امام حسن عسکری علیه السلام:
شادی نمودن در نزد غمْ زده، از ادب به دور است
لَیسَ مِنَ الأَدَبِ إظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ
📚تحف العقول، ص ۴۸۹
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
@masirkhoshbakhti
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ در بندگی، کوچه بن بست نیست!
«...وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا* وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ...»
«... ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﺪ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻥ [ﺍﺯ ﻣﺸﻜﻠﺎﺕ ﻭ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎ ﺭﺍ] ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﺪ * ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺑﺮﺩ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰﺩﻫد...» (طلاق : ۲_۳)
✅ مادر شیخ محمد تقی بهلول
🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
#شیخ_محمدتقی_بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به « #گناباد » میرفتیم.
وقت #نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: #کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت:
بیبی! دو ساعت دیگر به فلان #روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه!
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
کارواندار گفت: نه #مادر. الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار.
او گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو.
من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم ومادرم. دیگر کاروانی نیست. #شب دارد فرا میرسد و ممکن است #حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید.
کنار جاده ایستاد و گفت: #بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد.
او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت #مسافر #درشکه نشسته و تکیه داده بود. به سورچی گفت: من پهلوی #مرد_نامحرم نمی نشینم.
#سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است.
بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.
مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم!
در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان #درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به #قبله نشسته بود و #تسبیح میگفت!
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
اگر انسان بندهٔ خدا شد، بيمه مىشود و خداوند امور او را كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
منبع: varesoon.ir
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
@masirkhoshbakhti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ زائر مسیحی امام حسین علیه السلام
👤 شیخ حسین انصاریان
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
@masirkhoshbakhti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر چه دوریم به یاد تو سخن می گوییم
السلام علیک یا اباعبدالله
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@masirkhoshbakhti
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ اثر نیکوکاری
«... إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ»
«...ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ .»(اعراف : ٥٦)
✅ عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
👤 شیخ احمد کافی نقل می کرد که:
✍شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم.
💭لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند...
#داستانهای_آموزنده
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
@masirkhoshbakhti