.
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
☘ روز سوم چالش #مهدیار
اینجا قراره در کنار هم بچه هامون رو برای امام زمان عج تربیت کنیم.
.
#داستان_اول
ساعت ۹ صبح روز پنج شنبه ست، پسر ۸ ساله ی خانه 👦 از خواب بیدار میشود ، مادر 👱♀ روی صندلی راحتی نشسته و گوشی به دست در حال چت کردن با یکی از دوستان دوران دانشگاه است.
بارها در جمع خانوادگی در مورد خاطرات خوش با این دوستش حرف زده ، چند دقیقه ی بعد تلفن خونه زنگ میزنه ، پسر گوشی رو برمیداره به محض اینکه میگه سلام عمه جون مادر مث فنر از روی صندلی میپره و میگه : اگر عمه ت گفت مامانت کجاست بگو مامانم خونه نیست رفته فروشگاه 😳 پسر بخت برگشته بهر وضعی هست عمه جون رو دست به سر میکنه ، بعد از اینکه گوشی رو میزاره سر جاش ، مادر آه سردی میکشه و با صدای آروم خطاب به عمه میگه حوصله تو ندارم ... 😏
چند ماه بعد ...
مادر رفته بازار هفتگی برای خرید خونه ، در راه برگشت در اتوبوس نشسته که بطور اتفاقی یکی از دوستان محله ی قدیمی اش را که روانشناس معروفی هم هست رو میبینه ، بعد از سلام و احوالپرسی بهش میگه راستی زهرا جون پسرم خیلی دروغ میگه❗️چکار کنم 🤷♀ ❓
راه چاره چیه ؟
شما بودین به این خانم چی میگفتین؟ 👇
https://eitaa.com/aseman8om
475.6K
#داستان_دوم
بشنوید لطفا ♨️
https://eitaa.com/kelase_amorohani/546
.
نکته ی این داستان دوم بسیار ساده، اما خیلی مهمه👌
اونقدر دقیق هستش که میتونه ذهنیت شما رو توی تربیت فرزند تغییر بده💯
زیباییهای امروز 🦋
نه تبلت نه گوشی جمهوری اسلامی 😂 👇
https://eitaa.com/kelase_amorohani/385
#داستان_سوم
🧕خانم خونه در حال آماده کردن غذا و 👧 دختر کوچولوی ۶ ساله مشغول بازی با عروسک
🧔 همینکه پاش به خونه میرسه میگه؛ خانم غذا آماده ست؟
خانم از توی آشپزخونه؛ خسته نباشید بلد نیستی بگی، سلام که بلدی !!! منم آدمم
+ خانم بیخیال بابا خیلی خسته م نهار چیشد ؟
_ داره آماده میشه
بابا روی کاناپه وِلو شده و ۱٠ دقیقه بعد ناهار آماده میشه و خانم داره سفره رو پهن میکنه. همه سر سفره نشستن اولین قاشق رو که به دهان میبره... یه نگاه به خانم میکنه میگه؛ ای بابا یه بار غذات شوره یه بار بی نمکه اون نمکدون کجاست؟ خانم با دلی شکسته و ناراحت میره توی آشپزخونه ...
🧔 ناهار که تموم میشه، تشکر که میکنه،توی جمع مردن سفره هم کمک نمیکنه، پا میشه موبایلو ور میداره و مشغول خواندن پیامها و بازدید کانالها میشه.
چند سال بعد...
👱♀ دختر این خونه ۱۱ سالش شده، امشب خونه مهمون اومده. سفره پهنه و همه آماده ی خوردن غذایی میشن که مادر از صبح زود پا شده و تا شب درستش کرده. دختر زودتر از بقیه غذاشو خورده و طبق روال همیشه تبلت رو برمیداره روی کاناپه میشینه و مشغوله ...
غذا خورده شده و سفره شام رو دارن جمع میکنن، دختر روی کاناپه لَم داده
شام تموم شده و مهمان داره اتفاقی که دیروز برای همسایه شون افتاده رو تعریف میکنه. یکی از همسایه هامون بچه ش خیلی اذیتش میکنه با اینکه خیلی برای بچه ش زحمت کشیده اما اون بچه قدر پدر مادرش رو نمی دونه، خیلی بهشون بی احترامی میکنه.
خانم مهمان گفت؛ پدرمادرا حق بزرگی گردن مون دارن، این بچه چجور میخواد جواب خدا رو بده. در همین حین خانم خونه که خستگی از سر روش میباره میگه ؛ این روزا بچه ها قدر پدرمادرشونو نمیدونن، متوجه نیستن که پدر مادر چقدر دارند براشون زحمت میکشن.
یکدفعه 👱♀ دختر ۱۱ ساله ی خونه تا این حرفا رو شنید گفت؛ مگه پدر مادر برامون چیکار میکنن؟؟؟؟ هرکاری میکنن وظیفشونه ...
چشم همه از حدقه ... 😳
#پدر دوست داره زمین دهن وا کنه و ... 😭
چالش #مهــدیــار برای تربیت فرزند👇
https://eitaa.com/kelase_amorohani/385
.
🎁 ان شاالله امشب یک کلید طلایی بهتون هدیه میدم که خیلی بهتون کمک میکنه.
اگر تازه این بحث رو دیدی پیامهای امروز رو از اول دنبال کن. 👇
https://eitaa.com/kelase_amorohani/544
.
.
💢 حالا بریم داستانهای واقعی امروز رو با همدیگه بررسی کنیم.
لطفا صوت هایی که ارسال میکنم رو با دقت میل بفرمایید 😇
.