eitaa logo
موج نور
174 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و دوم : نیمه شعبان ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸عصر روز نيمه شعبان ابراهيم وارد مقر شد. از نيمه شب خبری از او نبود. حالا هم كه آمده يك اسير عراقی را با خودش آورده!پرسيدم: آقا ابرام كجايی، اين اسير كيه؟! گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشمن، كنار جاده مخفی شدم. به تردد خودروهای عراقی دقت كردم. وقتی جاده خلوت شد يك جيپ عراقی را ديدم، با يك سرنشين به سمت من می‌آمد. سريع رفتم وسط جاده، افسر عراقی را اسير گرفتم و برگشتم. بين راه با خودم گفتم: اين هم هدیه ما برای امام زمان ولی بعد، از حرف خودم پشيمان شدم. گفتم: ما كجا و هديه برای امام زمان! همان روز بچه‌ها دور هم جمع شديم. 🔸از هر موضوعی صحبتی به ميان آمد تا اين كه يكی از ابراهيم پرسيد: بهترين فرمانده‌هان در جبهه را چه كسانی می‌دانی و چرا؟! ابراهيم كمی فكر كرد و گفت: تو بچه‌های سپاه هيچكس را مثل محمد بروجردی نمی‌دانم. محمد كاری كرد كه تقريباً هيچكس فكرش را نمی‌کرد. در كردستان با وجود آن همه مشكلات توانست گروه‌های پیش‌مرگ کرد مسلمان را راه اندازی كند و از اين طريق كردستان را آرام كند. در فرمانده‌هان ارتش هم هيچكس مثل سرگرد علی صياد شيرازی نيست. ايشان از بچه‌های داوطلب ساده‌تر است. آقای صياد قبل از نظامی بودن يک جوان حزب‌اللهی و مومن است. از نيروهای هوانيروز، هر چه بگردی بهتر از سروان شيرودی پيدا نمی‌کنی، شيرودی در سرپل‌ذهاب با هليكوپتر خودش جلوی چندين پاتک عراق را گرفت. با اينكه فرمانده پايگاه هوایی شده آنقدر ساده زندگی می‌کند كه تعجب می‌کنید! وقتی هم از طرف سازمان تربیت‌بدنی چند جفت كفش ورزشی آوردند يکی را دادم به شيرودی، با اينكه فرمانده بود اما كفش مناسبی نداشت. 🔸همان روز صحبت به اينجا رسيد كه آرزوی خودمان را بگوییم. هر كسی چيزی گفت. بيشتر بچه‌ها آرزويشان شهادت بود. بعضی‌ها مثل شهيد سيد ابوالفضل كاظمی به شوخی می‌گفتند: خدا بنده‌های خوب و پاک را سوا می‌کند. برای همين ما مرتب گناه می‌کنیم كه ملائكه سراغ ما را نگيرند! ما می‌خواهیم حالا حالاها زنده باشم. بچه‌ها خنديدند و بعد هم نوبت ابراهيم شد. همه منتظر آرزوی ابراهيم بودند. ابراهيم مكثی كرد و گفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائيل شهيد شوم! 🔸صبح زود بود. از سنگرهای كمين به سمت گیلان‌غرب برگشتم. وارد مقر سپاه شدم. برخلاف هميشه هيچكس آنجا نبود. كمی گشتم ولی بی‌فایده بود. خيلی ترسيدم. نكند عراقی‌ها شهر را تصرف كرده اند! داخل حياط فرياد زدم: كسی اينجا نيست؟! درب يكی از اطاق‌ها باز شد. يکی از بچه‌ها اشاره كرد، بيا اينجا! وارد اتاق شدم. همه ساكت رو به قبله نشسته بودند! ابراهيم تنها، در اتاق مجاور نشسته بود و با صدای سوزناک مداحی می‌کرد. برای دل خودش می‌خواند. با امام زمان نجوا می‌کرد. آنقدر سوز عجيبی در صدايش بود كه همه اشک می‌ریختند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک: «زینت آسمانی» 🔸روایتی از آغاز ولادت حضرت زینب (سلام الله علیهــا) و نام‌گذاری ایشان ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 لبیک یا زینب سلام الله علیها ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 اگر زینب نبود... 💠 حاج محمود کریمی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
048-baghare-fa-ansarian.mp3
5.05M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان www.quran-365.ir @quran_365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 امام على علیه‌السلام :  🍃قلب نوجوان، در حقيقت چونان زمينى باير است كه هرچه در آن افكنده شود می‌پذیرد.🍃 🍂إنّما قَلبُ الحَدَثِ كالأرضِ الخاليَةِ، ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ.🍂 📚 تحف العقول، ص ۷۰ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و سوم : جایزه ✔️ راوی : قاسم شبان 🔸يکی از عملیات‌های نفوذی ما در منطقه غرب به اتمام رسيد. بچه‌ها را فرستاديم عقب. پس از پايان عمليات، یک یک سنگرها را نگاه كرديم. كسی جا نمانده بود. ما آخرين نفراتی بوديم كه بر می‌گشتیم. ساعت يك نيمه شب بود. ما پنج نفر مدتی راه رفتيم. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام خيلی خسته‌ایم، اگه مشكلی نيست اينجا استراحت كنيم. ابراهيم موافقت كرد و در يك مكان مناسب مشغول استراحت شديم. 🔸هنوز چشمانم گرم نشده بود که احساس كردم از سمت دشمن كسی به ما نزديك می‌شود! يک دفعه از جا پريدم. از گوشه‌ای نگاه كردم. درست فهميده بودم در زير نور ماه كاملاً مشخص بود. یک عراقی در حالی كه كسی را بر دوش حمل می‌کرد به ما نزدیک می‌شد! 🔸خيلی آهسته ابراهيم را صدا زدم. اطراف را خوب نگاه كردم. كسی غير از آن عراقی نبود! وقتی خوب به ما نزدیک شد از سنگر بيرون پريديم و در مقابل آن عراقی قرار گرفتيم. سرباز عراقی خيلی ترسيده بود. همانجا روی زمين نشست. يک دفعه متوجه شدم، روی دوش او يكی از بچه‌های بسیجی خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود! 🔸خيلی تعجب كردم. اسلحه را روی كولم انداختم. با كمك بچه‌ها، مجروح را از روی دوش او برداشتيم. رضا از او پرسيد: تو كی هستی، اينجا چه می‌کنی!؟ سرباز عراقی گفت: بعد از رفتن شما من مشغول گشت‌زنی در میان سنگرها و مواضع شما بودم. يک دفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده شما از درد به خود می‌پیچید و مولا اميرالمومنين و امام زمان را صدا می‌زد. من با خودم گفتم: به خاطر مولا علی تا هوا تاريک است و بعثی‌ها نیامده‌اند اين جوان را به نزديک سنگر ایرانی‌ها برسانم و برگردم! 🔸بعد ادامه داد: شما حساب افسران بعثی را از حساب ما سربازان شيعه كه مجبوريم به جبهه بياییم جدا كنيد.حسابی جا خوردم. ابراهيم به سرباز عراقی گفت: حالا اگر بخواهی می‌توانی اينجا بمانی و برنگردی. تو برادر شيعه ما هستی. سرباز عراقی عكسی را از جيب پيراهنش بيرون آورد و گفت: اينها خانواده من هستند. من اگر به نيروهای شما ملحق شوم صدام آن ها را می‌کشد. بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربی پرسيد: اَنت ابراهيم هادی!! 🔸همه ما ساكت شديم! باتعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. ابراهيم با چشمان گردشده و با لبخندی از سر تعجب پرسيد: اسم من رو از كجا می‌دونی!؟ من به شوخی گفتم: داش ابرام، نگفته بودی تو عراقی‌ها هم رفيق داری! سرباز عراقی گفت: يك ماه قبل، تصوير شما و چند نفر ديگر از فرماندهان اين جبهه را برای همه یگان‌های نظامی ارسال كردند و گفتند: هر كس سر اين فرماندهان ايرانی را بياورد جايزه بزرگی از طرف صدام خواهد گرفت! 🔸در همان ايام خبر رسيد که از فرماندهی سپاه غرب، مسئولی برای گروه اندرزگو انتخاب شده و با حكم مسئوليت راهی گیلان‌غرب شده. ما هم منتظر شديم ولی خبری از فرمانده نشد. تا اينكه خبر رسيد، جمال تاجيک كه مدتی است به عنوان بسيجی در گروه فعاليت دارد، همان فرمانده مورد نظر است! 🔸با ابراهيم و چند نفر ديگر به سراغ جمال رفتيم. از او پرسيديم: چرا خودت را معرفی نكردی؟! چرا نگفتی كه مسئول گروه هستی؟ جمال نگاهی به ما كرد و گفت: مسئوليت برای اين است كه كار انجام شود. خدا را شكر، اينجا كار به بهترين صورت انجام می‌شود. من هم از اينكه بين شما هستم خيلی لذت می‌برم. از خدا هم به خاطر اينكه مرا با شما آشنا كرد ممنونم. شما هم به كسی حرفی نزنيد تا نگاه بچه‌ها به من تغيير نكند. جمال بعد از مدتی در عمليات مطلع الفجر در حالی كه فرمانده يکی از گردان‌های خط شكن بود به شهادت رسيد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاک شهداء صلوات🌹 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چهار عمل بدتر از گناه 🔸حجت الاسلام رفیعی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا