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچ کسی ریالی کمک نمی کرد. فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی می کرد. در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه دار بیشتر میشد. مردم هر چه او را نصیحت می کردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی در جواب می گفت: نیاز شما ربطی به من نداره بروید از قصاب بگیرید.
تا اینکه او مریض شد، احدی به عیادت او نرفت. این شخص در نهایت تنهایی جان داد؛ هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه ی او برود، همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد. دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد! او گفت کسی که پول گوشت را میداد دیروز از دنیا رفت...!
@DastaneRastan_ir:منبع داستان
🌸💐🌺💐🌸💐🌺💐🌸💐🌺💐
ـ💠🌀💠🌀
ـ🌀💠🌀 ﷽
ـ💠🌀
ـ🌀 #زیرانداز_با_اسم_خدا
❓مسئله 584: اگه موقع نماز جمعه و جماعت، وقتی که جا نیست، از روزنامهاى بهعنوان زیرانداز استفاده کنیم كه اسم خدا توش نوشته شده، حکمش چیه؟
📚 همه مراجع: نباید روی چيزى نماز خوند كه وایسادن و نشستن روی اون حرومه؛ مثل روزنامه يا فرشى كه اسم خدا روی اون نوشته شده باشه.
🔺توضيحالمسائل مراجع، م883؛ نورى، توضيحالمسائل، م884؛ وحيد، توضيحالمسائل، م892؛ دفتر: خامنهاى.
💢 منبع: پرسمان احکام.
⬅️ احکام به زبان خیلی ساده
🌀
💠🌀 @ahkam_yar
🌀💠🌀
💠🌀💠🌀
هدایت شده از رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
هدایت شده از هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه
037-baghare-ar.mp3
4.01M
هدایت شده از هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه
037-baghare-fa.mp3
2.8M
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ پاداش نیکوکاران
«...إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
«...خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند»(توبه: ۱۲۰)
✅ مادر دهخدا
نقل است دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
منبع داستان : DastaneRastan_ir@
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺