☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی و هشتم : شهادت اصغر وصالی
✔️ راوی : علی مقدم
🔸محرم سال ۱۳۵۹ اتفاق مهمی رخ داد. اصغر وصالی و علی قربانی با نیروهایشان از سرپلذهاب به گیلانغرب آمدند. قرار شد بعد از شناسایی مواضع #دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتی آغاز شود. آن ايام روزهای اول تشكيل گروه اندرزگو بود. قسمتی از مواضع دشمن شناسايی شده بود.
🔸شب عاشورا همه بچهها در مقر سپاه جمع شدند. #عزادارای باشكوهی برگزار شد. مداحی ابراهيم در آن جلسه را بسياری از بچهها به ياد دارند. او با شور و حال عجيبی میخواند و اصغر وصالی مياندار عزادارها بود.
🔸روز عاشورا اصغر به همراه چند نفر از بچهها برای شناسایی راهی #منطقه «برآفتاب» شد. حوالی ظهر خبر رسيد آ نها با نيروهای كمين عراقی درگير شدهاند. بچهها خودشان را رساندند، نيروهای دشمن هم سريع عقب رفتند اما...
🔸علی قربانی به شهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميد هم به زنده ماندن اصغر نبود. اصغر وصالی را سريع به عقب انتقال داديم ولی او هم به خيل شهدا پيوست. بعد از شهادت اصغر، ابراهيم را ديدم كه با صدای بلند گريه میکرد. میگفت: هيچكس نمیداند كه چه فرماندهای را از دست دادهایم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلی احتياج داشت.
🔸اصغر در حالی كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در ظهر عاشورا به دست آورد. #ابراهيم برای تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گیلانغرب به جا مانده بود به تهران آورد. در حالی كه به خاطر اصابت تركش، تقريباً هيچ جای سالم در بدنه ماشين نبود! پس از تشييع پيكر شهيد وصالی سريع به منطقه بازگشتيم.
🔸ابراهيم میگفت: اصغر چند شب قبل از #شهادت، برادرش را در خواب ديد. برادرش گفته بود: اصغر، تو روز #عاشورا در گیلانغرب شهيد خواهی شد. روز بعد بچههای گروه، برای اصغر مجلس ختم و عزاداری برپا كردند. بعد بچهها به هم قول دادند كه تا آخرين قطره #خون در جبهه بمانند و #انتقام خون اصغر را بگيرند. جواد افراسيابی و چند نفر از بچهها گفتند: مثل آدمهای عزادار #محاسن خودمان را كوتاه نمیکنیم تا #صدام را به سزای اعمالش برسانيم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی و نهم: ظاهر ساده
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸در ايام ابتدای جنگ، #ابراهيم الگوی بسياری از بچههای رزمنده شده بود. خیلیها به رفاقت با او افتخار میکردند. اما او هميشه طوری رفتار میکرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامی توجهی نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردی میپوشید. تا هم به مردم محلی آنجا نزدیکتر شود، هم جلوی نفس خود را گرفته باشد. ساده و بیآلایش بود. وقتی براي اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار و... برای رزمندگان است. اما مدتی كه گذشت به شخصيت او پی برديم.
🔸ابراهيم به نوعی ساختارشكن بود. به جای توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت میکردند. هميشه میگفت: مهمتر از اينكه برای بچهها لباسهای هم شكل و ظاهر نظامی درست كنيم بايد به فكر #آموزش و #معنويت نيروها باشيم و تا میتوانیم بيشتر با بچهها رفيق باشيم. نتيجه اين تفكر، در عملیاتهای گروه، كاملاً ديده میشد. هر چند برخی با تفكرات او مخالفت میکردند.
🔸پارچه لباس پلنگی خريده بود. به يكی از خیاطها داد و گفت: يك دست لباس كُردی برايم بدوز. روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازی! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكی از بچههای كُرد از لباس من خوشش آمد. من هم #هديه دادم به او! ساعتش را هم به يك شخص ديگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و #ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهای ساده باعث شد بسياری از كردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند. ابراهيم در عين سادگی ظاهر، به مسائل سياسی كاملاً آگاه بود.
🔸جريانات سياسی را هم خوب تحليل میکرد. مدتی پس از نصب تصاوير #امام راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنیصدر اداره میشد دستور تعطيلی و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است. تمامی حملات ما توسط اين گروه طراحی و اجرا میشود. بعد از مدتی با پیگیریهای اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد.
🔸يك روز صبح اعلام كردند كه بنیصدر قصد بازديد از #كرمانشاه را دارد. ابراهيم و جواد و چند نفر از بچهها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند. فرماندهان نظامی با ظاهری آراسته منتظر بنیصدر بودند. اما قيافه بچههای اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگی به استقبال بنیصدر رفتند! هر چند هدفشان چيز ديگری بود. میگفتند : ما میخواهیم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره میکند!
🔸آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئیس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمیآید. مدتی بعد حضرت آيت الله خامنهای به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه #تهران بودند. ابراهيم تمام بچهها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بیآلایش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهلم : چم امام حسن
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸برای اولين عملیاتهای نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده شديم. ابراهيم، جواد افراسيابی، رضا دستواره و رضا چراغی و چهار نفر ديگر انتخاب شدند. بعد دو نفر از كردهای محلی كه راهها را خوب میشناختند به ما اضافه شدند. به اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و مين ضد خودرو به تعداد كافی در كوله پشتیها بستهبندی كرديم و راه افتاديم. از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور كرديم. به منطقه چم امام حسن وارد شديم. آنجا محل استقرار يك تيپ ارتش #عراق بود. ميان شيارها و لابهلای تپهها مخفی شديم.دشمن فكر نمیکرد كه نيروهای ايرانی بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند.
🔸برای همين به راحتی مشغول تهيه نقشه شديم. سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگیهای شديد كمی جلوی كار ما را گرفت، اما با تلاش بچهها نقشههای خوبی از منطقه تهيه گرديد. پس از اتمام كارِ شناسایی و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامی رفتيم. چندين مين ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهای خودی برگشتيم.
🔸هنوز زياد دور نشده بوديم که صدای چندين انفجار آمد. خودروها و نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش میسوخت. ما هم سريع از منطقه خطر دور شديم. پس ازچند دقيقه متوجه شديم تانکهای #دشمن به همراه نيروهای پياده، مشغول تعقيب ما هستند. ما با عبور از داخل شيارها و لابهلای تپهها خودمان را به رودخانه امام حسن رسانديم. با عبور از رودخانه، تانکها نتوانستند ما را تعقيب كنند.
🔸محل مناسبی را در پشت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. دقايقی بعد، از دور صدای هليكوپتر شنيده شد! فكر اين يكی را نكرده بوديم. ابراهيم بلافاصله نقشهها را داخل يك كوله پشتی ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد میمانیم شما سريع حركت كنيد. كاری نمیشد كرد، خشابهای اضافه و چند نارنجک به آنها داديم و با ناراحتی از آ نها جدا شديم و حركت كرديم.
🔸اصلاً همه اين مأموريت برای به دست آوردن اين نقشها بود. اين موضوع به #پيروزی در عملیاتهای بعدی بسيار كمک میکرد. از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جای خودشان را عوض میکنند و با ژ۳ به سمت هلیكوپتر تيراندازی میکردند. #هليكوپتر عراقی هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شیک میکرد.
🔸دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدایی نمیآمد. يكی از بچهها كه خيلی ابراهيم را دوست داشت گريه میکرد، ما هيچ خبری از آنها نداشتيم. زنده هستند يا نه. يادم آمد ديروز كه بيكار داخل شيارها مخفی بوديم، ابراهيم با آرامش خاصی مسابقه راه انداخت و بازی میکرد.
🔸بعد هم لغتهای فارسی را به كردهای گروه آموزش میداد. آنقدر آرامش داشت كه اصلاً فكر نمیکردیم در ميان مواضع #دشمن قرار گرفتهایم. وقتی هم موقع نماز شد میخواست با صدای بلند اذان بگويد! اما با اصرار بچهها خيلی آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوی خاصی مشغول #نماز شد. ابراهيم در اين مدت شجاعتی داشت كه ترس را از دل همه بچهها خارج میکرد. حالا ديگر شب شده بود. از آخرين بارب كه ابراهيم را ديديم ساعتها میگذشت.
🔸به محل قرار رسيديم، با ابراهيم و جواد قرار گذاشته بوديم كه خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به اين محل برسانند. چند ساعت استراحت كرديم ولی هيچ خبری از آنها نشد. هوا كم كم در حال روشن شدن بود. ما بايد از اين مكان خارج میشدیم. بچهها مرتب ذكر میگفتند و دعا میخواندند. آماده حركت شديم که از دور صدایی آمد.
🔸 اسلحهها را مسلح كرديم و نشستيم.
چند لحظه بعد، از صداها متوجه شديم كه ابراهيم و جواد هستند. خوشحالی در چهره همه موج میزد. با كمک بچههای تازه نفس به كمكشان رفتيم. سريع هم از آن منطقه خارج شديم. نقشههای به دست آمده از اين عمليات نفوذی در حملههای بعدی بسيار كارساز بود. اين جز با حماسه بچههای #شجاع گروه از جمله ابراهيم و جواد به دست نمیآمد. فردا ظهر ابراهيم و جواد مثل هميشه آماده و پرتوان پيش بچهها بودند.
🔸با رضا رفتيم پيش #ابراهيم. گفتم: داش ابرام، ديروز وقتی هليكوپتر رسيد چه كار كرديد؟ با #آرامش خاص و هميشگی خودش گفت: خدا كمك كرد. من و جواد از هم فاصله گرفتيم و مرتب جای خودمان را عوض میکردیم و به سمت هليكوپتر تيراندازی میکردیم. او هم مرتب دور میزد و به سمت ما شیک میکرد. وقتی هم گلولههایش تمام شد برگشت. ما هم سريع و قبل از رسيدن نيروهای پياده به سمت ارتفاع حركت كرديم. البته چند #تركش ريز به ما خورد تا يادگاری بمونه!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهل و یکم : اسیر
✔️ راوی : مهدی فریدوند، مرتضی پارسائیان
🔸از ویژگیهای ابراهيم، احترام به ديگران، حتی به اسيران جنگی بود. هميشه اين حرف را از ابراهيم میشنیدیم كه: اكثر اين دشمنان ما انسانهای #جاهل و ناآگاه هستند. بايد #اسلام واقعی را از ما ببينند. آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد. لذا در بسياری از عملیاتها قبل از شلیک به سمت دشمن در فكر به اسارت درآوردن نیروهای آنها بود. با اسير هم رفتار بسيار صحيحی داشت.
🔸سه #اسير عراقی را داخل شهر آوردند. هنوز محلی برای نگهداری آنها نبود. مسئوليت حفاظت آ نها را به ابراهيم سپرديم. هر چيزی كه از طرف تداركات برای ما میآمد و يا هر چيزی كه ما میخوردیم. ابراهيم همان را بين اسرا توزيع میکرد. همين باعث میشد كه همه، حتی اسرا مجذوب رفتار او شوند.كمی هم عربی بلد بود. در اوقات بيكاری مینشست و با اسرا صحبت میکرد.
🔸دو روز ابراهيم با آنها بود، تا اينكه خودرو حمل اسرا آمد. آنها از ابراهيم سؤال كردند: شما هم با ما میآیی؟ وقتی جواب منفی شنیدند، خيلی ناراحت شدند. آنها با گريه #التماس میکردند و میگفتند: ما را اينجا نگه دار، هر كاری بخواهی انجام میدهیم. حتی حاضريم با بعثیها بجنگيم!
🔸عمليات بر روی ارتفاعات آغاز شد. ما دو نفر كمی به سمت بالای ارتفاعات رفتيم. از بچههای خودی دور شديم. به سنگری رسيديم که تعدادی عراقی در آن بودند. با اسلحه اشاره كردم که به سمت بيرون حركت كنيد. فكر نمیکردم اينقدر زياد باشند! ما دو نفر و آنها پانزده نفر بودند. گفتم: حركت كنيد. اما آ نها هيچ حركتی نمیکردند!
🔸طوری بين ما قرار گرفتند كه هر لحظه ممكن بود به هر دوی ما حمله كنند. شايد هم فكر نمیکردند ما فقط دو نفر باشيم! دوباره داد زدم: حركت كنيد و با دست اشاره كردم ولی همه عراقیها به افسر درجهداری كه پشت سرشان بود نگاه میکردند!
🔸افسر بعثی ابروهایش را بالا میانداخت؛ يعنی نرويد! خيلی ترسيدم، تا حالا در چنين موقعيتی قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شد. يك لحظه با خودم گفتم: همه را ببندم به رگبار، اما كار درستی نبود. هر لحظه ممكن بود اتفاق بدی رخ دهد. از ترس اسلحه را محكم گرفتم. از خدا خواستم كمكم كند. يک دفعه از پشت #سنگر ابراهيم را ديديم. به سمت ما میآمد. آرامش عجيبی پيدا كردم. تا رسيد، در حالی كه به اسرا نگاه میکردم گفتم: آقا ابرام، كمک! پرسيد: چي شده؟! گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نمیخواد اينها حركت كنند! بعد با دست، افسر را نشان دادم. لباس و درجهاش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود.
🔸ابراهيم اسلحهاش را روي دوشش انداخت و جلو رفت. با يك دست يقه #افسر بعثی و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند كرد! چند متر جلوتر او را جلوی پرتگاه آورد. تمامی عراقیها از ترس روی زمين نشستند و دستشان را بالا گرفتند. افسر بعثی مرتب به ابراهيم التماس میکرد و میگفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم و همينطور ناله میکرد. ذوق زده شده بودم، در پوست خودم نمیگنجیدم، تمام ترس لحظات پيش من برطرف شده بود. #ابراهيم افسر عراقی را به ميان اسرا برگرداند. آن روز خدا ابراهيم را به كمک ما فرستاد. بعد با هم، اسرا و افسر #بعثی را به پايين ارتفاع انتقال داديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادي روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
#متن_عربی #صفحه_255 سوره مبارکه #رعد و #ابراهیم
#سوره_13 و #سوره_14
#جزء_13
www.quran-365.ir
@quran_365
255-raad-ebrahim-ar-dabagh.mp3
453.1K
#ترتیل #صفحه_255 سوره مبارکه #رعد و #ابراهیم
#سوره_13 و #سوره_14
#جزء_13
قاری: #دباغ
www.quran-365.ir
@quran_365
255-raad-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.48M
#صوت_ترجمه #صفحه_255 سوره مبارکه #رعد و #ابراهیم
#سوره_13 و #سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
256-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.65M
#صوت_ترجمه #صفحه_256 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
257-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.72M
#صوت_ترجمه #صفحه_257 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
258-ebrahim-fa-ansarian.mp3
5.48M
#صوت_ترجمه #صفحه_258 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
259-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.2M
#صوت_ترجمه #صفحه_259 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
260-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.79M
#صوت_ترجمه #صفحه_260 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
261-ebrahim-fa-ansarian.mp3
4.84M
#صوت_ترجمه #صفحه_261 سوره مبارکه #ابراهیم
#سوره_14
#جزء_13
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365