089-nesa-fa-ansarian.mp3
4.75M
#صوت_ترجمه #صفحه_89 سوره مبارکه #نساء
#سوره_4
#جزء_5
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 امیرالمؤمنین علیهالسلام :
🍃به وسیله عافیت است که لذت زندگی یافت شود🍃
🍂 بِالْعَافِيَةِ تُوجَدُ لَذَّةُ اَلْحَيَاةِ 🍂
📚 غرر الحکم، ص ۲۹۷
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت شصت و پنجم: مجلس حضرت زهرا (س)
🔸به جلســه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مســجد حاج ابوالفتح، در جلســه اشــعار در فضايــل حضــرت زهرا(س) خوانده شــد كه ابراهيــم آنها را مینوشت. آخر جلسه حاج علی انسانی شروع به روضه خوانی كرد. ابراهيم از خود بیخود شــده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايی بلند گریه میکرد. من از اين رفتار ابراهيم بسيار تعجب کردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتادیم. در بين راه گفت: آدم وقتی به جلسه حضرت زهرا (س) وارد میشه بايد حضور ايشان را حس کنه؛ چون جلسه متعلق به حضرت است.
🔸يک شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا (س) رفتيم. فكر میکردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خیلی خوشحال میشود. مداح جلســه، مثلاً برای شــادی حضرت زهرا(س) حرفهای زشتی را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. در راه گفتم: فكر میکنم ناراحت شديد درسته!؟ ابراهيم در حالی كه آرامش هميشگی را نداشت رو به من كرد و در حالی كه دستش را با عصبانيت تكان میداد گفت: توی اين مجالس خدا پيدا نمیشه، هميشــه جایی برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. چند بار هم اين جمله را تكــرار كرد. بعدها وقتی نظر علمــا را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پی بردم.
🔸در فتح المبین وقتی ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالنی كه مربوط به بهداری ارتش بود قرار داديم. مجروحین زيادی در آنجا بستری بودند. ســالن بسيار شــلوغ بود. مجروحين آه و ناله میکردند، هيچ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشهای را پيدا كرديم و ابراهيم را روی زمين خوابانديم. پرستارها زخم گردن و پای ابراهيم را پانسمان كردند. در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صدای مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم با صدائی رسا شروع به خواندن كرد! شــعر زيبایی در وصف حضرت زهرا(س) خوانــد كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشــان بود. برای چند دقيقه سكوت عجيبی سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحی ناله نمیکرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف كه نگاه میکردی آرامش موج میزد! قطرات اشک بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاری میشد، همه آرام شده بودند!
🔸خواندن ابراهيم تمام شــد. یکی از خانم دكترها كه مسنتر از بقيه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. خیلی تحت تأثير قرار گرفته بود. آهســته گفت: تو هم مثل پســرمی! فدای شــما جوونها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوســيد! قيافه ابراهيم دیدنی بود. گوشهایش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت.
🔸ابراهيم هميشه میگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً حضرت زهرا(س) حلال مشكلات است. برای ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارســتان نجميه. دور هم نشســته بوديم. ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا(س) نمود. دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش میکردند. باتعجب پرسيدم: چيزی شده!؟ گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش میرفت و به هوش میآمد. اما در آن حال هم با صدایی زيبا در وصف حضرت مداحی میکرد.
📚کتاب سلام بر ابراهیم
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 توصیه آیت الله بهجت (ره) برای همه، جهت رفع تمام مشکلات...
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
090-nesa-fa-ansarian.mp3
5.82M
#صوت_ترجمه #صفحه_90 سوره مبارکه #نساء
#سوره_4
#جزء_5
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼امام صادق علیهالسلام:
🍃نماز شب انسان را خوش سیما و خوش اخلاق و خوش بو میکند، و روزی را زیاد، و قرض را ادا میکند و غم را میبرد و دید انسان را نورانی میکند.🍃
🌴صلاَةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الخُلُقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تُدِرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِي الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو البَصَرَ🌴
📚وسائل الشیعة، ج۸، ص۱۵۱
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام ابراهیم ☘
💥قسمت شصت و ششم: تابستان شصت و یک
🔸ابراهيم در تابستان ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن تهران بود، پيگير مسائل آموزش و پرورش شد. در دورههای تكميلی ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت فرهنگی را در همان دوران كوتاه انجام داد.
🔸بــا عصای زير بغــل از پلههای اداره كل آموزش و پرورش بــالا و پايين میرفت. آمدم جلو و سلام كردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟! اگه كاری داری بگو من انجام میدم. گفت: نه،كار خودمه. بعــد به چند اتــاق رفت و امضا گرفت. كارش تمام شــد. میخواست از ساختمان خارج شود. پرسيدم: اين برگه چی بود. چرا اينقدر خودت را اذيت كردی!؟ گفت: یک بنده خدا دو سال معلم بوده. اما هنوز مشكل استخدام داره. كار او را انجام دادم. پرسيدم: از بچههای جبهه است!؟ گفت: فكر نمیکنم، اما از من خواست برايش اين كار را انجام دهم. من هم ديدم اين كار از من ساخته است، برای همين آمدم. بعد ادامه داد: آدم هر كاری كه میتواند بايد برای بندههای خدا انجام دهد. مخصوصاً اين مردم خوبی كه داريم. هر كاری كه از ما ساخته است. بايد برایشان انجام دهيم. نشنيدی كه حضرت امام فرمودند: مردم ولی نعمت ما هستند.
🔸ابراهيم را در محل همه میشناختند. هر كسی با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش میشد. هميشــه خانه ابراهيم پر از رفقا بود. بچههایی كه از جبهه میآمدند، قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر میزدند. یک روز صبح امام جماعت مســجد محمديه(شــهدا) نيامده بود. مردم به اصرار، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند. وقتی حاج آقا مطلع شــد خیلی خوشحال شــد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار میکردم كه پشت سر آقای هادی نماز بخوانم.
🔸ابراهيم را ديدم كه با عصای زير بغل در كوچه راه میرفت. چند دفعهای به آسمان نگاه كرد و سرش را پايين انداخت. رفتم جلو و پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشكلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا كســی به من مراجعه نكرده! میترسم كاری كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشد!
📚کتاب سلام بر ابراهیم
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#حاج_قاسم
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸