eitaa logo
مجتبی مجلسی
768 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
40 ویدیو
21 فایل
آرشیو نوشته‌ها و طراحی‌ها @Mojtabamajlesi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یسـ حسین ـاری
هنوز تعریف دقیقی برای هوش مصنوعی که مورد توافق دانشمندان این علم باشد ارائه نشده‌است و این به هیچ وجه مایهٔ تعجب نیست. چرا که مقولهٔ مادر و اساسی‌تر از آن، یعنی خود هوش هم هنوز به‌طور همه‌جانبه و فراگیر تن به تعریف نداده‌است. در چنین اوضاع نامنظم و بهم ریخته‌ای سخن گفتن از پدیدۀ جدیدی که در مدیوم تصویر و رسانه به مثابۀ یک سیرک سرگرم‌کننده نقش بازی می‌کند و هر از چند گاهی هم خرگوشی از کلاه نداشته و نبافتۀ آن خارج می‌شود بسیار سخت و پر چالش خواهد بود. نسبت ما با این پدیده و میزان ارادت و اجازات ما به حضور و بروز آن در هنر گرافیک موضوعی است که قرار است در نشست آتی گپ و گرافیک به آن بپردازیم. آیا به‌راستی هوش مصنوعی یک ابزار صرف است یا بنابر قاعدۀ اپراتوس به ضمیمۀ خودش دنیای دیگری را به همراه می‌آورد؟ نشست گپ و گرافیک در فصل جدید خود از پنج‌شنبه‌ها به سه‌شنبه‌ها ساعت ۱۵ تغییر پیدا کرده است اما مکان همان زیرسایۀ عالی‌قاپو خواهد بود. منتظر دیدارتان در یک روز پرچالش هستیم.
به‌مناسبت چهلمین روز شهادت مسعود فروتن
مجتبی مجلسی
به‌مناسبت چهلمین روز شهادت مسعود فروتن
چشمانی اشک‌بار و خاطری غم‌آلود! این قاب مشترک همه آنهایی بود که روز اول دی‌ماه 1402 برای بدرقه استادشان آمده بودند. گویی واقعاً زمستان شده بود. شاگردانی که یلدا را زودتر تجربه کردند، حالا در فراغ مرادشان می‌سوختند. ... در یلدای این شاگردان، همه چشمها به یک نقطه دوخته شده بود. حالا به جای اینکه با چهره بشاش و روی گشاده رفیق دیرینه چندین ساله اشان مواجه شوند، باید گل‌باران عکس قاب شده آقا مسعود را که روی ویلچر جاخوش کرده را ببینند. همه آمده بودند تا بگویند: چرخ‌های ویلچر خسته نباشید! بگویند که دیگر تمام شد. بگویند چرخ‌ها دیگر خیالتان راحت. دیگر قرار نیست مدام بچرخید و بچرخید یا دیگر قرار نیست سنگینی یک عاشق سر از پانشناخته را تحمل کنید. دیگر قرار نیست شبانه روز برای شما بی‌مفهوم باشد. دیگر قرار نیست خسته نشوید. حالا دیگر مردی که خستگی را خسته کرده بود، روی ویلچر ننشسته است! اکنون شهید عزیز ما در آن سوی آسمان به فرزندانش می‌نگرد. به آنهایی که در طول بیش از سه دهه تلاش نفس‌گیر خستگی‌ناپذیر، دستشان را گرفته بود. اکنون ثمره یک عمر جهاد فرهنگی را نه فقط او که حتی ما زمینیان هم به وضوح می‌بینیم. راستی مگر عاقبت بخیری چیزی جز این است؟! اینکه کسی در زمانی که قرار بوده، جان بر کف نهاد و در برابر دژخیم پلید، سینه سپر کرد، مشتاقانه جهاد را انتخاب کند و در حالی که در ماه میهمانی خداست، خونش بر زمین برزید و دوران جانبازی‌اش آغاز شود. اجازه دهید بگویم دوران شهادتش شروع شود! استاد عزیز ما بیش از 41 سال، مجسمه زنده یک شهید بود. ما به چشمان خود، ذره ذره شهید شدنش را می‌دیدیم. شهیدی که برای آرمانش جانبازی کرده بود و تا لحظات آخر، همچنان قلب بزرگی که در سینه داشت، برای شهدا و زنده نگه‌داشتن یاد شهیدان که کمتر از شهادت نیست؛ می‌تپید. اجازه دهید بازهم ادامه دهم. بگویم که شهید سعید ما، جانبازی بالای هفتاد درصد را پایان ادای دین ندید! تازه کار شروع شده بود: جهاد در جبهه فرهنگ! آن هم به نام مرادش، امام خمینی و با یاد مولایش، حضرت سیدالشهداء. هرکس تلاشهای بی‌وقفه و مجدانه او را می‌دید اذعان داشت که او به معنای واقعی یک پیش‌گام جهاد فرهنگی است. نه کمبود امکانات و نه نبودن بودجه، نه بی‌مهری‌ها و دست‌اندازها و نه حتی فراز و فرودهای مسیری که کاملاً ناآشنا و تازه بود، هیچکدام عزم راسخ او را سست نکرد. عجیب‌تر آنکه هجوم کوه درد و رنج ناشی از جراحت و جانبازی هم نتوانست خمی به ابروی او بیاورید تا آن‌جا که حتی یک‌بار نه تنها لب به گلایه بگشاید، که حتی از دردهایش برای دوستانش بگوید! در کارزار سختی‌ها و وظیفه، همیشه این احساس وظیفه بود که پیروز می‌شد و شما همواره آقامسعود را می‌دیدی که پیشگام و پیشرو، به دیگران انگیزه می‌داد. گویی در قاموس وجود او ناامیدی، یأس، خستگی و از این دست واژگان، بی معنی بود. حالا می‌شود با صدای رسا گفت که خواستن، توانستن است. می‌شود جار زد که اگر عزم‌تان جزم شود، سنگ خارا را هم می‌توان چون موم ساخت. اجازه دهید بیشتر بگویم چرا برای شاگردانش، غم فقدان مربی، سنگین است! این مربی باور کرده بود که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست» اگر در قامت یک مشاور ظاهر می‌شد و بچه‌ها را برای تلاش درسی تشویق می‌کرد و برای تحصیل دانش‌آموزانش دغدغه داشت، خودش هم با وجود سختی‌های فراوان تا عالی‌ترین درجات تحصیلی یعنی دکترای برنامه‌ریزی درسی از دانشگاه اصفهان، پیش رفت. شاید این همه مجاهدت‌ها، خسته‌نشدن‌ها، حلم و صبوری‌ها، یک رمز داشته باشد و آن، این بود که شهید مسعود فروتن، به واقع فروتن بود. همه چیز را از لطف خدا می‌دانست. شاید یکی از پرتکرارترین واژه در کلامش همین لطف خدا بود. و برای این همه، لازم بود که تمامی زندگیش با رنگ زیبا و خدایی اخلاص، تزیین شود. و همین، راز سعادتمندی اوست. همین است که او را نه تنها مسعود که سعید ساخته است. عاش سعیداً و مات سعیداً. و چه نام زیبایی داشت، او که به حق، مسعود فروتن بود. متن از دوست عزیزم مهدی آقایی است.
🔺این داستان آخرش خوشه ! 💠 طراحی پوستربا موضوع جوانی جمعیت جایزه نفر اول ۳۰میلیون تومان جایزه نفر دوم ۲۰ میلیون تومان جایزه نفر سوم۱۰ میلیون تومان 🗓مهلت ارسال: ۵ اسفندماه 🔘 نحوه ارسال ادرس: dastanekhosh@gmail.com
و ذکرهم بایام الله
مجتبی مجلسی
شعر و گرافیک بعضی اوقات پررنگ‌کردن مرزها و خط‌کشی‌ها در هنرهای تصویری کاری است سخت و طاقت‌فرسا. هنرجو نمی‌تواند مرز را بشناسد و معلم هم زبانش الکن است از انتقال این تفکیک. مثلاً اینکه فرق تصویر و پوستر چیست و تصویر خام باید از چه مرزی رد شود تا بشود پوستر خطابش کرد یکی از همین موارد است. اما در هنرهای دیگر مثل شعر، چون از یک طرف با تصویر به آن معنایی که ما با آن سروکار داریم گره نخورده و از طرف دیگر یک هنر آمیخته با گوشت و پوست و استخوان ما ایرانی‌هاست و سال هاست با آن مأنوسیم پررنگ کردن برخی مرزها کار ساده‌تری است و شاید به فهم ما دیزاینرها این طرف هم کمکی بکند. فرق جمله و شعر و مرز این دو خیلی ابهام برای مخاطب ایرانی ندارد. با همین مرز و با همین تعریف‌ها به استقبال فهم پوستر و تصویر هم می‌توان رفت. شعر تکنیک دارد و یک ارتباط دیالکتیکی بین فرم و محتوایش برقرار است دقیقا مثل گرافیک. آشنایی زدایی (به انگلیسی: Defamiliarization) از جمله مفاهیم کاربردی هم در گرفیک و هم در شعر است که البته نخستین بار توسط ویکتور شکلوفسکی در سال ۱۹۱۷ در مقاله‌ای با عنوان «هنر به مثابه تکنیک» مطرح شد. هدف شکلوفسکی از آفرینش مفهوم «آشنایی زدایی» در واقع کشف وجه تمایزی بود که زبان شاعرانه را از زبان مقرون بصرفه و ساده روزمره مجزا می‌کند. او معتقد بود که «سخن شاعرانه سخنی شکل بندی شده (فرم بندی شده) است و در مقابل سخن عامیانه و روزمره‌ای قرار دارد که بیشتر بر سادگی و دقت خود تکیه می‌کند». این تفارق میان سخن شاعرانه و روزمره، از نظر شکلوفسکی قابل تعمیم به تمام اشکال و گونه‌های هنری است.اما ارتباط گرافیک و شعر به همین بده بستان‌ها ختم نمی‌شود. شعر به غیر از فرم و تکنیک محتوایی دارد که خیلی وقت‌ها به ابرقصه‌ها چنگ می‌زند و می‌تواند برای قصه‌سازی پوستر، خصوصا در موضوعات انتزاعی راه‌گشا باشد. همان طور که ما شعر ماندگار داریم و شعر مصرفی، پوستر ماندگار هم داریم و پوستر مصرفی! در این جلسه گپ و گرافیک به شعر و فهم مرزها و تمایزهایش با متن می‌پردازیم تا در سایۀ آن بفهمیم چرا برخی از به اصطلاح پوسترهایمان تصویرند نه پوستر! یا به زبان دیگر جمله‌اند نه شعر!
یکی از بزرگترین چالش‌های یک دیزاینر انتخاب فونت است. فونت همانطور که ممکن است با فرم و شخصیتش به کار شما نمود بهتری بدهد در عین حال می‌تواند ارزش یک کار را از بین هم ببرد. در میان این آشفته بازار طراحی فونت که هر از گاهی یا تکالیف ضعیف دانشجویی به عنوان فونت عرضه می‌شوند و یا دفرمه کردن و تغییرات جزیی فونت‌های دیگر می‌شود یک پروژه فونت، تعیین دوغ از دوشاب کاری است سخت. این هفته قرار است راجع به این چالش گفت‌وگو کنیم و در ادامه فیلم مستند helvetica را باهم ببینیم که پیرامون همین چالش است. 📝فیلم هلوتیکا یک فیلمِ بلند مستند درباره‌ی طراحیِ گرافیک و تایپوگرافی است، و با محوریت بحث درباره‌ی تایپ‌فیسی با همین عنوان ساخته شده است. این فیلم به کارگردانی Gary Hustwit و محصول ۲۰۰۷ میلادی است. در این فیلم با پیشتازان طراحی گرافیک درمورد تایپوگرافی و همینطور تایپ‌فیس هلوتیکا گفتگو شده است. 📝 تایپ‌فیسِ هِلوِتیکا (Helvetica) یکی از پرکاربردترین تایپ‌های بدون‌سریف در دنیاست، که توسطِ طراح تایپِ سوئیسی ماکس مایدینگر انتشار یافت. انتشارِ این تایپ‌فیس مقارن با موجِ روبه‌رشد سبک سوئیسی بود، که در دهه‌های ۱۹۵۰و۱۹۶۰م در آثار طراحان گرافیک جهان رو به گسترش بود. هدف از شروعِ این پروژه خلقِ یک تایپ‌فیسِ کاملاً بی‌طرف با خوانایی و وضوح بسیار بالا بود، که بتوان آن را تقریباً در همه‌جا به کاربرد.با ظهورِ رسانه‌ی دیجیتال (کامپیوترها) نسخه‌هایی از هلوتیکا تکثیر یافت که متداول‌ترینِ آن، قلمِ « اِریال» (Arial) است.